مشیر | (عربی) (در قدیم) آن که در کارها با او مشورت میکنند، مشورت کننده، رای ز... | توضیحات بیشتر |
مصباح | (عربی) (درقدیم ) چراغ. | توضیحات بیشتر |
مصدق | (عربی) 1- گواهی دهنده به درستی کسی یا چیزی؛ 2- (در حقوق) آن که از طرف ... | توضیحات بیشتر |
مصطفی | (عربی) 1- (در قدیم) برگزیده، صاف کرده شده؛ 2- (اَعلام) 1) از القاب حضر... | توضیحات بیشتر |
مصلح | (عربی) آنکه با خیر اندیشی و نیکوکاری به مردم کمک میکند و مشکلات آنها ر... | توضیحات بیشتر |
مُصلح الدین | (عربی) 1- اصلاحکننده در دین، نیکخواه در امور دین؛ 2- (اَعلام) مصلحالد... | توضیحات بیشتر |
مصیب | (عربی) 1- (در قدیم) آن که حقیقت امری را دریافته است؛ 2- درستکار، صواب ... | توضیحات بیشتر |
مطهر | (عربی) 1- پاک و مقدس؛ 2- (در قدیم) منزه. | توضیحات بیشتر |
مطهّره | (عربی) (مؤنث مطهّر) + + مطهّر. | توضیحات بیشتر |
مظاهر | (عربی) (جمعِ مَظهَر)، جلوهها، نشانهها. | توضیحات بیشتر |
مظفر | (عربی) 1- پیروز، غالب، موفق؛ 2- (در حالت قیدی) با پیروزی و موفقیت. | توضیحات بیشتر |
مُظفرالدین | (عربی) 1- آن که موجب پیروزی دین و آیین است، پیروزمند در دین؛ 2- (اَعلا... | توضیحات بیشتر |
مظهر | (عربی) 1- نماد، نشانه؛ 2- محل تجلی، تجلیگاه؛ 3- (در تصوف) شخص دارای ری... | توضیحات بیشتر |
معاد | (عربی) 1- (در ادیان) زنده شدن دوباره ی انسان بعد از مرگ تا در روز قیا... | توضیحات بیشتر |
معاذ | (عربی) 1- (در قدیم) پناهگاه؛ 2- (اَعلام) معاذ ابن جبل: [قرن اول هجری] ... | توضیحات بیشتر |
مُعتصم | (عربی) 1- (در قدیم) چنگ در زننده، پناه برنده؛ 2- چنگ زننده در چیزی برا... | توضیحات بیشتر |
معراج | (عربی) 1- (در ادیان) رفتن به سوی آسمان، به ویژه در مورد پیامبر اسلام(ص... | توضیحات بیشتر |
معرفت | (عربی) 1- شناخت کسی یا چیزی در آشنا شدن به ویژگی او یا آن از طریق مطال... | توضیحات بیشتر |
معرفت الله | (عربی) (در قدیم) خداشناسی. | توضیحات بیشتر |
معروف | (عربی) 1- آنچه در نزد دیگران یا در نزد همه شناخته شده است؛ 2- موسوم و ... | توضیحات بیشتر |
معز | (عربی) 1- (در قدیم) گرامی دارنده؛ 2- از نامها و صفات خداوند؛ 3- (اَعل... | توضیحات بیشتر |
مُعزز | (عربی) 1- عزیز ، گرامی؛ 2- بزرگوار و ارجمند (زن). | توضیحات بیشتر |
معصوم | (عربی) 1- بیگناه و پاک؛ 2- (در ادیان) پیامبر اسلام(ص)، دخترش فاطمه(س) ... | توضیحات بیشتر |
معصومه | معصومه: از معصوم به معنی بی گناه و مصونیت یافته و نگاهداشته شده از گنا... | توضیحات بیشتر |
مُعظم | (عربی) بزرگ داشته شده، بزرگوار. | توضیحات بیشتر |
معظمه | (عربی، معظمة) 1- بزرگ داشته شده، بزرگ؛ 2- (اعلام) نویسنده بانوی تاجی... | توضیحات بیشتر |
معید | (عربی)1- بازگشت دهنده، بازگرداننده؛ 2- ماهر، زبردست، کارآزموده؛ 3- از ... | توضیحات بیشتر |
معین | (عربی) یاریگر، کمک کننده، یاور. | توضیحات بیشتر |
معین الدین | (عربی) 1- کمک کننده و یاور دین؛ 2- (اَعلام) 1) معینالدین پروانه: [قرن... | توضیحات بیشتر |
معین رضا | (عربی) 1- کمک کننده و یاور رضا؛ 2- (به مجاز) دوستدار و محب امام رضا(ع)... | توضیحات بیشتر |
معینا | (عربی ـ فارسی) (معین + ا (پسوند نسبت))، منسوب به مُعین، ( مُعین. | توضیحات بیشتر |
مفید | (عربی) 1- دارای فایده، سودمند، رساننده؛ 2- (در منطق) دارای معنی در مقا... | توضیحات بیشتر |
مقبوله | (عربی) (مؤنث مَقبول)، 1- مورد قبول، پذیرفته شده؛ 2- دلنشین، دوست داشتن... | توضیحات بیشتر |
مقتدا | (عربی، مقتدی) 1- آن که مردم از او پیروی می کنند، پیشوا؛ 2- (در ادیان)... | توضیحات بیشتر |
مقداد | (عربی) 1- بسیار قطع کنندهی چیز؛ 2- (اَعلام) نام یکی از اصحاب بزرگ پیام... | توضیحات بیشتر |
مقدسه | (عربی) (مؤنث مقدس)، 1- مقدس، دارای تقدس و پاکی، مبرا از هر آلودگی، پاک... | توضیحات بیشتر |
مقصود | (عربی) آنچه کسی قصد انجام آن را دارد، منظور، مقصد. | توضیحات بیشتر |
مقصوده | (عربی) 1- مطلوب و خواسته شده و محبوب و مورد پسند؛ 2- مورد علاقه. | توضیحات بیشتر |
مُکَرم | (عربی) 1- گرامی و عزیز کرده، عزیز و محترم؛ 2- (در حالت قیدی) (در قدیم)... | توضیحات بیشتر |
مکرمه | (عربی) (مؤنث مُکَرم)، زن گرامی و عزیز کرده. | توضیحات بیشتر |
مَکیه | (عربی) (مؤنث مکی)، 1- مربوط یا متعلق به مکه؛ 2-اهل مکه؛ 3- (اَعلام) سو... | توضیحات بیشتر |
ملاحت | (عربی) 1- حالتی در چهره که شخص را دوست داشتنی مینماید، نمکین بودن، با ... | توضیحات بیشتر |
ملایم | (عربی) 1- فاقد شدت و تندی؛ 2- (به مجاز) دارای اخلاق خوش و سازگار با دی... | توضیحات بیشتر |
ملک آرا | (عربی ـ فارسی) 1- (در قدیم) (به مجاز) مایهی زینت و آراستگی سلطنت یا مم... | توضیحات بیشتر |
ملک جهان | (عربی ـ معرب) 1- فرشته جهان؛ 2- (به مجاز) زیباروترین. | توضیحات بیشتر |
ملک زمان | (عربی) (= مَلَک جهان)، ( مَلَک جهان. | توضیحات بیشتر |
مَلَک سیما | (عربی) خوشگل، پریچهر، فرشته روی، زیبا روی. | توضیحات بیشتر |
ملک ناز | (عربی ـ فارسی) 1- موجب افتخار پادشاه به لحاظ زیبایی؛ 2- ویژگی آن که نا... | توضیحات بیشتر |
ملک نسا | (عربی) 1- پادشاهِ زنان، سَرور زنان؛ 2- فرشته رو و زیبا در میان زنان. | توضیحات بیشتر |
ملوک | (عربی) (جمعِ مِلَک) 1- پادشاهان؛ 2- (اَعلام) 1) دریای ملوک بخشی از اقی... | توضیحات بیشتر |
ملیحه | (عربی) (مؤنث ملیح) 1- (در قدیم) (به مجاز) ملیح، زیبا و خوشایند، دارای ... | توضیحات بیشتر |
ملیسا | (عربی) 1- زمانی بین مغرب و نماز عشا؛ 2- ماه صَفر؛ 3- ماهی بین آخر گرما... | توضیحات بیشتر |
ملیکه | (عربی) (در قدیم) (زن) صاحب، (زن) مالک. | توضیحات بیشتر |
ممتاز | (عربی) 1- دارای امتیاز، برتر، برجسته؛ 2- عالی، خوب، مرغوب؛ 3- مشخص، جد... | توضیحات بیشتر |
منا | (عربی) امیدها، آرزوها، مقاصد. | توضیحات بیشتر |
منال | (عربی) 1- (در قدیم) مال، دارایی، مِلک، ثروت؛ 2- درآمد، مداخل. | توضیحات بیشتر |
منتظر | (عربی) 1- آن که در حال صبر کردن برای آمدن کسی یا انجام یافتن کاری یا ر... | توضیحات بیشتر |
مَنزلت | (عربی) 1- ارزش و اهمیت؛ 2- (در قدیم) مقام، درجه؛ 3- نظم و انضباط؛ 4- ح... | توضیحات بیشتر |
منزه | (عربی) 1- به دور از آلودگی، پاک، پاکیزه؛ 2- مبرا، بری، بی عیب. | توضیحات بیشتر |
منصور | (عربی) 1- (در قدیم ) یاری داده شده، پیروز شده، پیروز و موفق؛ 2- (درحال... | توضیحات بیشتر |
منصوره | (عربی) 1- (مؤنث منصور)، ( منصور 1- و2- ؛ 2-(اَعلام) شهر بندری، در شمال... | توضیحات بیشتر |
منظر | (عربی) 1- آنچه بر آن نظر بیفتد و به چشم دیده شود؛ 2- جلوهی ظاهری هر شخ... | توضیحات بیشتر |
منعم | (عربی) 1- (در قدیم) دارای مال و نعمت بسیار، ثروتمند، توانگر؛ 2- آن که ... | توضیحات بیشتر |
منور | (عربی) 1- روشن، درخشان، نورانی؛ 2- (به مجاز) روشن فکر. | توضیحات بیشتر |
منوره | (عربی) (مؤنث مُنور)، ن مُنور. | توضیحات بیشتر |
منیب | (عربی) (درقدیم) بازگشت کننده به سوی حق. | توضیحات بیشتر |
منیبا | (عربی ـ فارسی) (منیب + ا (پسوند نسبت))، منسوب به منیب، ( منیب. | توضیحات بیشتر |
منیر | (عربی) 1- ویژگی آنچه از خود نور داشته باشد، در مقابلِ مستنیر؛ 2- درخشا... | توضیحات بیشتر |
مُنیراعظم | (عربی) 1- درخشندگی و تابندگی زیاد؛ 2- (به مجاز) بسیار زیبارو. | توضیحات بیشتر |
منیره | (عربی) نورانی و روشن و درخشان و آشکار. | توضیحات بیشتر |
موحد | (عربی) آن که به یگانگی خداوند ایمان دارد، یکتا پرست. | توضیحات بیشتر |
موحده | (عربی) (مؤنث موحد)، ( موحد. | توضیحات بیشتر |
موسی الرضا | (عربی) از نامهای مرکب، ( موسی و رضا. [این نام مخالفِ قیاس ساخته شده اس... | توضیحات بیشتر |
موعود | (عربی) وعده داده شده یا از پیش تعیین شده. | توضیحات بیشتر |
مولود | (عربی) 1- آن که به دنیا آمده، زاده شده، فرزند؛ 2- تولد، میلاد؛ 3- (به ... | توضیحات بیشتر |
مولوده | (عربی) (مؤنث مولود)، ( مولود. | توضیحات بیشتر |
مونس | (عربی) هم نشین و همراز، همدم. | توضیحات بیشتر |
موهبت | (عربی، مَوهَبَة) هر چیز ارزشمندی که به کسی بخشیده می شود یا او از آن ... | توضیحات بیشتر |
مه جنین | (فارسی ـ عربی) (به مجاز) دارای پیشانی سفید و زیبا، زیباروی. | توضیحات بیشتر |
مه سیما | (فارسی ـ عربی) (= ماه سیما)، ( ماه سیما و ماه چهر. | توضیحات بیشتر |
مهاجر | (عربی) 1- آن که برای اقامت دائم از وطن خود به جای دیگری سفر میکند؛ 2- ... | توضیحات بیشتر |
مَهدا | (عربی) اول شب، پاسی از شب، آرامش شب. | توضیحات بیشتر |
مهدی | از پس پرده غیبت به درآی مه ناز درد ما جز به ظهور تو مداوا نشو... | توضیحات بیشتر |
مهدی رضا | (عربی) از نامهای مرکب، ( مهدی و رضا. | توضیحات بیشتر |
مهدی یار | (عربی ـ فارسی) یاور مهدی؛ (به مجاز) دوستدار و محب مهدی منتظر قائم آل م... | توضیحات بیشتر |
مهدیا | (مهدی = هدایت شده + ا (اسم ساز))، دختر هدایت شده. | توضیحات بیشتر |
مهدیار | (عربی ـ فارسی) (مَهد = (به مجاز) سرزمین، کشور، میهن + یار (پسوند محافظ... | توضیحات بیشتر |
مهدیه | (عربی) کسی که خداوند رستگاری را و راه راست را برایش تعیین کرد. | توضیحات بیشتر |
مهراعظم | (مهر = مهربانی و محبت + اعظم = بزرگ)، 1- مهربانی و محبت بزرگ؛ 2- (به م... | توضیحات بیشتر |
مهرجان | (مُعرب از فارسی مهرگان)، ( مهرگان. | توضیحات بیشتر |
مهرنسا | (فارسی ـ عربی) (مهر = خورشید + نسا)، 1- خورشید زنان؛ 2- (به مجاز) زیبا... | توضیحات بیشتر |
مهستی | (فارسی ـ عربی) (مَه = ماه + ستی = مخفف سیدتی)، 1- ماه خانم، ماه بانو؛ ... | توضیحات بیشتر |
مهلا | (عربی) (اسم صوت) آهسته! بی شتاب!. | توضیحات بیشتر |
مهنا | (عربی) 1- در خور، شایسته؛ 2- (در قدیم) گوارا و خوش؛ 3- دور از رنج. | توضیحات بیشتر |
مُهنّد | (عربی) (در قدیم) ساخته شده در هندوستان به ویژه نوعی شمشیر، هندوانی، شم... | توضیحات بیشتر |
مهنور | (مه = ماه + نور) 1- نورِ ماه ؛ 2- (به مجاز) زیبارو. | توضیحات بیشتر |
مهیلا | (عربی) 1- حرکت آهسته، روان؛ 2- از واژه های قرآنی (در سوره ی مزمّل). | توضیحات بیشتر |
مهیمن | (معرب از عبری) 1- آگاه به حاضر و غایب؛ 2- از نامها و صفات خدا. | توضیحات بیشتر |
مؤمن | (عربی) 1- (در ادیان) آن که به خدا و پیغمبر ایمان دارد و اصول دینی را ر... | توضیحات بیشتر |
مؤمنه | (عربی) (مؤنث مؤمن)، ( مؤمن. 1- و 2- | توضیحات بیشتر |