رونیا | 1- مقلوب نیارو(ی)، آن که چهرهاش مثل نیاکان است؛ 2- (به مجاز) اصیل و ن... | توضیحات بیشتر |
رونیکا | (رو + نیکا)، روی زیبا، زیباروی. | توضیحات بیشتر |
روهینا | (در قدیم) آهن و فولاد جوهردار، جنسی از پولاد قیمتی، آهن گوهر دار، گوهر... | توضیحات بیشتر |
رویین | 1- (به مجاز) سخت و محکم؛ 2- (اَعلام) (در شاهنامه) پسر پیران ویسه که در... | توضیحات بیشتر |
رها | نجات یافته و آزاد، با آزادی، آزادانه، رهایی. | توضیحات بیشتر |
رهام | 1- (اَعلام) 1) (در شاهنامه) پهلوان ایرانی، نام پسر گودرز که در جنگ یاز... | توضیحات بیشتر |
زاگرس | (اَعلام) نام رشته کوهی که از مغرب ایران تا شرق ترکیه و شمال عراق ادامه... | توضیحات بیشتر |
زال | 1- (= زر) سفید موی؛ 2- (اَعلام) پسر سام و پدر رستم، پهلوان افسانه ای ا... | توضیحات بیشتر |
زاوش | (یونانی) نام ستاره ی مشتری، زاوش که درکتب شعر فارسی مورد استفاده قرار ... | توضیحات بیشتر |
زحل | (اَعلام) [=کیوان] دومین سیارهی بزرگ منظومه شمسی و ششمین سیاره از لحا... | توضیحات بیشتر |
زرار | 1- تیزفهم، سبک روح؛ 2- (اَعلام) (زَرار) پدر بابک و نیای اردشیر بابکان ... | توضیحات بیشتر |
زرافشان | 1- ذرات زر پاشیده شده، با ذرات طلا اندود شده؛ 2- (در قدیم) زربافت؛ 3- ... | توضیحات بیشتر |
زرتشت | 1- دارندهی شتر زرد، زردشت؛ 2- (اَعلام) پیامبر ایران باستان از خانواده... | توضیحات بیشتر |
زردشت | 1- (= زرتشت)، زرتشت؛ 2- (اَعلام) 1) زردشت نام بخشی از رودخانهی دِهوج... | توضیحات بیشتر |
زری | 1- پارچه یا لباسی که در آن نخهای طلایی به کار رفته است؛ 2- نخ طلا یا ... | توضیحات بیشتر |
زریر | 1- تیز خاطر؛ 2- سبک روح؛ 3- نام گیاهی (اسپرک)؛ 4- (در اوستا) به معنی ز... | توضیحات بیشتر |
زرین | 1- از جنس زر، به رنگ زر، طلایی؛ 2- زیبا و آراسته. | توضیحات بیشتر |
زرین دخت | (= زری دخت)، زری دخت. | توضیحات بیشتر |
زرینه | (= زرین)، زرین. | توضیحات بیشتر |
زلفا | (زلف = موی بلندِ سر، گیسو + الف (پسوند نسبت))، 1-منسوب به زلف؛ 2- (ب... | توضیحات بیشتر |
زمان | 1- جریانی پیوسته، غیر قابل انقطاع، رونده ، و بی آغاز و بی انجام که در ... | توضیحات بیشتر |
زمانه | 1- روزگار، دوره، دور، عهد؛ 2- (در قدیم) مدت زندگی، عمر. | توضیحات بیشتر |
زیبا | 1- ویژگی آنکه دیدنش لذت بخش و چشم نواز است، جمیل؛ 2- دلنشین، مطبوع، خ... | توضیحات بیشتر |
زیبنده | 1- در خور، سزاوار، شایسته؛ 2- آراسته، زیبا. | توضیحات بیشتر |
زیرک | باهوش، هوشیار. | توضیحات بیشتر |
زیلان | (= اَرجی، دِسیس) نام گیاهی است یکساله و معطر و دارای کرکهای غدهدار و ... | توضیحات بیشتر |
زیور | (سغدی) آنچه با آن چیزی یا کسی را آرایش کنند، پیرایه. | توضیحات بیشتر |
ژاسمن | ژاسمین، گل یاسمن یا یاسمین. | توضیحات بیشتر |
ژاسمین | (= ژاسمن)، ژاسمن. | توضیحات بیشتر |
ژاله | شبنم، تگرگ، قطرهی باران، باران. | توضیحات بیشتر |
ژوبین | 1- ژوپین، زوبین، نیزهی کوچک که در جنگهای قدیم به سوی دشمن پرتاب میکردن... | توضیحات بیشتر |
ژیان | 1- خشمناک و غضبناک؛ 2- (به مجاز) بیباک و شجاع. | توضیحات بیشتر |
ژیلا | 1- تگرگ؛ 2- (اعلام) نام رودی در اتازونی که در توو و مکزیک و آریزونا جر... | توضیحات بیشتر |
ساحله | (عربی ـ فارسی) (ساحل + ه (پسوند نسبت))، منسوب به ساحل ( ساحل. | توضیحات بیشتر |
ساران | 1- (در قدیم) آغاز، ابتدا؛ 2- سر. | توضیحات بیشتر |
سارگل | گل زرد. | توضیحات بیشتر |
سارنگ | 1- نام پرندهای کوچک به رنگ سیاه، سار، ساری؛ 2- (در موسیقی ایرانی) گوش... | توضیحات بیشتر |
سارو | 1- (= ساروک) نام پرنده ای سیاه رنگ در هندوستان که مانند طوطی سخن گو م... | توضیحات بیشتر |
سارینا | خالص، پاک. | توضیحات بیشتر |
سازگار | 1- دارای گرایش به همراهی و همکاری با دیگران، هماهنگ، موافق؛ 2- ملایم ط... | توضیحات بیشتر |
ساسان | (اَعلام) 1- (در شاهنامه) 1) پسر بهمن و نوهی اسفندیار؛ 2) (در ایران باس... | توضیحات بیشتر |
سالار | 1- سردار سپاه، فرمانده لشکر؛ 2- (در قدیم) حاکم، والی، شاه، رهبر، قائد؛... | توضیحات بیشتر |
سالینا | [سال + ین (پسوند نسبت) + ا (پسوند نسبت)]، منسوب به سال، سالانه(؟). | توضیحات بیشتر |
سام | (در اوستایی) 1- به معنی سیاه؛ 2- نام خانوادهای ایرانی؛ 3- (اَعلام) (... | توضیحات بیشتر |
سامان | 1- سرزمین، ناحیه، محل، مکان؛ 2- ترتیب و روش چیزی یا کاری، ثروت، دارای... | توضیحات بیشتر |
سامه | 1- (در قدیم) عهد، پیمان؛ 2- جای امن و امان، پناه، مأمن. | توضیحات بیشتر |
سامی | 1- عالی، بلند مرتبه، بلند؛ 2- (اَعلام) 1) منسوب به سام پسر نوح نبی(ع)؛... | توضیحات بیشتر |
سامیا | نام ماه یازدهم از سال ایرانیان در دورهی هخامنشی. | توضیحات بیشتر |
سامیار | (سام = سبیکهی زر و سیم + یار (پسوند دارندگی)) (به مجاز) ثروتمند. | توضیحات بیشتر |
سامین | (سام + ین (پسوند نسبت))، منسوب به سام، ( سام. | توضیحات بیشتر |
سامینا | 1- مانند مینا؛ 2- نام گلی. | توضیحات بیشتر |
سانا | آسان. | توضیحات بیشتر |
ساناز | 1- نام گلی؛ 2- کمیاب، نادره. | توضیحات بیشتر |
سانیا | سایه روشنِ جنگل. | توضیحات بیشتر |
سانیار | (سان = کیفیت، چگونگی، قدرت، عزت + یار (پسوند دارندگی))، دارای عزت و قد... | توضیحات بیشتر |
ساویز | شخص خوشاخلاق و نیک خو (ی). | توضیحات بیشتر |
سایا | (ترکی) 1- یکرنگ، بیریا؛ 2- (در فارسی) ساینده. | توضیحات بیشتر |
سایه | 1- (در فیزیک) تاریکی نسبی که به سبب جلوگیری تابش مستقیم نور در سطح یا ... | توضیحات بیشتر |
سبلان | (= سولان) (اعلام) 1) رشته کوه آتشفشانی در شمال غربی ایران، در استان ه... | توضیحات بیشتر |
سپهدار | 1- فرمانده سپاه، سپهسالار؛ 2- فرمانروا، پادشاه. | توضیحات بیشتر |
سپهر | 1- آسمان؛ 2- (به مجاز) روزگار؛ 3- (در موسیقی ایرانی) گوشهای در دستگاه... | توضیحات بیشتر |
سپهرداد | (اَعلام) نام داماد داریوش که در شجاعت ممتاز بود. | توضیحات بیشتر |
سپیده | 1- روشنی کم رنگ آسمان در افق مشرق قبل از طلوع آفتاب؛ 2- (در قدیم) سفید... | توضیحات بیشتر |
سپینود | (اَعلام) (در شاهنامه) دختر پادشاه هند (شنگل) و زن بهرام گور. | توضیحات بیشتر |
ستاره | 1- (در نجوم) هر یک از اجسام نورانی آسمان که معمولاً شبها از زمین به ص... | توضیحات بیشتر |
ستایش | 1- حمد و سپاس خداوند، شکرگزاری (به درگاه خداوند)؛ 2- ستودن، مدح کردن، ... | توضیحات بیشتر |
ستوده | (صفت مفعولی از ستودن)، آنکه او را ستودهاند؛ ستایش شده. | توضیحات بیشتر |
سِتیا | گیتی، دنیا و روزگار. | توضیحات بیشتر |
سحرگل | (عربی ـ فارسی)، 1- گل سپیده دم؛ 2- (به مجاز) زیبا و با طراوت. | توضیحات بیشتر |
سحرناز | (عربی ـ فارسی) 1- زیبایی سپیده دم؛ 2- (به مجاز) زیبا. | توضیحات بیشتر |
سَدِنا | سدن + الف (اسم ساز)، خدمت کردن کعبه. | توضیحات بیشتر |
سرافراز | 1- (به مجاز) افتخار کننده به چیزی یا کسی، سربلند، مفتخر؛ 2- (در قدیم) ... | توضیحات بیشتر |
سردار | 1- (در نظام) فرمانده یک گروه یا یک دستهی نظامی؛ 2- عنوانی احترام آمیز ... | توضیحات بیشتر |
سرفراز | (مخففِ سر افراز)، سر افراز. | توضیحات بیشتر |
سرمه | 1- مخلوطی از کانه های آنتیموان که سیاه رنگ است و از آن برای آرایش پل... | توضیحات بیشتر |
سرو | 1- (در گیاهی) هر یک از انواع درختان بازدانه از خانواده مخروطیان که همی... | توضیحات بیشتر |
سرور | 1- آنکه مورد احترام است و نسبت به دیگری یا دیگران سِمَت بزرگی دارد؛ 2-... | توضیحات بیشتر |
سروراعظم | (فارسی ـ عربی) از نام های مرکب، سرور و اعظم. | توضیحات بیشتر |
سروری | 1- منسوب به سرو؛ 2- نوعی از خطوط اسلامی؛ 3- نخلی، شجری. | توضیحات بیشتر |
سروش | 1- (به مجاز) پیام آور؛ 2- (در قدیم) فرشتهی پیام آور، فرشته؛ 3- (به مج... | توضیحات بیشتر |
سروگل | (سرو = درخت سرو + گل) (به مجاز) زیبا و با طراوت و شاداب. | توضیحات بیشتر |
سروناز | 1- سرو نورسته، سروی که شاخههای آن به هر طرف مایل باشد؛ 2- (در موسیقی ... | توضیحات بیشتر |
سروین | 1- (در قدیم) شبیه سَرو؛ 2-(در کردی) روسری و چارقد. | توضیحات بیشتر |
سریرا | (سَریر + ا (پسوند نسبت))، منسوب به سَریر، ) سَریر. | توضیحات بیشتر |
سعدی | (عربی ـ فارسی) 1- (در قدیم) سعد بودن، خجستگی، مبارکی؛ 2- (اَعلام) سعدی... | توضیحات بیشتر |
سلینا | (ترکی ـ فارسی) (سَلین + ا (پسوند نسبت))، منسوب به سَلین، ، سَلین. | توضیحات بیشتر |
سمانه | 1- (مخفف آسمان) یعنی سقف خانه؛ 2- نام پرندهای کوچک که به آن در ترکی ب... | توضیحات بیشتر |
سمران | 1- (معربِ سمرکند) سمرکند یا سمرقند، که نام شهری است در ایران قدیم و هم... | توضیحات بیشتر |
سمن | 1- نام گیاهی (رازقی)، یاسمن؛ 2- (در قدیم) (به مجاز) چهرهی سفید و لطیف ... | توضیحات بیشتر |
سمن بر | (به مجاز) دارای اندام معطّر چون سَمن، یا دارای اندام سفید و لطیف. | توضیحات بیشتر |
سمن رخ | (= سمن چهر)، ( سمن چهر. | توضیحات بیشتر |
سمن ناز | (سَمن + ناز= کرشمه، ناز و غمزه) (به مجاز) زیباروی دارای ناز و کرشمه. | توضیحات بیشتر |
سمندر | 1- اسبی که رنگ آن مایل به زرد باشد؛ 2- (به مجاز) اسب تندرو و نیرومند؛ ... | توضیحات بیشتر |
سنبل | 1- (در گیاهی) گلِ خوشهای بلند، به هم فشرده و معطر به رنگهای قرمز، آبی... | توضیحات بیشتر |
سنبله | 1- (در گیاهی) نوعی گل آذین که گلهای بدون دُمگل آن در اطراف یک محور جم... | توضیحات بیشتر |
سندس | (معرب از فارسی؟) 1- (در قدیم) پارچهی ابریشمیِ لطیف و گرانبها؛ 2- (به ... | توضیحات بیشتر |
سواک | رفتار نرم، رفتار نرم و آهسته. | توضیحات بیشتر |
سودابه | (= سوداوه) 1- (در پهلوی) به معنی دارنده ی آب روشنی بخش؛ 2- (اَعلام) (... | توضیحات بیشتر |
سورا | 1- سود دهنده؛ 2- توانا، نیرومند؛ 3- (اَعلام) نام شهر «شوراب» در نوشته... | توضیحات بیشتر |
سورن | (اَعلام) 1) (= سورِنا) [قرن اول پیش از میلاد] سردار ایرانی، فرمانده سپ... | توضیحات بیشتر |