- رفتارهای منحصر ب فرد شوهر138 بازدید46 پاسخ
- خیلی فکرم درگیر خواهرم70 بازدید1 پاسخ
- بی خیالی شوهر نسبت ب همسر و فرزند1,005 بازدید128 پاسخ
پست موقت بعد پاک میشه >روابط همسر با همکاران یا دوستان خانم .....591 بازدید362 پاسخ- و شما تو شرایطی شوهرتون به مشکل خورده چیکار کردین ؟>بچه هااا یه سوال خانوادگی دارم ازتون ☺️655 بازدید277 پاسخ
- من اصلا اینجور نیس
میشه یادم بدید
جذبم بشه
>اون دسته از خانوماکه شوهراشون هی میان به سمتشون یااگه قهر کنن میان منت کشی بیان1,393 بازدید572 پاسخ - ما ۴سال نامزد بودیم تو این مدت اومد بهپ گفت ببین به من پیام میده من جوابشو نمیدم میدیدم هرروز پیام عاشقانه میفرسته برای شوهرم ما شهرمون دوراز هم بود دیگه اینوه باهم صحبت میکردن یا میدیدن نمیدونم مثلا یبار که من پیش شوهرم بودم یه پیام نشونم داد که دختره گفته بود بیا فلان جا که بهپ گفت من نمیرم بهت گفتم که چیزی بینمون نباشه ولی نیم ساعت بعدش بگفت من کار دارم برم بیرون بیام هیچوقت نفهمیدم رفت یا نه اینم بگم دختره ازدواج کرده بود بچم داشت ۶سال از ادن اتفاقا میگزره یجاهای شوهرم بهم دروۼ گفت میدیدم شماره دختره سیو کرده به اسم پسر ولی میگفت کار دوستمه یا دوتا خط داشت یکی از شماره هاشو عوض کرد بتز بعد چن وقت دیدم دختره به خط جدیدش پیام داده که باز گفت کاره دوستمه بهش داده یه چت ساختگی با دوستشم نشونم داد از این داستانا ۶سال گزشته ولی من هررروز حالم بدتره هرروز بیشتر فک میکنم این روزا حالم داغون تره پیبینم عوض شده همه جوره امتحان کردم واقعا عوض شده هرکاری میکنه من بفهمم دوسم داره ولی نمیتونم باور کنم هردفه به جون بچه هامون قسم میخوره که دوست دارم دیگه به اون دختره فکرم نمیکنم ولی من نمیتونم باور کنم بس که گفتن عشق فقط عشق اول
یا عشق اول فراموش نمیشه هیچوقت بنظر شما میشهه دوبار کسیو دوس داشت>خانمایی که از گذشته همسرشون خبر دارن بیان1,983 بازدید332 پاسخ - شما جای من بودین چه واکنشی در مقابل رفتار مادر شوهرم نشون میدادین😏311 بازدید231 پاسخ
- وابستگی شوهر به خانواده اش1,313 بازدید254 پاسخ
- راه های طلاق گرفتن چیه؟992 بازدید55 پاسخ
- شما با همچین شوهری چه جوری رفتار میکنید ؟؟986 بازدید73 پاسخ
- دوست دارم قوم شوهر رو جر بدم1,173 بازدید34 پاسخ
- اعصاب شوهرم واسه خاطر گریه بچه باشه وتو ماشین منتظر باشن شما رفته باشین خرید با مامان و آبجی >خانوما ی سوال!!! اعصابم بهم ریخته1,055 بازدید167 پاسخ
- من ۴ سال پیش ب خواست خودم ن ب اجبار خانوادم ازدواج کردم ازدواج ک چ عرض کنم با پسرخاله مامانم فرار کردم. چون خانوادم با ازدواجم مخالف بودن و ن اینکه خاستگار نداشته باشم، اتفاقا مدیر گمرک بود و خیلی خانواده سطح بالایی داشت و راستش اون بمن نمیخورد و ازم خیلی بالاتر بود و داشت کارای مهاجرتشو میکرد برای اینکه بره از ایران و و و. برای همین با پسرخاله مامانم ک ۱۵۰۰ کیلومتر دورتر از ما زندگی میکردن رفتم خب شرایط مالیش طبق چیزی ک دیدم مثل ما سطح پایین بودن و خب ما فقط سالی یا دو سالی یکبار عید ها میرفتیم شهرشون و اونجا دیده بودمش.
همین.
شناخت و هیچی نداشتم ازش.
اما موقعی ک دوست شدیم و بهم ابراز علاقه کرد گفت میخواد مهاجرت کنیم ترکیه بعد ازدواج و منم گفتم اوکی باز اونجا نزدیکتره.
میگف معدن اجاره کرده و درآمدش خوبه
خلاصه با زور خانوادمو مجبور کردم و ازدواج کردیم و با ی عقد خیلی خیلی خیلی ساده عین بیوه ها ازدواج کردم و مستقیم بعد عقد موندم پیش همسرم.
گفت فعلا بمونیم پیش مادرم ی ماه تا ی خونه پیدا کنیم و وسایل بخریم و...
منم انقد دوسش داشتم قبول کردم و اون روزا میرفت دنبال کار و اینجا بود فهمیدم معدنی در کار نیست البته هنوزم گردن نمیگیره میگه سنگای من مونده زیر انفجار های بقیه و ی روز پول دستم بیاد میدم بیل مکانیکی درمیارم سنگامو.
خلاصه ۸ میلیون طلب داشت و گرفت من خسته شده بودم از خونه مادرش خب اینا ۶ یا ۷ تا خانواده تو ی خونه زندگی میکنن و برای من قابل تحمل نبود
ی سالن قارچ متروکه داشت تو ی روستا گفتم بریم اونجارو بسازیم زندگی کنیم من نمیتونم اینجوری زندگی کنم. رفتیم شروع کردیم ب ساخت و پول کم اومد
رفتیم شهر من و وام ازدواجمو گرفتم یکم بدهیامونو دادیم و من گفتم بیا شهر خودم بمونیم دوسم داشت گف باشه
۶ ماه موندیم بماند ک مامانش دو هفته ی بار میکشوندمون اونجا و عین احمقا تو راها بودیم همش. خلاصه مریض شد و زنگ زدن دکتر ۶ ماه مهلتش داده بیا پیشش باش منم دو ترمم مونده بود و دانشجو بودم نتونستم برم خودش رفت.
اونجا هوایی شد و گف باید بریم اونجا زندگی کنیم گفتم خب باشه بهمن بیا این ترمم تموم شه دیگه.
اومد دنبال من. مامانش رفت تو کما و ما زود وسایلو بار زدیم حرکت کردیم با وانت بابام و زنجان بودیم ک گفتن فوت کرده. خلاصه وسایلامو تو اتاق نگهبانی سال قارچه خالی کردم و رفتیم مراسم. اینم حالش تا ۵ ماه وحشتناک بود اصن نمیشد باهاش حرف زد انقد مامانی بود.
خلاصه منم تنها تو ده میترسیدم و تا شب زهره ترک میشدم اینم با وانت بابام رف وانت بار کار کرد.
شهر خودم آشنا زیاد بود ولی اونجا فهمیدم سربازی نرفته و نتونستیم جایی بچپونیمش و تحصیلاتشم ک دیپلم زوری بود هیچکاری ازش برنمیومد.
فقط ادعا و پز خالی بود
کم کم کار میکرد و داشت خونه میساخت حلزونی ک من حین احمقا گفتم بیا بچه دار شیم من میترسم تنهام تا شب. خب بگو دختر عاقل برو سرکار میترسی چرا بچه آخه؟
خلاصه بچه دار شدم ک ی تکونی بخودش بده زودتر بسازه خونه رو.
۸ ماهم بود خونه سرپا شد و تونستم برم داخلش. خیلی خوشحال بودم
بعد بدمیا اومدن بچه عذاب شروع شد خب روستای خراب شده شون گاز نداره هر روز دعوا میکردم ک بچم یخ کرد بخاری برقیا ب برق فشار میاورد و چن بار آتیش گرفت خونه مبل سوخت و... با برق آتیش میگرفتا
خلاصه سال بعدش گفتم ب جهنم ک از بوی نفت متنفرم بخاری نفتی گرفتیم و زندگی نکبت بارمو پذیرفتم. وام گرفتم براش کمکش کردم مغازه بزنه اما خانوادشو آورد مغازه و خوردن و بدهی بالا آورد ۲۰۰ میلیون ک هنوزم بدهکاریم سرش و ورشکست شد و جمع کرد
وامارم ک نداد ضامن بدبختم خودش میده جیکشم درنمیاد.
شوهرم ی آدم عجیبیه ک سر هیچ کاری واینمیسته از هر گوه ی قاشق میل میکنه و ثابت ی قبرستونی واینمیسته دلم خوش باشه.
قبل اینکه بفهمم باردارم گفتم برو سربازی الانم میگم اما کار میکنه مثلا اما عرضه اینکه پولشو بگیره نداره طرف بده داده نده نمیره دنالش انگار میلیاردر ها.
از بخت بد الان باردارم و دلم میخواد هم خودم هم بچه بمیریم حتی دخترم. خیلی خسته شدم با نفت زندگی میکنم ک تو خوابم نمیدیدم همچین خفتی. بعد هنوز اتاق خوابمون پنجره نداره زمستونا پلاستیک میزنم تابستونا تور ک هوا بیاد.
حموم و سرویس بهداشتی در نداره تو ساختمونم هستن. در هال چفت نمیشه روهم و ی مدت با رطیل و هزارپا درگیر بودم الانم دو هفتس عقرب میاد داخل تو حموم قایم میشه زیر فرش و...
بخاطر دخترم موندم ب قرآن و گرنه از طلاق نمیترسم از کار کردن نمیترسم مجرد بودم ی شیفت سرکار میرفتم ی شیفت دانشگاه
ولی الان دخترم هنوز دوسالش نشده طفلکیو کجا بذارم البته ک شوهرم میگه طلاق بخوای بدون بچه میری و اینم بچه منو میبره تو اون گله دونی ۶ تا خانواده ای و پسر بزرگتر ازین هست توشون و براش خوب نیست بخصوص تربیتش خراب میشه و و و.
۶ ماه اخیر دعوامون زیاد میشه و خسته شدممیگم میخوام برم جدا شم یا برو سر یکار دائمی وایسا یا برو سربازی ک ۴ ماهه میگه پول جمع کنم یکم بذارمپیشت خیالم راحت باشه بعد برم
دروغ میگه برو نیست تنبله و بیخیال
خودم فروش آنلاین همکاری ساعت بدلیجات دارم و لباس بچه هم آوردم میفروشم قرعه خونگی گذاشتم
تمام خریدای خودم و دخترم با خودمه. شوهرم فقط واس شکم بلده خرج کنه اونم ن در حد عالیا. بخور نمیر
بعد الان عقرب ها اعصابمو ریخته بهم
راستی مامانم ۹ ماهه اومده ی شهری ی ساعتی همینجا و میتونم برم خونش
بنظرتون برم تهدید کنم تا حیاط رو سیمان نکنی ک عقرب نیاد داخل و در و پنجره و کمبودای خونتو جبران نکردی برنمیگردم؟؟
بخدا از زندگی خسته شدم هر شب دارم فک میکنم پاشم خودمو دار بزنم تمومش کنم بعد میگم دخترمو چیکار کنم بعد من بدبخت تر میشه
گهگاهیم فک میکنم هردومونو دار بزنم الان فقط میخوام بمیرم با این شوهری ک انتخاب کردم
خودشم تمام خانواده پدریم و دوست و دشمن فک میکنن خیلی خوشبختم چون خوب میگردم و ب بچم میرسم
اما از درون هر لحظه میخوام ی بلایی سر خودمون بیارم تمومش کنم
هر روز و شبم آرزو میکنم شوهرم بمیره
هنوز یدونه بیمه ساده نتونسته بکنه مارو. سلامت روستایی ک هیجا قبولشم ندارن حتی بیمارستانای دولتی
من واقعا نمیدونم چرا این انتخابو کردم چرا باید الان حامله باشم
چرا چرا چرا
عین احمقا فقط قراره ی بچه دیگرو بدبخت کنم؟ بندازمش اصن!
نمیدونم واقعا نمیدونم
خودم دیگه نمیدونم چی درسته چی غلط. چیکار بکنم ب صلاح بچمه
شوهرم آدم بدی نیست تو بچه داری کمکم میکنه مهربون و کمک دستمه تو آشپزی ظرف شستن همه چی کدبانوئه فقط عرضه پول درآوردن نداره ۷ ماه نمیره سرکار ۴ ماه میره و ...
اما بی عرضگیاش از چشمم انداختتش
بهمن ۴ سال میشه ک ازدواج کردیم
اون ۳۱ سالشه من ۲۷
پ.ن: ماشین بابامو پس دادیم و خودمون ی روآ خریدیم ۹ ماهه>درد دل از دست شوهر (طولانیه حوصله داشتین بیاین)3,091 بازدید1,001 پاسخ - حالا دیشب اومد بحث کشیده شد دوباره به موضوع کادو دادنش
گفت ماشین شوهرخواهرش دستش که بوده نزدیک ۵ تومن خرج باز کرده و خراب شده
حالا میگه باید ۲ تومنشو من بدم ولی قبول نمیکنه میگه چندبار پولو زدم ولی برگردونده
میگه بخاطر همین پولشو میخوام طلا بگیرم بدم تولد دخترش که نتونه برگردونه
چیکار کنم به نظرتون؟؟؟ حرصم خیلی درمیاد ازش موقعی که من طلا میخوام به روی مبارک نمیاره که زنم هیچی طلا نداره
حالا موقع کادو دادن به بقیه خوب بلده طلا بخره جبران کنه
از طرفیم خودمون ماشین نداریم هر سری شوهرخواهرش بنده خدا ماشینشو در اختیار ما گذاشته خیلی ادم خوبیه
حالام که پولو نمیگیره واقعا
به نظرتون کوتاه بیام؟
پول کاپشنم بهش گفتم باید جور کنی من بدم قرضمو ب مادرم
پول اونم دیشب داد بهم
از طرفی دلم اصلا راضی نیس تو این شرایط کادو طلا بدیم از طرفی ماشینش اینجوری شده چیکارکنم؟؟؟>ادامه سوال قبلی ک شوهرم اعصابمو خورد کرده بود راهنمایی میخوام1,095 بازدید128 پاسخ - خودمم هرچی پس انداز کردم اشتباه کردم بهش گفتم ازم گرفت دوباره بخاطر پول پیش
منم همیشه مراعاتشو کردم گفتم زندگی خودمم هست
هر وقت هرچی بهش میگم میگه پول نداریم
الانم که دوباره سر سال شده باید پول پیش جور کنیم
همیشه مرد دست و دلبازی بوده ولی الان خیلی وقته هرچی میخوام میگه پول نداریم
فقط الان دارم از این میسوزم که بهش گفتم شیر و پنیر و خیار گوجه بخر فردا میگه ته کارت هیچی نمونده بعدم توضییح داد که ۳۰ تومن کم داریم بدیم صابخونه
بعد گفتم شانسا چند روز دیگه تولد خواهرزادته باید ب اونم کادو بدیم
روز پدرم هست کادوی اونم هست تو این وضعیت
بعد به من چی گفته باشه خوبه؟؟؟ میگه طلا تا یکی دو تومن چی میشه خرید برا بچه خواهرم بگیریم؟😶😶😶😶😶😶😶😶
اخه من بزنم دهن خودمو جرررر بدم خیالم راحت شه
من زنشم با این سنم هیچی طلا ندارم چند ماه بود بهش میگفتم کاش ۳تومن میدادی من ی گوشواره حلقه ای کوچیک میخریدم گوشام داره بسته میشه از بس خالی بوده یکبارم به روی خودش نیاورد
حالا بچه ای که یکسالشه انقدر واجبه طلا بهش کادو بدن؟ به خدا که اون طلاهاش از من بیشتره چندتا پلاک و النگو و گوشواره داره ماشالله
بخدا من اون بچه رو از ته دل دوس دارم خدا شاهده ی لحظه ام حسودی ب طلاهاش نکردم
ولی این رفتار شوهرم الان گند زد به اعصابم😭
کاپشنم از وقتی شکمم اومده جلو دیگه قشنگ اندازم نبود
از مامانم قرض کردم کاپشن خریدم بهش میگم پول مامانمو کی میدی پس بدم میگه چرا خریدی واجب نبود
به نظرتون ادمی که خیلی دست و دلباز بوده چجوری میشه یهو اینجوری گدا میشه؟؟
این حرفامو پیش هیچ دوست و اشنایی نمیتونم ببرم جز شماها>از دست این شوهرم دیوونه شدم1,699 بازدید181 پاسخ - مخصوصا هر حادثه ای پیش میاد من بیشتر میترسم
تا الان اوکی بودم مشکلی نداشتم استرس هم نداشتم
اما از امشب میترسم 😶👀
خیلی هم دوره ازم
وایییی سخته چجوری خودمو اروم کنم ؟
>کیا شوهراشون شب کارن828 بازدید37 پاسخ - انگار قبل از به دنیا اومدن پسرم بابا بزرگم 3 میلیون داده به نوه هاش بابام هم با اون 3 میلیون طلا خرید واسه به دنیا اومدن پسرم داد بهم
از اون موقع تا حالا شوهرم هی میگه ک آره حقتو خوردن نمیدونم با پول خودت طلا خریدن و فلان
حالم دیگه داره از حرفاش بهم میخوره هی میگه اون خونه ای ک توش نشستن مال توئه باید بدنش به تو😐😐
بعضی وقتا هم میگه ک جهیزیه کم دادن بهت باید بیشتر میدادن
چن وقتی بود مادرشوهرم زر زیادی میزد ک جهیزیه کم بهت دادن ک خداروشکر الان لال شده چیزی نمیگه ولی شوهرم دست بردار نیست میگه دوباره میرم به مامانم میگم ک سرکوفت بزنه
بنظرتون چطوری باهاش رفتار کنم ک دیگه نگه؟؟
هر چن روز یکبار شروع میکنه دیگه دلم میخواد خفش کنم
جالبیش هم اینجاست ک وضع بابام متوسطه پولدار نیس
درآمد شوهرم از بابام بیشتره ولی بازم چشمش به دس بابامه
میگه چرا تو مثل دخترای مردم نیستی ک از بابات پول بکنی
هرچیم میگم واسم بخر سریع میگه به بابات بگو واست بخره 😑😬>سلام خانوما از دست شوهرم کُفری ام😑668 بازدید418 پاسخ - یکشنبه هم باید زایمان کنم
دلم گرفته
همه کارا شستشو تمیز کزدن خونه خودم تنها انجام میدم
از سر کار اومد ایقد بوی عرق میده نمیتونم طرفش برم حالت تهوع گرفتم میگم برو حموم میگه حوصله ندارم کلکل نکن
ینی مادرش چی یادش داده >بیاین دردل حالم خیلی گرفته846 بازدید191 پاسخ - میشه بیاید حرف بزنیم و راهنماییم کنید
من شش ساله ازدواج کردم.شوهر مرد خوبیه ولی خیلی با معیارهای من فرق داشت بهرحال بخاطر علاقه باهاش ازدواج کردم(به صورت سنتی ولی من ازش خوشم اومد .سطح از من پایین تر بود.حتی خودش هم باور نمیکرد بله گفتم)
زندگیمون خوبه ولی ناراحت کردن من براش پشیزی اهمیت نداره هر وقت هر مسئله ای حتی کوچیک پیش میاد خیلی خیلی باهام بد حرف میزنه و من همش وقتی ناراحتم و دعوا میکنیم و میخوام حرف بزنم همش گریم میگیره حتی اگه حق داشته باشم نمیتونم ثابت کنم حق با منه و همیشه حق به جانبه و حق رو به خودش میده.
اگه من شبانه روز هم در حال گریه باشم هیچوقت نمیاد منو آروم کنه
گاهی پیش میاد خیلی اوضامون خوبه و با ی مسیله کاری میکنه من ناراحت بشم و وقتی حرف بزنم دعوامون میشه و آخرش من میرم گریه میکنم اونم براش اهمیتی نداره.
تو این شش سال از خیلی از خواسته ها و نیازام بخاطرش گذشتم ولی هیچوقت به چشمش نمیاد
خیلی خیلی تنهام بدجور دلم گرفته و خستم
هیچوقت فکر نمیکردم زندگیم به اینجا برسه خیلی داغونم
بهم میگه تو سیاست نداری نمیدونم چکار باید بکنم؟چرا اون حاضر نیست کاری بکنه؟>خانما لطفا بیاید حرف بزنیم راهنماییم کنید1,151 بازدید87 پاسخ
الهه ام کیسه آبم سوراخ شده هر کی در توانش بود منو دعا کنه
الان با مرده فرقی ندارم ، منو دعا کنید لطفاً
خیلی دلم گرفته باشوهرم بحثم شده میاین پیشم
ماهرهفته جمعه میریم پیاده روی
بعدش امروز بهش گفتم بریم گف نه میخام کتاب بخونم و بعدازظهر منم گفتم بیا الان بریم هوا خوبه بعدازظهر بخون
گف باشه و اماده شدیم وبچه رو اماده کردم
بعدشوهرم گف زباله هام جمع کن تا ببریم
داشتم جمع میکردم و گره میزدم که یهو کفشش برداشت وگفت جونت درمیاد یه واکس به این کفش بزنی
خییییییلی بدم اومد از این مدل حرف زدن
منم دراومدم گفتم میتونی بهترم بگی ها
گف قبلا بازبون خوش گفتم
گفتم خب ادم یادش میره
کلی کار سرم ریخته
بعد یهو لباسش دراورد گف من بیرون نمیرم و رفت تواتاق و درو بست شروع کرد بگه تالنگ ظهر خابی و فقط یه غذا میپزی
گفتم چطور میتونی راحت اینجور بگی
شروع کردم تمام کارهای روزو دونه دونه گفتم
بعد میگه دیگه نمیخام برام کاری بکنی
توبرای من کاری نمیکنی
اگه غذا میپزی خودتم میخوری
اگه جارو میکشی زیرپای خودت تمیزه
آدیگه برای من غذادرس نکن
گفتم چرا اینطور میکنی و زار زار گریه میکردم
گفتم من کی منت گذاشتم تو میگی کار نمیکنی میگم ایناس .
بعدم اخه واکس زدن یه نظافت شخصی خب خودت واکس بزن
مگه چقدر کار داره
خیلی دلم گرفته
بااینکه بهم بی احترامی های دیگه کرد
رفتم تواتاق گفتم همسرم تمومش کنیم امروزمون بهم ریخت
منو پرت کرد اونور گف برو گند زدی به روزمون
گفتم توزدی
مگه من به تو گفتم جونت دربیاد
توبهم گفتی
گف بگم توباید جواب بدی
خستم خیلی
همش سربحث حتی اگه اون بی احترامی کرده من پیش قدم شدم
بچه ها من شوهرم مثل خره هیچی نمیفهمه از نزدیکی
ببخشین من رک و راست میگم
قبلا اینجوری نبودا اما اما الان تقریبا ۲ سال اینجوری شده نمیدونمم چطور بهش بگم تا میام بحثش و باز کنم میگیره میخوابه یا مشغول یه چیزی میشه اصلا یادم نمیاد اخرین بار کی رابطه درست و حسابی داشتم هر ۱۰ تا ۱۵ روز یه بار نزدیکی داریم که اونم اقا از خواب بیدار میشه مثلا بغل میکنه و دو سه تا بوس میگه برو روان کننده رو بیار کارشو میکنه تمام بعد سوزش و درد برا من میمونه میره اون ور میگیره میخوابه نه تحریک میکنه نه چیزی چطور حالیش کنم اخه اذیت میشم هیچی حس نمیکنم از نزدیکیمون فقط میگم کارش زودتر تموم بشه دلم میخواد خفش کنم
باردارم خونه پدرم هستم نمیدونم چقدر تو خرج و مخارج شرکت کنم
سلام دوستان. من بنا به دلایلی مجبورم خونه پدرم باشم.کلا یه خرده آدمی هستم سختمه سر بار باشم. نمیدونم تا چه حد باید تو خرج و مخارج دخیل باشم...که حس خوبی داشته باشم. واقعا از این مسایل بدم میاد و کلافه میشم...
شوهرای شمام همش از قسط و بدهی و اجاره مینالن؟
خسته شدم دیگه از وقتی ازدواج کردم هر چی داشتم ریختم وسط واسه زندگیمون بوده درست ولی وظیفه م نبوده لطف من بوده تمام طلاهام پس اندازام حتی طلاها و کادوهای پسرمون همه و همه رو برد همشم میناله از قسط
هر سری ۲۰تومن ۳۰تومن خرج ماشین میکنه در صورتی که هیچ وقت با ماشین ما رو بیرون نمیبره
خیلی خوبیا داره ولی من دیگه خسته شدم بریدم انگاری جامون عوض شده اون به من تکیه کرده همه چیو از من میخاد بااینکه شب تا دیر وقت سرکاره
اسم خانوادشم نباید بیارم به تک تک سلولاش برمیخوره
دی یا بهمن وامم درمیاد شوهرم گفت پول پیش خونه رو میدیم باهاش
واقعا چرا پس من کی خوشی کنم کی تفریح کنم میدونید قبلنم گفتم چه بارداری سختی داشتم چیا کشیدم دیگه از لحاظ روحی توانایی اینو ندارم که بخوام به مسائل اقتصادی فکر کنم هر شب چرتکه بندازم
خیلی دلم گرفته ....
سلام
من اصلا تاحالا تاپیک خانوادگی نزاشته بودم ولی واقعادیگه دلم طاقت نمیاره نمیدونم دردوغصه هاموبه کی بگم
به خدابه همه خوبی میکنم هرمشکلی داشته باشن میرم ولی خانواده م انگارمن نیستم
هرمناسبتی داشته باشم نمیان
مادرم اینایه ساله خونه من نیومدن
تامن زنگ نزنم سراغی ازمن نمیگیرن
ازهیچ کجاشانس نیاوردم نه خانواده خودم نه خانواده شوهرم
فرداروضه دارم زنگ زدم تک به تکشون رو دعوت کردم
یه خواهرم گفت حالاببینم چی میشه
یکیش پیام داده من نمیام
حالااگه یکی از خواهرم یه مناسبت داشته باشه همشون ۲روز مونده میرن
مسئله فقط این نیس هادلم خیلی گرفته
همه چی آوارمیشه رو سرم نمیتونم دیگه تحمل کنم بعضی وقتا میگم بیخیال زندگی توکه ازهیچ طرف شانس نیاوردی ولی به دوتابچه هام نگاه میکنم گناهم میاد نمیخوام دست یکی دیگه بزرگ بشن محبت مادررونبینن..
سوالم شاید عجیب باشه ولی برام مهمه ومیخام بدونم بقیه چیکار میکنن
من کلا آدمی هستم که گردنم پایین باشه شدید درد میگیره و خلاصه اینکه شوهرم چند وقتیه که مرتب انار میخره . من هم ۳تا انار دون میکردم یکی خودم و شوهرم و یه کوچیکم برای دخترم . وشدید گردن دردم عود کرد با شونه هام .
امروز به خواهرم که گفتم گف براچی برای شوهرت انار دون میکنی اونم همیشه واماده میدی بخوره آ ما هرکی از خودش دون میکنه ومیخوره .
منم امشب به شوهرم باحالت خوب گفتم .میدونه چقدر گردنم درد میکنه.
گفتم من دیگه نمیتونم هرروز ۳تا انار دون کنم فشار میاد به گردن و شونم
آ بیارم برات خودت دون کن بخور
گف من حوصله دون کردن انار ندارم
اگه نمیتونی بدم سرخیابون به یع نیازمند
گفتم وااا حوصله دون کردن انار برای خودت هم نداری
خودت میخای بخوری نه من
گف نه من حوصله ندارم
احساس کردم عادتش شده که من همش دون کنم واماده بدم
بهش گفتم من واقعا کشش ندارم زورکی یکی اونم برای دخترمون
حالا بگید شماها هم برای شوهرتون دون میکنید .
من به شوهرم گفتم تازه میخاسم بگم تو دون کن من گردنم وشونم درد میکنه
ساعت دیواری یا ایستاده
سلام دوستان روزتون بخیر
نمیدونم ساعت دیواری بگیرم یا ایستاده
احساس میکنم ایستاده از مد افتاده
خودم دیواری دوست دارم ولی شوهرم میگه ایستاده
ممنون میشم نظراتتون رو برام بنویسین
اگ از دل مامانی نرفته بودی
اگ مارو تنها نمیذاشتی همین روزا تولد ی سالگیتو برات جشن میگرفتیم کاش دوباره بیای تو دلم جات خیلی خالیه تو خونمون...
همش۳ماه مهمون دلم بودی ولی من کلی چشم انتظاری کشیده بودم واسه جوونه زدنت😔دوباره بیا ولی اینبار بی من نرو خونمون خیلی سوت و کوره بدون تو مامانی😞
مشورت در مورد نحوه برخورد با همسرم؟
بچه ها بیاید بگید به نظرتون من کار بدی کردم یا نه ، از اول بارداریم همسرم خیلی ازم مراقبت میکنه و کارهای خونه رو کلا به عهده گرفته ، چون من مادرم فوت کرده و خواهر هم ندارم و کسیو ندارم که کمکم کنه و استراحتی هستم اولش برای جفت پایین و الان برای کوتاه شدن طول سرویکس ، شوهرم بنده خدا از اول بارداری هیچی غر نزده بهم ولی امشب بحثمون شد و شروع کرد سرم منت گذاشتن که تو فقط مایه عذابمی و همش زحمتی و از این حرفا😔 خیلی دلم شکست ، قهر کردم اومدم خونه بابام ، کلا تو ۵ سالی که ازدواج کردم دوسه بار قهر کردم.
به نظرتون کارم اشتباه بود؟ آخه خیلی غرورم شکست و دلم شکست از حرفاش😔😭 مگه تقصیر منه که کسیو ندارم آخه که باید این حرفارو تحمل کنم😔 اونقدر بلند بلند گریه کردم که ترسیدم نی نیم طفلی چیزیش بشه
خانومای خوش ذوق ی لحظه میاین💓
بچه ها به نظرات و ایده هاتون نیاز دارم
دنبال ی متن خوب برای تبلیغ میگردم مثل شعار مانند
دو تا جمله خودم به نظرم اومده لایک کنید ببینیم کدوم خوبه
اگه چیز بهتری هم یه ذهنتون رسید بگین ممنون ،😘😘😘
خانوما توروخدا بیاید اونایی که نوزاد نارس داشتن از دلشوره دارم میمیرم
سلام خانوما پسرم که میدونید ۲۶هفته به دنیا اومده تا حالا واسش روغن بدن روغن زیتون اصل بریدم واسه پوستش همش خشک میشه از وقتی بیمارستان بردنش حموم بدتر شده همش خشک میشه دیروز بهمون گفتن کرم اوره اوسرین ۱۵درصد بگیریم داروخونه گفت درصدش بالاست بریدم دادم به پرستاراتاکیدکردیم تا دکتر نیومده ونپرسیدیدنزنید باز صبح زنگ زدم پرستارمبگه خودتو شوهرت فامیل نیستین گفتم نه گفت نگی پرستار ترسوندم دکتر فعلا تشخیص ۱۰۰درصدی نداده ولی ی بیماری هست بهش میگن پروانه ای احتمال داره بیماری پوستی داشته باشه من زدم گوگل همشون تاول شدید دارن وزخم شدید بچه من پوستش تمیزه وفقط پوسته پوستش دارم از ترس میمیرم بچه های شما هم اینجوری بودن
سلام خانوما میشه لطفاً برای شفای داییم یه صلوات بفرستین
خیلی ازتون ممنونم . دکترا قطع امید کردن .بیچاره هنوز جوونه اگر براتون مقدور هست یه صلوات بفرستین خدا به دخترش رحم کنه 💚🤲🏻
مامانم هم تیکه بهم میندازه که بچه دار نمیشم🥲💔
مامان من ، بشدت طب سنتیه ، ینی جوری ک اگه یه قرص استامینوفن بخوریم ، انگاری بزرگترین گناه و جرم رو کردیم🙃
منم این مدت ک درگیر درمان هستم ، اوایل طب سنتی رفتم ، بعدش طب سنتی و مدرن باهم استفاده میکردم ، یه مدته دیگه فقط میرم دکتر و دارو و آمپول مصرف میکنم.
اونروز یهو دید ک دارم دارو مصرف میکنم، بهم میگه :
دوساله داری میری مطب این دکترا ، برای همینه ک بچه دار هم نمیشی ، حقته🥲
خیلی دلم شکست 💔
خب اگه خدا بخواد بده ک ب هیچ دارویی هم نیاز نیس
کم نگاهای سنگین و حرفای بقیه رو دارم ، ک مامانمم ....🥲
با اینکه این همه تلاش میکنم اون در امدی ک میخوام و ندارم قنادها هم میاین
سلام دوستای گلم قندهای عزیز یه لحظه میشه شماهم بیاین میخوام برم تو کار کیک الان داستان زندگیم من هم ناخنکارم هم اکستیشن مژه کاست موقت لیفت مژه ابرو انجام میدم قبلا تو سالن کار میکردم بخاطر چندتا اتفاق مزخرف شوهرم دیگه نذاشت برم الان تو خونه کار میکنم ولی بیشتر مشتری هام پریده تو دیوار اگهی گذاشتم اصلا کسی زنگ نمیزنه یا میزنه هم الکی وقتم تلف میشه ادمینی ادیتوری و طراحی سایت هم بلدم ولی حوصله شو ندارم بدون چهره هم خیلی سختمه همیشگی هم نیست برای ادمینی برای بقیه هم مسئولیتش زیاده پولش کم یکم پول داشتم رفتم وسایل گلسازی اینها گرفتم یه عالمه هزینه باکس و کاغذ از این گل روبانی ها پروانه ای ها درست کردم تو دیوار اگهی گذاشتم ب چندتا گلفروشی توی محل گفتم شاخه ای سی چهل تومنه من گذاشتم بیست و هفت هیشکی ازم نخرید همرو ب عنوان کادو ب این و اون دادم خسته شدم دیگه بنظرتون چیکار کنم یه کار همیشگی میخوام ک پولشم خوب باشه یکی قراره بهم اگه بشه پنج تومن قرض بده میخواستم برم بدلیجات کیلویی بخرم باز پیج بزنم میترسم بمونه رو دستم قبلا خیلی کیک و شیرینی درست میکردم حس خوبی هم بهم میداد الان دوست دارم برم قنادی اموزش تزیین کیک و... بنظرتون بصرفه هست مسئولیت زیاد داره واقعا میترسم راستی یه پکیج مجازی رنگ مو هم گرفتم حدود یه تومن میخوام هزینه کنم وسیلع های رنگ و بگیرم مدل بزنم ولی تو خونه فکر نکنم بیان میترسن نا امیدم موندم چیکار کنم شوهرمم ک قوز بالا قوزه
انتخاب اسم پسر بچه دوم
سلام یه کمک بهمن کنید برای انتخاب اسم پسرم.
اسم دخترم راحیله میخوام بهش بیاد..
خودم میکائیل رو دوست دارم ولی خیلیا تو ذوقم زدن
سلام مامان ها تیر کشیدن تیز داخل واژن نشانه زایمان زودرس هست
یه جوری تیز درد میکنه از داخل نمیدونم چجوری بگم انگار وجود جسم خارجی داخل واژن
البته پساری دارم
کیک پزا بیاین 🩵🩵
سلام خانما
میخام کیک با خامه کشی درست کنم اندازه ۱۰ نفر بشه
نکات و میگید بهم قشنگ در بیارم .. دوره رفتم قبلا ولی خیلی وقت درست نکردم یادم رفته کامل... شیفون بهتره یا اسفنجی؟ کل نکاتی ک باید رعایت کنم لطفا بگید ممنون 💐💐💐🤩🤩
خانوما هستین یه عکس قبل و بعد عمل بای پس بزارم
بیاید نظر بدید ببینم عوض شدم یا نه
خانما همتون بهم مشورت بدید
شوهرم یجایی گیر کرده خیلی شدید پول لازم داره از کسی هم نمیشه قرض گرفت خودم یه نیم ست دارم بهش گفتم برم انگشترمو بفروشم گفت نه ولی ته دلش انگار راضی بود چیکار کنم منم یه نیم ست بیشتر ندارم بنظرتون بفروشم یا نه