Ooma
پرسش (1404/07/18):

انتظارات مادر شوهرم از من و شوهرم

من با مادرشوهرم تو یه ساختمان زندگی میکنیم ولی تاحالا نشده یه بارم برا من که باردارم کاری کنه ولی همش از من و شوهرم انتظار داره حتی وقتی بقیه جاری هام خونشونن برا شام به من نمیگه با اینکه من تازه عروسشونم یا نشده برا بچم ذوقی کنه
امروز خونشون بودیم چای اورد برامون بعد که استکان هارو جمع کرد شوهرم سر اینکه چرا اونارو من جمع نکردم باهام بحث کرد با اینکه من تازه رسیده بودم بعدش من عصبانی شدم
به نظرتون حق با کدوممونه

اینکه انتظار شوهرت از تو هست
چرا خودش نبرد والا🤣🤣🤣🤣
وظیفه ای به گردن شما نیست اون هم با این وضعیت
بگوش دلت از کجا پره ؟
وگرنه یه استکان آوردن و بردن جنجالی نیس
😐😐😐😐اخه بااین وضعیتت تو جمع کنی.... بعدم وظیفه تو نیست... عزیزم سعی کن کمتر بریو بیای و سطح توقعت از مادرشوهرتو بیار پایین اینجوری دیگه ناراحت نمیشی
مقصر شوهرته ک مادر شوهرت توقعش بالاست
همون شوهرت کارو خراب میکنه
میگه اگ شوهر پشت ادم باشه ادما ک سهله درو دیوارم ب ادم سلام میدن
به شوهرت بگو قرار باشه برای یه چایی خوردن خونه مادرت زهر بزنی بهم پامو دیگه نمیزارم اونجا

مگه تو خونه پدر من میای کمک حال پدرمی که توقع داری از من با شکم حامله استکان ببرم

مادرت یه عمر کار کرده و خوش خدمتی کرده برای اون یکی عروسش بخواد یه استکان منو بلند کنه ببره طوریش نمیشه
ب نظرم شما باید جمع میکردین
من ک زشت میدونم مادرشوهرم جلوم خم بشه و استکان از جلوی من جمع کنه
وضعیتتونم اوگی نیس حداقل یه استکان برمی‌داشتین تا طرف بدونه که داری کمکی میکنی
طوری همه میگن وظیفه شما نیس
از زنداداش های خودتونم همین انتظار رد دارین
مامانتون جلوشون جلوشون چایی بذاره و جمع کنه
منم بودم جمع میکردم استکان خالی جمع کردن که وضعیت نداره بارداری مریضی که نیست

انتظارش اصلا بالا نبوده البته در این مورد
منم با خانواده شوهرم تو یه ساختمونم
چون باهم هستیم گاهی انتظارهای هست که عاقلانه نیست اما این مورد جزوش نیست
به نه من قبل از اومدن شما درمورد مادر شوهرت بد گفته که گیر الکی داره وگرنه استکان جمع کردن چیزی نیست من شوهرم خیلی کارامو میکنه بخواطر نینش مادر شوهرم بدخت با پای فلج نمیزاره من دست هیچ کاریش بزنم میگه بارداری احترام نگه می‌دارند البته هرکسی یه جوری هست
اینم من قبول ندارم همه کارا باید زن کنه
اینی که تعریف کردی بنده خدا مادر همسرت هیچ نقشی نداشته ، حرفی هم نزده ، خودش جمع کرده
شوهرت زیادی توقع داره
دقیقاً مثل خونه مادرت رفتار کن ، اگه اونجا هم میشینی ازت پذیرایی میکنن اینجا هم همینطور باش
اگه کمک میکنی یا کلا کارها رو تو میکنی ، خونه مادر همسرت هم سعی کن همینطوری رفتار کنی
خیلی سخت نگیرید
ببین عزیزم تجربه من از کنار مادزشوهر زندگی کردن اینکه
مثلا مادرشوهرم دو سال تمام غذا نمیپخت من‌میپختم‌هروز میفرستادم پایین تا باردار شدم و با وجود اینکا وظیفه ام‌نبود اما انگار ن اینکه دو سال بود برا همه عادت شده بود انگار خواهر شوهرام ک اینکارو وظیفه میدونستن
اما برادرشوهرام ن میگفتن داره لطف میکنه منم دیدم قدر نمیدونن ولش کردم البته محترمانه الان اگر کاری هم برم خونش انجام بدم میگه ن بابا تو انجام نده تو یکی باید کارای خودتو بکنه
منم دیگه ب دلیل ویار بارداری دیگه انجام ندادم و بهونه اوردم
میخوام بگم این یه موردش بود و خیلی چیزای دیگه
باید یه جوری رفتار کنی که اگر کاری هم انجام بدی لطف حسابش کنن وظیفه هم شوهرت هم مادرش
ولی خب بخواد همسرش و بخاطر یه استکان دعوا کنه کار قشنگی نیست این عادت میشه براش هربار یه چیزی پیش بیاد خانومش کم کاری کنه شروع کنه به بحث کردن

دیگه طرف داره مادر میشه قرار نیست شوهر فکر کنه زنش چیزی نمیدونه ، منم شوهرم هربار جلو خانواده اش منو می کوبید اونا هم سواستفاده می‌کردن

کارایی می‌کردن من مقصر دیده بشم نتیجه اش شده ۳ سال و نیم قهر ، بعضی اقایون فکر میکنم برده آوردن ، میتونه بعدا بگه اروم بگه ، من منطق دعوا رو قبول ندارم دنیایی بگیم ایشون باید استکان رو برمی‌داشته باز دلیل نیست بخاطر کار غیر عمد شوهرش باهاش بحث کنه
همون دیگه تازه رسیده بودیم خودشم
همینکارو میکنم
مامان خودم مخصوصا الان نمیزاره دست به سیاه سفید بزنم
آره به همه ی عروساش خدمت کرده الانم همشون میپرسن برا تو چیکار میکنه میگم هیچی تعجب میکنن ولی کلا انتطاراتش از ما بیشتره از اول تا آخر حرغس فقط تیکه انداختنه
برا چی میپرسن مگه فضولن .... میخوان تو دلت آتیش بپا کنن به حرف اونام گوش نکن اینجور آدما دو بهم زنن قشنگ معلومخ
شاید هیچی تو روهم چارتا روش بزارن تحویل مادر شوهرت بدن
باشه تازه رسیده باشه ...البته من خودم تو شرایط تو نیستم اما خونه مادر شوهرم اغلب نمیزارم اون پاشه به اضافه اینکهوخب خواهر شوهرم هست به کارا میرسه من در حد جمع کردن پهن کردن ...اما ی موقع من به هر دلیلی نتونم ب شوهرم میگم من ک نمیتونم تو نشسته ای مادرت ببره ... یعنی تو باید پاشی ببری😅
باز مادر شوهرت به عروسای دیگه اش خدمت می‌کنه میگیم عروسشه ، من که تک عروسم مادر شوهرم خونه بقیه از اول تا آخر مهمونی کمک حالشونه خونه من می اومد یا کمر درد داشت یا دستشو بسته بود

حامله بودم خودشونو شام دعوت کردن خونم پختم بردم آوردم شستم ولی دریغ از اینکه یه لیوان بردارن منم شدم مثل خودشون

حتی توقع داشت من خونش میرم پاشم از خودشون توی خونه خودشون پذیرایی کنم ، کلا فکر میکردن نوکر گرفتن
کمک کردن خوبه ولی نه برای ادم سواستفاده گر ، من مادر شوهرم توقع داشت من برم کارای خونشو کنم خودش و دخترش بشینن پای گوشی بازی کنن و کله پاچه فامیل رو بار بذارن

خب به من زور می اومد ، توقع داشت لباس یه هفته خودشو دخترشو شوهرش رو من بشورم اون راحت بخوابه زندگی کنه ، بارها هم توی روم گفته بود ولی من محل نمیکردم
دقیقا اونا هم اینجورین
اینبار او جمع خودت به شوهرت بگو :
.... جان من نمیتونم بلند شم ، خوب نیست ، مامانم خستس پاشو کمکش کن
هم بهشون فهموندی که بخاطر بارداری سختته کار کنی ، هم اینکه فهموندی میخوای کار کنی ها ولی نمیتونی
شوهرتم تنبیه کردی
من شوهرشو میگمم اون باید خودش میبرد

سوالات مشابه