Ooma
پرسش (1403/09/17):

گذاشتن بچه پیش مادرتون

سلام مامانا
یه سوال اساسی داشتم من
پسر من دو سالشه میره خونه مامانم (که نزدیک ماست و بازنشسته شده چند ساله. دبیر بوده)
مامانم واقعا حوصله نگهداشتن و جمع و جور کردن وسایلی ک ریخته رو نداره کلی غر غر میکنه و صداشو میبره بالا اونم بیشتر جیغ میکشه و من بجای راحتی بیشتر عصبی میشم
ازون ور بچه دومم دو ماهشه حدودا
اینم مامانم دلبخواه نگه میداره باید توو حالش باشه
یعنی من گشنه تشنه برم بچه بغلم باشه
سرش تو کار خودشه منم هی با پسرم چانه میزنم هی این یکی و تکون میدم در حدی ک گاهی اشکم درمیاد زود میرم خونه
بخاطر همین هم ۱ساله خونه موندم و دانشگاه و ول کردم
خواستم بدونم مامانای شما چیکار میکنن
شما میرین باید حتما لفظا بگید بیا اینو نگه دار من یکم نفس بکشم ؟
مادرشوهرم از ما دوره سوادش پایینه ولی دلش اندازه دریاست فقط بدی اونجا اینه ک کلهم بی قانونه
بچه ببخشید جیش رو فرشم کنه می‌خندن
ولی خونه مامانم اگه بود واویلا....قانون همیشه قانونه اونجا...

خوب مامانت حوصله نداره خونه خودت بمونی وقتی اخلاقش میدونی که بهتره
خونه ما کوچیک کوچیکه.
خونه مامانم ویلایی بزرک با حیاط شبیه پارک با تاب دونفره...
اینم بگم من خودمم حق مخالفت توو زندگی با اونا نداشتم سر کوچکترین جیزی به بدترین نحو رفتار میکردن .
من به نظرتون چیکار کنم
والا من هرکی میگه که مادرم بچم نمیگیره میگم مادرا بچه هاشون بزرگ کردن اینا بچه ها خودمونن خودمون خاستیم که باشن شاید حوصله و اعصاب بچه کوچیک و ندارن واقعا یا وسواسین
فقط سر کمک مالی همیشه پشتیبان بودن و هستند حتی واسه شوهرم هم کلی هدیه های بزرگ گرفتند خونه ما هم واسه اوناست
ب نظرم خونت بمون یا هم تحمل کن
هیچکسم مسئول نگهداری بچت نیس ب نظرم اگه نگه میدارن لطفشونه
کمتر برو
الان خیلیا اپارتمانی زندگی میکنن با دو سه تا بچه از صب تا شب تنها
خوب خیلی لطف بزرگی بهتون کردن اگه نمیتونه بچه هات نگه دارن شاید واقعا توان یا اعصابشو نداره
اینو فقط برا مادرت نمیگم ها حتی مادرشوهرتم باشه
دقیقا
والا من هم از مادرم هم از مادرشوهرم دورم
اینجوری نیس ک بگم همش خونشونم
هر چن ماه ی بار دو هفته اینا نهایییییتا خونشونم
اونم تازه تو حالشون باشه بچمو نگه میدارن
عزیزم خب میدونی اینجوری خونه خودت بمون.درحد اینکه فقط یه سر کوچولو بهشون بزنی برو و زودبرگرد .مادرت دست خودش نیست دیگه حساسه رو خونه ش .
ولی مثلا عمم الان دوروزه تهرانه کلا بچم پیششه همش داره با اون بازی میکنه و سرگرمه اصلا دنیز پیش من نمیاد این دو روز
منم از خانوادم دورم میرم خونه شون دخترمو نگه میداره .مادر منم خیلی وسواسه رو نظافت گاهی وقتا یکم غر میزنه ب دخترم میگه نکن نریز .من ب دل نمیگیرم اصلا .حق میدم بهش دیگه چند ساله بچه کوچیک نداشته .از کثیف کاری هم بدش میاد
من ک خونواده شوهرم فقط از پشت تلفن و از دور بچمو دوس دارن
اینجوری نیستن ک بخان نگهش دارن یکم باهاش بازی میکنن دیگه همونه تمام
اره دیگه
نمیشه هم نگه دارن همم هرکار کرد بچمون هیچی بش نگن اوناهم سنی گذشته ازشون حوصله ندارن
سلام عزیزم من بچه نداشتم اما خواهرام که میومدن مگه اینکه ما کمک کنیم وگرنه مامانم نه حوصله داره نه توان ما معمولا کم و بیش به کارهای مامانم هم رسیدگی می‌کنیم هر کسی که بچه اش کوچیکه و شبا ممکنه بی قراری کنه عملا اصلا شب نمی‌دونیم
الهه جان چطوری ؟بهتری عزیزم ؟
عزیزم به مادرتم حق بده .خودش چند تا بچه بزرگ کرده کار کرده الان وقت استراحتشه .الآنم باید بچه شمارو نگه داره ؟درسته سخته با دوتا بچه کوچیک .ولی دیگه چقدر مگه آدم حوصله واعصاب داره.ماها که جوونیم حوصله خودمونم نداریم اون بنده خدا که دیگه میان ساله
شرایطتت سخته ولی واقعا مامانا از یه سنی به بعد دیگه بدنشون توان بچه بزرگ کردن نداره. بیشتر خونه بمون و اگه میتونی بچه کوچیکت رو که هنوز بیشتر خوابه گهگاهی بذار خونه مامانت و بزرگه رو ببر خانه بازی.
منم چونکه مامانم توان بچه داری نداشت و همینطور ازم دوره تصمیم گرفتم بمونم خونه و بچه بزرگ کنم.
مامان منم واسه نگه داشتن کلی غر میزنه تهشم نگه میداره ولی بازم با غر برعکس مادرشوهرم هیچ مشکلی نداره با نگه داشتنش اتفاقا خیلیم قانونی رفتار میکنه بچه بد بار نیاد... من تا جایی که بتونم خودم نگهش میدارم نه کسی سرم غر بزنه نه کسی بخواد منت بذاره
نه من میگیرن خودشونم میگن بفرس
اتفاقا نظر منم همینه. من برادرم واحد بالای بابامه دختر دومیش دو سال از دخترم بزرگتره تا ما بریم اونجا بفهمه اومدیم میاد پایین و دیگه نمیره بالا تا ما نرفتیم. منم میبینم مامانمو کلافه میکنن دوتایی خصوصا اگه آبجیمم با پسرش بیاد براهمین خیلی کم میذارمش اونجا یا کم میرم. پیش مادرشوهرم بیشتر میذارمش چون نوه بزرگش که ۱۲ سالشه و دختر منه دیگه کسیو نداره ولی بازم تاجایی ک بتونم خودم نگه میدارم به هرحال اونم نیاز ب استراحت گردش و جایی رفتن داره شاید بخواد خریدی چیزی بره.
اگه هر روز اونجایی که خب خسته میشن بندگان خدا
من دیر به دیر میرم(میانگین چهل روز یبار)بهشونم میگم من حساسم رو بچم به قول یکی از بچه ها بزنید تو گوش‌ خودم ولی به بچه ام چیزی نگید اگه میدونید اعصاب بچمو ندارید نیام
البته که مامان من اینجوری نیست خدایی میرم اونجا مسئولیت یاسین از من ساقطه
یهو غر بزنن یا اخم و تخم‌کنن بخوام ناراحت بشم ارزش نداره دیگه جور بچه هایی که خودم اوردمشونو خودم میکشم تا جایی که بتونم
سلام عزیزم آره الهی شکر ما خوبیم
تو و دختر گلت چطورین
قربونت عزیزم .خداروشکر ک خوبین 🥰😍
عزیزم من مادرم مریضه یعنی خیلی دوست داره نگه داره ولی توانش رو نداره ، شما هم فرض کن مادرت دور از جونش مریضه تواناییش رو نداره نرو اونجا

میدونم خیلی داره بهت سخت میگذره خودم این روزها رو گذروندم واقعا خدا بهت صبر و توان بده ، چند ماه دیگه اوضاع خیلی بهتر میشه
منم از مامانم دورم از مادرشوهرم دورم کلا هیچکس پیشم نیست با دوتا بچه ی پشت سرهم دارم میسازم
شرایطتت شرایط خیلیا هست فکر نکن نمیتونی از پس بچه هات بر بیای
چند روز پشت سرهم خونه باشی دستت میاد چیکار کنی
مامان حوصله نداشته باشه میگه.
البته دختر من خونه مامانم. از خونه من راحت تره.
وقتی میره دیگه کسی نمیتونه حریفش بشه بیاره.
با بابام خیلی جوره
مادرت دبیر بوده خستس
کل عمرش با بچه ها سروکله زده. حق داره.
خودت عادت میکنی با بچه ها کنار بیای.
سلام عزیزم منم شاغلم پسرمو میزارم پیش مامانم میرم مدرسه گله میکنه که اذیت می کنه میگم مامان بچه است به پسرمم میگم مامان مامان بزرگ رو اذیت نکنی
ولی خوب اگه همکاری میخوای باید یه جاهایی بی خیال باشی بگو سرش داد نزن میبینی مامانت اذیته پرستار بگیر
عزیزم مامان منم حوصلش با بچه نمیگیره
ولی بچمو خیلی دوس داره و غر نمیزنه هر کاری کنه
البته من خودم اینو درک میکنم و کلا انتظاری ندارم
و البته میدونم اونم تمام تلاششو میکنه ولی خب چیکار کنه حوصله نداره
من حتی با بارداریم خسته هم باشم انتظار ندارم اون از استراحتش بزنه و بچه ی منو نگه داره تا من استراحت کنم
ب نظرم باید انتظار خودتو بیاری پایین اونطوری دلتم نمیشکنه
سلام عزیزم
منم گاهی مامانم بچمو نگه میداره، با دوستام میرم کافه جایی
ولی پسرم وقتی میره اونجا خیلییی بهونه میگیره و مامانمو اذیت میکنه واسه همین زیاد حوصله نداره
منم سعی میکنم زیاد نرم با اینکه نزدیکیم هفته ای یه یه روز یا دو روز میرم
ولی بابام اصلاا حوصله بچه نداره،الانم بابام بیکاره بیشتر خونس دیگه سعی میکنم‌زیاد نرم ک پسرم اذیتشون نکنه
ولی خب هروقت بخوام جایی برم ک میخوام پسرمو نبرم مامانم نگهش میداره خوبه
از صحبتهاتون ممنونم مامانا
برام جالبه
من فک میکردم همه میان میگن مامانای ما یکسره بچه دوستن
من انتظار ندارم ولی کل فامیل منو رسوا کردند هی میگن چرا پیشش نمیبری چرا اینجوری میکنی هر جا میری دو تا بچه رو کول میکنی تو ماشین.مگه مادرت نیست
منم واقعا روم تاثیر گذاشته این حجم حرفهای اطرافیان
عزیزم مادرا هیچ وقت نمیخوان بچشون توی سختی باشه ،واقعا شاید مادر شما از حوصلش خارجه ،خب از طرفی طوری دیگه برات جبران کردن منظورم مالی هست ....... حالا مادر من خدایی هر موقع بگم بچم رو نگه میداره و مشکلی نداره از این بابت خیالم راحته ،شما بنظرم به مادر شوهرت بگو بیاد خونه خودت بچت رو نگه داره .....،یا اگه مادرت توی خونه خودش حساسه بگو بیاد خونه خودت ،شاید اینطوری کمی از حساسیتش کمتر بشه ......
خواهر نداری؟
خواهر دارم ۲۳ سالشه
ولی مشکل ذهنی و شنوایی داره
تازگی خیلی اذیت میکنه مامان بابامو
مثلا بابام خیلیی بکن نکن به بچه میگه
پسر منم یه جوریه وقتی یکی میگه نکن بیشتر انجام میده
بابامم عصبانی میشه هی دعواش میکنه هی میگه برو خونه ننه آغا(مادرشوهرم )
منم عصبی میشم
میگم خونه بشینم بهتره حداقل کسی دعوا بچم نمی‌کنه
آخی عزیزم
خدا شفاش بده
من سه تا رو کول می کنم می برم
برات مهم نباشه حرفاشون
مستقل زندگی کن
مادرت هم گناه داره دیگه سن بچه داری شون تموم شده
مامان من ۵۵ سالشه ولی لزومی نداره بار زندگی منو به دوش بکشه
خب گلم هر کی شرایطش با بقیه فرق داره،پرستار هم بگیری خیلی خوبه ،خودت خیلی راحت میشی
والا هزینه پرستار نداریم
آقام میگه من هستم پرستارم
کمک میکنه ولی باز بچه بزرگه هستش🥲
من مامانم بچه هامو نگه میداره اگه بخوام .ولی خیلی به ندرت ازش خواستم
بنده خداها گناه دارن مگه چقدر توان دارن.ماها تو این سن توان نداریم چه برسه به اونا که کلی تو جوونی سختی کشیدن و چند تا بچه بزرگ کردن
ولی هر وقت خواستم جایی برم مثلا خرید اینا.میگه بیار بچه ها بزار پیش من.منم ازش تشکر میکنم میگم نمیخواد میبرمشون .ولی باز با این حال دلش طاقت نمیاره باهام میاد حواسش به بچه ها هست من تو اتاق پرو میرم اینا

سعی کنیم از کسی توقع نداشته باشم
مسئول بچه هامون خودمون هستیم
اگه انتظاری هست باید از همسر داشت
البته من خودم چندسال رفتم مهد کودک
خواهرم ولی پرستار داشت مامانم میرفت مدرسه
مهد بزار بچه بزرگتو
من ۲ ساله بود میبردمش
اوایل یکم سخت بود ولی عادت کرد
من الان سه چهار روزه مریضم.حتی به مامانم نگفتم .بگم میگه بیا اینجا.مواظبت باشیم
ولی میگم برم اونجا دوتا بچه حتما اذیت میشن.هم اینکه اونام مریض میشن گناه دارن
عزیزم با این اوصاف مامانت واقعا حق داره
بنده خدا معلومه خیلی اذیت شده دیگه توان نگه داری یه بچه دیگه رو نداره
ولی اینو بهت بگم از یک سال دیگه ان شاء الله خیلی راحت تر میشی
بچه هات باهم همبازی میشن زیاد کاری به شما ندارن ان شاءالله
خب عزیز دلم،حق داره مامانتون بنده خدا، بگردم😔😔
خب واقعا حق داره از بابت هایی
ولی بنظر من هر خانواده ای یک جوره دیگه و جز صبر و کنار اومدم باهاش چاره ای نیست
ای جااان دلم،سنجد و کنجد روبراهید ان شاالله؟
منم درگیرم سر این قضیه
مامانم معلمه خواهرم کلاس اولی و ی داداش
الان با دوتا بچه و حاملگی واقعا هیچ کمکی ندارم مامانمم گاهی ی کمکی میکنه ولی در کل ادم دلسوزی نیست
من اول فکر کردم تاپیک شماست که مامان فرهنگی و زیاد کمک حال نیست،بعد دیدم نه اشتباه کردم
نه زیاد
دکتر بهم گفته دو هفته کامل استراحت مطلق باش
منم با وجود دوتا اصلا نمیتونم
موندم دست تنها چیکار کنم
ای کاش نزدیک بودم و کمک ت میکردم.
جوجه ت جنسیت ش معلوم شد؟
جفتت پایینه؟
یا طول سرویکس کمه؟
😂😂فک کنم تقصیر فرهنگی بودنشونه دیگه کمتر نگران خانواده ان
اونا هم حق دارن سرشون شلوغه ولی ما چ گناهی کردیم
اره پسره
سرویکسم ۲۷
دکترم کفت بذار تا دو هفته دیگه ببینم اگ خیلی کمتر شد سرکلاژ کنم
خودمم اصلا حال بیمارستان و سرکلاژ ندارم
واقعا موندم چ کنم
چجوری با دوتا بچه استراحت کنم
عزیزم دیگه سن مادرت از نگهداری دوتا بچه گذشته و بعد سی سال سروکله زدن با بچه ها
حق داره یکم ارامشو تجربه کنه
سخت نگیر
دمشوت گرم بازم مالی هستن خودش کلی دلگرمیه
ای جااان دلم.
بهرحال زیارت امام حسین بهت عیدی پسرشو بهت داده
اره بازم خدارو شکر
ولی واقعا ادم این تاپیکارو میبینه انگیزه میگیره و حس همدردی داره
میفهمی که تنها نیستی و خیلیا مثل خودت دارن تنهایی و با چند تا بچه سر میکنن
منم خیلی وقته دیگه سعی میکنم حتی تو ذهنمم ازنزدیکترین افرادم توقع نداشته باشم ولی ب قول تو ادم حرف بقیه رو که میشنوه غصه میاد تو دلش
چرا توقع داری بچتو نگه دارن؟
ن بابا
من بچه هام فرقشون ۱۸ ماهه
تصویر همیشگی از من اطرافیان دارن ی کوله پشتی رو دوشم ی شکم قلمبه و ی بچه بغل بود بعد شدن دوتا. دوتاشونم شده بغل میکردم تا پارسال و میرفتم تنها دکتر و ... اگر پیش میومد .
بیرون نمیرفتم هیچ جااا ولی خب اضطراری پیش میومد مجبور بودم ببرم جفتشونو بغلم کنم .
تو خونه هم دخترم کلا کوالا چسبیده تا همین الان .
جارو برقی میزدم بغلم بود
اینا رو میگم بدونی تنها بودن همه تنهان گاهی ازتوام بیشتر گاهی کمتر
میگم ک توقع نکنی از کسی ک دلت بگیره بشکنه
تازه من ی بچه مدرسه ای هم کنار اینا داشتم و دارم 🤦🏻‍♀️
همسرمم اکثرا خونه نیس ،باشه هم انقدر خستس ک نهایت کمکش اینه بگه بابا بیا بشین😂😂
موقع خوابشون ک میشد یکی تو بغلم بود یکی رو پام تک و تنها صبح و نصف شب
گذشت و میگذره
برای توام میگذره دلت نگیره خدا هست ♥️💫
خدا قوت ب همه مامانا و شما💫♥️
تنمون سلامت بقیش گذراست
واقعا چهل روز یبار؟خوش بحالتون
من ۴ روز یبار حتما حتی در حد سر زدن و برگشتن میرم🥲
من علاوه بر مامانم خواهرامم هستن تازه
ولی تااااا مجبور واقعی نشم پیششون نمیذارم
همه کاراشم با خودمه
بابای منم اعصاب بچه و بریز بپاششو نداره
حتی خواهرام برا ۱۰ دیقه خیلی خوب باهاش تا میکنن بعدش اعصابشون خورد میشه
و معتقدم بچه منه و مسئولیتش با من
اگه کسی کمک کرد خدا اجرش بده و لطف کرده
من از خیلیییی جاها زدم
از خیلی تفریحا، خریدا و ...
بخاطر اینکه مجبور نشم بچمو بذارم پیش کسی
خدا شاهده چند وقته یه دندون پزشک نتونستم برم
چون شرایط شوهرم جور نمیشه نگه داره دخترمو
واااا بگو من بچه اوردم براخودم
من با اینکه هنوز کوچیکن ولی حتی دکترم برم دوتاشونم میبرم باخودم هم خیال خودم راحته
هم بقیه رو به دردسر نمیندازم
فقط دندونپزشکی که نیرم چند سریه نمیبرم وگرنه همیشه سعی میکنم ببرم باخودن
درکل سعی کن مستقل بشی
بجز همسرت از هیچکسی توقع نداشته باش
سخته ولی ارزششو داره
هم منتی نیس سرت هم کسی نمیتونه به بچت امر و نهی کنه
چقد تو منی🤕🤕
ما خودمون ک میانگین سنیمون ۲۰تا۳۰ هست اکثرا اعصاب بچهای خودمونو نداریم
ازبقیه چ توقعی میشه داشت حق دارن

مامانتم شرایطش واقعا سخته هم معلم بوده هم شرایط خواهرت خستش کرده
سعی کن دیر ب دیر بری
سخته تحمل کن همیشه انقدی نمیمونن بزرگ میشن از اب و گل درمیان میشن عصای دستت
من طاقت نمیارم کسی ب بچم تندی کنه براهمین خیلی دیر ب دیر میرم جایی ک فک میکنم از حوصلشون خارجه شیطنتای بچم
مامان منم همینطوره اصلا حوصله نگهداشتن بچم رو نداره با اینکه ماشالا دیگه بزرگه دستشویی رو میگه غذا خودش میخوره فقط شیطنت میکنه همین
با این حال دومی رومن نمیتونم ریسک کنم بیارم چون بالاخره بارداریه و ازمایش و سونو و ویزیت دکتر و ...
اونوقت یکی باید باشه دنیز رو برام نگه داره تا برم و برگردم وقتی میبینم الان همکاری نمیکنه مادرم دومی رو فعلا بیخیال شدم
بعضی مامانا حوصله بچه ندارن کاریش نمیشه کرد
من اکثرا دنیز رو میدم دست شوهرم اگه بخوام جایی برم کاری داشته باشم
خانواده شوهر هم اصلا نگه نمی‌دارن اصلا
چرا خوشبحالم؟
منم دلم میخواست هر روز برم ولی مامانم پیشم نیست مجبورم دیر به دیر برم
خوشبحال شماهاس در واقع
وایی واااییی واااایی واااایی الهی عزیززم🥺🥺🥺😢😢😢
دیگه توروخدا توروخدا توروخدا اصلا اصلا اصلا مامانت رو زیرسوال نبر توروخدا
مامان حق داره حق داره حق داره تحمل واعصاب نداشته باشه😔😔😔😔😔
الهی خدا به هممون کمک کنه راحت این دوران رو پشت سر بذاریم
مثل من هستی 🥲
ولی همش میگه خسته شدم
چقدر شما سختی کشیدی...و میکشی
خدا اجرت بده و خیلی بهت توانایی بده و قوت
آخرش چقد خوب گفتی خانومی حس خوبی بهم منتقل شد
سلام عزیزم مادر شما به اندازه کافی برای شما زحمت کشیده باید قدردانش باشی اصلا نباید ازش توقع بیجا داشته باشی🌹
سلام
والا من زمانی دخترمو شوهر بدم بچه دار بشه
فکر نکنم اعصاب بچشو داشته باشم
والا آدم تا بچه خودشو بزرگ میکنه میفرسته سر زندگیش یه نفس راحت بکشه
باید بچه اونم بگیرم بعد بگه بچمو لوس کزدی یا بی تربیت🤣
بنظرم هرکسی مسئولیت هرچیزی رو قبول کرد باید صد خودش رو براش بزاره
از کسی انتظار نداشته باشه
من خودم تنها بچها رو بزرگ کردم وقتی هم رفتم خونه مامانم بچمو خودم گرفتم
من خیلی دلم واسه مامانم میسوزه اصلا دوس ندارم بهش زحمت بدم
عزیزم همههه همینطورن، مامانا دیگه بچه هاشونو بزرگ کردن سنشون رفته بالا حوصله بچه داری دوباره ندارن، الان تو موقعیتی هستن که دوست دارن خونشون تمیز و ارامش داشته باشن. گلم یه چیزی میگم ناراحت نشو ولی قبل ازاینکه دومی روبیاری باید به همه ی زحماتش فکر کنی بقیه مسئول بچه های ما نیستن هرچند که دست تنها و درمونده باشیم! فک کن خونه ی مامانت اپارتمانیه و خودت یه فکری برای سرگرمی بچه ات بکن، مامانامون واقعااا احتیاج ب ارامش دارن
من یه خواهر ۸ ساله دارم بشدت با دخترم لج میکنن باهم
ولی من میرم خونه مامانم خیلی رک میگم من اومدم استراحت کنم
بچه رو میدم بهش و میرم میخوابم😂حالا هررررر کاری دوست دارن بکنن من اهمیت نمیدم
ولی مامانم مثل چشماش مواظب دخترمه
بنظرم وظیفه مامانم نیست ولی من میبرم بچه مو
خانواده همسرم هم کلا یه نوه دارن میبرم اونجا هم انگار من بچه ندارم میدم بهشون و میرم واسه خودم باشگاه یا میخوابم
خودشون میبرن پارک یا بازی میکنن
خدارو شکر من شانس داشتم از این بابت
فقط چون من حساسم یکم طبق قانون های خودم عمل میکنن
کار اضافی نمیکنن که ناراحت شم
اخه مشکل اینه ما هم میخوایم راحت باشیم و کسی برامون نگه داره، هم میگیم باید دعوا نکنن و اونجوری که ما میخوایم تربیت کنن
اینجوری یکم کار سخت میشه
هرچند خوده مامانبزرگا عاشق نوه شون هستن اصلا دعوا نمیکنن، من گاهی پیش اومده بچمو دعوا کنم اما مامانم ناراحت بشه و منو دعوا کنه که چرا با بچه تندی کردی و ....
منم همش دست تنهام، مامانم مریضه نمیتونه بچه نگه داره، کارای مامانمم بابام انجام میده
همیشه بچم با خودمه الان که بزرگتر شده یکم راحتتره، اما کوچیکتر بود یه ارایشگاه با عذاب میرفتم یه خرید با سختی ... هیچوقت بچه رو جایی نذاشتم، شوهرمم حساس بود دوست نداشت، از وابستگیه بچه به خودم کلافه بودم،
اما الان یکم بزرگتره. مثلا میخوام برم دکتر یا سونو،میبرم یه چندساعتی خونه مادرشوهرم ...
اونم اونقدر راحت نیستم، اما مجبورم ببرم
خیچوقت بخاطره تفریح و کارای خودم نمیبرم، فقط مواقع ضروری
اما همیشه حسرت میخورم، میگم کاش منم مامانم میتونست بچه م رو نگه داره، دوستامو که میبینم بچه شون میزارن خونه ماماناشون، همش تنها میان مراسمی، یا خریدی، یا جایی غصم میشه ، میگم اینم از شانس من بود 🤦‍♀️🤦‍♀️
الان مثلا برا زایمانم یه غم بزرگ تو دلمه، مادرشوهرم فوقه فوقش بیاد بیمارستان پیشم، اما بعدش خونه تنهام 🤦‍♀️🤦‍♀️
هیچکس ندارم 🥺🥺
برا همین خدا خدا میکنم که طبیعی باشه زایمانم، باز راحتتر میتونم سرپاشم تا سزارین
همه اومدین گفتین مامانا هم حق دارن ارامش داشته باشن و حوصله نکنن و ...
اما از تینورم نگاه کنین که ادم اطرافیانشو میبینه که یه سری یام با خیال راحت بچه شون میزارن خونه ماماناشون، ادم اونا رو مبینه غصه ش میگیره، که چرا پس من اینجور شانس اوردم 🤦‍♀️🤦‍♀️
مثل من🥺🥺
اصلا برای دوباره باردار شدنم یکی از استرسها و ترسام همین بود که وای دوباره تنهایی چیکار کنم
ولی خب از اونورم تک فرزندی دوست نداشتم
دوست داشتم برا پسرم همبازی بیارم
منم خیلی دوس دارم یه همبازی دخترم داشته باشه اما وقتی میبینم تنهایی باید مکافات بکشم تن و بدنم میلرزه ولی دلمم تمیخواد دخترم تنها باشه 🥲🥲🥲
دقیقا منم همش همینو با خودم میگم🥲
خب دیگه عزیزم هرکی شانسش یه جوریه
منم یه شهر دیگه
مامانم یه شهر دیگه اصلا نتونسته کمکم کنه
برعکس ۳ تا بچه داداشم رو واسه زنداداشم بزرگ کرده
زنداداشتم همه جا میره یعنی یک روز درمیون بازار
خونه دوست
ارایشگاه با خیال راحت میره تازه بدمیگردا رو سفره حاصری غذاش رو میخورا وموقع خواب میره خونش
ولی من چی
🤦‍♀️🤦‍♀️🤦‍♀️
ولی وقتی دوست داری بیار، الان دیگه دخترت بزرگه
منم پسرم ۳ سال و ۶ ماهش بود باردار شدم
ماشالا عاقلم هست، سن خوبیه
بعد اینکه فک میکنم ادم تجربه شم بیشتره نسبت به اولی
فقط من نیستم شوهرم خیلی دوس داره ولی متاسفانه واقعا آمادگی روحی و جسمی ندارم
دخترم بزرگه اما لجبازه و حرف گوش نمیده
هنوز خیلی بهانه گیری میکنه و شیطنت میکنه
نمیدونم چیکار کنم واقعا
هیچوقت ادم نمیتونه بمونه اولی عاقله عاقل شه بعد، یه سری چیزا رو با اومدنه بعدی یاد میگیره
بچه ی اول با اومدن دومی تکامل پیدا میکنه
بزرگتر بشه بدتره، یه سری چیزا رو وقتی کوچیکن راحتتر میشه بهشون فهموند، بزرگتر ممکنه حسادتاش بیشتر بشه یا کلا یه سری رفتارای دیگه، یا اصلا نخواد خواهر و برادری داشته باشه از بس که تنها بوده
خانوما ازتون ممنونم
بازم کسی تاپیک و خوند برام تایپ کنید صحبتهاتون رو من مبخونم

سوالات مشابه