Ooma
پرسش (1401/12/21):

بچه ها بیایید داستان منو بخونید نظر بدید❤️

خوبه خوب و با دقت بخونید😂😂
بچه ها من و محمد دختر عمو پسر عمو بودیم
۹۶عقد کردیم
۹۸ عروسی کردیم
تو اون دوران عقد...
عمو و زن عموم خیلی منو اذیتم کردن به هر نحوی ک تونستن....
مثلا بالای من اجازه نمی‌داد زیاد هم دیگرو ببینیم
هفته ای دوبار میرفتیم بیرون...تو این دو روز عموم و زن عموم دهن من و قشنگ سرویس میکردن‌...
هی زنگ میزدن ب شوهرم کی میایی،کجایی،بیرون شام نخورید،خرج نکنید،و خیلی چیزای دیگه....
سال آخری ک نامزد بودیم
یه بار عموم زنگ زده بود به بابام دعوا کرده بود پشت تلفن باهاش ...گفته بود ب بابام...
مگه دخترت صاحب نداره که تا ساعت ۹ شب بیرونه با پسر من 😂😂
عاقا ...
بابای منم دیگه اجازه نداد پامو بزارم از خونه بیرون حتی گوشیمم گرفته بود...
شوهر منم چون بهش زور اومده بود...
دو سه ماه بعدش عروسی کردیم اومدیم سر خونه زندگیمون....
شوهرم بیکار بود اون موقع ک عروسی کردیم
من همه طلاهامو فروختم سال ۹۸ ماشین خریدیم (دوماه بعد از عرپسیمون)... (هرچی طلا داشتم برای زمان مجردیم بود )
شوهرم یکم کار کرد با ماشین
گفت بیا ماشین و بفروشیم مغازه بزنیم
گفتم باشه
ماشین و فروختیم و مغازه زدیم بهمن سال ۹۸
همون ک‌ ما مغازه زدیم کرونا هم شروع شد... دوسال مغازرو داشتیم
مغازه ام چرخش نچرخید دیدیم داریم اجاررو حتی از جیب میدیم مغازرو جمع کردیم
گفتیم چند وقت دیگه یه کوچیک تر و با احتیاط بیشتر بازم مغازه می‌زنیم ...
شوهرم کار پیدا کرد و شروع کرد کار کردن و خیلی زندگی خوبی داشتیم
پولامون و جمع کردیم ک ماشین بخریم....
یه روز زن عموم مارو شام دعوت کرد
عموم سر شام هی کنایه زد که اره شما بی عرضه اید حتی نمی‌تونید از پس زندگی خودتون بر بیایید و فلان و ....
هیچی نگفتیم و اومدیم خونمون...
این خونه ای که الان توش زندگی میکنیم
شوهرم وقتی مجرد بوده مثلا سال ۸۶/۸۷ کار می‌کرده پولاشو می آورده می‌داده ب مادرش
مادرش هم یکم پول گذاشته این خونرو خریدن ولی به اسم مادرشه...هی ب شوهرم گفتن نصفش مال توعه و فلان میریم می‌زنیم ب اسم تو ...ولی خب از سال ۹۰ تا الان هنوز سندی در کار نیست😂😂👍
خب خلاصه ما پولامون و جمع کردیم ماشین بخریم....
پدر شوهرم گفت تو که خونه داری...ماشین نخر فعلا پولتو به عنوان قرض بده ب برادرت برادرت مسکن مهر ثبت نام کنه...بعد وام میگیره پول تورو میده (ما ۵۰ ملیون پول داشتیم برای ماشین...)
شوهر خنگ منم پول و داده😂😂😂😂😂😂 من نمی‌دونستم اون موقع...
بازم هنوزم ک هنوزه بعد از ۱ سال خبری از ۵۰ تومن نیست😪✌️
حالا ماجرای اصلی....
اینجا زیاد شد بیا پایین می‌نویسم👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇

حدودا ۳ ماه پیش یا ۴ ماه پیش بود
پدر شوهرم با مهربانی زنگ زد ب شوهرم گفت بیایید شام
چرا دیگه کم میایید اینجا دلم برای تو و مهسا تنگ شده ...
آخر هفته بیایید اینجا ...
مام رفتیم
رفتیم شام... ولی از همون لحظه ک سفررو انداختیم عموم شام نخورد و با چشم قره مارو نگاه میکرد...شوهرم دید ک اینجوریه گفت مهسا سفررو جمع کردی حاضر شو بریم خونه زود
یهو عموم با لحن بد ب من گفت تو برو تو اتاق
من می‌خوام با پسرم یکم حرف بزنم
رفتم تو اتاق ولی صداشون بلند بود و می‌شنیدم چی میگفتن 😂😂😂
دیدم عموم داره میگه
تو خیلی بی عرضه ای
یکم جلوی زنت و بگیر کمتر خرج کنه یکم جمع کن پولاتو
بعد یهو شنیدم عموم گفت اره همش تقصیر اون دختره ی خرابه الان وضعیت زندگیتون اینجوریه ...
الان اگر ماشینتو نمیفروختی ۱۵۰ ملیون پولش بود و فلان....
شوهرم داد و بیداد کرد ک با زن من درست حرف بزن و اصلا ب تو چ
من دیدم سر و صدا میاد در و باز کردم
محمد گفت بیا بریم
از اون ور زن عموم گفت خاک بر سر این دختره طلاهاشو برای هیچی فروخت بی آبرو😂😂😂😂😂
داشتیم می اومدیم بیرون ک عموم گفت ب محمد
بزن زیر گوش زنت ادمش کن نزار پاشو از خونه بزاره بیرون😂😂😂هی می‌گفت بزن زیر گوشش😂😂😂😂
اومدیم خونه که محمد خیلی اعصابش خورد بود
منم تو اتاق کلی گریه میکردم که اومد تو اتاق بابت همه حرفای پدرش از من عذرخواهی کرد....
گفتم محمد من دیگه هیچوقت نمی‌خوام خانوادت و ببینم
اونم گفت منم نمی‌خوام ببینم....
حدود دو هفته بعد پسر خاله همسرم اومد خونه ما گفت خبر داری مامانت بیمارستان بوده فشارش بالا بود و فلان
شوهرم گفت نه
پسرخالش گفت تازه آوردنش خونه
ب محمد گفتم محمد من میمونم خونه تو برو یه سر ب مامانت بزن بیا گفت نه من نمیرم
گفتم منم میام بیا بریم خلاصه رفتیم خونشون...
وارد خونشون ک شدیم سلام کردم هیچکس جواب سلام من و نداد جز جاریم
مامانش تا محمد و دید شروع کرد گریه کردن خودشو زد ب بیهوش شدن😂😂😂😂😂حالا نمیدونم شایدم واقعی بود ولی من ک میگم فیلم بوده
یکم نشستیم و در حد تیم ساعت پاشدیم اومدیم خونمون
جاریم ویس گرفته بود بعد از رفتن ما ...زن عموم داشت ب جاریم می‌گفت
دیدی جادوگرو پسر من و جادو کرده پسرم ی من محل نداد خدا بکشتش و فلان😂😂😂😂
منم ویس و برای شوهرم گذاشتم و گفت دیگه تمومه این موضوع گفت دیگه من پدر و مادر ندارم و فلان ....
روز مادر شده بود ی شوهرم گفتم بیا برو ب مامانت سر بزن گناه داره گفت نمیرم و .....
فردا روز مادر ی مامان من زنگ زده بود زن عموم گفته بود
بچه ها اومدن خونه شما روز مادر
مامان بنده خدای منم از همه جا بی خبر گفته بود اره شام اینجا بودن...من ب مامانم نگفته بودم ماجرای دعوامون و....
بعد زنعموم پشت تلفن ب مامانم گفته بود اره دختر تربیت کردی دیگه اصلا بزرگتر نمی‌شناسه و فلان یه پسر منم اجازه نمیده بیاد منو ببینه😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂
تموم ک شده بود حرفاشون مامانم زنگ زد ب من ک من دارم میام خونتون
اومد گفت زن عموت اینجوری گفته منم کل ماجرا و تعریف کردم زنگ زد ب زن عموم شروع کردن دعوا کردن 😂😂😂
تموم ک شد حرفای مامانم پاشد رفت از خونه ی ما
بعد چند وقت دیدم دختر عمم پیام داده مهسا مادرشوهرت اینجا بود میگه مهسا مثل مامانش سلیطس😂😂😂😂😂
یعنی زن عموی من کل فامیل و انداخته ب جون همه😂😂😂😂😂
روز پدرم ک شد نرفتیم باز خونشون
الان مامانم گیر داده باید عید بری خونشون ازشون عذرخواهی کنی
و آشتی بدی دیگه شوهرت و با خانوادش...
منم اصلااااااااااااااا دلم نمی‌خواد برم حتی نگام ب نگاهشون بیافته 😂😂😂😂
خدایییی اگر خدایی نکرده جای من بودید چیکار میکردید؟؟
غرورتون و میزاشتید زیر پاتون می‌رفتید ؟؟؟
ک بازم بعد ها بهتون توهین کنن؟؟؟؟
یا نمیرفتید و قشنگ زندگیتون و ادامه می‌دادید ؟؟؟
من بودم نمیرفتم
میشستم زندگیمو میکردم تا اعصابمم آروم تر باشه
کنایه های خانواده ی خودمو چیکار کنم مریم جون ؟؟؟
از الان واسه عید عزا گرفتم😪😪😪😪
من بودم میرفتم ولی عذرخواهی نمیکردم بابت اشتباهی که نکردم تو که شوهرت پشتته و میدونی حرفاشون روش اثر نداره برعکس شوهرت بیشتر قدر تو رو میدونه بنظر من یه گوشتون در باشه یکیش دروازه تو واقعیت هم مثل این آیکونای خنده ای که الان تو چت گذاشتی هر چی گفتن بخند و بگذر
چی بگم ریحان بانو جان...
خیلی اذیت کردن منو ....
خدایی اصلا حقم نبود این حرفارو بشنوم...
ولی گذشت دیگه ب قول شما ...
من از بعدش میترسم که بازم شروع کنن...
خراب کردن زندگی من انگار شده کار اون دوتا
به نظرم الان وقت عذرخواهی و آشتی دادن نیست ،به مامانت توضیح بده ازش محبت بخواه بگو بذار یکم هم ذهن ما آروم بشه هم اونا تنبیه بشن که هر حرفی نزنن بعدش میرم ،،،الان اگه بری اونا هوابرشون میداره بیشتر توهین میکنن دوباره کینه ها بیشتر میشه
👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍
هم من هم محمد همینو میگیم
الان که اونا دوست دارن زندگیت خراب کنن به نظرم اینقدر به شوهرت محبت کن زندگیتون گلستون بشه تا چشمشون درآد ،شوهرتم که پشتت گرفته اراده اش برای پشتت موندن بیشتر بشه
ازش مهلت بخواه ،اشتباه تایپی بود 😁
وای نازگل مرسی عزیزم🌸🌸🌸🌸 خیلی خوب بود حرفات عزیزکم
از مادرتم نرنج اون مادره دلش میسوزه یکی به بچه اش بگه سلیطه ،دوست داره به همه بفهمونه که بچه اش چقدر خانومه حرف اون زنک اشتباهه ولی خب واقعا الان زمان مناسبی نیست
عزیزی🥰
عزیزم خودتون بهتر میدونید امیدوارم هر روز خوشبخت تر از دیروز باشید
اگه آمادگی آشتی نداری آشتی نکن فعلا
ولی حتما آشتی کردن رو تو برنامت بذار قطع رابطه با پدر و مادر هر چند که خیلیم بد باشن برکت زندگی رو از بین میبره هر چقدر اونا بدی کنن تو خوب باشی ارزشت برای شوهرت بیشتر میشه
ریحان بانو
من ب محمد میگم تو برو پیششون
سر بزن
براشون پسر خوبی باش
ولی حتی اونم قبول نداره...
ولی بالاخره آشتی ک میکنیم
الان زمانش نیست ...
مرسی ازت
از حرفات انگیزه گرفتم عزیزم ❤️❤️❤️❤️
یه چیز بگم البته نظر منه ها ،به نظرم اینکه گفتی برو سر بزن به شوهرت خیلی خوبه ولی دیگه تکرار نکن نره بهتره 🤪🤪🤪 اینجوری اگه محبت کنن جذبش کنن ممکنه رفتار شوهرت با تو عوض بشه بلاخره هر چی باش خونواده اش هستش
😂😂😂😂😂
فکرشو کرده بودم
ولی چون مطمئن بودم شوهرم نمیره
خواستم مثلا بگم که برو و این حرفا 😂😂😂
که نگه تو از خدات بود من با خانوادم رفت و آمد نکنم😂😂😂😂
آره خوب کردی دیگه اصرار نکن تکرار نکن ،،،، بذار قشنگ یه تنبیه حسابی بشن دل تنگتون بشن بعد برو آشتی کن
😉😉😉😉😉
من بودم به هیچ عنوان نمیرفتم حتی حرفشونم تو خونمون حرام میکردم
😂😂😂😂👍👍👍
دمتگرم 👍👍👍👍👍👍👍
شما نه محکم بگو بریم ن محکم بگو نمیریم وبزا خودش بگه میریم یا نمیریم. پس فردا نگه تو نذاشتی برم خونه بابام
با اون همه توهین و بی احترامی که بهت شده هنوزم به رفتن ب اونجا فکرمیکنی مهسا؟! 🥲
تازه برای آشتی اونم؟!🤦🏻‍♀️
بعد میگم چرا شما حرفی از 50 تومن ک ب برادرش داده بود را وسط نکشید ک بهشون بگید ما عرضه داشتیم پول جمع کینم شما تصمیم برامون گرفتین
خواهش میکنم مامان باباتو توجیح کن واقعا اونی که باید عذر خواهی کنه اونا هستن..🥺
آخرش زن عمو هست و جاری مادرت. اگه غریبه بودی اینقد ب خودشون اجازه نمیدادن این همه توهین کنن.
و به هیچ عنوان دیگه نرو اونجا.به همسرتم اصرار نکن بره.
فقط یه بار تو فضای جدی بهش بگو من نمیتونم بیام دیگه. ولی تو به هرحال خانوادت هستن. هروقت دوست داشتی بری بهشون سر‌بزنی برو من مشکلی ندارم.
ولی خودت به هییییچ وجه نرو آخه واقعا خیلی بدن 🥲🥲
من نخوتدم ببینم دوستا چی میگن.اما اگ من بودم ن خودم میرفتم ن ب همسرم پیشنهاد میدادم.تو هر کاری کنی برای اونا تلخ هستی .پس بشین زندگیتو کن
سلام.من یکیو میشناسم که خیلی مشکلات با خانواده شوهرش داشت و از همون اول ازدواج با هم مشکل داشتن.الان دو سال از عروسیشون میگذره ولی بعد عروسی فقط دو بار دختره رعت خونشون.الان خانوادش هم به غلط کردن افتادن هی زنگ میزنن به دختره و پسره که بیاین و اینا.چون نقطه ضعفشون این بود که بچه ها ولشون نکنن..پسرش هم نمیره.
حق خودتو بگیر دفاع کن.وسط دعوا باید میگفتی من خراب نیستم.پول جمع کردم اما شما برای پولمون تصمیم گرفتین.
الانم بنظر من شخصیت خودتو حفظ کن نرو.به شوهرت هم اصرار نکن بزار خودش برای خودش تصمیم بگیره.چون اگه بره بهش بد کنن میاد میگه تو اصرار کردی مقصری.اگه بهش بگی نرو ؛؛ دو روز دیگه میگه من دلم میخواست تو نزاشتی.بزار خودش هرچی دلش میخواد .ولی تو به خودت اجازه نده به جایی که بهت توهین شد دوباره بری و خودتو کوچیک کنی.و نزار تو سرت بزنن.ناسلامتی برادرزادشی.باید اتقدر هواتو داشته باشن که احساس غریبی نکنی تو فامیل.
من اصلا نمیرفتم تا حد خودشون رو بدونن
این وسط چرا جاریت شد آتیش بیار معرکه؟؟؟
بنظرم بیشتر از عمو و زن عموت باید از جاریت بترسی
عزیزم با این همه توهین که به شما شده فعلا آشتی نکن بزار یکم دلتنگ بشن ببین شما میتونی روی خانواده شوهرت پا بزاری اما شوهرت نمیتونه پدر مادرش هستن باید رفت و آمد کنه ولی فعلا زمانش نیست یه چند ماه دیگه
چون به شما خیلی بی احترامی کردن و اینکه در صورتی که پول شما رو خوردن اونوقت میگن بی عرضه ای پول جمع نکردین تو هم باید جواب میدادی نباید آنقدر ساده باشی بگو جمع کردیم شما خوردین
به هر حال که از خانواده شوهرت بترس انگاری میخوان زندگیتون خراب بشه با جاریت هم رفت و آمد نکن که میشه آتیش بیار معرکه ولی به هر بدی باشن مادر و پدر همسرت هستن اون باید بره دیدنشون
اول اینکه خیلی داری کوتاه میایین ،خونه را که به نامش نزده ،دوم اینکه همسرت درسته پشتته اما هنوز تو تصمیم گیری ضعیفه کی 50میلیون پولشو میده دست برادر یا خواهرش در شرایط امروزی اونم قرض برای خونه حالا برای مشکل حاد بود طرف زندان بود یا بیمار که اونم مطمئنن یه نفر خودش باید الان از پس خودش بربیاد،سوم ببخشید همسر شما خودش متوجه شده خانوادش به دردش نمیخوره باعث آزارشه بعد شما اصرار پشت اصرار که برو پیش خانواده آت 😃 یعنی شما به نظرت از پسرش پدر و مادر را بهتر می‌شناسی ...
چهارم چرا شما کمی فکر نمیکنید این افراد به خصوص مادر دارای شخصیت مرزی هست که امروز تماس میگیره با مهربانی بیا خونم بعد که وارد خونه میشید شروع به توهین می‌کنه .... چرا دوباره تکرار میکنید و با تلفن بعدی می‌رید

خیلی ها گفتن بهتون نه پدر و مادر هستن برید برکت ...و غیره من معتقد نیستم اگر پدر و مادری محترم و مهربان نیستن پس دلیل بر احترام و مهربانی متقابل وجود ندارع

در مورد جاریتون ایشون وقتی ویس را برای شما فرستاد چرا ازش نپرسیدی چرا تو یه جمع خانوادگی صدا ضبط می‌کنی من خودم در جریان شرایط هستم اگر فکر میکنید از سر صمیمیت این کار را کرده شدیداً در اشتباهی ایشون می‌خواسته این وسط از آب گل آلود ماهی بگیره ،ماهی بهتر از این که خود شما خود به خود بدبین تر بشین و شاید حتی همسرتون را نسبت به خانواده زده کنن واگر اون 50تومن مال اوناست شما باز هم مدتی درگیر این موضوعات باشید و سراغی از پولتون نگیرید

در نهایت سعی کنید تصمیم گیری برای مال ،رفت و آمد ،احترام گذاشتن یا نداشتن بر اساس شرایط زندگی و شخصیت خودتون باشه نه به خاطر دیگری حتی اگر اون فرد پدر و مادر هست
چون ازم نظر خواستی میگم .من بودم عمرا پامو هم اونجا نمیذاشتم تا ازم عذر خواهی نکردن .بعدم شما اول و دوم و سوم فقط مادرتو توجیه کن و از بی احترامی و ناسزاهایی که بهت گفتن احترامه ک احترام میاره جایی ک به شخص توهین کنن محبت جایی نداره تازه طرف حقو به خودش هم میده ک آره دیدی فهمیدن اشتباه کردن
پسرشون هم خودش هم چشم و گوش داره هم عقل خودش هم بهتر از هرکسی خانواده شو میشناسه نیاز به اصرار تو ابدا و اصلا نیس.اگه خانواده ت هم چیزی گفتن بگو محمد راضی نمیشه و بتا خانواده ی خودش ک تعارف نداره بخواد میره وظیفه من حفظ آرامش زندگیمونه ک الان واجب تره
در ضمن در پس ذهنت حواست به جاریت هم باشه ممکنه همون طور ک صدای مادرشوتو ضبط کرده جایی و موقعیتی دیگه واسه تو هم همینکارو کنه مخصوصا زمانی که بحث پول پیش بیاد
کفایت مذاکرات😂
سلام مهسا جان خیلی باحالی .داستان زندگیتو همش به خنده تعریف کردی .خیلی کیف کردم ازاین اخلاقات باعث میشه هم هیچ وقت تو زندگیت غصه هیچی رو نخوری هم باخنده از همه چیز بگذری و زود پیر و پژمرده نشی .بنظر منم الان زوده برای آشتی. انشالله هفته دیگه عیده .دوباره توهین میکنن و ناراحتت میکنن بزار یخورده بگذره یخورده نببینتت تا بفهمن و درست بشن که دیگه اینکاراشون تکرار نکنن. نگن ما که هرچی به این عروسمون میگیم دوباره هم میاد بهمون سر میزنه بزار دلش بشکنیم .تا چندوقت پاتم نزار تا بفهمن ..
خیلی باحالی مهسا جان 😄😄😄🥰🥰🥰🥰انشالله همیشه کنار آقات بخوبی و خوشبختی زندگی کنید باهم 🙏❤عشقتون پایدار 🙏❤
سلام گلم من باشم نمیرم یا به شوهرم میگم هرچی تو بگی اگ تو بری منم میام اون که میدونی نمیره بعدم اینجوری که بگی شوهرت میفهمه که براش مهمی و این یک سیاست من وقتی خانواده شوهرم مشکل داشته باشن ب شوهرم میگم تصمیم با خودته من دخالت نمیکنم هررچی تو بگی اونم که نمیره بعدش تا بگن چرا نیومدی سری خودش میگه خودم نخواستم
دیگه نه من خراب میشم پیش اونا نه پیش شوهرم خراب میشم
این داستان ، شوهرِ آن زن یک فرشته بود 😂😂
نه بابا عمرن نمیرفتم
باز دم شوهرت گرم ، جز نوادره روزگاره برو حالشو ببر
چه عجب ک یه نفر پیدا شد هوای زنه شو داشته
حالا شوهرتم‌ نمیخاد بره توام‌‌ گیر نده برو سر بزن
دوست داشت بره دوست نداشت نره
کاش میشد شهرت حقشو بگیره ازشون.
خیلی دیگه کوتاه اومده
من باشم تا نیان با ی جعبه شیرینی معذرت خواهی نکنن ازم پامو اونجا نمیزارم،
۱۸ سالم بود داییم پشت سرم حرف زد باعث شد قهر کنیم دوسال باهاشون حرف نزدم تا ی جعبه شیرینی خرید اومد تو خونه مامانم رومو بوسید و ازم عذر خواهی کرد الان باش حرف میزنم ولی کلا سرسنگیم ازین موضوع ۱۰ سال میگذره
بنظرم همچین عمویی فقط آرامش زندگیتو ازت میگیره هرچی ازش دورتر باشی بهتره
یک جعبه شیرینی کمه حقیقتا
من ک بودم راضی نمیشدم🤣🤣
این داستانایی ک پیش اومده و پولایی ک دستشونه حداقلش سه دونگ خونه س 👀👀👀 مِن بابه اشتی
اونکه اره صدرصد،ولی خب آشتی درحد همون سلام علیک منظورمه،چون اینجور آدما تا یزره بشون رو بدی دوباره میان و ب زندگیت گند میزنن
بنظرم دندون خراب رو باید کند انداخت دور.هیچوقت ارامش رو از زندگی خودت نگیر بخاطر حرف بقیه.وقتی تو ناراحت باشی گریه کنی با شوهرت خدایی نکرده بحث کنی سررفتار خانوادش کی حواسش به تو هست؟!اصلا برای کسی مهم هست؟
چرا معذرت خواهی کنی؟واسه اینکه اونا باهات بدرفتاری کردن؟!اگر خودت میدونی خطایی کردی اون جای خودت داره درغیر این صورت نه معذرت خواهی نیاز نیست.
اگه اجازه بدی اینجور رفتار کنن فردا که بچه ای بیاد شرایط خییییلی سختتر میشه.
منم مثل شما حدود ۵_۶ماه بعد عقدم برادر شوهرم و خواهر شوهرم بد دعوایی باهام کردن سر مساله ای که اصلاااااااا به من ربطی نداشت.ولی شوهرم پشتم بود ،نمیدونی بخاطر این دعواها چه بر من و شوهرم گذشت همش من گریه و اون ناراحت و شب بیداریا و اعصاب خوردیا و......منم دیگه الان ۳ ساله هیییییچ رابطه ای ندارم باهاشون و خدا میدونه الان چقدر زندگیم آرومه اگه رابطه داشتم مطمئنم هرررررروز تو خونمون جنگ بود.
بنظرم وقتی شوهرت پشتت هست بشین راحت زندگیت رو کن و ناراحتی واسه خودت پیش نیار.
خوبیش این بود که همسرم خودش دیگه نخواست رابطه ای باشه فقط با پدرمادرش در ارتباطیم که اونا هم خودشون هزاربار گفتن عروس ما مقصر نبود که بچه هامون اینطور باهاش رفتار کرون و حق رو به من میدن .
هرازگاهی من بهش میگم دوست داری با خواهر برادرت بری بیای من مشکلی ندارم بخاطر تو میبخشم،میگه من خودم دلم نمیخواد فعلا باهاشون درارتباط باشم.
سلام خانواده چیزیه ک بنظرم نمیشه ترکش کردمنم به شخصه کل خانواده شوهرم بهم بی احترامی کردن وفش دادن هرجاببینمشون سلام خدافظ اماخونه پدرشوهرم ازخدامه ک نرم اماچون شوهرمم نمیرع تامن نرم عذاب وجدان میگیرم میگم دلشون واسه بچشون تنگ میشه میرم ماهی بیست روزی خونمونم نزدیکه
قبلا وقتی میرفتم پامیشدم کاروشومیکردم اماالان شب میرم مثل مهمون برمیگردم
اگه میبینی میری محل نمیزارن نروارزش کوچیک کردن نداره
سلام عزیزم منم با خانواده شوهرم از شما بدتر مشکل دارم در حد اینکه پای پلیس این وسط باز شد شکایت کردم هردفعه بهم بد کردن ولی من به شوهرم میگفتم اشکال نداره هرنوع توهینی حتی معذرت میخوام توهمت جندگی و اینکه با پسرای مردم بودم هم بهم زد اونم جلو خانواده ام منم هرسری شوهرمو میگفتم اشکال نداره من میبخشم برو بهش سر بزن ولی هردفعه که میرفت اینقدر سیاست داشت من پیش شوهرم خراب میکرد جوری بود وقتایی که شوهرم میومد اصلا نه بابام حرف میزدنه نگاه م مبکرد میگفت باید بری بیفتی دست پای مادرم هردفعه میگفتم اونا اذیتم میکنن باور نمیکرد تا دو ماه پیش مادر و خواهرش اومدن جلو خانواده ام اونوحرفارو زد منم شکایت کردم از اون موقع فهمید خانواده اش چه سلیطه هستن حالا ابن دوماه دو دفعه در حد یکساعت به زور من میره میگم بره اشکال نداره ولی خودم قطع رابطه ام وقتایی که به شوهرم میگم برو میگه ولم کن اصلا حوصله شون ندارم کاش خدا به خانواده خوب بهم میداد
همین حکایت شما هم برای خواهرم پیش اومد هردفعه خواهرم با کادو میرفت ولی اونا بد جوابشو میدادن تا دیگه شوهرش رفت باهاشون دعوا کرد گفت هیچ کاری برام نکردین از ابن به بعدم زندگمو خراب نکنید خدای نکرده زمانی هم بمیرم حق ندارید بیاین فاتحه ام شما دیگه پدر مادرم نیستین واقعا نمیدونم چرا بعضی خانواده ها اینطوری زندگی بچه هاشون از هم میپاشونن هدفشو نمیدنم
من نظر شخصی خودم میدم نظر هرکس یرای خودش محترمه ولی من باشم نمبرم چون مجدد جنگ اعصابتون و دعواها شروع میشه دوری و دوستی
داستان قشنگی نوشتی😄😄
من اینقدر خودمو کوچیک کردم حتی خواهد شوهرم انتظار داشت لباس شویی و وسایلمو بهشون بدم میگفت مال پسر ماست گفتم پسر شما از کجا اورد جهیزیه خودمه بعد سر صدا به پا کرد که نگو میگفت بای بیاد بالای دستمو ماچ کنه گفتم غلط کرده اومد یقه خواهرمو گرفت برو بیرون خواهرم زد انگشتشو شکوند گفت عوضی تو کی هستی واسه اینا تصمیم میگیری الان ۲ ماه این دکتر اون دکتر میگرده واسه انگشت خشک شده شو درست کنه
عزیزم مطمین باش اگه تنهاییی بره همه حرفا سمت تو بعد هر سری بره ذهن شوهرت نسبت بهت عوض میشه ناخداگاه دیگه دست خودش نیست فعلا هردوتاتون امادگی ندارید صبر کنید تا یه مدت همه چیز اروم بشه
خب با اونام رفت و آمدو کم کن
با دوستات برو بیرون و گردش
سعی کن اینطوری خودتو سرگرم کنی
به هرحال از قدیم گفتن دوری و دوستی
خدایی خیلی صبوری. بشین سر زندگیت.
هم خانواده خودت و هم خانواده شوهرت جفتشون رو برای ی مدت بیخیال شو. چ خبره این همه تنش.
من جات بودم کلا با دو طرف کات میکردم تا وقتی ک جفت خانواده پشیمون بشن و بفهمن نباید دخالت کنن. بعدم ب عنوان مهمان هر چندوقت رفت و امد میکردم. تموم.
فکر میکنن دارن لطف و خوبی در حق بچشون میکنن
ی موسسه بازیگری بزن مادرشوهرت بیار مربی بازیگری شه بخدا نونتون تو روغن میشه
من بودم دیگه پامو نمیزاشتم خونشون بااین رفتارا و این حرفا پسر خودشون قیدشونو زده تو ک دیچه عروسی
مهساجان من سر یه قضیه قشنگ دوسال پا خونه بابام نذاشتم همیشه خودت و شوهرت رو تو اولویت بزار درسته بزرگترا زحمتمونو کشیدن احترام دارن ولی همونقدر ک اونا حق ب گردنمون دارن ماهم حق ب گردنشون داریم نباید ارزش های مارو زیر پا بزارن و شانمونک زیر سوال
احترام احترام میاره من بابا و زن بابامو یجا میدیدم زن بابا رو ک اصن نگاه نمیکردم ولی بابامو ی سلام میدادم ولی پا خونشون نذاشتم تا عید سال پیش ک داداشم بزور بردنمون از اونموقع هم میرم مث خانم میشینم میخورم برمیگردم با اینکه دوره شبم نمیمونم میرم خونه داداش یا خواهرم میخوابم
منم باشم هر کی رو مخم باشه از زندگیم حذف میکنم.معلوم نیست دو روز میخوایم زندگی کنیم.حالا هر کی باشه
سلام اگه من بودم نمیرفتم وقتی شوهرت پشتته چرا بری و خودتو کوچیک کنی؟؟
چرا همه باید بدونن شما 50 تومن پول پس انداز کردید و میخواید ماشین بخرین🙄🙄🙄
احیاناً این برادر شوهرت که پول دادین بهش شوهر همون جاریه آشوب اندازت نیس؟؟
شکایت کنید و 50 تومنتون رو پس بگیرید
تامام 😊
حق با دوستمون هست شما خودت باعث خیلی از دخالت های اونا میشین
اونا از کجا باید بدونن تصمیمات شمارو ک توی همش دخالت کنن.
و مهم تر اینکه شوهرت چجوری همش بحرف اونا میره وقتی اینقد اذیتت کردن وقتی خونه بنامش نیست چجوری پس انداز تون رفت گذاشت کف دست اونا.
خلاصه مقصر اصلی خودتون هستین
شوهرتم احساس میکنم همش ظاهر هست ک پشتته. وگرنه اینقدر اشتباه پشت اشتباه نمیکرد. ادم میره اشتی میکنه. دیگه قرار نیست دوباره همچیو فراموش کنه ک باید همیشه حواس جمع باشه و نزاره دوباره درگیری پیش بیاد. شوهرت باید این وسط مدیریت کنه حد و حدود هرکی مشخص بشه و جلوی دخالت ها گرفته بشه. وقتی شوهرت سیاست داشته باشه دیگ این داستانا تکرار نمیشه.
وای پناه برخدا این چ عمو زن عموییه!!
پسر عموم خواستگارم بود سنم کم بود ۱۶ سالم بود عموم از بابام چند سال بزرگتره انقد خواهش تمنا کردن
عموم گفت تو فقط عروسم شو ی پوست پیاز حتی نمیخوام جهاز بیاری با همین لباسای تنت بیا همه جهاز کاملت با خودم یجورایی آرزوش بود کارمون بشه
اما من درسمو ادامه دادم و چون اونا شهر دیگه بودن من عاشق همسرم شدم و ازدواج کردم و اونم بعد از من دیگه ازدواج کرد ولی هنوز ک هنوزه عموم تو دلشه میگه زنش خیلی بده اخلاق نداره و احترام سرش نمیشه
عموی اینجوری ندیدم ب بچه داداش خودش انقد دشمن باشه! توام بنظرمن فقط مناسبتا ی سر کوچیک بهشون بزن در حد نیم‌ساعت ی احترامی بذار
شوهرتم ولش کن بذار خودش تصمیم بگیر ن بهش بگو برو ن بهش بگو نرو
بگو خانوادتن دلت تنگ میشه برو سر بزن بهشون
تمامممم
عزیزم اصلا پیش جاریت تو چیزی نگو اینجور ک حرف میاره مطمعئن باش حرفم میبره این اولیش دومیم بگو شوهرت با سیاست بره جلو ی جوری خونرو کنه ب اسم خودش فردا پس فردا مادرشوهرت چیزیش شه خونرو بچه ها میکشن بالا بگو‌زنگ بزنه داداششم بگه ۵۰ تومنو بده نداد بره شکایت کنه والا از این ب بعد مادرشوهرتم چیزی بهت گفت قشنگ جوابشو بده من با کسی دعوام شه جوری سلیطه بازی در میارم طرف دیگه جرات نمیکنه چیزی بگه بهم😂 پس زبون داشته باش بزار ازت حساب ببرن
عزیزم اصلا اینقدر به شوهرت اصرار نکن بره بیاد؛اختیار بزار دست خودش. دوس داشت بره دوس نداشت نره.
من که مثل تو بودم آخرم دیدم آدم بد منم.
چه ترفند ساده ای هی دعوتتون کردن پولاتونو بردن باز دعوتتون کردن تو سری زدن که بی عرضه اید نمیتونید زندگیتونو جمع کنید 😐 شما ها هم هی پاشدید رفتید 😐😐😐😐
دیگه به شوهرت اصرار نکن که بره خونه باباش
شما هم زبونتونو در بیارید بگید پولامونو بدین اون نصف زمینو بناممون کنید به روشون بیارید چقد پول تو حلقومشون ریختین چجور میتونید سکوت کنید 😡😡😡😡😡😡😡😤😤😤😤اه کفری شدم
ینی واقعا اونا بدون هیچ دلیلی این رفتارا رو باهات دارن؟؟مگ روانی ن بدون اینکه شما کاری کنی یا حرفی بزنی اینقد باهات بذ باشن؟عجب ادمایی پیدا میشن..من جای شما بودم دیدارشون رو مینداختم ب قیامت این همع حرف این همه بی احترامی....یسوال دیگ چرا انقد استیکر خنده گذاشتی بین حرفات؟😂😆
برو خونه رو بزن به نام اول
بعدم ۵۰ تومنو با سودش پس بگیر
بعدم دکمه خانواده شوهرتو بزن
قحطیش اومده مگه ، اه اه چندشا
بعدشم فکر نکن به شوهرت اصرار کنی بره خونه باباش یا سر به مادرش بزنه خیلی زن خوبی میشی
مادر و پدر سمی به درد هیچکس نمیخوره
پدر مادر اگه درست و حسابی باشن خیر و صلاح زندگی بچه شونو میخوان
یه لحظه فکر کردم داستان میخونم دختر خوب ابن همه بلا سرتون آوردن باز میخوای بری حالا اون ۵۰میلیون چی شد بهتون دادن یا نه
چرا بین این همه بی احترامی میخندی😕😕😕😕😕
بعد مطمعنی شاید عموی ناتنی هست ک اینطوره😒
اینارو همرو مامانم ب زن عموم گفت ....
نیلو عزیزم مرسی از جوابت گلم....
خونه ک معلوم نیست تکلیفش چیه...
اون ۵۰ تومنی ام ک محمد داده ب برادرش
چند وقت پیش محمد باهاش صحبت کرده قرار شده ماهی ۱تومن یا ۲ تومن بده مثل وام
ک من میگم یه جا بده ک ب درمون بخورن
خندش از حرص و ناراحتی زیاده نه خوشحالی
😂😂😂😂😂😂👍👍👍بخدا ک اره
چون ما اسنپ می‌گرفتیم می‌رفتیم عموم گفت ماشین بخرم دیگه محمدم گفت تا یکی دوماه دیگه میخرم
گفت چقدر پول داری گفت ۵۰ گفت اگر پول میخوای منم بهت میدم در حد ۱۰ تومن 😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐
اره حالا داستان جاریم و برادرشوهرمو نگفتم دیگه با اونا هم داستان داشتیم ما جاریم متولد ۱۳۸۵ 😂😂 وای وای وای باید ببینیدش یعنی همون یه ذره دهن همرو سرویس کرده
آنقدر بد و بی را میگه ب خانواده شوهرم ولی اون عزیز تره برای اونا
من فقط احترام نگه میدارم 😂 میگم اگر فردا پس فردا بخوابیم آشتی کنیم بتونم تو چشمشون نگاه کنم
بعدشم که من چیزی نمیگم ک نیان هیزمش و بیشتر کنن بگن وااااای مهسا این حرف و زد ب ما
اره عزیزم واقعا بدون دلیل این حرفارو میزنن🥲 تاحالا احترامی ک‌ من بهشون گذاشتم هیچکس نذاشته💔
آخه یادش ماجرای خودم می‌افتم خندم میگیره...من کامل ننوشتم آخه....
تو نامزدی حتی یه بار یه چیزی برای من نگرفتن...نه طلایی..نه لباسی...نه هیچی...می‌رفتیم بیرون دهن مارو سرویس میکردن‌ ک از بیرون چیزی نخرید ...بیرون شام نخورید ..اصلا بیرون نرید...تالار عرپسیمو عموم و زن عموم انتخاب کردن بعد اومدن ب ما گفتن تالارتون اینحاست...من باز هیچی نگفتم...
زن عموم فرداش اومد خونمون گفت این لباس عروسته
بازم خندیدم و هیچی نگفتم....
سرویس طلای عروسی نخریدن...
خواستم بیام خونه ی خودم بازم برام هیچی نخریدن
اون ۳ تا وسیله ای ک قرار بود برای جهاز باشه نخریدن....
لباسشویی بود و تلویزیون و یخچال...همشو مامانم خرید خداشاهده..‌‌..
جاریم بچش سقط شد بعد من وقتی فهمیدم حامله ام شیرینی بردیم خونشون تبریک نگفتن در عوضش گفتن ایشالا شیرینی اون یکی عروسمون و بخوریم.....
از شدت این همه فشار هفته بعدش بچه ی منم سقط شد
حتی زنگ نزدن بگن زنده ای....
من اون موقع ناراحتیمو کشیدم
ولی الان ک نگاه میکنم خندم میگیره😂😂👍
محمد می‌گه داداشم گفته مثل وام ماهی ۱/۲ تومن بهتون میدم...
ک‌ اونم ی درد نمیخوره دیگه
واقعا ب قول نازگل از سر حرصه
دقیقا عزیزم
والا بخدا تو‌خیلی صبوری این‌همه خونسردی. کجای توئه
وای وای
من بودم اتیشششون میزدما
حرصم گرفت
مگه ادم هست انقد ساده بگزره؟
🤣من که هیچوقت حس نمیکردم یکی داره سرکارمون میژاره الان اون حس بم دست داد بابا مگه رمانه😐
بعد چقد میخندی 😐من از خنده هات حرصم گرفت حالا هرچیم خندت از رو حرص و ناراحتی باشه
نگار جان چیکار کنم برم بکشمشون؟؟؟😂😂
ب من چ اونا پسرشون و نمیبینن
منم دارم میخرم می‌پوشم عشق و حالمو میکنم
چیکار کنم
بنظر من هرچی دوست دارن بگن اونا میخواستن من و از زندگیشون حذف کنن
به دلایلی ک شوهرم خیلی پشت منه و اونا خیلی آدم حسود و بدبختی هستن ..‌‌...
من تنها کاری ک میتونم بکنم اینه که دیگه نبینمشون ...
اون ۵۰ تومنم حلالشون نیست
خدا اونم یه روزی از حلقوموشن می‌کشه بیرون
والا مهسا تا اینجا هم خوب اعصابی داشتی
چرا به شوهرت چند دفعه گفتی بره مادرشو ببینه😐😐
عزیزم کوتاه بیای سوارت میشن این یه مثاله که واقعا هم درسته
اره سلین اشتباه میکردم
والا به خدا
اگر اونا پدر و مادرش هستند
شماهم قراره پدر و مادر بشید
پس این رفتارو با بچه ت بکن بعدش بگو من تورو زاییدم بزرگ کردم حالا بهم محل نمیدی
ببخشیدا ولی بچه هم برمیگرده میگه ریدی با زاییدنت میخواستی دنیا نیاری
اره😂😂😂
الان محمد زنگ زد میگه مامانم برای چهارشنبه سوری شام دعوت کرده
چ روییییییی دارههههههههههه خدایییییی
واقعا با خودش چی فک کرده😂😂😂
توام بگو خیلی سرم درد میکنه محمد جان باشه واسه یه وقت دیگه😁😁
با پنبه سرشونو ببر🤣🤣
بگو ممد جان جای قبلی هنوز دردمیکنه ترمیم شد میگم ی سر بریم خونه ننت اینا😒
پوفیوز
😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂👍👍👍👍👍
والا
چ رویی دارن اخه...
اره بخدا خیلی بیشرفن
کمم نمیارن
دست پیشم میگیرن گس نیوفتن
الحمدالله همیشه خدام طلبکار
پس‌‌*
دقیقا.....
رفتی یا ن مهسا
مهسا بری ترورت میکنیم
😂😂😂😂😂😂😂😂
الهی قربونت برم نه گلم نرفتم
رفتم خونه مامانم
باز مامانم گفت عید برو
گفتم نمیرم
من ارزش دارم نمی‌خوام دوباره بهم توهین کنن
افرین مهسا...از همین الان محکم وایسی و نری دیگه ب خودشون میان ک چی ب چیه...اما اگه بری میگن این ک ما هر چی بهش بگیم بازم میاد پس بزا بدتر بسوزونیمش
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️😉😉😉😉😉
کوتاه اومدن هم حدی داره،وقتی باعث بشه طرف گستاخ تر بشه فایده نداره

سوالات مشابه