Ooma
انتخاب نام دختر و پسر
اسم دختر و پسر عربی همراه با معنی
نام معنی مشاهده
عبیر(عربی) (در قدیم) نوعی ماده  ی خوش  بو کننده که از ترکیب مشک، گلاب، زعف...توضیحات بیشتر
عثمان(عربی) 1- جوجه هوبره؛ 2- (اَعلام) 1) عثمان ابن عفان [قرن اول هجری] سوم...توضیحات بیشتر
عدنان(عربی) (اَعلام) نام یکی از اجداد پیامبر اسلام(ص) است که به فصاحت شهرت ...توضیحات بیشتر
عُدَی(عربی) جاهای بلند، جاهای مرتفع.توضیحات بیشتر
عدیله(عربی) (مؤنث عدیل)، 1- مثل، مانند، ‌همانند، هم شأن، هم وزن؛ 2- همسر.توضیحات بیشتر
عرشیا(عربی ـ فارسی) [عرش + ی (پسوند نسبت) + ا (پسوند نسبت یا اسم ساز)]، منس...توضیحات بیشتر
عرفات(عربی) (اَعلام) (= عرفه) دشتی در حدود 21 کیلومتری شرق مکه، در جنوب کوه...توضیحات بیشتر
عرفان(عربی) 1- (در تصوف) مکتبی که وصول به حقیقت معرفت خداوند را از طریق ریا...توضیحات بیشتر
عرفانه(عربی ـ فارسی) (عرفان + ه (نسبت))، منسوب به عرفان. ( عرفان.توضیحات بیشتر
عزالدین(عربی) 1- موجب کرامندی کیش و آیین، سبب عزت و ارجمندی دین؛ (اَعلام) 1) ...توضیحات بیشتر
عزت(عربی) 1- عزیز و گرامی بودن، سربلندی و ارجمندی در مقابلِ ذلت؛ 2- احترا...توضیحات بیشتر
عزت الله(عربی) عزت خدا، ارجمندی خداوندی.توضیحات بیشتر
عزیز(عربی) 1- آن که او را بسیار دوست بدارند یا برای او ارزش و احترام زیادی...توضیحات بیشتر
عزیزالله(عربی) گرامی و محبوب در نزد خدا.توضیحات بیشتر
عزیزه(عربی) (مؤنث عزیز)، ( عزیز.توضیحات بیشتر
عسکرعسکر: در لغت به معنای لشکر، حصار و پناهنگاه آمده است  عسکر یکی از القا...توضیحات بیشتر
عسل(عربی) 1- انگبین، مایع خوراکیِ غلیظ و چسبناکی که زنبور عسل تولید میکند...توضیحات بیشتر
عشرت(عربی، عشیرة) 1- خوش گذرانی، کام جویی؛ 2- (در قدیم) هم نشینی، معاشرت.توضیحات بیشتر
عصام(عربی) (در قدیم) 1- بند، ریسمان، طناب؛ 2- (به مجاز) حفظ، نگه داری؛ 3- ...توضیحات بیشتر
عصمت(عربی) 1- معصوم بودن، بیگناهی، پاکدامنی؛ 2- ناموس و عفت زنان؛ 3- (در ق...توضیحات بیشتر
عطا(عربی) 1- بخشیدن چیزی به کسی، بخشش، دهش، انعام؛ هدیه یا هر چیزی که به ...توضیحات بیشتر
عطاءالله(عربی) 1- بخشش و هدیهی خدا؛ 2- در اصطلاح عبارت است از چیزی است که از ن...توضیحات بیشتر
عطامحمد(عربی) از نام‌های مرکب، ( عطا و محمّد.توضیحات بیشتر
عطرین(عربی ـ فارسی) (عطر + ین (پسوند نسبت))، منسوب به عطر؛ معطر، خوشبو.توضیحات بیشتر
عطریه(عربی) (عطر + ایه (پسوند نسبت))، منسوب به عطر؛ معطر، خوشبو.توضیحات بیشتر
عطوفه  (عربی) (مؤنث عَطوف) زنِ مهربان و با عاطفه.توضیحات بیشتر
عطیه(عربی) 1- آنچه از سوی خداوند یا از طرف شخصی بزرگ به کسی بخشیده شود؛ 2-...توضیحات بیشتر
عظیم(عربی) 1- بزرگ، کلان؛ 2- بسیار، فراوان؛ 3- با اهمیت، مهم؛ 4- از صفات و...توضیحات بیشتر
عظیمه(عربی) (مؤنث عظیم)، ( عظیم.توضیحات بیشتر
عفت(عربی) 1- حالت خویشتن داریِ زن در رویارویی و معاشرت با نامحرم و حفظ آب...توضیحات بیشتر
عفیفه(عربی) (مؤنث عفیف)، ( عفیف.توضیحات بیشتر
عقیق(عربی) 1- سنگی سلیسی و آبدار و قیمتی، که رنگ سرخ آن بسیار جالب است و د...توضیحات بیشتر
عقیل(عربی) 1- خردمند و بزرگوار، عاقل و گرامی؛ 2- (اَعلام) [قرن اول هجری] ف...توضیحات بیشتر
عقیله(عربی) (مؤنث عقیل)، 1- زن بزرگوار؛ 2- هر چیز گرامی و ارجمند، نفیس.توضیحات بیشتر
علا(عربی) (در قدیم) بلندی مقام و مرتبه، بزرگی، رفعت.توضیحات بیشتر
علاءالدین(عربی) 1- موجب بلندی آیین و کیش؛ 2- (اَعلام) 1) قهرمان یکی از افسانه‌ه...توضیحات بیشتر
علوان(عربی) 1- بزرگان؛ 2- (اعلام) 1) نام پدر ضحاک که عجم  ها به آن مرداس می...توضیحات بیشتر
علویه(عربی) 1- (مؤنث علوی)، منسوب به علی؛ 2- آنچه که مرتفع باشد؛ 3- آنچه که...توضیحات بیشتر
علیعلی: از نام های خداوند متعال است « وهو العلی العظیم»  به معنای بلند قد...توضیحات بیشتر
علی ابراهیم(عربی ـ عبری) 1- از نام‌های مرکب،   علی و ابراهیم؛ 2- (اعلام) علی ابرا...توضیحات بیشتر
علی احسان(عربی) از نام‌های مرکب،   علی و احسان.توضیحات بیشتر
علی اصغر(عربی) 1- (علیِ اصغر به اضافه کسره) علیِ کوچک؛ 2- (اَعلام) فرزند حسین ...توضیحات بیشتر
علی اکبر(عربی) 1- (علیِ اکبر به اضافه کسره) علی بزرگتر؛ 2- (اَعلام) فرزند حسین...توضیحات بیشتر
علی پاشا(عربی ـ ترکی) از نام‌های مرکب،   علی و پاشا.توضیحات بیشتر
علی جواد(عربی) از نام‌های مرکب، ، علی و جواد.توضیحات بیشتر
علی حسین(عربی) از نام‌های مرکب، ( علی و حسن.توضیحات بیشتر
علی رضا (علیرضا)(عربی) از نام‌های مرکب، ( علی و رضا.توضیحات بیشتر
علی سان (علیسان)(عربی ـ فارسی) (علی + سان (پسوند شباهت))، مانند علی، علی وار.توضیحات بیشتر
علی سینا(عربی ـ فارسی) از نام‌های مرکب، ی علی و سینا.توضیحات بیشتر
علی صالح(عربی) از نام‌های مرکب، ( علی و صالح.توضیحات بیشتر
علی عطا(عربی) از نام‌های مرکب، ، علی و عطا.توضیحات بیشتر
علی محمد(عربی) از نام‌های مرکب، ( علی و محمّد.توضیحات بیشتر
علی مرتضی(عربی) از نام‌های مرکب، ( علی و مرتضی.توضیحات بیشتر
علی مهدی(عربی) از نام‌های مرکب، ( علی و مهدی.توضیحات بیشتر
علی نقی(عربی) از نام‌های مرکب، ( علی و نقی.توضیحات بیشتر
علیا(عربی) 1- ویژگی جایی که نسبت به جای دیگر بر بلندی قرار گرفته است، بالا...توضیحات بیشتر
علیسا(عربی ـ فارسی)  (علی + سا (پسوند شباهت))، مانند علی، علی وار.توضیحات بیشتر
علیم(عربی) 1- دانا، آگاه، آن‌ که عملش محیط بر جمیع اشیاء باشد؛ 2- یکی از ن...توضیحات بیشتر
علیمه(عربی) (مؤنث علیم)، ( علیم.توضیحات بیشتر
عماد(عربی) 1- ستون؛ 2- (به مجاز) آن که بتوان بر او تکیه کرد، نگاه دارنده، ...توضیحات بیشتر
عمادالدین(عربی) 1- تکیه گاه کیش و آیین؛ 2- (اَعلام) 1) عمادالدین باکالیجار: شاه...توضیحات بیشتر
عِمادرضا(عربی) از نام‌های مرکب، ( عماد و رضا.توضیحات بیشتر
عمار(عربی) 1- مرد با ایمان، ثابت و استوار، صاحب حلم و وقار؛ 2- (اَعلام) 1)...توضیحات بیشتر
عمر(عربی) (اَعلام) 1) عمر ابن خطاب: [قرن اول هجری] دومین خلیفهی مسلمانان ...توضیحات بیشتر
عمید(عربی) 1- آن که منصب یا مقامی بزرگ دارد، رئیس، حاکم؛ 2- عنوانی برای مق...توضیحات بیشتر
عنایت(عربی) 1- توجه به کسی همراه با مهربانی، مهربانی، لطف؛ 2- نیکی، احسان؛ ...توضیحات بیشتر
عنایت الله(عربی) لطف و نیکی و احسان خدا.توضیحات بیشتر
عواطف(عربی) 1- عاطفه  ها، احساسات؛ 2- مهربانی  ها، الطاف.توضیحات بیشتر
عهدیه(عربی) (عهد + ایه (پسوند نسبت))، 1- منسوب به عهد؛ 2- (به مجاز) زن هم ‌...توضیحات بیشتر
عیسی(معرب از عبری «یشوع») 1- به معنی نجات دهنده؛ 2- (اَعلام) [حدود 6 پیش ا...توضیحات بیشتر
عین الله(عربی) 1- چشم خدا؛ 2- (در عرفان) عین‌الله و عین‌العالم انسان کامل را گ...توضیحات بیشتر
عینا(عربی، عیناء)، زن فراخ چشم، زن زیبا چشم.توضیحات بیشتر
غالب(عربی) 1- غلبه کننده بر دیگری در جنگ، فاتح، پیروز؛ مسلط، چیره؛ 2- (اَع...توضیحات بیشتر
غانم(عربی) (در قدیم) غنیمت گرفته و بهره‌مند.توضیحات بیشتر
غدیر(عربی) 1- آبگیری است بین مکه و مدینه در ناحیهی جحفه؛ 2- روز یا واقعه غ...توضیحات بیشتر
غدیره(عربی، غَدیرَة) گیسوی بافته و آویخته.توضیحات بیشتر
غزال(عربی) 1- نوعی آهوی ظریف اندام و بسیار تندرو با چشمان درشت سیاه؛ 2- (د...توضیحات بیشتر
غزاله(عربی) 1- (در قدیم) نوعی آهو برهی ماده؛ 2- (به مجاز) آفتاب، چشمهی آفتا...توضیحات بیشتر
غزل(عربی) 1- (در ادبیات) نوعی شعر، شعر عاشقانه؛ 2- (در موسیقی ایرانی) هر ...توضیحات بیشتر
غفّار(عربی) 1- آمرزنده و بخشایندهی گناهان(خداوند)؛ 2- از صفات و نام‌های خدا...توضیحات بیشتر
غفور(عربی) 1- بخشاینده و آمرزندهی گناهان(خداوند)؛ 2- از صفات و نام‌های خدا...توضیحات بیشتر
غلام حسن (غلامحسن)(عربی) [غلام = (به مجاز) ارادتمند و فرمان بردار + حسن]، ارادتمند و فرم...توضیحات بیشتر
غلام حسین (غلامحسین)(عربی) [غلام = (به مجاز) ارادتمند و فرمان بردار + حسین]، ارادتمند و فر...توضیحات بیشتر
غلام رضا (غلامرضا)(عربی) [غلام = (به مجاز) ارادتمند و فرمان بردار + رضا]، ارادتمند و فرم...توضیحات بیشتر
غلام عباس (غلامعباس)(عربی) [غلام = (به مجاز) ارادتمند و فرمان بردار + عباس]، ارادتمند و فر...توضیحات بیشتر
غلام علی (غلامعلی)(عربی) [غلام = (به مجاز) ارادتمند و فرمان بردار + علی]، ارادتمند و فرم...توضیحات بیشتر
غلام محمد(عربی) [غلام = (به مجاز) ارادتمند و فرمان بردار + محمّد]، ارادتمند و ف...توضیحات بیشتر
غنی(عربی) 1- ثروتمند؛ 2- آن که از کمک و هم کاری دیگران بینیاز است، بینیاز...توضیحات بیشتر
غیاث(عربی) 1- (در قدیم) فریادرس؛ 2- فریادخواهی؛ 3- از صفات و نام‌های خداون...توضیحات بیشتر
غیاث الدین(عربی) 1- پناه دین و آیین؛ 2- (اَعلام) 1) لقب دو تن از امیران آل کرت. ...توضیحات بیشتر
فاتح(عربی) 1- گشاینده و فتح کنندهی سرزمین‌ها در جنگ، پیروز؛ 2- (در حالت قی...توضیحات بیشتر
فاخته(عربی) 1- پرنده‌ای از خانوادهی کبوتر؛ کوکو، صلصل؛ 2- (در قدیم) (در موس...توضیحات بیشتر
فاخر(عربی) 1- گران‌بها، با ارزش؛ 2- عالی؛ 3- نیکو.توضیحات بیشتر
فاخره(عربی) (مؤنث فاخر)،   فاخر.توضیحات بیشتر
فادیا(عربی) نجات بخش، منجی.توضیحات بیشتر
فادیه(عربی) زنِ نجات دهنده، زنِ آزاد کننده.توضیحات بیشتر
فارس(عربی) 1- (در قدیم) سوار بر اسب؛ 2- (به مجاز) دلاور، جنگجو.توضیحات بیشتر
فاروق(عربی) 1- (در قدیم) تمیز دهنده و فرق گذارنده؛ 2- (اَعلام) 1) لقب عمراب...توضیحات بیشتر
فاضل(عربی) 1- دارای فضیلت و برتری در علم به ویژه علوم ادبی؛ 2- (در قدیم) ن...توضیحات بیشتر
فاضله(عربی) (مؤنث فاضل)،   فاضل. 1- و 2-توضیحات بیشتر
اسامی دختر و پسر با ریشه های

نام های دخترانه و پسرانه شروع شده با