Ooma
پرسش (1404/10/09):

سلام دوستان فاطیمام یه مشورت میخوام درباره کارای مادرشوهرم

سلام امروز انقدر فشاری شدم که دلم میخواد زنگ بزنم یه حالی ازش بگیرم ولی گفتم اینجا مشورت کنم من داداشمو تو تصادف از دست دادم مادرشوهرم امد اینجا و گریه زاری فردای اون روز رفته تو حیاط گریه و زاری به زن داداشم گفته که اره اینا نذاشتن پسرشون بیاد دختر منو بگیره پسرشونو پر کردن نذاشتن بیاد طرف عمش و فلان بااینکه داداش من خیلی از دختر این مادرشوهرمن کوچیکتر بود و اصلا داداش من زن نمیخواست ما هرکاری کردیم زن نگرفت و گفت نمیخوام اصلا حرفایی که من فشارم زده بالا بعد امروز باز شنیدم به یکی از اقواممون گفته اره خونشو سفید کرده رفته طلا خریده و فلان چشمم دنبال مونه و طلای مادر منه حالا شما بودید میرفتید بهش اینا و میگفتین و خودتونو خالی میکردید یا میزدید تو خودتون من از یجا میسوزم که دخترش شوهر داره دوتا بچه داره این چه رفتاریه این زن داره نمیدونم میخواد چیو ثابت کنه وقتی کسی کسیو نخواد مگه ادم میتونه زور کنه از همون اول هم هی میگفت بابات حق منو خورده بااینکه بابای من تو بچگی یتیم شد میرفت چوپونی میکرد پول بازحمت خودش بدست اورد خونه خرید بابای من هزارتومن از مال پدری گیرش نیامد الان حتی پدرمن مرده چشمش به وسایلای بابامه هرسری مادرم میاد پیش من هی از وسایلای کار بابام میپرسه واقعا از کارش خسته شدم دلم قمباد کرده دارم میترکم شما بودین چکار میکردین ببخشید طولانی شد

کلا تو زندگی من که سرش تو کارای منه میاد هرچی میخواد میگه اون روز گفته بود فاطمه باید تو خونه مرتب و سفید بشینه من باید توخونه قدیمی بشینم بخدا خیلیاتون منو میشناسین از اول ازدواجم تا الان خودم زحمت کشیدم با نداریای شوهرم ساختم بابام چقدر کمکم کرد تا تونیتم یه سر پناه درست کنم اونم تازه به اسم این خانمه که به اسم ما نمیکنه ما خودمون خرج خونه کردیم فقط بخاطر وام به اسم مادرشوهرمونه بااینکه پولشو ما میدیم خونه به اسم این شده
از اول ازدواجم کارگری کردم منی که تو خونه پدری دست به سیاه و سفید نمیزدم
الان این حق من نیس هرروز یچیزی از این زنه بشنوم درباره خانوادم مادرم داغ بچسو دیده اینکه یه ادم انقدر بیشعور باشه بیاد بگه اینا پسرشون پر کردن نیاد دختر منو بگیره بیش فیه
تاالان سر هرچیزی هرکاری کرده احترام گذاشتم فقط بخاطر بابام
الان واقعا دارم ازیت میشم این حرفارو میشنوم
تسلیت میگم عزیزم غم اخرتون باشه
اخه چرا باید بخاطر حرف که باد هواست خودتو ناراحت کنی؟؟؟؟؟
شما که بااین سختی و هزار امید بچه دار شدی بهتر نیست به تو دلیت و روزهای خوش آینده فکر کنی
خب الان بگه شما نزاشتین دخترشو بگیرین چه اتفاقی میفته مگه؟؟؟
حرف میزنه دلش خالی شه شمام بهش خیلی بدبینی عزیزم کلا نادیده بگیرش
سلام نمی‌تونید جاتونو عوض کنید که پیشش نباشید کلاً خیلی ازش دور باشید
والا من کلا نادیده زیاد گرفتمش اما باز حرفاشو زده جلو خودم هی گفته که بابات حقمو خورده نفرین بابام میکرد حتی اون چن روز هی میگفت حالا بچتم دختره خیلی مهم نیست ولی مواظب خودت باش
حرفاش خیلی نشو کنایس
سلام‌ عزیزم خوبی؟شما همون فاطمه هستی که چندباری سقط داشتی؟همون که پیش مادرشوهرت خونه ساختین میگفتی نمیزاره حتی اونجا حموم کنی؟؟
تبریک میگم بارداریت رو عزیزم..
ببین بزار هرچی میخواد بگه بار اولش که نیست تا اونجایی که من یادمه همیشه اینجوری بوده..تو هم الان به فکر خودت و بچه تو شکمت باش که بعد سال ها لطف خدا شاملت شده خدایی نکرده بعدا پشیمون نشی..بزار هرچی میخواد بگه روح داداش نازنینت هم شاد باشه..
مادرشوهرت رو الان همه میشناسن تو اصلا خودت رو درگیر حرفاش نکن بزار بگه بیخیال باش
وای فاطمه عزیزم خیلی برات ناراحتم الهی هر غمی اون مادر فولاد زره بهت میده برگرده به خودش

بگو بابام حقت و خورد نوش جونش بلد بودی مالتو نگه میداشتی

میگه برادرت نیومد دخترمو بگیره بگو دوست نداشتیم از تو دختر بگیریم من عروست شدم چیکار برام کردی که قرار بود برای برادرم کنی ؟؟
بگو من عزادار برادرمم تو جای اینکه بیای محبت کنی اروم کنی اتیش میشی به قلبم ؟ تو نمی‌خوای بمیری یه روز ؟ من جات بودم به شوهرم میگفتم مادرت هرچی میگه تو ساکتی روزی که داشت تاوان میداد نیای حلالیت بگیریا اون روز هم حرف نزن بذار بابت هر عذابی که بهم داده عذاب بکشه
من خودم الان از دست خانواده شوهرم قاطی ام یعنی دلم میخواد این آدما رو تیکه تیکه کنم
اره عزیزم همونم
ممنون گلم
روز بروز زخماش بیشتر میشه روزی هم که میخواست بره میخواست بامن دعوا راه بندازه بره انقدر بیچشمو روعه
انقدر از وقتی فهمیدم سمانه ریختم بهم دلم میخواد یجوری عقدمو سرش خالی کنم دلم میخواد زنگ دخترش بزنم بگم چیا گفته یه دعوایی کنن
اون زنیکه میفهمه عذاداربودن چیه فقط فکر مالو اموال بکشه بالا
ما تو هیچی شانس نیاوردیم
سلام عزیزم اینکه خدا رحمتشو شامل حالت کرده و بهت نی نی داده، باید خیلی مراقب باشی و حرف‌های اطرافیان برات مهم نباشه. نذار اونا به هدفشون که ناراحت کردن توئه، برسن.
اون کسی هم که حرف مادر شوهرتو بهت رسونده، اشتباه کرده. سعی کن به اینایی که حرف میبرن و میارن، اجازه ندی که روانتو داغون کنن. مگه اوضاع تو زو ندیذن؟!؟ اگه دلسوزن، پشت سر دفاع کنن.
من فکر بچمم ولی اون مادرشوهر نگبت من تو هر فرصتی میرسه هی میاد خودشو میرسونه برای هرکاری میخوان انجام میدن
این زشت نیس پشت مرده حرف بزنه
این زشت نیس که میخواد داغ مادرمو زیاد کنه

سوالات مشابه