Ooma
انتخاب نام دختر و پسر
اسم دختر و پسر فارسی همراه با معنی
نام معنی مشاهده
سورنا(= سورِن)، ) سورِن.توضیحات بیشتر
سوری1- (در قدیم) (در گیاهی) گل سرخ؛ 2- (به مجاز) سرخ رنگ.توضیحات بیشتر
سوریا(سوری + الف (اسم ساز))، ( سوری.توضیحات بیشتر
سورین  1- (در ایران باستان) نیرومند، قدرتمند؛ 2- (اَعلام) 1) یکی از خاندان ...توضیحات بیشتر
سورینا(سورین + ا (پسوند نسبت))، منسوب به سورین، ( سورین. 1-توضیحات بیشتر
سوزان1- دارای حرارت و گرمای بسیار زیاد؛ 2- (در قدیم) (به مجاز) سرشار از اند...توضیحات بیشتر
سوسن1- (گیاهی) گیاهی پیاز دار و تک لپه‌ای، با برگ‌های باریک و دراز که انوا...توضیحات بیشتر
سوگندقسم، استواری بر پیوند، استواری بر گفتن و راست گفتن.توضیحات بیشتر
سوما1- ماه، نور ماه؛ 2- (به مجاز) زیبا؛ نهر آب و مجرای قنات.توضیحات بیشتر
سونا1- طلا؛ 2- (در ترکی) 1) مرغابی، 2) زیبا و قشنگ.توضیحات بیشتر
سونای1- (سونا = دعا کننده، ستاینده + ی)؛ 2- (در ترکی) آخرین ماه.توضیحات بیشتر
سونیا(ترکی ـ فارسی) (سو = نور + نیا) 1- نورِ نیاکان(؟)؛ 2- (در یونانی) خرد ...توضیحات بیشتر
سهراب1- دارندهی آب و رنگ سرخ، سرخاب؛ 2- (اَعلام) (در شاهنامه) پسر رستم از ت...توضیحات بیشتر
سهند(اَعلام) کوه آتش‌فشانی قدیمی و خاموش در جنوب آذربایجان شرقی میان تبریز...توضیحات بیشتر
سیامک1- دارای موی سیاه؛ 2- (اَعلام) 1) (در شاهنامه) پسر کیومرث شاه پیشدادی ...توضیحات بیشتر
سیاوش1- دارندهی اسب نر سیاه؛ 2- (اَعلام) (در شاهنامه) شاهزاده ایرانی، پسر ک...توضیحات بیشتر
سیاووش(= سیاوش)، ( سیاوش.توضیحات بیشتر
سیران(در قدیم) گردش و تفرج.توضیحات بیشتر
سیروس1- (تلفظ فرانسوی کوروش)، ( کوروش؛ 2- (اَعلام) از زمرهی نام‌های کهن ایر...توضیحات بیشتر
سیما(عربی) 1- چهره، صورت؛ 2- (در قدیم) نشان و حالتی در صورت انسان که مبین ...توضیحات بیشتر
سیمین(سیم = نقره + ین (پسوند نسبت))، 1- ساخته شده از نقره، نقره‌ای رنگ، سفی...توضیحات بیشتر
سیمین بر(در قدیم) 1- (به مجاز) سیم اندام، دارای اندامی سفید؛ 2- (به مجاز) زیبا...توضیحات بیشتر
سیمین دخت(سیمین + دخت = دختر)، 1- دختری که مانند نقره سفید و درخشان است؛ 2- (به...توضیحات بیشتر
سیمین رخ(= سیمین عذار)، ( سیمین عذار.توضیحات بیشتر
سیمین زر(سیمین= نقره‌ای + زر = طلا)، 1- ساخته شده از نقره و طلا؛ 2- (به مجاز) ...توضیحات بیشتر
سیمین عذار(در قدیم) (به مجاز)، دارای چهرهی سفید و زیبا.توضیحات بیشتر
سیمینه(در قدیم) 1- (به مجاز) سیم اندام، دارای اندامی سفید؛ 2- (به مجاز) زیبا...توضیحات بیشتر
سیناابوعلی سینا دانشمند معروف ایرانی؛ 2) سینا (= صحرای سینا) شبه جزیرهی بی...توضیحات بیشتر
شاپور1- پسر شاه، شاه زاده؛ 2- (اَعلام) 1) (در شاهنامه) نام چند پهلوان ایران...توضیحات بیشتر
شاداببا طراوت، تازه، شاد، شادان، مسرور.توضیحات بیشتر
شادان1- شاد، مسرور؛ 2- (در حالت قیدی) باحال شاد، شادمانه.توضیحات بیشتر
شادلین(شاد + لین = نرمی و ملایمت)، شاد رویِ نرمخو و آرام.توضیحات بیشتر
شادمان1- شاد، خوشحال و مسرور؛ 2- (در حالت قیدی) با شادی و خوشحالی، شادمانه.توضیحات بیشتر
شادمهر1- (به مجاز) ویژگی آن که دارای شادی و مهربانی است؛ 2- (اَعلام) 1) شهر ...توضیحات بیشتر
شادی1- وضع و حالت شاد، شاد بودن، خوشحالی، سرور؛ 2- (در قدیم) جشن؛ 3- (در ع...توضیحات بیشتر
شادیه(شادی+ ه (پسوند نسبت))، منسوب به شادی، ( شادی.توضیحات بیشتر
شاه پریپری، عنبر.توضیحات بیشتر
شاهپور(= شاپور)، ( شاپور. 1-توضیحات بیشتر
شاهرخ1- دارای رخساری چون شاه، شاه منظر، شاه سیما؛ 2- (در ورزش) در شطرنج حرک...توضیحات بیشتر
شاهرود(شاه = جزء پیشین بعضی از کلمه‌های مرکب به معنی «اصلی» و «مهم» + رود = ...توضیحات بیشتر
شاهو1- مروارید شاهوار و نفیس؛ 2- کوتاه شده  ی شاهوار(؟)؛ 3- (اعلام) نام کو...توضیحات بیشتر
شاهین1- نوعی پرندهی شکاری از خانوادهی باز؛ 2- (در قدیم) (درگاه شماری) برج م...توضیحات بیشتر
شایا(= شایسته)، ( شایسته.توضیحات بیشتر
شایان(اسم فاعل از شایستن)، 1- شایسته، سزاوار، در خور؛ 2- (به مجاز) بسیار، ف...توضیحات بیشتر
شایسته(صفت فاعلی از شایستن)، 1- دارای ویژگی مطلوب، مناسب، سزاوار و در خور، ل...توضیحات بیشتر
شایگانارزشمند، ممتاز، عالی، شایسته.توضیحات بیشتر
شایناشاهدانه.توضیحات بیشتر
شب بو1- (در گیاهی) گلی معطر و زینتی در رنگ‌های مختلف با ساقهی بلند که مصرف ...توضیحات بیشتر
شباهنگ(= شب آهنگ) 1- (در قدیم) (در نجوم) شِعرای یمانی، ستارهی بامدادی، ستاره...توضیحات بیشتر
شبلانام نهری در سیستان و بلوچستان که از دریاچهی هامون به خارج از آن جریان ...توضیحات بیشتر
شبنم(در علوم زمین) رطوبت هوا که مخصوصاً هنگام شب، در مجاورت اجسام سرد به م...توضیحات بیشتر
شرمین(در قدیم) شرمگین، با حُجب و حیا، خجالت زده.توضیحات بیشتر
شرمینه(شرم + اینه (پسوند نسبت))، منسوب به شرمین، + شرمین.توضیحات بیشتر
شروان1- (در فارسی) درخت سرو؛ 2- (اَعلام) [= شیروان] ناحیه و ولایت قدیم، کنا...توضیحات بیشتر
شروین(اَعلام) 1) نام قلعهی شروان؛ 2) نام انوشیروان دادگر؛ 3) نام دو تن از پ...توضیحات بیشتر
شکبوس(اَعلام) (در شاهنامه) پهلوان افسانه‌ای سپاه توران، که در جنگ با رستم ک...توضیحات بیشتر
شکرانه(عربی ـ فارسی) 1- سخنی که به عنوان سپاسگزاری گفته میشود، یا عملی که بر...توضیحات بیشتر
شکوفا1- ویژگی گل یا غنچه‌ای که باز شده است، شکفته؛ 2- (به مجاز) با رونق، پی...توضیحات بیشتر
شکوفه(در گیاهی) هریک از گل‌های درختان میوه که معمولاً در فصل بهار میشکفند.توضیحات بیشتر
شکوهحالتی در کسی که به بزرگی جلوه کند و احترام برانگیزد یا چشم‌ها را خیره ...توضیحات بیشتر
شکیبتحمل، بردباری، صبر، شکیبیدن.توضیحات بیشتر
شکیباصبور، برد بار، باشکیبایی.توضیحات بیشتر
شکیلا(عربی ـ فارسی) (شکیل = خوشگل، زیبا + ا (پسوند نسبت))، منسوب به شکیل، خ...توضیحات بیشتر
شلیر(= شَلیل)،1- میوهی خوشبو و گوارا و آبدار شبیه شفتالو و هلو؛ 2- درخت ای...توضیحات بیشتر
شمس جهان(عربی ـ معرب فارسی) 1- خورشید جهان، آفتاب گیتی؛ 2- (به مجاز) زیبارو.توضیحات بیشتر
شمسه(عربی ـ فارسی) 1- نقش زینتی به شکل خورشید که در تذهیب، جواهر سازی، کاش...توضیحات بیشتر
شمسی(عربی ـ فارسی) 1- (منسوب به شمس)، 2- دارای شمس (خورشید)؛ 3- (در قدیم) ...توضیحات بیشتر
شمشاد1- (در گیاهی) درختچه‌ای همیشه سبز با انواع مختلف که در حاشیهی باغچه‌ها...توضیحات بیشتر
شُمیلاقلب شدهی [پدیده آوایی در زبان مثل: دیوار و دیوال] شُمیرا.    شُمیرا و ...توضیحات بیشتر
شمین(عربی ـ فارسی) (شم = بو، رایحه + ین (پسوند نسبت))، خوشبو.توضیحات بیشتر
شوان(= شبان) (در قدیم) شبان؛ چوپان، نگهبانِ گله.توضیحات بیشتر
شورانگیز1- ایجاد کنندهی هیجان، هیجان انگیز؛ 2- (در قدیم) آشوب به پا کننده، فتن...توضیحات بیشتر
شوقی(عربی ـ فارسی) (شوق + ی (پسوند نسبت)) 1- ویژگی کسی که دارای میل و رغبت...توضیحات بیشتر
شوکا1- نوعی گوزن بومی اروپا و آسیا؛ 2- (در مازندرانی) به معنی آهو و غزال.توضیحات بیشتر
شهامتیز خاطر، چالاک.توضیحات بیشتر
شهباز(= شاهباز)، نوعی باز سفید رنگ با چشمان زرد و پنجه و منقار قوی که در قد...توضیحات بیشتر
شهپر(= شاه پر)، هر یک از پرهای اصلی پرندگان.توضیحات بیشتر
شهداد(= شاه داد) [شاه (در عرفان) = خداوند + داد = داده، آفریده]، 1- آفریدهی...توضیحات بیشتر
شهدخت(شه = شاه + دخت = دختر)، 1- دختر شاه؛ 2- (به مجاز) عالی قدر و ارزشمند.توضیحات بیشتر
شهرادپادشاهِ جوانمرد.توضیحات بیشتر
شهرام1- مطیع شاه، رام شاه؛ 2- آرام شاه، موجب آرامش شاه.توضیحات بیشتر
شهربانو1- (در قدیم) همسر پادشاه، ملکه؛ 2- (اَعلام) دختر یزدگرد سوم آخرین شاه ...توضیحات بیشتر
شهرخ(= شاهرخ)،   شاهرخ. 1-توضیحات بیشتر
شهرداد(شهر + داد = داده، آفریده)، زادهی شهر، شهری.توضیحات بیشتر
شهرزاد1- (مخفف شهرزاده)، زادهی شهر، شهری؛ 2- (اَعلام) شخصیت اصلی کتاب هزار و...توضیحات بیشتر
شهرناز(اعلام) (در شاهنامه) نام دختر جمشید که او را با خواهرش ارنواز به ایوان...توضیحات بیشتر
شهروحکومت کننده، سلطنت کننده؛ 2- (اعلام) 1) شهرو [اساطیر] از زمان ایران با...توضیحات بیشتر
شهروز(اَعلام) نام وزیر شاهپور.توضیحات بیشتر
شهزاد1- شاهزاده، فرزند شاه یا از نسل شاه؛ 2- عنوان برای امامزاده‌ها.توضیحات بیشتر
شهسوار(= شاه سوار)، 1- ماهر در سوارکاری؛ 2- (در قدیم) (به مجاز) شخص بسیار بر...توضیحات بیشتر
شهگلبهترین گل، گلِ شاهانه.توضیحات بیشتر
شهمیر(شه = شاه + میر = امیر)، 1- مخفف شاه امیر؛ 2- مقلوب شده  ی امیرشاه؛ 3-...توضیحات بیشتر
شهناز1- (در موسیقی ایرانی) گوشه‌ای در دستگاه شور؛ 2- (در قدیم) (در موسیقی ا...توضیحات بیشتر
شهنام1- بزرگ نام و دارندهی نامِ شاهانه؛ 2- (به مجاز) نیکنام، نکونام.توضیحات بیشتر
شهنور[شه= شاه؛ (در تصوف) خداوند، الله + نور] روی هم به معنی نور شاه و به تع...توضیحات بیشتر
شهیار[شه = شاه +یار (در قدیم) همدم، همنشین، مونس، نظیر، همتا + یار] 1- روی ...توضیحات بیشتر
شهین(شه + ین (پسوند نسبت))، 1- منسوب به شاه؛ 2- (به مجاز) دارای ارزش و مقا...توضیحات بیشتر
شهین دخت(شهین + دخت = دختر)، 1- دخترِ شاهزاده؛ 2- (به مجاز) دخترِ بلند مرتبه و...توضیحات بیشتر
شیبا(= شیوا)، آشفته، شیفته.توضیحات بیشتر
شیدا1- عاشق، دلداده؛ 2- (در قدیم) آشفته و پریشان؛ 3- (در عرفان) شدت غلیان ...توضیحات بیشتر
اسامی دختر و پسر با ریشه های

نام های دخترانه و پسرانه شروع شده با