فاخته | (عربی) 1- پرندهای از خانوادهی کبوتر؛ کوکو، صلصل؛ 2- (در قدیم) (در موس... | توضیحات بیشتر |
فاخره | (عربی) (مؤنث فاخر)، فاخر. | توضیحات بیشتر |
فادیا | (عربی) نجات بخش، منجی. | توضیحات بیشتر |
فادیه | (عربی) زنِ نجات دهنده، زنِ آزاد کننده. | توضیحات بیشتر |
فاضله | (عربی) (مؤنث فاضل)، فاضل. 1- و 2- | توضیحات بیشتر |
فاطره | (عربی) (مؤنث فاطر)، ( فاطر. | توضیحات بیشتر |
فاطمه | فاطمه: در لغت و اصطلاح عرب به زنی گفته می شود که فرزند خود را از شیر ب... | توضیحات بیشتر |
فاطمه حورا | (عربی) از نامهای مرکب، فاطمه و حورا. | توضیحات بیشتر |
فاطمه زهرا | (عربی) (اَعلام) ام ابیها و ام الائمه و ام الحَسنین، صدیقه کبری دختر پی... | توضیحات بیشتر |
فاطمه زینب | از نام های مرکب ← فاطمه و زینب. | توضیحات بیشتر |
فاطمه سما | (عربی) از نامهای مرکب، فاطمه و سما. | توضیحات بیشتر |
فاطمه سیما | (عربی) از نامهای مرکب، فاطمه و سیما. | توضیحات بیشتر |
فاطمه عذرا | (عربی) از نامهای مرکب، فاطمه و عَذرا. | توضیحات بیشتر |
فاطمه محیا | (عربی) از نامهای مرکب، فاطمه و محیا. | توضیحات بیشتر |
فاطمه معصومه | (عربی) 1- از نامهای مرکب، ا فاطمه و معصومه؛ 2- فاطمهی بیگناه و پاک. | توضیحات بیشتر |
فاطمه نسا | (عربی) از نامهای مرکب، فاطمه و نسا. | توضیحات بیشتر |
فاطیما | (= فاطمه) (اعلام) دهکده ای در غرب پرتغال، نزدیکی لیریا. در نزدیکی آن ... | توضیحات بیشتر |
فایضه (فائضه) | (عربی) (مؤنث فایض، فائض) فیض رسان، فایده بخش (زن). | توضیحات بیشتر |
فائزه | (عربی) ( مؤنث فائز) زن رستگار؛ + فائز. | توضیحات بیشتر |
فائقه | (عربی) 1- (مؤنث فائق) عالی، برتر؛ 2- زنی که از حیث جمال بر همگان برتری... | توضیحات بیشتر |
فتانه | (عربی) 1- (به مجاز) فتان، بسیار زیبا و دلفریب؛ 2- (در قدیم) (به مجاز)... | توضیحات بیشتر |
فجر | (عربی) 1- نوری که از مدتی پیش از طلوع خورشید به زمین می تابد، سپیده ... | توضیحات بیشتر |
فخرالزمان | (عربی) شخص برجسته، گزیده، و مایهی مباهات در زمان خود. | توضیحات بیشتر |
فخرجهان | (عربی ـ معرب) موجب نازش و افتخار دنیا. | توضیحات بیشتر |
فخری | (عربی ـ فارسی) (فخر + ی (پسوند نسبت))، منسوب به فخر، فخر. 1- ، 2- و ... | توضیحات بیشتر |
فخریه | (عربی) (فخر + ایّه (پسوند نسبت))، منسوب به فخر، فخر. 1- ، 2- و 3- | توضیحات بیشتر |
فرانک | (= فرانگ) 1- به معنی پروانه؛ 2- (اَعلام) 1) نام دختر برزین و زن بهرام ... | توضیحات بیشتر |
فرانه | پروانه، فرانک، فرانق. | توضیحات بیشتر |
فرتاش | (دساتیر) وجود که در برابر عدم است. (از بر ساختهی فرقه آذرکیوان ـ برهان... | توضیحات بیشتر |
فرح | (عربی) شادمانی، سُرور، شاد شدن، شادمان گردیدن. | توضیحات بیشتر |
فرح انگیز | (عربی ـ فارسی) برانگیزندهی شادی، شادی بخش، مفرح. | توضیحات بیشتر |
فرح دخت | (عربی ـ فارسی) (فرح + دخت = دختر) دختر شاد و خوشحال. | توضیحات بیشتر |
فرح روز | (عربی ـ فارسی) 1- آن که روزگارش به شادمانی و سُرور است؛ 2- (به مجاز) خ... | توضیحات بیشتر |
فرح نسا | (عربی) (فرح + نسا)، زنی که موجب شادی و شادمانی باشد، شادی آور، شادمان ... | توضیحات بیشتر |
فرح نوش | (عربی ـ فارسی) (فرح + نوش)، 1- شادمانی و سُرور جاوید؛ 2- (به مجاز) آن ... | توضیحات بیشتر |
فرحانه | (عربی) (مؤنث فرحان)، فرحان. | توضیحات بیشتر |
فرحزاد | (فرح = شادمانی و سرور + زاد = زاده)، 1- زاده ی شادمانی و سرور؛ 2- ویژ... | توضیحات بیشتر |
فرحناز | (عربی ـ فارسی) 1- آن که مسرور و شادمان است و دارای ناز و عشوه است؛ 2- ... | توضیحات بیشتر |
فرّخ | 1- خجسته و مبارک و فرخنده؛ 2- (در قدیم) خوشبخت و کامیاب؛ 3- بزرگوار و ... | توضیحات بیشتر |
فرّخ لقا | (فارسی ـ عربی) 1- خوش صورت، زیبا چهر، زیباروی، نیکو دیدار، خوش برخورد؛... | توضیحات بیشتر |
فرّخ ناز | 1- ویژگی آنکه خوشبخت و کامیاب است و دارای ناز و کرشمه است؛ 2- دارای نا... | توضیحات بیشتر |
فرخنده | 1- موجب رویداد یا پیامدهای خوشایند و خوب، مبارک، خجسته؛ 2- (در قدیم) ن... | توضیحات بیشتر |
فردخت | [فر = شکوه و جلال که در بیننده شگفتی و تحسین پدید آورَد؛ (به مجاز) مای... | توضیحات بیشتر |
فردوس | (در عربی فردَوس) 1- (معرب از فارسیِ پردیس)، بهشت؛ 2- (اَعلام) شهرستانی... | توضیحات بیشتر |
فردیس | پردیس، فردوس، بهشت. | توضیحات بیشتر |
فرزانه | دارای خِرَد و پختگی، خِرَدمند، دانا. | توضیحات بیشتر |
فرشته | 1- (در ادیان) موجودی آسمانی، عاقل، برتر از انسان و غیر قابل رؤیت که مأ... | توضیحات بیشتر |
فرشیده | (فرشید + ه (پسوند نسبت))، منسوب به فرشید، فرشید. | توضیحات بیشتر |
فرصت | (عربی) 1- وقت مناسب برای انجام کاری؛ زمان و وقت؛ 2- (اَعلام) فرصت شیرا... | توضیحات بیشتر |
فرگل | نوعی پیراهن [برخاسته از فرنگ] که خوشایند و زیبنده و شکوه افزا بوده (اس... | توضیحات بیشتر |
فرناز | [فر = شکوه و جلال که در بیننده شگفتی و تحسین پدید آورد، زیبایی و برازن... | توضیحات بیشتر |
فرنگیس | (اَعلام) نام دختر افراسیاب تورانی و زن سیاوش. | توضیحات بیشتر |
فرنوش | (دساتیر) نام عقل فلک قمر که به عربی عقل فعال گویند و به فارسی خرد کارگ... | توضیحات بیشتر |
فرنیا | (فر = (در قدیم) (به مجاز) مایهی جلال و شکوه + نیا = پدربزرگ، جد) (به م... | توضیحات بیشتر |
فروردین | 1- فروردهای پاکان و فروهرهای پارسیان؛ 2- در آیین زرتشتی یکی از فرشتگان... | توضیحات بیشتر |
فروز | 1- افروختن، فروزیدن؛ 2- (در قدیم) به معنای روشنایی و نور. | توضیحات بیشتر |
فروزان | آنچه بر اثر سوختن روشنایی دهد، فروزنده، شعلهور، مشتعل، روشن، تابناک، ... | توضیحات بیشتر |
فروزنده | (صفت فاعلی از فروختن و فروزیدن)، 1- نور و روشنی دهنده؛ روشن و تابان، ... | توضیحات بیشتر |
فروغ | 1- روشنیای که از آتش، خورشید و دیگر منابع نورانی میتابد؛ پرتو؛ شعلهی ... | توضیحات بیشتر |
فروغ اعظم | (فارسی ـ عربی) (فروغ= (غ فروغ) + اعظم= بزرگوارتر، بزرگتر، بزرگوار، بزر... | توضیحات بیشتر |
فری مهر | (فری= خجسته، مبارک، دارای خجستگی و شکوه، شکوهمند و خجسته + مهر = خورشی... | توضیحات بیشتر |
فریا | [فری= خجسته، مبارک، دارای خجستگی و شکوه، شکوهمند و خجسته + ا = (پسوند ... | توضیحات بیشتر |
فریال | 1- (کلمه فارسی) فر به معنای شکوه به همراه یال به معنای گردن، دارای ان... | توضیحات بیشتر |
فریبا | 1- (به مجاز) بسیار زیبا، دل پسند و خوشایند؛ 2- (در قدیم) به معنای فریف... | توضیحات بیشتر |
فریدا | (عربی ـ فارسی) (فرید + ا (پسوند نسبت))، منسوب به فرید، فرید. | توضیحات بیشتر |
فریدخت | (فری = خجسته، مبارک، دارای خجستگی و شکوه، شکوهمند و خجسته + دخت = دختر... | توضیحات بیشتر |
فریده | (عربی) (مؤنث فرید)، فرید. | توضیحات بیشتر |
فریسا | (فری = شگفت انگیز، عجیب + سا (پسوند شباهت))، 1- مانند فری، شبیه به فری... | توضیحات بیشتر |
فریما | (= فریبا)، فریبا. | توضیحات بیشتر |
فریماه | (فری= خجسته، مبارک، دارای خجستگی و شکوه، شکوهمند و خجسته + ماه) 1- ماه... | توضیحات بیشتر |
فرین | (فر= شکوه و جلال + ین (پسوند نسبت))، 1- (به مجاز) دارای شکوه و جلال؛ 2... | توضیحات بیشتر |
فرینا | 1- مهرورز، مهربان؛ 2- دلبر، ستایش؛ 3- بخشش. | توضیحات بیشتر |
فریناز | [فری = خجسته، مبارک، دارای خجستگی و شکوه، شکوهمند و خجسته + ناز= کرشمه... | توضیحات بیشتر |
فرینوش | (فری = خجسته، مبارک، دارای خجستگی و شکوه، شکوهمند و خجسته + نوش = جاوی... | توضیحات بیشتر |
فریوش | (= فریوار)، فریوار. | توضیحات بیشتر |
فصیحه | (عربی) (مؤنث فصیح)، ، فصیح 1- ، 2- ،3-. | توضیحات بیشتر |
فضه | (عربی) 1- (در قدیم) به معنای نقره و سیم؛ 2- (اَعلام) نام خادم حضرت فاط... | توضیحات بیشتر |
فضیلت | (عربی) 1- برتری در دانش، هنر و اخلاق، فضل؛ 2-ارزش و اهمیت؛ 3- (در قدیم... | توضیحات بیشتر |
فضیله | (عربی) (= فضیلت) 1- برتری در دانش، هنر و اخلاق، فضل؛ 2- ارزش و اهمیت، ... | توضیحات بیشتر |
فوزیه | (عربی) زن پیروز در هر کار و امری، رستگار و موفق. | توضیحات بیشتر |
فوژان | فریاد، آه و بانگ بلند. | توضیحات بیشتر |
فهامه | (عربی) (مؤنث فَهام)، فَهام. | توضیحات بیشتر |
فهمیده | (عربی ـ فارسی) (صفت فاعلی از فهمیدن)، 1- دارای فهم، دانا؛ 2- (در حالت ... | توضیحات بیشتر |
فهیمه | (عربی) (مؤنث فهیم)، فهیم. | توضیحات بیشتر |
فیروزه | (معرب) 1- پیروزه؛ 2- نوعی کانی قیمتی حاوی مس و فسفر، دارای رنگ آبی یا ... | توضیحات بیشتر |
فیض محمد | (عربی) از نامهای مرکب، ( فیض و محمّد. | توضیحات بیشتر |