- میشه براخواهر شوهرم صلوات بفرستید539 بازدید101 پاسخ
- نمیدونم چرا هر وقت میریم خونه مادر شوهرم یا اون میاد خونمون بین شوهرم ناراحتی یا بحث پیش میاد
خیلی دقت میکنم که احترام بذارم غذا درست کنم با مادر شوهرم حرف بزنم ،اینطوری هم نیست که بگم مادر شوهرم دخالت کنه یا حرفی بزنه ولی
من با شوهرم تو ۹۰ درصد ممکن بحثمون میشه یا خودبخود شوهرم بهونه بهونه میکنه ،محل نمیده سرسنگین رفتار میکنه
واقعا نمیدونم علتش چیه!!!؟
دیگه طوری شده خیلی تمایل ندارم مادر شوهرم بیاد خونمون
ناگفته نماند که همه ش مادر شوهرم میاد خونه ما ولی من چند ماهی یکبار میرم خونشون ،حتی ماروهم میخوان دعوت بگیرن خونه خودشون دعوت نمیکنن غذا درست میکنن میارن خونه ما ،تولد ،جشن خونه ما
از الان گفته میخواد خواستگاری خواهرشوهرم بیار خونه ما 😐😐😐
الان امشب اومده خونمون ،قرار شب یلدا بره جایی مهمونی میگه اگه شما باهم نیومدین من پنجشنبه ظهر میام خونه شما تا غروب میمونم بعد میرم 😐😐
منم گفته م برنامه مون هر چی شد بهتون خبر میدم نمیدونم شوهرم از این بهش برخورده من خیلی استقبال نکردم از اومدن پنجشنبه مامانش
منم با مهمون مشکل ندارم ولی میگم باید دو طرفه باشه نه فقط اونا بیان ....
تا حالا چندبارم به شوهرم گفته م غیر مستقیم که ماهم بریم خونه مامانت چرا اونا میان ،اونم روش نمیشه بهشون چیزی بگه منم خسته میشممم
بعد واکنش چیزی نشون نمیدم بهش برمیخوره
بچه ها نمیدونم چیکار کنم ☹️☹️☹️☹️>بحث ناراحتی بعد از رفتن مهمون یا مهمونی رفتن368 بازدید210 پاسخ - چطوره؟>خانم دكتر وخانماى اومایى لطفا بيايد جواب ازمایش اسپرم شوهرمو تفسير كنین167 بازدید14 پاسخ
- بچه ها دیگه بریدم،از شوهر قدر نشناسم بدم اومده264 بازدید117 پاسخ
- چن وقت پیش پارک بودیم یه دختره داشت از کنار ما رد میشد چندبار به شوهرم نگا کرد شوهرمم بهش نکا کرد تا رد شد شوهرم پشتش به اون دختره بود ولی برگشت پشتشو نگا کرد تا اون خانم رفتش لباس کوتاه بود اندام خوبی داشت
من خیلی ناراحت شدم ولی چیزی نگفتم گفتم شاید ناخاسته بوده حالا دیشب تو مطب دکتر بودیم یه خانم اومد خشکل بود چندبار هی خیره به شوهرم نگا کرد شوهرم بچه بغلش وایساده بود شوهرمم هی نگا کرد به این خانم من هرچی نگا میکردم شوهرم زل زده بود به این خانم هی راه میرفت نگاش میکرد چندتا مرد دیگم بودن ولی همه کنار خانماشون نشسته بودن به هیشکی نگا نمیکردن فقط شوهر من هی به اون خانم نکا میکرد منم نگاهم همش به شوهرم بود منو دید فهمید ناراحتم خانمه رفت سریع رو صندلی نشست منو صدا کرد گفت بیا اینجا بشین رفتم کنار گفتم لازم نبود اینقد به اون خانم نگا کنی میتونستی به من احترام بزاری مثه بقیه مردا کنار من بشینی یبار نگاش کردی فهمیدی خشکله بسته دیگه الان شوهرم قبول داره زل زده بوده بهش ولی میگه بی منظور بوده هیچ قصدی نداشتم از نگاهم الان من ناراحتم از دستش دلم صاف نمیشه
>خیره شدن مرد به یه زن دیگه1,772 بازدید370 پاسخ - رفتارهای منحصر ب فرد شوهر148 بازدید46 پاسخ
- خیلی فکرم درگیر خواهرم101 بازدید1 پاسخ
- بی خیالی شوهر نسبت ب همسر و فرزند1,021 بازدید128 پاسخ
پست موقت بعد پاک میشه >روابط همسر با همکاران یا دوستان خانم .....635 بازدید362 پاسخ- و شما تو شرایطی شوهرتون به مشکل خورده چیکار کردین ؟>بچه هااا یه سوال خانوادگی دارم ازتون ☺️671 بازدید277 پاسخ
- من اصلا اینجور نیس
میشه یادم بدید
جذبم بشه
>اون دسته از خانوماکه شوهراشون هی میان به سمتشون یااگه قهر کنن میان منت کشی بیان1,407 بازدید572 پاسخ - ما ۴سال نامزد بودیم تو این مدت اومد بهپ گفت ببین به من پیام میده من جوابشو نمیدم میدیدم هرروز پیام عاشقانه میفرسته برای شوهرم ما شهرمون دوراز هم بود دیگه اینوه باهم صحبت میکردن یا میدیدن نمیدونم مثلا یبار که من پیش شوهرم بودم یه پیام نشونم داد که دختره گفته بود بیا فلان جا که بهپ گفت من نمیرم بهت گفتم که چیزی بینمون نباشه ولی نیم ساعت بعدش بگفت من کار دارم برم بیرون بیام هیچوقت نفهمیدم رفت یا نه اینم بگم دختره ازدواج کرده بود بچم داشت ۶سال از ادن اتفاقا میگزره یجاهای شوهرم بهم دروۼ گفت میدیدم شماره دختره سیو کرده به اسم پسر ولی میگفت کار دوستمه یا دوتا خط داشت یکی از شماره هاشو عوض کرد بتز بعد چن وقت دیدم دختره به خط جدیدش پیام داده که باز گفت کاره دوستمه بهش داده یه چت ساختگی با دوستشم نشونم داد از این داستانا ۶سال گزشته ولی من هررروز حالم بدتره هرروز بیشتر فک میکنم این روزا حالم داغون تره پیبینم عوض شده همه جوره امتحان کردم واقعا عوض شده هرکاری میکنه من بفهمم دوسم داره ولی نمیتونم باور کنم هردفه به جون بچه هامون قسم میخوره که دوست دارم دیگه به اون دختره فکرم نمیکنم ولی من نمیتونم باور کنم بس که گفتن عشق فقط عشق اول
یا عشق اول فراموش نمیشه هیچوقت بنظر شما میشهه دوبار کسیو دوس داشت>خانمایی که از گذشته همسرشون خبر دارن بیان2,010 بازدید332 پاسخ - شما جای من بودین چه واکنشی در مقابل رفتار مادر شوهرم نشون میدادین😏320 بازدید231 پاسخ
- وابستگی شوهر به خانواده اش1,329 بازدید254 پاسخ
- راه های طلاق گرفتن چیه؟1,010 بازدید55 پاسخ
- شما با همچین شوهری چه جوری رفتار میکنید ؟؟999 بازدید73 پاسخ
- دوست دارم قوم شوهر رو جر بدم1,201 بازدید34 پاسخ
- اعصاب شوهرم واسه خاطر گریه بچه باشه وتو ماشین منتظر باشن شما رفته باشین خرید با مامان و آبجی >خانوما ی سوال!!! اعصابم بهم ریخته1,077 بازدید167 پاسخ
- من ۴ سال پیش ب خواست خودم ن ب اجبار خانوادم ازدواج کردم ازدواج ک چ عرض کنم با پسرخاله مامانم فرار کردم. چون خانوادم با ازدواجم مخالف بودن و ن اینکه خاستگار نداشته باشم، اتفاقا مدیر گمرک بود و خیلی خانواده سطح بالایی داشت و راستش اون بمن نمیخورد و ازم خیلی بالاتر بود و داشت کارای مهاجرتشو میکرد برای اینکه بره از ایران و و و. برای همین با پسرخاله مامانم ک ۱۵۰۰ کیلومتر دورتر از ما زندگی میکردن رفتم خب شرایط مالیش طبق چیزی ک دیدم مثل ما سطح پایین بودن و خب ما فقط سالی یا دو سالی یکبار عید ها میرفتیم شهرشون و اونجا دیده بودمش.
همین.
شناخت و هیچی نداشتم ازش.
اما موقعی ک دوست شدیم و بهم ابراز علاقه کرد گفت میخواد مهاجرت کنیم ترکیه بعد ازدواج و منم گفتم اوکی باز اونجا نزدیکتره.
میگف معدن اجاره کرده و درآمدش خوبه
خلاصه با زور خانوادمو مجبور کردم و ازدواج کردیم و با ی عقد خیلی خیلی خیلی ساده عین بیوه ها ازدواج کردم و مستقیم بعد عقد موندم پیش همسرم.
گفت فعلا بمونیم پیش مادرم ی ماه تا ی خونه پیدا کنیم و وسایل بخریم و...
منم انقد دوسش داشتم قبول کردم و اون روزا میرفت دنبال کار و اینجا بود فهمیدم معدنی در کار نیست البته هنوزم گردن نمیگیره میگه سنگای من مونده زیر انفجار های بقیه و ی روز پول دستم بیاد میدم بیل مکانیکی درمیارم سنگامو.
خلاصه ۸ میلیون طلب داشت و گرفت من خسته شده بودم از خونه مادرش خب اینا ۶ یا ۷ تا خانواده تو ی خونه زندگی میکنن و برای من قابل تحمل نبود
ی سالن قارچ متروکه داشت تو ی روستا گفتم بریم اونجارو بسازیم زندگی کنیم من نمیتونم اینجوری زندگی کنم. رفتیم شروع کردیم ب ساخت و پول کم اومد
رفتیم شهر من و وام ازدواجمو گرفتم یکم بدهیامونو دادیم و من گفتم بیا شهر خودم بمونیم دوسم داشت گف باشه
۶ ماه موندیم بماند ک مامانش دو هفته ی بار میکشوندمون اونجا و عین احمقا تو راها بودیم همش. خلاصه مریض شد و زنگ زدن دکتر ۶ ماه مهلتش داده بیا پیشش باش منم دو ترمم مونده بود و دانشجو بودم نتونستم برم خودش رفت.
اونجا هوایی شد و گف باید بریم اونجا زندگی کنیم گفتم خب باشه بهمن بیا این ترمم تموم شه دیگه.
اومد دنبال من. مامانش رفت تو کما و ما زود وسایلو بار زدیم حرکت کردیم با وانت بابام و زنجان بودیم ک گفتن فوت کرده. خلاصه وسایلامو تو اتاق نگهبانی سال قارچه خالی کردم و رفتیم مراسم. اینم حالش تا ۵ ماه وحشتناک بود اصن نمیشد باهاش حرف زد انقد مامانی بود.
خلاصه منم تنها تو ده میترسیدم و تا شب زهره ترک میشدم اینم با وانت بابام رف وانت بار کار کرد.
شهر خودم آشنا زیاد بود ولی اونجا فهمیدم سربازی نرفته و نتونستیم جایی بچپونیمش و تحصیلاتشم ک دیپلم زوری بود هیچکاری ازش برنمیومد.
فقط ادعا و پز خالی بود
کم کم کار میکرد و داشت خونه میساخت حلزونی ک من حین احمقا گفتم بیا بچه دار شیم من میترسم تنهام تا شب. خب بگو دختر عاقل برو سرکار میترسی چرا بچه آخه؟
خلاصه بچه دار شدم ک ی تکونی بخودش بده زودتر بسازه خونه رو.
۸ ماهم بود خونه سرپا شد و تونستم برم داخلش. خیلی خوشحال بودم
بعد بدمیا اومدن بچه عذاب شروع شد خب روستای خراب شده شون گاز نداره هر روز دعوا میکردم ک بچم یخ کرد بخاری برقیا ب برق فشار میاورد و چن بار آتیش گرفت خونه مبل سوخت و... با برق آتیش میگرفتا
خلاصه سال بعدش گفتم ب جهنم ک از بوی نفت متنفرم بخاری نفتی گرفتیم و زندگی نکبت بارمو پذیرفتم. وام گرفتم براش کمکش کردم مغازه بزنه اما خانوادشو آورد مغازه و خوردن و بدهی بالا آورد ۲۰۰ میلیون ک هنوزم بدهکاریم سرش و ورشکست شد و جمع کرد
وامارم ک نداد ضامن بدبختم خودش میده جیکشم درنمیاد.
شوهرم ی آدم عجیبیه ک سر هیچ کاری واینمیسته از هر گوه ی قاشق میل میکنه و ثابت ی قبرستونی واینمیسته دلم خوش باشه.
قبل اینکه بفهمم باردارم گفتم برو سربازی الانم میگم اما کار میکنه مثلا اما عرضه اینکه پولشو بگیره نداره طرف بده داده نده نمیره دنالش انگار میلیاردر ها.
از بخت بد الان باردارم و دلم میخواد هم خودم هم بچه بمیریم حتی دخترم. خیلی خسته شدم با نفت زندگی میکنم ک تو خوابم نمیدیدم همچین خفتی. بعد هنوز اتاق خوابمون پنجره نداره زمستونا پلاستیک میزنم تابستونا تور ک هوا بیاد.
حموم و سرویس بهداشتی در نداره تو ساختمونم هستن. در هال چفت نمیشه روهم و ی مدت با رطیل و هزارپا درگیر بودم الانم دو هفتس عقرب میاد داخل تو حموم قایم میشه زیر فرش و...
بخاطر دخترم موندم ب قرآن و گرنه از طلاق نمیترسم از کار کردن نمیترسم مجرد بودم ی شیفت سرکار میرفتم ی شیفت دانشگاه
ولی الان دخترم هنوز دوسالش نشده طفلکیو کجا بذارم البته ک شوهرم میگه طلاق بخوای بدون بچه میری و اینم بچه منو میبره تو اون گله دونی ۶ تا خانواده ای و پسر بزرگتر ازین هست توشون و براش خوب نیست بخصوص تربیتش خراب میشه و و و.
۶ ماه اخیر دعوامون زیاد میشه و خسته شدممیگم میخوام برم جدا شم یا برو سر یکار دائمی وایسا یا برو سربازی ک ۴ ماهه میگه پول جمع کنم یکم بذارمپیشت خیالم راحت باشه بعد برم
دروغ میگه برو نیست تنبله و بیخیال
خودم فروش آنلاین همکاری ساعت بدلیجات دارم و لباس بچه هم آوردم میفروشم قرعه خونگی گذاشتم
تمام خریدای خودم و دخترم با خودمه. شوهرم فقط واس شکم بلده خرج کنه اونم ن در حد عالیا. بخور نمیر
بعد الان عقرب ها اعصابمو ریخته بهم
راستی مامانم ۹ ماهه اومده ی شهری ی ساعتی همینجا و میتونم برم خونش
بنظرتون برم تهدید کنم تا حیاط رو سیمان نکنی ک عقرب نیاد داخل و در و پنجره و کمبودای خونتو جبران نکردی برنمیگردم؟؟
بخدا از زندگی خسته شدم هر شب دارم فک میکنم پاشم خودمو دار بزنم تمومش کنم بعد میگم دخترمو چیکار کنم بعد من بدبخت تر میشه
گهگاهیم فک میکنم هردومونو دار بزنم الان فقط میخوام بمیرم با این شوهری ک انتخاب کردم
خودشم تمام خانواده پدریم و دوست و دشمن فک میکنن خیلی خوشبختم چون خوب میگردم و ب بچم میرسم
اما از درون هر لحظه میخوام ی بلایی سر خودمون بیارم تمومش کنم
هر روز و شبم آرزو میکنم شوهرم بمیره
هنوز یدونه بیمه ساده نتونسته بکنه مارو. سلامت روستایی ک هیجا قبولشم ندارن حتی بیمارستانای دولتی
من واقعا نمیدونم چرا این انتخابو کردم چرا باید الان حامله باشم
چرا چرا چرا
عین احمقا فقط قراره ی بچه دیگرو بدبخت کنم؟ بندازمش اصن!
نمیدونم واقعا نمیدونم
خودم دیگه نمیدونم چی درسته چی غلط. چیکار بکنم ب صلاح بچمه
شوهرم آدم بدی نیست تو بچه داری کمکم میکنه مهربون و کمک دستمه تو آشپزی ظرف شستن همه چی کدبانوئه فقط عرضه پول درآوردن نداره ۷ ماه نمیره سرکار ۴ ماه میره و ...
اما بی عرضگیاش از چشمم انداختتش
بهمن ۴ سال میشه ک ازدواج کردیم
اون ۳۱ سالشه من ۲۷
پ.ن: ماشین بابامو پس دادیم و خودمون ی روآ خریدیم ۹ ماهه>درد دل از دست شوهر (طولانیه حوصله داشتین بیاین)3,116 بازدید1,001 پاسخ - حالا دیشب اومد بحث کشیده شد دوباره به موضوع کادو دادنش
گفت ماشین شوهرخواهرش دستش که بوده نزدیک ۵ تومن خرج باز کرده و خراب شده
حالا میگه باید ۲ تومنشو من بدم ولی قبول نمیکنه میگه چندبار پولو زدم ولی برگردونده
میگه بخاطر همین پولشو میخوام طلا بگیرم بدم تولد دخترش که نتونه برگردونه
چیکار کنم به نظرتون؟؟؟ حرصم خیلی درمیاد ازش موقعی که من طلا میخوام به روی مبارک نمیاره که زنم هیچی طلا نداره
حالا موقع کادو دادن به بقیه خوب بلده طلا بخره جبران کنه
از طرفیم خودمون ماشین نداریم هر سری شوهرخواهرش بنده خدا ماشینشو در اختیار ما گذاشته خیلی ادم خوبیه
حالام که پولو نمیگیره واقعا
به نظرتون کوتاه بیام؟
پول کاپشنم بهش گفتم باید جور کنی من بدم قرضمو ب مادرم
پول اونم دیشب داد بهم
از طرفی دلم اصلا راضی نیس تو این شرایط کادو طلا بدیم از طرفی ماشینش اینجوری شده چیکارکنم؟؟؟>ادامه سوال قبلی ک شوهرم اعصابمو خورد کرده بود راهنمایی میخوام1,159 بازدید128 پاسخ
حال روحیم خیلی خرابه نیاز به راهنماییتون دارم.
من الان ۳۳ هفته بارداری هستم بارداری خیلی سخت و پر خطری هم دارم استراحت مطلق(پساری دارم) دیابت فشار خون روزامو به سختی یکی یکی رد میکنم با شرایط سختی خونه مامانم موندم سگ دارن به همه چی پارس میکنه عاجزم هی تو خواب میپرم هول میکنم خواهرم مدرسه ای هست هر روز صبح که میخواد بره کلی سروصدا هست بابام بره سرکار ساعت گوشیش ۶ صبح زنگ میخوره خودشم خوابش سنگین همه خونه بیدار میشن هم من هم همسرم عاجز هستیم من نگرانم برای بچه ام زمینه همه چی دارم تنشد استرس و هول کردن هم دور از جون از دلایل ایست قلبی جنین هست میخواستم یه مدت برم خونه مادرشوهرم
که متاسفانه یه اتاق خیلی خیلی بد رخ داد واقعا حالم داغون تر شد خواهرم وقتی داشته با دوستش که همسایه هستیم بازی میکرده برادر بزرگش بهش دست درازی کرده واقعا داغون شدم به هیچ کس نمیتونیم بگیم فقط منو مامانم میدونیم خواهم ۹ سالش هست با مشاور حرف زدم گفته ۱ هفته رفتارش زیر نظر داشته باشید مراقبش باشید هرشب تو خواب با جیغ گریه خواب بد میبینه میپره نمیدونم باید چیکار کنم واقعا نمیدونم کیو اولویت قرار بدم بچه توی شکمم و همسرم یا خواهرم تروخدا کمکم کنید.
چهل تا ایت الکرسی نذر کردم به نیت اقدامی ها
سلام خانم ها ۴۰ تا ایت الکرسی میخوام به نیت اقدامی ها بخونم اسم هاتون رو به ترتیب بگین که کسی جا نمونه بخونم
یاعلی
خانما به مشاورتون نیاز دارم ذهنم درگیره...
سلام خانما. یه موضوعی هست ذهنمو درگیر کرده و خیلی داره اذیتم میکنه نمیتونم با کسی درمیونش بذارم چون هیچکس درک نمیکنه. دخترم ۴ سالشه باهوشم هست خداروشکر مثل بقیه ی بچه ها، اموزشای جنسی هم براش شروع کردم مثلا جای خصوصی چیه و کسی نباید ببینتش و اینا خیلیم حواسش هست و نگرانه کسی ببینتش جز خودمم با کسی نمیره سرویس گاهی من نباشم مامانم میبرتش یا مادرشوهرم یعنی کلا به ما ۳ تا اعتماد داره که مطمئنم بیشتر از خودم مواظبشن! موضوعی که اذیتم میکنه اینه که این روزا خیلی اخبار تجاوز و این چیزا رو میشنوم و خودمونم گرفتار شدیم و خیلی تووعذابیم. مشکل من شوهر خواهر شوهرمه! اصلا ازش خوشم نمیاد چون عقاید و افکارش مخالف منه و باوجود اینکه به عقایدش احترام میذارم و برام مهم نیست که مخالفمه ولی همیشه توومسخره کردن افکارم و اذیت کردن منه، از وقتی که دخترم خوب حرف زدن رو یاد گرفته هی به دخترم میگه بیا باهم بازی کنیم بیا برات قصه بگم نمیدونم بیا رو پام بشین برات قصه بگم یا یهو میگه یه بوس بده بهم نمیدونم بیا حرف بزنیم بیا بدو بدو کنیم و ازاین حرفا! حالا پسر خودش مثل مرگ ازش میترسه از بس بداخلاقه! یعنی با پسر خودش اینجوری نبوده نمیدونم چه لزومی داره با بچه ی خودم اینجوری باشه... از درد روزگار دخترمم بهش علاقه داره که خب طبیعت بچه ها همینه. خواهرشوهرمم زیادی بیخیاله. به شوهرمم نمیتونم بگم چون اصلا این موارد رو درک نمیکنه! پدرشوهرم میخواد بوسش کنه نمیذارتش میگه سرمو ببوس و اون بنده خدا هم سرشو میبوسه ولی این یارو بهش میگه یه بوس بده درجا میره بوسش کنه😐 چقدرم پدرشوهر دوستش داره و روش حساسه! نمیدونم چیکار کنم که دخترم نره رو پاش بشینه یا گفت بوس بده بهش بگه اجازه نمیدم و اینا.... میترسم اصلا بهش اعتماد ندارم. ممنون میشم بدون توهین کردن راهنماییم کنین🥲
خانم ها من دلم خیلی گرفته میشه بیاین همگی نظرتونو بگید
دوستان عزیز سوال من یکم پیچیده هست
من دوران درس و مدرسه خیلی درس خون بودم به عبارتی خر خون
با رتبه دو رقمی رفتم رشته معماری
چون علافه داشتم.همه اون موقع گفتن برو تجربی تو میتونی دکتر بشی قبول نکردم
دوران دانشجویی افتادم راه دور بر اساس انتخاب رشته غلط کافی نت
بگذریم کلا خیلی زحمت کشیدم و شاگرد اول دانشکده هم بودم
کلا خواستم بدونید من خیلی برای درس خوندنم زحمت کشیدم شهر خودمون هم که بودم کار میکردم توی یه شرکت از در آمد خودم هم راضی بودم
تا اینکه ازدواج کردم و اومدم یه شهر دیگه
خانواده همسر من همه شاغل هستن معلم هستن
از اول خیلی منو مسخره کردن که در آمدی ندارم
همیشه به شوهرم گفتن تو بدبختی
چون مثل پسر خاله هات زن کارمند و شاغل نگرفتی
برامون عروسی نگرفتن
همیشه گفتن من در آمدی ندارم
حتی خواهر همسرم میگفت الان خیلی ها میرن خونه تمیز میکنن در آمد دارن ....
همین حرف ها باعث شد من سه سال پیش رفتم آزمون نظارت دادم و پروانه گرفتم و میتونم کار کنم
الان هم بهم کار ارجاع دادن از نظام مهندسی
اما الان احساس میکنم هیچ اعتماد بنفس ندارم
چند روزه انقد استرس کشیدم که .....
حتی خواستم نرم😞
شما جای من بودید چیکار میکردین
ممنونم راهنمایی میکنید
شیردوش یامی میلک یا مامی میلک 🤱🏻
سلام خوبین بچه ها؟؟❤️ کسی تجربه خرید شیردوش یامی میلک که اسم جدیدش شده مامی میلک رو داشته؟ یا دیده کسی استفاده کرده باشه؟ میگن حتی شیری که قطع شده باشه رو هم برمیگردونه.. میخواستم ببینم آره واقعاً ؟!
نامه ای برای سلما
سلام عزیزم من از سال 98 که اونا رو نصب کردم با شما آشنا شدم ولی اون موقع فقط خواننده بودم و خودمم بچه نداشتم ولی از اون موقع تا الان شما رو همیشه تو ذهنم دارم و براتون دعا میکنم
تو خیلی تاپیکا دیدم نوشته بودی خدا بهم عرضه مادرشدن نداد وگرنه 4تا میاوردم یا مثلا خیلی چیزای دیگه راجع به بچه داری که چقد حسرت میخوری و.... مبدونم چند بار ای وی اف کردی و خودتو به آب و آتیش زدی برای داشتن بچه، چقد وقت و پول صرف کردی و الان به تهش رسیدی که خدا نیست و دوست مداری نماز بخونی
حرفام شاید تکراری باشه ولی دوست دارم بهت بگم از زندگیت لذت ببر فکر نکن همه چیز بچه هست اینو مادری میگه که قبل از بچه دار شدن تفکرش این بود بچه همه چیزه تو زندگی و نباشه نمیشه لذت برد، من اصلا اینقد عاشق نوزاد و بچه ها بودم که نمیتونستم به زندگی بدون بچه فکر کنم ولی الان غبطه میخورم به حال اونایی که بلچه ندارن و میتونن برای خودشون وقت بذارن و بفهمن زندگی چیه
الان من خداروشکر میکنم بابت بچه هام ولی چون پشت سرهم شدن و من الان 3ساله که دارم هر ثانیه صدای گریه ی بچه میشنوم واقعا روحیه ندارم، از قیافه افتادم چون وقت ندارم، خواب ندارم، هیچی مدارم، نمیدونم کی روز میشه کی شب میشه، نگران آینده ی بچه ها هستم، نگران خیلی چیزای دیگه
فقط میخواستم بگم هم بچه داشتن نعمته هم بچه نداشتن
و برای بچه نداشتن اینقد سوگواری نکنید بچه ها یه روزی میان و یه روزی از پیشمون میرن(حالا یا برای ازدواج یا ادامه تحصیل یا کار... ) و ما بازم تنها میشیم پس اونایی که بچه ندارید چیزی رو از دست ندادید از زندگی تون لذت ببرید همه چیزی که خدا بده یا نده نعمته
گم شدن حلقه ازدواج
خانوما چه دعایی یا ذکری بخونم که حلقه ازدواج شوهرم و پیداش کنم اگه چیزی بلدین که کمک میکنه لطفا بهم بگین
برج ۳ حلقه ازدواج شوهرم گم شد
از کابینت پیدا کردم آخرش
بعد اون دیگه هر سری در میآورد میداد به من که بزارم توی بوفه توی کیف قران
خودش دست نمیزد میگفت قرآنه
تا اونجایی هم که یادم میاد یبار زور اود بردارم بزارم توی بوفه اخه کلید بوفه از دست پسرم بر میداریم میزاریم بالای بوفه
ک دست من نمیرسه همیشه به شوهرم میگم کلید و بده که انگشتر و بزارم
همون توی کمد پسرم گذاشتم اون سری زورم اومد توی بوفه بزارم
از طرفی هم یادم میاد چن روز بعدش به شوهرم گفتم کلید و از بالا بردار انگشتر و بزار توی بوفه
اونم کلید و برداشت انگشتر و گذاشت توی بوفه جای دید گفت توی قرآن نمیزارم من
منم فرداش برداشتم گذاشتم همون جای همیشگی
الان نگاه میکنم نیستش
امروز شروع کرده من دست نزدم سری آخرم دادم به خودت
هر سری در آوردم دادم به خودت
کجاست
چیکار کردی وووووووووووووووو فکرای مزخرف و چرت و پرتاب دیگه
از صبح شروع کرده بود که شب دیگه ولش کرده اینم میدونم که یکی دو روز دیگه پیدا نشه قشنگ یه جنگ جهانی توی خونمون به پا میشه اون سرش نا پیدا
منم همون کمد پسرم و زیر و رو کردم نبود
بوفه رو زیر و رو کردم نبود
نتونستم زیاد سر پا بمونم که کل خونه رو بریزم
از طرفی میدونم من بریزم بعدش شوهرمم میریزه بگیره یعنی دوبار جمع کردن میوفته گردن ک برام خیلی سخته
از طرفی شل میکنم میگم توی خونه هست بیرون نرفته ک اول آخرش پیدا میشه
از طرفی ازجنگ جهانی بعدش وحشت دارم میگم زودتر پیداش کنم
شوهرم هر وقت انگشترش و دستش میکنه میریم خونه مادرش اینا
مادرش میندازه توی انگشت وسطش چون گشاده براش
من دیشب هم که خونه اونا بودیم دیدم ننش کپ حلقه ازدواج ما یکی توی انگشت وسطش هست
ولی خب به شوهرم بگم میگه تو به ننم شک کردی تو به طلای ننم چشم دوختی ووووووو
راستیتش من به ننش شک کردم شاد شوهر برده مث همیشه ننش انداخته الان یادش رفته همش هم میگه به من پس داده
ولی خب نمیدونم همش شک و شبهه هست
فکرم هزار راه میره و شدید مشغوله
لطفا اگه راهی بلدین بهم بگین انجام بدم
گربه ام نوزاد ۳۵ روزمو گاز گرفته خونی نی اومده و یکم جای دندونش مونده و قرمز شده
سلام توروخدا بگین من گربه ام واکسن زده و قرص انگلشم خورده نوزاد ۳۵ روزه هواسمون نبوده هیجانی شده گاز گرفته بچه امو میخواهم بدونم اتفاقی میافته؟
خانومای خوش تیپ وشیک پوش بیایین بگین واسه عید چه فکرایی دارین
چه مدل لباسی واسه خودتون یابچه هاتون میخرین
میخوام واسه بچه هام ست کنم ولی نمیدونم چه مدلی هرکی هرچی مدل داره بفرسته ازهم دیگه نظربگیریم
چیزی واسه عیدنمونده
گازصفحه ای شیشه ای بهتره یااستیل
سلام دوستان درمورد گازصفحه ای شیشه ای واستیل اکه نظریا تجربه ای دارید بگین لطفا ممنون ی نظرسنجی میزارم
ایده کادوی روز مرد
سلام مامانا لطفا بمن ایده بدید
کادو برای شوهراتون چی میخرید که تکراری نباشه......
چیزی به ذهنم نمیرسه 🤭
عدد بتا بالا باشه یعنی چی
سلام وقتتون بخیر من اخرین پریودیم 26ابان بود و 26اذر دیگ پریود نشدم و البته اقدامم داشتیم مداوم، 10دی بیبی زدم مثبت بود 13دی ب دکتر مراجعه کردم وایشون گفتن نیاز ب ازمایش نیس و سونو نوشتن و سونو همون روز انجام دادم ولی گفتن ک شما یا حامله نیستی یا سنش کمه چون سونو هیچی نشون نمیده، نگران شدم ازمایش بتا دادم، ازمایش بتام مثبت بود وحتی عددش بالاتر بود ودر 20دی مجددا پیش دکتر رفتم ایشون شیاف پروژسترون دادن و گفتن دوباره باید بری سونو، ولی الان نمیدونم اصلا چن هفته هستم، چرا اونموقع سونو اینجوری گفت طبق پریودی نباید تو اون سونو جنین تشکیل شده بود؟ الان ازمایش و سونو رو هم میفرستم
چکارکنم پسرم یادبگیره قاز بگیره🥴🥴
سلام دوستان پسرم 17ماهشه و اصلا بادندوناش کارنمیکنه انگاراصلا مدل هستن ،غذابدم یابایدله کنم یا خیلی نرم باشه تاراحت قورت بده بیسکوییت خیار موز سیب ک نرم هستنم دادم امافایده نداره چندبار غذارو یکم درشت برداشتم ک خودش تودهنش بحوعه اما جمع میکنه تو لُپش، دستمومیدم میگم قازبگیر الکی میگیره ول میکنه ،محکم محکم میگم سرشومیلرزونه انگاری أدای قازگرفتنودرمیاره
پفک دادم اونو قازگرفت اماگمونم اونم اونقدر بافتش سبکه براهمین
تازه دوتادندون موشی درآورده بود خیلی قشنگ خیارسیب بیسکوییت میدادم استفاده کردنو یادبگیره اماالان نه
کسی بچش اینجوری بودع چکارکردین درست شد
گرسنه بمونه گریه میکنه اماباز قازنمیگیذه
سلام نظرتون در مورد یدونه بچه چیه
بچه ها شوهرای شمام همش میگن بچه دار شین ؟؟من شوهرم روانیم کرده شب و روز میگه بچه من واقعا نمیتونم دیگه به بچه دار شدن فکر کنم همین الآنشم از کار و زندگی و ریخت. و قیافه افتادم وشوهرمم نه کمک میده تو بچه داری نه اینکه رفتارش خوب بوده تو بارداری قبلم و نه وضع مالیمون اوکی هر چیم بهش میگم نمیفهمه بخدا خستم دیگه حالم از کلمه بچه به هم میخوره بس که میگه چیکار کنم بنظرتون
عمل زیبایی بینی درتهران و شمال
سلام دوستان
بلخره منم میخام دماغمو عمل کنم😄
حالا تو تهران چن تا دکتر دیدم ک پیجاشونو میفرسم اگه شما هم دکتر خوب سراغ دارین معرفی کنین
هم تهران هم شمال
بیشتر از ۵۰ تومن نمیخام هزینه کنم
ی چن جاهم وقت مشاوره گرفم ک برم و از نزدیک کارشونو ببینم
دماغم و قیافم تو عکس معلومه ب نظرتون چ مدلی بهم میاد؟خودم طبیعی میپسندم اما باید ببینیم دکترا چی میتونن در بیارن
پدرشوهرم میگه ماشینتون و بفروشین بدین من باهاش یه ماشین بهتر بگیرم
خانم ها سرتون و درد نیارم پدر شوهرم ی مدته طولانی گیر داده ماشینتون و بدین من با ی ماشین بهتر برا خودم طاق بزنم شوهرمم جز چشم چیزی نمیگه
بخدا من طلاهام و فروختم و وام گرفتیم و پس انداز دادیم تا ماشین خریدیم
اگه دعایی آیه ایی سوره ایی چله ایی چیزی بلدین بگین من بخونم پشیمون بشه دارم دق میکنم از دست این خانواده بی ملاحظه
نمیگه دم عید تو این سرما پسرم و با بچه کوچیک پیاده نکنم ک خودم ماشینم بهتر بشه
اینم بگم اصلا راهکار ندین چون شوهرم اصلا و ابدا ب غیر از چشم هیچی ب پدر مادرش نمیگه حتی اگه بگن برو تو چاه
من دستم ب هیچ جا بند نیس جز دعا...
دلتنگی برای پسر کوچولوی عزیزم🖤لطفا باردار ها نخونن
مامانی امسال قرار بود تولد بابا، روز زن، یلدا، روز مرد و بهار رو پیشمون باشی و بعد تولدت رو جشن بگبریم. مامانی من نمیتونم جونه ی درختا رو نگاه کنم. اومدن بهار رو نگاه کنم بدون تو... باز کردن چشمام بدون تو چقدر بیهوده س مامانی. پسر مظلوم عزیزم که ذره مامانو اذیت نکردی. مادر به قربونت بره منو ببر پیش خودت. بزرگترین ارزوم اینه تو رو بغلت کنم و بو کنم. مامانی قشنگم پسر کوچولوم شکم خالی من بدون لگدای تو... آخ خدا... مادر به خدا بگو حس مادر شدنو اینجوری به هیچ زنی نده... بگو اگه مصلحت نیس بذاره برا بچه دوم.مادر جونم شرمنده ت میشم وقتی نگران میشم که نکنه دیگه باردار نشم. نگران بدنم میشم وقتی تن کوچولوی پسرم زیر خاکه... مادر من هنوز بوتو موقعی زایمانت کردم یادم نرفته. بوی پدرت بود. با اینکه تو زنده نبودی اما اون لحظه شیرین ترین لحظه ی زندگیم بود.
پسر قشنگم میدونم یه روز زیر درخت تو گهواره ت توابی و نور بهت میتابه و من میدوم و تو رو بغل میگیرم و اون لحظه من دیگه چیزی از خدا نمیخوام...
میشه برا شادی روح پسر کوچولوم صلوات بفرستید و با قلبای پاکتون دعا کنید
که جای پسرم خوب باشه.بدون مادر بزرگ نشه. تنها نباشه.
🤍🤍🤍
لطفا یه مشورت بدین🥲
من دخترم ۱۹ ماهشه امروز بیبی چک زدم متوجه شدم باردارم و طبق چیزی که اوما زده میشه ۶ هفته
ناخواسته باردار شدم
مامانایی که دوتا بچه به فاصله کم دارید چه توصیه ای میکنید؟
دوستانی که انتقال جنین موفق داشتند
سلام دوستان من اخر هفته انتقال جنین دارم البته دفعه دوم هست بار اول منفی شد
با اینکه استراحت بودم نه پله نه رابطه همش درازکش بودم یک ساعتی یا دوساعت یه بار پا میشدم راه میرفتم . نشاسته تو اب سرد خوردم ممنوعات رعایت کردم داروها سر ساعت .و.....
حالا دفعه دومه دوستانی که انتقال مثبت شدید چکار کردید