Ooma
انتخاب نام دختر و پسر
اسم دختر و پسر فارسی همراه با معنی
نام معنی مشاهده
گلپر1- (در گیاهی) دانهی معطری به شکل پولک های زرد کوچک که دارویی است و کوب...توضیحات بیشتر
گلپری[گل+ پری = (به مجاز) زیباروی و دارای اندام ظریف] (به مجاز) زیباروی با ...توضیحات بیشتر
گلپسند(گل+ پسند = جزء پسین بعضی از کلمه‌های مرکب به معنی «پسندیده» یا «قبول ...توضیحات بیشتر
گلچهر1- (= گل چهره)، ( گل چهره؛ 2- (اَعلام) «گلچهر» نام معشوقهی اورنگ در اف...توضیحات بیشتر
گلچین1- آنکه گل میچیند، گل چیننده؛ 2- (به مجاز) آن‌ که از بین یک مجموعه بهت...توضیحات بیشتر
گلخنده(= گلخند)، ( گلخند.توضیحات بیشتر
گلدار(گل+ دار = جزء پسین بعضی از کلمه‌های مرکب به معنی «دارنده» یا « نگه‌دا...توضیحات بیشتر
گلدانه(گل+ دانه = بذر) 1- بذرِ گل؛ 2- (به مجاز) آن که ویژگی گل شدن (زیبا، لط...توضیحات بیشتر
گلدخت(گل+ دخت = دختر)، 1- دخترِ گل، دخترِ دارای صفات گل؛ 2- (به مجاز) زیبا ...توضیحات بیشتر
گلدیس(گل+ دیس (پسوند شباهت))، 1- چون گل، مانند گُل؛ 2- (به مجاز) زیبارو و ل...توضیحات بیشتر
گلرخ(در قدیم) (به مجاز) دارای چهره‌ای مانند گل، زیبا روی، گل چهره.توضیحات بیشتر
گلریز1- (در موسیقی ایرانی) گوشه‌ای در دستگاه شور؛ 2- (در قدیم) دارای نقش گل...توضیحات بیشتر
گلزاد(گل + زاد = زاده)، 1- آن که چون گل متولد شده، آن که مادرزاد گل است؛ 2-...توضیحات بیشتر
گلزار1- (= گلستان)، ( گلستان؛ 2- (در قدیم) (در موسیقی ایرانی) از الحان قدیم...توضیحات بیشتر
گلزر1- گل طلا، گل طلایی رنگ؛ 2- (به مجاز) زیبا و لطیف.توضیحات بیشتر
گلزری(= گلزر)، ( گلزر.توضیحات بیشتر
گلسا(گل + سا (پسوند شباهت))، 1- چون گل، مانند گل؛ 2- (به مجاز) زیبارو و لط...توضیحات بیشتر
گلستان1- جایی که در آن گل‌های بسیار و گوناگون پرورش می‌دهند، گلزار، گلشن؛ 2-...توضیحات بیشتر
گلستانه(گلستان + ه/e-/ (پسوند نسبت))، منسوب به گلستان، - گلستان. 1-توضیحات بیشتر
گلشا(گل + شا = مخفف شاد) (= گلشاد)، گ گلشاد.توضیحات بیشتر
گلشاد1- گل شاد و خندان، شادان مثل گل؛ 2- (به مجاز) زیبا و با طراوت.توضیحات بیشتر
گلشکر[گل + شکر= (در قدیم) (به مجاز) لب معشوق، زیبارو]، لب گلگون معشوق، گلِ ...توضیحات بیشتر
گلشن1- (در قدیم) گلستان؛ 2- (به مجاز) خانه، + ( گلستان.توضیحات بیشتر
گلشید(گل + شید = درخشان، روشن، خورشید)، 1- گلِ درخشان؛ 2- گلِ خورشید (آفتاب...توضیحات بیشتر
گلطلا(= گلزر)، ( گلزر.توضیحات بیشتر
گلعذار(= گل چهره)، ( گل چهره.توضیحات بیشتر
گلفام(در قدیم) به رنگ گل سرخ، گلگون.توضیحات بیشتر
گلفر1- با فر و شکوه گل (زیبا و لطیف و با شکوه)؛ 2- (به مجاز) زیبارو و لطیف...توضیحات بیشتر
گلمهر  (گل + مهر = خورشید) 1- (به مجاز) آفتاب، گل خورشید، گل آفتاب، گل آفتا...توضیحات بیشتر
گلنار1- گل درخت انار که سرخ رنگ است به ویژه گل انار وحشی که مصرف دارویی دار...توضیحات بیشتر
گلنازنوعی گل (گلِ ناز).توضیحات بیشتر
گلنام[گل+ نام = (به مجاز) صورت، ظاهر] 1- دارای صورت و ظاهری چون گل؛ 2- (به ...توضیحات بیشتر
گلنوش1- (در قدیم) (در موسیقی ایرانی) از الحان قدیم ایرانی؛ 2- گلِ نوش، گل؛ ...توضیحات بیشتر
گلی(گل + ی (پسوند نسبت))، 1- منسوب به گل؛2-  به رنگ سرخ، به گونهی گل، به ...توضیحات بیشتر
گلین1- (در قدیم) به رنگ گل سرخ؛ 2- (به مجاز) زیبا و شاداب؛ 3- (در ترکی)/ga...توضیحات بیشتر
گواراگوارا.توضیحات بیشتر
گودرز(اَعلام) 1) (در شاهنامه) سردار ایرانی عصر کیکاووس و کیخسرو، پسر گشواد ...توضیحات بیشتر
گوهر1- هر کدام از سنگ‌های قیمتی مانند الماس، زمرد و یاقوت، مروارید؛ 2- (به...توضیحات بیشتر
گوهرشاد1- (به مجاز) آنکه ارزشمند و ارجمند و خوشحال است؛ 2- (اَعلام) نام دختر ...توضیحات بیشتر
گوهرناز[گوهر = (به مجاز) نهاد و سرشت، هر شخص یا چیز والا و نفیس+ ناز = کرشمه،...توضیحات بیشتر
گیتاجهان، آفرینش برابر با گیتی از واژهی اوستایی «گئیتا /gaeta» برابر با گی...توضیحات بیشتر
گیتی1- جهان، دنیا، کرهی زمین؛ 2- (در نجوم) کیهان.توضیحات بیشتر
گیتی افروز1- روشن کنندهی دنیا، فروزندهی دنیا؛ 2-  کنایه از آفتاب؛ 3- (به مجاز) ز...توضیحات بیشتر
گیسو1- موی بلند سر؛ 2- (در نجوم) (= شَِعر بِرنیکه)  صورت فلکی در آسمان نیم...توضیحات بیشتر
گیلان(گیل = قوم ساکن گیلان + ان (پسوند مکان)) سرزمین گیل‌ها.توضیحات بیشتر
گیلدا(گیل = قوم ساکن گیلان + دا = دادن، آفریدن، ساختن) (به مجاز) پرورش یافت...توضیحات بیشتر
گیو(اَعلام) (در شاهنامه) یکی از پهلوانان داستانی ایرانی پسر گودرز، داماد ...توضیحات بیشتر
لادن1- (در گیاهی) گل زینتی به رنگ زرد، قرمز یا نارنجی؛ 2- گیاه این گل که ع...توضیحات بیشتر
لاریسا[لاری = (منسوخ) نوعی سکهی نقره‌ای که در فارس ضرب میشده است + سا = (پسو...توضیحات بیشتر
لاله1- (در گیاهی) گلی به شکل جام و سرخ رنگ که بر روی پایه‌ای بلند قرار دار...توضیحات بیشتر
لاله زار1- زمینی که در آن لالهی فراوان روییده باشد؛ 2- (به مجاز) چهرهی سرخ و ل...توضیحات بیشتر
لاوین(اَعلام) نام یکی از مناطق مرزی غرب ایران.توضیحات بیشتر
لهراسب1- (در اوستایی) به معنی صاحب اسب تندرو؛ 2- صفتی برای خورشید؛ 3- (اَعلا...توضیحات بیشتر
لی لی(مترادف لالا) لفظی که در جشن‌ها (عروسیها) برای ابراز شادی و انبساط خاط...توضیحات بیشتر
لیان1- (در قدیم) درخشان، تابان؛ 2- فروغ آینه و تیغ؛ 3- فروغ و روشنایی که د...توضیحات بیشتر
لَیانا(لیان + ا (پسوند نسبت))، منسوب به لیان، ب لَیان.1-  ، 2- و 3-توضیحات بیشتر
لیدیا(فرانسوی) (= لیدی، لیدیه، لودیه) دولت پیشین در غرب آسیای صغیر، که به و...توضیحات بیشتر
لیلوفر(= نیلوفر)، ( نیلوفر.توضیحات بیشتر
لیلی(عربی ـ فارسی) 1- منسوب به لیل، به معنی شبانه، شبانگاه، شبانگاهی؛ 2- (...توضیحات بیشتر
ماتینانام ساتراپ نشینِ [ولایت تحت امر حاکم یا والی در ایران دوران هخامنشی] ش...توضیحات بیشتر
مادیار(ماد = مادر + یار = کمک کننده، یاور، مددکار) یاور و کمک کننده مادر، مد...توضیحات بیشتر
ماریا(اَعلام) نام دختر ارته‌باذ [پادشاه ماد] به قول پلوتارک که با غیر ایران...توضیحات بیشتر
مارینادارندهی هر چیز ارزشمند.توضیحات بیشتر
مازیار(= ماه ایزدیار، مازدیار) 1- صاحبِ کوه ماز؛ 2- (اَعلام) پسر ونداد هرمز ...توضیحات بیشتر
مامک(مام= مادر+ ک/ ak -/ (پسوند تحبیب))، 1- (در قدیم) مادر؛ 2- خطاب محبت آ...توضیحات بیشتر
مانا(صفت از ماندن) 1- ماندنی، پایدار؛ 2- (در پهلوی) مانند و مانند بودن.توضیحات بیشتر
ماندانا1- (در یونانی) mav avn ؛ 2- (در پارسی باستان) mand به معنی عنبر سیاه؛ ...توضیحات بیشتر
مانلی(مازندرانی)، 1- بمان برایم (؟)؛ 2- (اَعلام) (نام شخصیتی در شعر علی اسف...توضیحات بیشتر
مانی1- مانی (در لغت) به معنی «اندیشمند» است؛ 2- (اَعلام) [215-276 میلادی] ...توضیحات بیشتر
مانیا1- (در پارسی باستان) خانه، سرای؛ 2- (در پهلوی) برابر با واژهی مان به م...توضیحات بیشتر
ماه1- (در نجوم) جِرم آسمانی نسبتاً بزرگی که شب‌ها به صورت لکهی روشن بزرگی...توضیحات بیشتر
ماه آفرین1- آفریدهی ماه؛ 2- (به مجاز) زیبارو(ی)؛ 3- (اَعلام) نام یکی از زنان فت...توضیحات بیشتر
ماه پری1- پریِ مانند ماه؛ 2- (به مجاز) بسیار زیبا.توضیحات بیشتر
ماه پسند(ماه + پسند = جزء پسین بعضی از کلمه  های مرکّب، به معنی «پسندیده» یا «...توضیحات بیشتر
ماه پیکر1- صفت آن که پیکرش مانند ماه زیبا و دل انگیز باشد؛ 2-(به مجاز) معشوقِ ...توضیحات بیشتر
ماه تابان1- آن که چهره‌اش مثل ماه تابان است؛ 2- (به مجاز) زیبارو.توضیحات بیشتر
ماه جهان(به مجاز) زیبای جهان.توضیحات بیشتر
ماه دخت(ماه + دخت = دختر) 1- دختر ماه، دختری که مانند ماه است؛ 2- (به مجاز) ز...توضیحات بیشتر
ماه سیما  (= ماه چهر)، ( ماه چهر.توضیحات بیشتر
ماه صنم(فارسی ـ عربی) از نام  های مرکب، ، ماه و صنم.توضیحات بیشتر
ماه طلعت(فارسی ـ عربی)، 1- ماه سیما، ماه چهره؛ 2- (به مجاز) زیبارو.توضیحات بیشتر
ماه گل1- گلِ ماه؛ 2- (به مجاز) زیبارو. + ن.ک. مَهگل.توضیحات بیشتر
ماه منظرآنچه که دارای منظری چون ماه باشد، ماه چهر. + آ ماه چهر.توضیحات بیشتر
ماه منیر(فارسی ـ عربی) 1- ماه درخشان و تابان؛ 2- (به مجاز) زیبارو.توضیحات بیشتر
ماه نسا1- ماهِ زنان؛ 2- (به مجاز) زیبا رو در میان زنان، زیبارو.توضیحات بیشتر
ماه نگار(ماه + نگار = معشوق) (به مجاز) معشوقهی زیبارو.توضیحات بیشتر
ماه نوش1- ماه جاویدان و همیشگی؛ 2- (به مجاز) زیباروی همیشه زیبا.توضیحات بیشتر
ماه وش(= مهوش) ماه مانند، مانند ماه؛ (به مجاز) رعنا و زیبا و معشوقه، زیبا و ...توضیحات بیشتر
ماهان(اَعلام) 1) نام پسر کیخسرو، پسر اردشیر، پسر قباد؛ 2) نام یکی از شهرهای...توضیحات بیشتر
ماهانا(ماهان+ ا (پسوند نسبت))  منسوب به ماهان، ( ماهان.توضیحات بیشتر
ماهتابپرتو ماه، شعاع ماه، نور ماه، مهتاب.توضیحات بیشتر
ماهرخ(= ماه چهر)، ( ماه چهر.توضیحات بیشتر
ماهرخسار(= ماه چهر)، ( ماه چهر.توضیحات بیشتر
ماهرو(= ماه چهر)، ( ماه چهر.توضیحات بیشتر
ماهک(ماه+ ک/-ak/ (پسوند تصغیر و تحبیب)) 1- خوبروی کوچک، معشوقک زیباروی و ی...توضیحات بیشتر
ماهکان(ماهک+ ان (پسوند نسب)) منسوب به ماهک، ( ماهک.توضیحات بیشتر
ماهناز(ماه + ناز = قشنگ، زیبا) ماهروی زیبا.توضیحات بیشتر
ماهور(ماه + وَر (پسوند دارندگی))، 1- دارای ویژگی و صفت ماه؛ 2- (به مجاز) زی...توضیحات بیشتر
ماهوَر1- (در علوم زمین) هریک از برآمدگی  های دامنه  ی کوه یا برآمدگی  هایی ک...توضیحات بیشتر
ماهیار(اَعلام) (در شاهنامه) 1) یکی از دو وزیر دارا و از قاتلان او، که خود او...توضیحات بیشتر
اسامی دختر و پسر با ریشه های

نام های دخترانه و پسرانه شروع شده با