Ooma
پرسش (1404/08/17):

بیایاد درمورد مادرشوهره

خانوما سلام من حدودا یه 17روزی هست زایمان کردم و مادرشوهرم یدونه پسر بیشتر نداره ک اونم شوهر منه یعنی نه خاهر ن برادر منم اولین بچمه خدایی مادرشوهرم از همه لحاظ خیلی خوبه توبیمارستان کلن اون پیشم بود اینا با کلی خجالت کلا غذاهم اون درست میکنه خرج همه چی پدر مادرشوهرم میدن یعنی کلا خونمون پیش همدیگس حیاط ما جدا حیاط اونا جدا ولی از تو حیاط اونا یه در تو سالن ما باز میشه خلاصه بگم مادر شوهر ما خیلی وابسته شده به بچم یعنی.وابسته نه کلا یجورایی بهونشو کرده شب میفتین رو بچه شباهم حتی پیشش میخابه پوشک عوض کردنش همه چیزش خودش انجام میده نمیدونم من این حس رو دارم یا واقعن همینطوره ادمش تو پیاما....

حس میکنم میخاد شیرخشکیش کنه. ک بمن نیاز نداشته باشه
من میدونم که از سر بچه نداشتنشه میدونم ک باید درکش کنم ولی زیادی دور برشه خب منم بچه اولمه ذوغ شوقشو دارم
هرچی از شوهرم میگم بیا بریم خونه خاهرم اینا شوهرمم چون اینا وابستشن هی بهونه میاره
یعنی نمیزاره از خونه ببرمش بیرون منم سر این مسئله خیلی ناراحتم
مادرشوهرم زیادی دور برشه منم از این مسئله خسته شدم کلافه ام دوست دارم یه دوروزی برم بیرون خونه نزدیکا ک خونه مادرم شرایطش نیست
حالا بنظر شما مشکل منم یا چی چکار کنم اروم شم
سلام عزیزم اینکه دوسش داره خیلی خوبه
ولی میخای بری بیرون نمیزاره دیگه افراطیه
اگر دوس داری بری باهاش صحبت کن برو حتما
عزیزم به نظرم اینکه دوسش داره خوبه ولی دیگه این مقدار دوس داشتن بیش از حد واقعا گاهی رو مخ به نظرم گاهی خیلی محترمانه بگو خیلی ممنون خودم میتونم پوشکشو عوض کنم نیازی نیست زحمت بکشید و یکی دیگه اینکه اصلا وقتی اینجوری فکر می‌کنی هرگز نزار شیر خشکی بشه و یکی دیگه خیلی راحت بچتپ بگیر دو روز برو خونه خواهرت و قشنگ دلیلشو به شوهرت بگو ولی به مادرشوهرت بگو میخوای بری خونه خواهرت توضیح اضافه هم نمی‌خواد الان که بچت کوچیکه و خودتم تازه زایمان کردی منم نمی‌دونم مادرت کجا ساکن خودت کجا ولی یکم به نظرم بهتر شدی با بچت برو یه چند روز حتی یک هفته شده خونه مادرت بمون که بفهمونی آره میدونم شما زحمت کشیدین برامون ولی بالاخره من یه مادرم و اجازه دارم با بچم جاهایی برم
خیلی عجیبه که سوال میپرسی مشکل از توئه‌ یا نه
واضحه که مشکل از تو نیست
یه ذره اعتماد به نفس داشته باش دختر
منم دلم نمیاد دل یه مادر رو بشکنم میگم خودمم یه مادرم اعتقاد دارم سرم میاد
نه اینکه اون نمیزاره بهونه میارن بیرون سرده سرما میخوره اینا از بخت بدم دختر خاهرم سرما خورده شوهرم بهونه خوبی پیدا کرده
هممون تو یه شهریم چون مادر بچه برادرم اینام اونجان یکم شلوغه شوهرم بهونه شلوغی سروصدارو داره
منم شدید نیاز دارم برم انگا یجورایی احساس غربت دارم مخصوصا تو بیمارستان بالا سرم بود راحت نبودم
این وسط اون سرماخورده شوهرمم لج کرده
پدر مادرشم خیلی وابسته شدن به بچم چون با ازدواجمون مخالف بود مامانش شوهرمم میگه تازه یکم دلشون گرم شده بهمون سعی کن بی احترامی نکنی منم خداشاهده دلم نمیاد بی احترامی کنم ولی حداقلش توقع دارم شوهرم بیاد بریم یروز یجای یکم حالم خوب بشه
سلام. حالا هنوز از چله در نیومدی، شما هنوز به قول قدیمیا خستگی زایمانو داری خدا رو شکر که کسی هست اینهمه هواتو داره، اگر مامان خودت بود هم دوست نداشتی اینهمه به بچه ت نزدیک بشه؟ راستشو بگو.
الان بچه خواهرت مریضه میدونی اگه زبونم لال بچه ت توی این سن مریض بشه باید بستریش کنی؟؟؟ چون دارو نمیتونی بدی
یه کم فعلا صبر کن از چله در بیاد جون بگیره بچه حالا وقت بسیاره برای اینکه بخوای جلوی وابستگی افراطی رو بگیری.
اگر مادر نخواد، هیچ احد الناسی نمیتونه بچه رو شیر خشکی کنه، پس اینکه حس میکنم میخواد شیرخشکیش کنه و... اینا همه حدس و گمانه

بعدم میتونی با احترام مرز تعیین کنی. بش بگو مامان جان انقد خوشم میاد با آنیا بازی میکنی، شما فقط باش بازی کن من خودم پوشکشو عوض میکنم و لباساشو عوض میکنم و به کاراش میرسم، دوست دارم یاد بگیرم که اگه یوقت جایی رفتم و شما نبودید از پس کارام بر بیام.
یا مثلا بگو مامان جان شما نمیخواد زحمت بکشی کارای آنیا رو بکنی من خودم کاراشو میکنم، بعد ۲ ساعت زحمتت میدم بگیرش تا من بخوابم.
همونطور که برای شما تازگی داره برای ایشونم داره، بذار یه مدت بگذره هیشکی غیر خودت گردن نمیگیره بچه رو 😄😄😄

ایشالا که همیشه حال دلتون خوب باشه
عزیزم هنوز دو روزه زایمان کردی طبیعیه نزارن بری جایی😕
ما معمولا نوزاد رو تا ۴۰ روز جایی نمیبریم جز دکتر و بهداشت.
فک کن بری خدایی نکرده تو این هوا بچه سرما بخوره بعد بیا و درستش کن☹️☹️☹️
طبیعیه دلت گرفته بعد زایمان تا هورمونا اوکی بشن کلی حالت مختلف تجربه میکنی یکم صبوری کن تا دختر قشنگت جون بگیره
۱۷ روزه زایمان کردن
بعدم به شوهرم میگم اگ از الان اینا انقد وابسته باشن ما تو زندگیمون مشکل میشه
ولی خداوکیلی چون همیشه کمکی داشتی دوست داری بری بیرون جایی، من دوست داشتم تا ۶ ماه خودمو زندونی کنم تو خونه نه کسی بیاد نه جایی برم که بچه م مریض نشه
و اینکه حالا ک مادرشوهرت اینقد زن خوبی هست و شمام عروس خوبی هستی ک درکش میکنی با سیاست و زبون چرب و نرم رفتار کن و جوری پیش ببر ک دل خودت هست
شاید بنده خدا میخاد تو راحت تر باشی و زیاد خسته نشی ولی برای شیر بگو بچه رو بردم دکتر گفته اصصصصن شیرخشک نده یا یجا خوندم فلان متخصص فلان مشاور گفته بچه با بوی مادر آروم میشه(وقتی دخترت گریه میکنه و ازت میگیره مثلا)
این زبون چکارا ک نمیکنه خلاصه😅
خب بازم زوده برا مهمونی رفتن
اونم جایی ک بچه دیگه هست😬
الان فصل ویروس و سرماخوردگی و... هست😑
😄
بی خیال، البته حق داری اینطور میگی چون تازه زایمان کردی هورمونات هنوز اوکی نشدن، من درک میکنم
منم یبار توی دلخوری، کسی بچه مو از بغلم گرفت، احساس میکردم بچه مو ازم دزیده، احساس میکردم حقم ضایع شده، بهم توهین شده، احساس میکردم ظلم بزرگی بم شده... الان میفهمم که به خاطر هورمونا بوده.😄 پس درکت میکنم عزیزم
فقط اینو بدون که فعلا شل کن، گذر زمان همه چیو درست می‌کنه

اگگگگر خدایی نکرده بچه ت کولیکی باشه و از بی خوابی کل دنیا دور سرت بچرخه، بعد متوجه میشی مادرشوهرت یه سوپرمن هست توی زندگیت 😄
هیچوقت ب شوهرت مستقیم نگو چون طبق شرایطش بیشتر از هر مرد و پسر دیگه نسبت ب پدرمادرش گارد میگیره
و اینکه چون همین ی بچه هست باید قبول کنی ک فوکوس رو زندگیتون بیشتره
پس بازم با سیاست رفتار کن☺️
واااای دقیقا منم اولا بچه گریه میکرد ازم میگرفتنش ناراحت میشدم😑
مثلا پناه سرسفره گریه میکرد خاهرشوهرم پا میشد ا من میگرفتش من ناراحت میشدم یکی نبود بگه خل ا خداتم باشه بچه رو گرفته تو راحت غذاتو بخوری🤣🤣🤣
آره دیگه همه مون تجربه ش کردیم 😄
منو که میدونی همیشه بیدارم، اونموقع که هانا بدنیا اومده بود به طرز وحشتناکی اصلا اصلا نمیخوابیدم، یجورایی همه نگران شده بودن. هانا هم تا ۴ ماه شبا تا صبح بیدار بود، روزا یه کم می‌خوابید. یبار دیگه ساعت ۴ و اونوری صبح بود، هانا رو از بغلم گرفتن و یه کم با حالت دعوا گفتن خب بخوااااب مریض شدی، روانی میشی، شیرت خشک میشه ها، بخواب. من همینطور هاج و واج پتو کشیدم سرم که مثلاً میخوام بخوابم، و کاملا سایلنت ۱ ساعت زیر پتو اشک ریختم که چرا بچه مو گرفت؟ 😄🤕😂
دخترمم ب مامانش رفته بی خوابه😂😍
آره دیگه میگم هورمونا چ نمیکنن تو دوران بارداری و زایمان
و وای از روزی ک اشتباه راهنماییت کنن و بخاطر ی چیز ساده ی ناراحتی بزرگ پیش بیاد😑( برا خودم پیش اومد🤦‍♀️)
عزیزم تو به خاطر اینکه این همه یکی کمکت بوده میتونی به اینا فک کنی. شایدم من بچه نداشتم نمیتونم درکت کنم ولی خواهر من فقط مامانم بود بمونه پیشش اونم از روزیکه براش دهم مهمونی گرفتیم مریض شد دیگه نتونس بره. از ۱۲ روزگی تنها موند خودش برای بچه اولش.
همیشه میگفت فقط آرزومه یکی چن ساعت بچه رو بگیره که بتونم بخوابم. اونقدر بچه بغلش بود یه ماه نشده از درد کتف و شونه و دستش افتاد تو راه دکتر ارتوپد
اینا رو نگفتم سرزنشت کنم یا بگم فکرهایی که داری اشتباهه. خواستم بگم کمک های مادرشوهرت الان خیلی خیلی به نظرم ارزشمنده. خیلییییی.
شاید به خاطر هورمونات فشار زایمان هس که حرفای شوهرت رو بهونه تلقی میکنی ولی حرف حق رو میزنه. بچه ات خیلی کوچیکه که ببری جایی الان. به اونم حق بده نگران باشه. حتی خودتم باید یکی دوماهیی رعایت کنی. خیلی سخته بچه اینقدر مریض شه. الانم که همه جا پر ویروس و مریضی
۳۷ بارداری تو قربون خانومم😍😍😍😍
سخت نگیر اولشه ی کم بچه شیطنت کنه و اذیت کنه خودشون دوری میکنن😂
منم ده روز خونه ی مادرشوهرم موندم همه کارا خودمو بچمو میکرد و من اتفاقا خیلی خوشحال بودم بعد ده روز ک اومدم خونمم هرروز میومدن خونم بعد ک بچم بزرگتر شد کمتر شد و الان انقد پسرم اذیتشون میکنه نهایت چندساعت بتونن نگهش دارن
چون اولشه حساس شدی ی کم ک گل دخترت بزرگتر شد متوجه میشی چقد خوبه دلت ب بودنشون گرم و خاستی جایی بری حداقل میتونی بهشون بسپری
عزیزم تازه زایمان کردی همه اولش ایتجورین فکر میکنن چون تو بجه اولته هیچی بلد نیستی بچه ی کوچولو که بزرگ بشه حتی شیر خشکی هم بشه اخر بهونه مادرش میگیر درسته میشه😍و اینم که میگن سرما میخوره اونا سرما خوردن حق دارن من دختر ۱۵روزی سرما خورد دقیقا تا ۲ماهگی درگیر بود😑بزار ان شالله ی چند روز دیگ خوب شدن دیگ شوهرت هم بهانه نداره
به این فکر نکن بچه شیر خشکی بشه وابستگیش از مادرش کمتر میشه

من خونه پدر مادرم میرم با اینکه رابطه بچم با خانواده ام خوبه حسابی هواشو دارن باز تهشش وقت خواب یا هرچیزی دنبال من میگرده

منم اوایل حساس بودم ، من باز پسرم نوزاد بود اصلا مادر شوهرم محل نمیکرد کم کم به غذا افتاد و میتونست بشینه مادر شوهرم خیلی دیگه همش زنگ میزد شوهرم که هرشب بچه رو ببره خونشون

دیگه دیدم توو زندگیم داره تاثیر منفی میزاره برخورد کردم

نمیگم تو هم برخورد کن ولی فعلا چیزی نگو یه روزی حسرت میخوری کاش یکی بود بچتو نگه داره بتونی راحت بخوابی اگه آدم بدی نیست چیزی نگو
من دختر داییم کلا با خاله ام اینا بزرگ شد یکسره با دختر خاله ام بود حتی شبا خونه خالم می موند زنداییم هم ازاد بود همه جا می‌رفت

ولی باز تهش هواسش بود مامانش ازش دور نشه

بچه بزرگتر بشه دردسراش هم بزرگ میشه خود مادر شوهرت هم حوصله اش نمیگیره
ای فدای شما بشم من.😘😘😘😘😘😘
انشالله این هفته هم تموم شه یکم خیالم راحت میشه.
😍😍 در کمتر از ۲ هفته دیگه نی نیت به دنیا میاد 😍😘 بسلامتی و دل خوش انشالا
روزای اولی که پسر داداشم به دنیا اومده بود
مامانم مثل مادرشوهر شما مثل پروانه دور زن داداشم میچرخید
چون پسر داداشم ۷ ماهه به دنیا اومده بود حتی مادر خودشم نمیتونست بهش دست بزنه می‌ترسید مامانم همه کاراشو میکرد
انقد بهش وابسته بودیم تو یه خونه زندگی می‌کردیم ولی تحمل همون شبم نداشتیم که ازمون دور بخوابه
کم کم این وابستگی اولیه تموم شد تا اینکه داداشم اینا خونشون رفت بندرعباس ۱۷ ساعت فاصله افتاد چقد اذیت شدیم حتی بابام هم گریه میکرد واسه دوری از بچه داداشم
کارش اونجا بود دیگه رفتن اونجا زندگی کنن
میخوام بهت بگم واقعا مادرشوهرتو درک میکنم
ما ۶ تا بودیم این وابستگی بود
مادرشوهرت که فقط یه دونه پسر داره و الانم نوه دار شده حتی از بچه خودش عزیزتر
یکم صبور باش درست میشه الانم که میگی شرایط بیرون رفتن رو نداره بگو مادرت بیاد پیشت
بچه خواهرت مریضه خدایی نکرده بچه ات مریض بشه الان که ۱۷ روزه سخته واقعا
میگذره این روزها فقط اگه میخوایی اذیت نشی تو این مدت به این چیزا فکر نکن تمرکز ذهنیت رو بردار و بزار رو بچه ات از لحظه لحظه بزرگ شدنش لذت ببر
تو یه مامان قوی هستی که میتونی از پسش بربیایی پس ذهن قشنگتو درگیر چیزای بی ارزش نکن که باعث میشه از درون داغون بشی
زینب بیخیال من هنوز جایی نرفتم دختر

تو این ویروسا کجا بری به دخملی رحم کن
تو واقعا باید خوشحال میشدی😂😂😂سامیار😨

سوالات مشابه