Ooma
پرسش (1404/07/20):

خیلی از دست پدر شوهرم دلخورم

راستش ما الان با پدرشوهر و مادرشوهرم توی یه ساختمان هستیم ما طبقه بالا میشینیم
پدرشوهرم هر چی سنش بالاتر میره بیشتر رو اعصاب من و همسرم هست هر وقت هر کاری دارن مثل مهمونی جلسه هاس خانوادگی بنایی تمیز کاری و ... بیشتر کار ها روی دوش من و همسرم هست من که یه مدت پیش سر همین کار هاشون و اینکه یجوری شده بود که آگار وظیفه م هست با خواهر شوهر هام بحثمون شد و دیگه اعلام کردم قرار نیست ادامه بدم این کار هارو و کناره گیری کردم البته وقتی تنها میریم نه
حالا این ها به کنار پدرشوهرم همیشه خدا طرف خواهر و برادر های خودش را میگیره یعنی زن و بچه و ... میزاره کنار طرف اون هاست چند سال پیش سر یه بحثی که همسرم با عموش داشته همین کار و کرده در حالی که حق با اون بوده
اینسری داماد عمه شوهرم طلا فروشه ما می‌خواستیم طلا بگیریم گفت با اجرت ۸ درصد حساب میکنه بعد ۱۲ درصد حساب کرد ما هم دیگه به خاطر فامیلی و ... هیچی نگفتیم بعد طلا رو گرفتیم وزن کردیم وزنش هم کمتر بود رفتیم پس داداشم گفتیم درستش کن آغا بهش برخورده و دعوا شد و...
حالا باز پدرشوهرم رفته زنگ زده به خواهرش گفته شوهر من عقل ندار و ازش معذرت خواهی کرده و مارو کوچیک کرده حق با ما هست ولی آخرم طرف اونا رو گرفت
دلم به حال شوهرم سوخت هر کار دارن میگن اون بکنه آخرم اینجوری تازه رفته به برادرشوهر گفته از هیچ کدومتون راضی نیستم شما آدم نیستیم پسر به درد نمیخوره داماد به درد میخوره در حالی که داماد ها همیشه برای مفت خوری اینجا میان وقت کار غیب میشن
نمیدونم چجوری برخورد کنم دیگه خسته م کردن شرایط بلند شدن از اینجا هم ندارم

سلام
کاملا درکت میکنم
پدر شوهر منم همینه
البته با این وجود هیچوقت کم نذاشتم
چون خونه دادن انتظار دارن
پدر شوهر منم همه رو قبول داره جز بچه هاش
اخلاقشونه این همه سال اینجوری بودن
سلام عزیزم
چشمانم ببند گوشاتم بگیر زندگیتو بکن
چون هر کاری کنی فایده نداره
آخه خونه هم نداده که خونه رو شوهرم خودش ساخته طبقه بالا اون ها
کلا برای ازدواج ما هیچی کمکی به شوهرم نکرد نه خرید نه عقد نه عروسی نه حتی میوه شیرینی هیچی هیچی آخر هم یه رو نما به من نداد
همش گردن شوهرم بود
آخرش میبینی تو بده میشی چون بابای همسرته و شوهرت ازش ناراحت نمیشه قلبی فقط کلامی میگه حواست باشه زرنگ باش
منم شرایطم مثل تو هست
خونه نداده اما صاحب زمین که هست پس مالکه
چرا اینجورین
تازه پدر شوهر من گفت عروسی نگیرید برین سر خونتون خرج الکیه
حتی اگر مادرشوهرم یه کلمه بگه باهاش دعوا میکنه حالا جالب اینه که اون ها اصلا اینو آدم هم حساب نمیکنن
عروسی گرفتم نیومد کادو هم نداد
قدیمیه
افکار پوسیده پدر شوهرت چیکاره بوده
حالا ما همش میخاد با ما چسی بره ولی خیلی هم حسود هست حتی نسبت به بچه هاش یعنی ما یه چیزی بخریم ناراحت میشه
موزاییک سازی داره
باز این خاصیت حسادتو پدر شوهرم نداره بقیش یکیه
پدر شوهر من بازنشسته سپاهه ما میگیم واسه شغلش بوده
ماشین خریدیم با پول خودمون ۴ ماه نیومد خونمون که چرا خریدیم برین بفروشین آخر هم شوهرمو مجبور کرد بفروشه وقتی فروخت خیالش راحت شد اومد بعد رفت خودش تارا صفر خرید
در این حد حسودی میکنه
شاید از همسرت پول ویخواسته
میخواسته
گرفته ماشین خودش خریده
نه پول نمیگیره از ما ما کل پولمون طلا کردیم خیلی هم بهتر شد برامون
پول تو حساب من بود
پدر پسرن از پس هم برمیان خودتو درگیر نکن
میگم منم دیگه نرم پایین
خدارو شکر سود کردین
کمتر برو
خیلی ناراحتم اینقدر بی چشم و رو هست
ناراحت نباش به زندگی خودت فکر کن
تنها هم اصلا نرو حتما با همسرت برو
شوهرم میخواست گریه کنه برادرشوهر بدبختم اصلا ربطی نداشته با اونم دعوا کرده اونم به شوهرم گفته بود از سر کار تا خونه تو ماشین گریه کردم
منم خیلی وقته نمیرم پایین شوهرم بره میرم وگرنه نه
شاید دو هفته یک بار
منم تنها نمیرم ولی این ها هر هفته جمعه شب میان
به شوهرم همش میگم برو سر بزن اما خودم کم میرم
من آخه ترس اینم دارن شوهرمو پر کنن تنها هم نمیتونم بفرستم بره
یه جمعه درمیون برید یه هفته برین بیرون یه هفته اونجا
سابقه شون خرابه
شوهرت اگه دوست داره پر نمیشه نگران نباش
اون کاملا بستگی به رفتار خودت داره
دوستم داره ولی یکم دهن بین هم هست
نمیشه جلوی رفت و آمد شوهرتون بگیری چون برات خیلی بد میسه
پس کلا خودتو بزن به اون راه
با شوهرت برو یکم کمک کن اما نه زیاد
یه گوش در یه گوشم دربازه
وای وای وای منم شونزده ساله با مادرشوهرم اینا زندگی میکنم آخرم آدم بده ماییم وای خدا ناراحتی عصاب گرفتم دکتر قرص عصاب داده بهم فقط به خاطر شوه م تحمل کردم اما اون حتی قدمی بر نمیداره از این خونه بی صاحب بریم
ولی اینو بگم که تو هیچ دخالت نکن حتی بگو حق با شماس همون شوهرت فردا باز پیش اوناس میره مزاد بیشترم کار میکنه براشون تو آدم بده میشی
و برو باشگاه یا وقتی کار دارن بگو نوبت دکتر یا دعوتم کم کم خودتو از کار کردن بکش کنار هچقدرم کار کنیم بازم طلب دارن از آدم
پدرشوهر من که چند بار باشوهرم دعوا کرد هرچی دهنس اومد به من گفت حتی گفت پدرسگ بی خانواده ولی شوهرم گفت عیبی نداره ولی کافیه من یه چیزی بگم میشم بی شخصیت
فقط اومدم بگم خدا کمک کنه همه عروسا صاحب خونه بشن و مستقل.واقعا سخته اینطور زندگی کردن.مریم جان شما چه دلی داری 16ساله اینجوری میگذرونی خدا قوت بهت
پاچیدم فقط 😭😭😭
تا میتونید پیش خوانواده شوهر نرین زندگی نکنید بهترین هم باشن مشکلاتی به وجود میاد
سلام والا قدیمیا همینن فکر میکنن عروس وظیفه داره همه کار کنه
هرکی میاد خونه ما میشه خوشبخت ما میریم خونه شوهر میشیم کلفت
اگه چیزی هم بگیم ادم بده ماییم حالا اونا هرچی بگن حق دارن
بنظرمن هر چی دورتر عزیز تر
دور دور باشی ما دست تو دماغمون کنیم میفهمن
چقدر پدرشوهر منه 😂
تو تنها نیستی عزیزم😅🤣😂
وای من فکر میکردم فقط حسود و بد ذات خانواده شوهر منن پس زیادن از این مدل ادمای عوضی
نزدی دهنشو پر خون کنی ؟؟ باید میزدی فکش بیاد پایین بخدا من تحمل نمیکنم واقعا توهین به پدر مادرمو زنده مرده طرف رو میارم جلو چشمش
ممکنه خب چی پشتت بگن ؟ شوهرت باید عاقل باشه بفهمه حرفی که خانواده اش پشت زنش میزنن جز اتیش بیاری چیزی براش نداره
اینا منو هم مریض کردن
خدا بهت صبر بده
واقعا حق گفتی
اینقدر اینا آب زیر کار هستن که باورت نمیشه مثلا نمیان مستقیم بگن که یهدحرف از کس دیگه میندازن وسط بعد نتیجه گیری میکنن یعنی یه جوری میگن که طرف خودش بیوفته تو فکر حتی خود من چند بار رو دست خوردم سیاست ی که اینا دارن گروه ایلومیناتی نداره 🥴
باید زودتر از اینکه اونا تورو خراب کنن تو بتونی یه موضوعی رو توی ذهن شوهرت درست کرده باشی ، مثلا مادر شوهر من همیشه میگفت سیسمونی هی میگفت ، منم قبلش با شوهرم حرف میزدم عشق و حالش برای ما بود خرجش نباید با پدرم باشه اینقدر گفتم اینقدر شوهرم و قانع کردم که یبار مادرش باز حرف اومد شوهرم گفت من از خانواده زنم توقع ندارم دیگه دهن مادرش بسته شد
یا همیشه بهش میگفتم مادرت خبر می‌بره میاره یه موضوعی پیش اومد من به شوهرم نگفتم مادرش بدو گفت بعداز یک ماه شوهرم به حرف اومد مادرش پشت من گفته بهش گفتم دیدی مادرت اتیش بیاره ، دیگه الان مادرش هرچی بگه شوهرم نمیاد روی سرم خالی کنه

میدونی اتفاقا این مدل ادما یادمون میدن چجوری دربرابر خودشون زرنگ و با سیاست بشیم بدی خانواده شوهر من خیلی منو گرگ و سلیطه کرد افتادم به جونشون
نمیدونم چجوری توضیح بدم برات یجوری هست که حتی توضیح ش هم سخته مثلا می‌گردن یه عیب پیدا کنن ازت بعد یجوری اینو می‌پیچند و میگن که طرف خودش فکرش بیوفته تو سرش
مثلا جاری من خب ۳ بار زایمان کرده اضافه وزن پیدا کرده بود میرفت خواهر شوهرم پیش برادرش یهذحرف از شوهر یه زن دیگه مینداخت وسط بعد کم کم می‌کشید بحث و طرف زنش بعد بد زنه رو میگفت بعد میگفت ولی خیلی خوش هیکل هست و قیافه ش خوبه اصلا معلوم نیست مثلا ۲ تا بچه داره و ....

حالا این یه مثال ساده بود که من با این پرت بودنم قشنگ فهمیدم داره کرم میریزه
آره منم حالا میفهمم و شوهرم هم دیگه دستشون رو خونده ولی این ترسش همیشه باهامه
جاریت باید میگفت برو بگو بیاد زن برادرت بشه منم میرم خودتون بچه های داداشت رو بزرگ کن

من همیشه به همه گفتم هرکسی بتونه یک ماه با اخلاق گوه خانواده شوهر من بسازه خل و عصبی نشه من بدون هیچی از زندگی شوهرم میرم بیرون
نترس اصلا ، حداقل میترسی نذار بفهمن برو تو دلشون جدی میگم هرچی بترسی بدتره
باهمین کار ها کارمون داشت به طلاق کشیده میشد همین پدرشوهرم به خواهر شوهرم گفت پاتون رو از زندگی اینا بکشین بیرون دخالت نکنین شما همش باعث دعوا اینا هستین و.... حالا باهم خوبین نسبتا
نه دیگه جاریم نبود که من بودم شنیدم
والا بگو وجود داری جلو چشم جاری بگو پشت بگی فایده نداره
نمیشه باهاشون دهن به دهن شد مظلوم نمایی میکنن باز ما مقصر میشیم من محلشون نمیدم ولی شوهرم خداراشکر شناخت‌ اینا رو مخصوصا همون خواهر شوهر فضول م رو
خدا شرشون رو برگردونه به خودشون
الهی آمین
هرکسی اتیش بیاره ارامش زندگی یکی دیگه اس واقعا خدا سرش بیاره
نمیدونم چجوری تو مغزشون میتونن این همه حرف ردیف کنن من اصلا ای کیو م به اینا قد نمیده به خدا
هی هم بلا سرش میادا ولی نمی‌فهمه
هنر دیگه ای ندارن خب ، من مادر شوهر پدر شوهرم از ببخشید کون تمام عروسای مردم میخورن به من رسیدن شدن یزید
یهو یه زمینی میخورن دیگه سرپا نمیشن
یه بار همین جلو من گفت فلانی عیبی داشته ۱۲ سال باردار نشده خودش ۱۷ سال طول کشید تا باردار بشه ۶ بار هم سقط کرد حالا بچه ش تازه دنیا اومده
زندگی کردن با خونواده ها یکجا اشتباهه
یه بار دیگه فک ش یه طوریش شده بود بعد فک بالا پایینش دکترا ۲ ۳ ماه بعد با سیم دوخته بودن نمیدونم چی بود اصلا آخه همین داداش هاش میگفتن از بس خبر میاره و میبره
منم دارم زندگی میکنم و پدرم در امده
آره واقعا
ما اینجوری نبودن خیلی خوب بودیم باهم نمیدونم چرا یهو اینجوری شد
از رو نمیرن این آدما هرچی هم سرشون بیاد کمه
آتیش بیار وقتی باشه تو زندگی رابطه خراب میشه
اولش همه خوبن کلا یه رو دیگه
بعد یه مدت کلا همه چی برمیگردن
برای خودشون میگن صلاح خدا نیست برای بقیه میگن حتما عیب دارن
منم همین بودم پیش همه تعریف میکردم
ولی یه چیزایی دیدم و شنیدم الان ازشون واقعا بدم میاد
دقیقا همینن ، مادر شوهر من روی همه عیب میزاشت و میزاره ، کلی از من ایراد می‌گرفت ، الان نگاه کنی خودش هیچی نیست دخترش هیچ هنری نداره ولی باز از رو نمیرن
منم همینطور
دیگه نمیخام ببینمشون
اونا هرچی بگن اشکالی نداره کافیه من چیزی بگم میشم بی ادب
انشالا بتونیم بریم البته از طرفی میگم ما پاشیم بریم خونه برای کی میشه
ولی ارامشمو از سر راه پیدا نکردم که
داماد میاد مفت میخوره میبره یه ابم روش ، این مدل ادما باید یکی مثل خودشون بیچاره کنه اینارو
ما که مطمئنم بریم خواهر شوهر بزرگن میاد
همسرم خواهر نداره چندتا برادرن
بالاخره یکی هست که بیاد صاحب بشه
آخه من شوهرم بالا رد خودش ساخته خیلی زورم میاد مفتی بدیم به یکی دیگه خونه آماده نبوده که بهمون بدن ما خرج کردیم براش
برای من پیش اومد مادر شوهرم سال اول ازدواج من نه یلدا گرفت نه پاگشا کرد ، یکی دیگه رو مهمون خونش کرد اونم دمش گرم ۲۰ میلیون تیغ زد رفت
سند دارین؟ما سند نداریم رو کاغذ فقط نوشتن
ما که همینم نداریم خواهر مادرشوهرم گفت یه چیزی بزنن به اسم شوهرم پدرشوهرم گفت نه داماد ها میگن چرا خواهر تو طلاق میدن
همون دیگه بعدش ده نفر باید صاحب بشن
فقط گفته تا هر وقت میخاین بشینین
برای ما هم نوشتن برای همسرمه ولی حق فروش و اجاره و اینا تا زمانی که هستن نداریم
اینم در حد کاغذه که دست ماهم نیست دست خودشونه
حالا ما جالب اینکه تا یه بحثی میشه میگه خالی کن
اتفاقا خونه ماهم شوهرم ساخته زحمتشو کشید
دقیقا با شوهرم بحث میکنن میگن کاسه کوزت و جم کن برو
اوایل چقدر خوب بودن بعد چندسال چهره واقعیشونو نشون دادن
شایدم ما خل بودیم نمیفهمیدیم حالا تازه داریم میفهمیم
دقیقا با کنایه از دهن یه نفر دیگه حرفاشونو میزنن
دقیقا من چون با شوهرم دوست بودم و دوسش داشتم کور بودم
حالا من که دوست نبودم هم نمیفمیدم
ما همیچین چیز هایی تو خانواده مون ندیده بودیم به خدا
اصلا نمیفهمیدم حتی دارن بهم متلک میگفتن بعد ها یادم میومد می‌فهمیدم بهم تیکه انداختن فلان جا
دقیقا والا ما تو خونواده خودمون نرمال بودن بحثی هم اگه میشد همه نرمال حل میکردن
عادی بودن
اینا غیر عادین اصن
با کنایه و تیکه
هزار چیز میگن
دقیقا منم اهمیت نمی‌دادم بعد متوجه می‌شدم چی گفتن
ماهم همینجوری بودیم
بعد جالب اینه که چون متوجه نمی‌شدم عکس العمل نشون نمی‌دادم بعد اونا باز حرص میخوردن 🤣
دقیقا 🤣🤣🤣🤣🤣
ولی خیلی مغز مریضی دارن
اینا بدبخت ن و بقیه رو هم بدبخت میکنن
شوهر من مثل گاو مینونه هرچی فوحشمون دادن میگه عیبی نداره حالا اگه خانواده من یه چی بگن واویلاس
بچه دوم رو ناخواسته باردار بودم میخواستم سقط کنم نذاشت شوهرم اونقدر الان پشیمانم
یعنی تو شهرتون طلا فروشی نبود که رفتی از فامیل خریدی اشتباه خودت کردی
نگو این حرفو طفلکی بچه چه گناهی داره
تو از خودت دفاع کن هرچی فحش داد پس بده به خودشون
خدا صبرتؤن بده فقط . من که بخاطر همین مساعل خانواده شوهرم دارم جدا میشم 😐😐 خدا لعنتشون کنه
ماریا از همسرت داری جدا میشی؟؟
سلام
شرایطتتون عین شرایط ماعه.
منم طبقه بالام و اونا خونه رو ساختن ۸سالم هست ک نشستم. و هرچی حمالی هست مال شوهر منه.

سوالات مشابه