Ooma
پرسش (1401/07/09):

خیلی دلم شکسته از پدرشوهر مادرشوهرم

سلام بچه ها با پدرشوهر تو یه ساختمونیم اونا نوه خیلیییی دوس دارن بوه منم دومین نوه اس هکین دوس داشتن زیتدشون داره اذیتم میکنه هر روز باید بچه رو ببرم ببینن دیر ببرم زنگ میزنن حالا من با رفتن مشکلی ندارم خودم ام‌اینجا تنهام خوانوادم یه شهر دیگه ان هیشکیو اینجا ندارم حالا چیزی خیلی اذیتم میکنه اینه که دوسدارن بچم‌منو نشناسه از من بدش بیاد بچه وقتی بغلشونه میخواد لیاد بغلم میگنه نرو مامان بده😭منم هیچی نگفتم تا حالا خیلی بدبختم دوسدارن به پدرشوهر بگه بابا به مادرشوهر بگه مامان تا حالا یه بار نشده ب بچم بگن برو مامانت میدونم بچم یذره بزرگتر شه همش میره اونجا میخوام همش غصه بخورم یه کاری ام میکنن از بدش بیاد😭😭

الان بچم خیلی وابسته امه شیر خودممم میخوره ولی همیشه پدرشوهرم میگه یذره بزرگ شه همش خوراکی میخرم کلا بیاد پیش ما خونتون نیاد،😭
عه چرا آخه مگه میشه
خب نذار عزیزم باید جلوشون واستی
شوهرت چی میگ
وا دیوونست مگه مرتیکه تقصیر خودته بردیش همش از این به بعد با آرومی و یواش یواش عر سری یه بهونه بیار براشون اصلا نزار بچه رو بگیرن
هیچوقتم کوچکترین بی احترامی بهشون نکردم
چ بیشعوره پدر شوهرت
شوهرم هیچی اونم میگه اونا دوسش دارن بزار بره
این دوست داشتن نیست. رسما بد تربیت کردن و بیزاری فرزند از مادره
چونکه از همون اول چیزی بهشون نگفتی دیگه رو باز کردن
همون دیگه خودت مقصری دوبار نبری دیگه از این غلطا نمیکنه من جات بودم به خدا هر روز تو گوش بچم میخوندم که اینا بدن نرو پیششون با این جور آدما اینجوری باید رفتار کنی
احترام گذاشتن ب همچین آدمی ظلم ب خودتو بچته
بگو من کار ب دوست داشتن ندارم ،هرچیزی زیادش خوب نیست بچه دو تربیته بشه ذره ای گوش ب حرف تو و شوهرت دیگه نمیکنه
با اولین نوه شونم همینجورن
رفتن فرق داره ی سر زدن ساده برو ولی همیشه نه بپیجون همیشه تو حرفات ب دخترت بگو بیا بغل مامان همیشه ته حرفات مامان بیار تو خونه شوهرت صدا میزنی بهش بگو بابا از شوهرتم بخواه بگ مامان
اصن نمیتونمم هیچیی بهشون بگم
از امروز شروع کن به بهانه آوردن هر وقت زنگ زد بگو حمامه دوباره زنگ زد بگو خوابه بگو کار دارم نمیتونم هزار تا چیزی ول کن بابا گور پدرشون
نگی ک بچتو میگیرن راحت
اصلا بدرک ک ناراحت میشن
خودشون میان بگم نمیتونم
دو روز دیگ بهش بگی نه میره پیش اونا کارش پیش میبره
پس منتظر هرچیزی باش
خودت میخوای دیگه
بگو کار دارم یکم بخاطر دخترت قوی باش نمیتونی نبر همونجا جوابشون بده
شوهرم پشتم نیس اخه
به دخترت یاد بده بهشون بگه مامان بزرگ ، بابا بزرگ
چ ربطی داره خودت قوی باش
خب براش توضیح بده بگو عواقب خوبی نداره
بگو وگرنه اونا بچه رو ببرن ک من راحتم هستم ب کارام میرسم
ولی عواقبش خوب نیس با توجه ب اینکه دخترم هست بچت
از این میترسم فردا بچه اصن منو‌نخواد
به نظرم یه کم جدی برخورد کن
یعنی چی این حرف ها
بچه مال تو هست
دوران سخت بارداری و زایمان و شب زنده داری و نخوابیدن برای تو
بعد بیان بگن مامان بَده ،نرو مامان
دوبار جدی برخورد کن قهر کن دستشون بیاد
عزیزم من چون شاغلم بچم رو میذارم پیش مادرم.با اینکه تا ساعت دو ونیم پیش مادرم هست ولی شدیدا به خودم وابسته ست.پس نگران نباش.به این راحتی از،شما بدبین نمیشه
ولی در کل خیلی موضوع مهمیه. قطعا باید جلوی این رفتارشون رو بگیری
بنظرم با همسرت صحبت کن و باهاش درمیون بذار
چقد بهش میگم خودشو ب نفهکی میزنه این شوه منم
مادر یعنی قوی و محکم
بزار ناراحت بشن
ولی همش پیششون بگو بچه منه
من سختی کشیدم بزرگ بشه
بهش بگو بچه تو پسر و .دختران هستن
این بچه منه
با شوخی و خنده
همینطوری سکوت کنی همش خونه اوناس
مادر شوهرت ادمتر نیس ؟باهاش حرف بزنی
کاری ب شوهرت نداشته باش خودت جدی باهمشون برخورد کن
وقتی تو گوشش خونده بشه چرا تاثیر میزاره
با سیاست رفتار کن
لنگه همن بخدا اصن دوسندارن بچه بهم وابسته باشه
کاش همون موقع اون حرفا رو میزنن ناراحتیت رو نشون بدی بهشون
مادر شما نمیگ مامان بده فلانه
همسرت باید با خانوادش صحبت کنه یکم با همسرت صحبت کن از ضربه هایی که بچه بعدا میخوره براش بگو به خصوص تربیتش که نمیتونی دیگه به بچه خودت یاد بدی
بله اینم درسته
ببین اونا افراط تو دوس داشتن دارن فردا دخترت پفک میخواد توونمیخری براش چون مضره
ولی پدر شوهرت ذرتی میخره
اونوقته ک بچت میگه وااقعا اینا خوبن مامانم بده دوسش ندارم
دقیقا
نمی‌دونم این حس من رو داشتین یا نه
من اوایل خیلی ناراحت میشدم
تازه زایمان کرده بودم
یه روز مادر شوهرم گفت بچه میدی ببرم پیش خودمون باشه
گفتم نه این بچه من هست
بچه ات میخوای اون جاست (شوهرم) بردار ببر
با شوخی و خنده گفتم ها
ی آشنایی داریم طرف بچه دار نمیشه هر چی هزینه بود پای بچه خواهرش ریخت گوشی مدل بالا ماشین مدل بالا هر چی میخاست در اختیارش قرار میده الان پسره رفته کلا پیش خاله اش زندگی میکنه بچه ها خیلی بی معرفتن حواست جمع کن الان واینستی دو روز دیگ اون وایمیسته
دقیقا من از همیناش میترسمم الانم میریم اونجا موقع شام نهار باشه غذا سفره مادر شوهر بهش میده چن سری گفتم نده البته کوچیکترم بود همه چی بهش میداد میگفتم نده انگار نه انگار
البته اون موقع خیلی حساس بودم رو بچه ام
الان از خدامه چند دقیقه بگیره 😂😂
بهترین کارو کردی👌👌👌
خب هرروز نبر بهونه بیار
یا وقتی اونجور گفتن با خنده بغلش کن بگو نه مامان خیلیم خوبه اینهمه زحمت براش میکشه
بنظر خودت و با توجه به شناختی که ازشون داری اگر متوجه ناراحتیت بشن تاثیری داره تو رفتارشون؟
چقد غبطه میخورم که نمیتونم اینجوری حرف بزنم نمیتونم از خودم دفاع کنم انقد بذبخت تو سری خورم
حالاا جاریم کاملاا بر عکس منه حالشونو گرفته
یکم یاد بگیر از اون
وای من خانواده شوهرم آب یا نون هم میخان بدن ازم‌ میپرسن میگن بدیم یا ن
عزیزم یه نظرم شما خودتون یه کم برخوردتون جدی باشع
الان که بچه نمی‌فهمه وقتی دیدی این غذا بهش داد
برم بچه ات بغل کن بگو مامان جون معذرت می‌خوام ولی این غذا برای بچه به این سن ضرر داره
آسیب میبینه
مگه شما دخترم رو دوست ندارین ، می‌خواین آسیب ببینه ؟
اینجوری مثلاً
شما همسرت حتما باید باهاشون صحبت کنه
من پدرشوهرم چند روزش بود دخترم میخاستم برم دکتر گفت بچه رو کجا میبری بزار باشه دخترم شیر خودم می‌خورد گفتم بچه هرجایی هست ک مامانش باشه رک گفتم الانم میبرش پارک اینور اونور اما بدون اجازه من هیچ کاری نمیکنه
با نوه اولشون چطورن؟
چطوری جیگر
اره داره البته نه بخاط من از حرف درو همسایه میترسن چون همشون تو یه کوچه فامیلن عموهای شوهرم هستن اگه عروس زیاد بره خونه پدرشوهر یه امتیازه واسشون
من خواهرشوهرم تو دهن بچه ۵ماهه شیرینی کرد ک وای ما میخوریم دلش خواست منم بچرو گرفتم از دهنش دراوردم گفتم حساسیت داره طفلی زبون نداره بگه اذیت میشه
باید بتونی بخاطر بچت هم شده باید بتونی
پریا جان منم مثل تو بودم خیلی زیاد شرم داشتم
ولی جاری ام همه چی بهشون میگفت
خواهر شوهرامم آره همه چی به مادر شوهر میگفتن
منم کم کم روم باز شد
به شوخی و خنده میگم
اون موقع سرم هم میندازم پایین تا چشم تو چشاش نیوفته 😂😂😂
قربونت برم تو خوبی گل دخترات خوبن
پس سعی کن وقتی که اینجور رفتاری میکنن یه عکس العملی نشون بدی
کلا وقتی ناراحتیت رو به کسی نشون ندی طرف پیش خودش فکر میکنه شما اصلا ناراحت نمیشی پس به خودش اجازه میده هر حرفی بزنه.
بعضی وقتا لازمه که طرف متوجه ناراحتیت بشه
اونم خیلی میخوان ولی جاریم هر موقع دلش بخواد بچه رو میاره سه چار روز یه بار الان سه سالشه یه ثانیه نزاشته بچش تنها خونه مادرشوهرم باشه با اونام تو یه ساختمونیم
عزیزم هیچکسی شوهرش پشتش نیست به شوهرت بگو همین کار رو پدر مادر منم انجام بدن ساکت می مونی سر بچه ات با هیچکسی تعارف نکن حتی اگه اون زندگی به پایان برسه
خواهرشوهر من چون خیلی رو بچهای خودش حساسه ب بچه من کاری نداره خداروشکر
اگه گاهی مادرشوهرمم کاری کنه دعواش میکنه شاید مهسا بدش بیاد.مادرشوهرمم میگه عروسم مثه شماها نیس 😍😂
ولی شما یه تو یه خونه زندگی میکنید واقعا سخته بخوای همین جوری باشی
باید تغییر رویه بدی
وگرنه خودت عذاب میکشی و در اخر بچه ای که این همه زحمتش کشیدی پیش خودت نیست
اون موقع دیگه دیره واسه پشیونی
مرگ یه بار شیون یه بار
یه بار باهاشون جدی برخورد کن
وقتی گفت مامان بد، جواب بده بهش
به مادرشوهرت بگو دوست داشتی منم پسرت رو ازت دور می‌کردم ؟
بنظرم مثل جاریت اصلا تنها نفرست خونشون
وقتی هم که خودت هستی محترمانه یه عکس العملی نشون بده که متوجه بشن رفتارشون درست نیست و باعث ناراحتیت میشن
خب خداروشکر😍
خوب تو هم تنهاش نزار
هردفعه هم رفتی بهشون بگو شما ک اینقد بچه دوس دارین چرا بیشتر نیاوردین ک بچه مارو برا خودمون بزارین
فدات
سلام
ببین چون توی یه خونه اید و هر روز چسم تو چشم میشید دعوا نکن
اول با یه سری بهونه سعی کن فاصله رفت و آمد ها رو زیاد کنی و حتما حتما خودتم باهاش باش، یه وقت تنها نذارش
مثلا یه روز به بهونه اینکه غذا میخوره، دل درد داره، نرو، فرداش برو
ببین جواب میده یا نه
اول از همه مقصر همسرت هست به هیچ عنوان نباید اجازه همچین رفتاری بده پدرشوهرت یه گاو به تمام معناست نباید بذاری این رفتار رو کنه فردا دیدی بچه رو با یه بهانه ازت گرفتن تو رو هم فرستادن خونه بابات جدی با شوهرت حرف بزن اگه برخورد نکرد خودت برخورد کن و نذار
چه آدم های پیدا میشن
عجب اخلاق مضخرفی دارن
بشین با شوهرت جدی حرف بزن بگو خوشم نمیاد از این رفتارشون بگو نمیخام که بچم رو به اونا نشون ندم ولی تا این حد زیاد هم خوشم نمیاد
خالا اون جاریم با اینکه زیاد نزاشته بچش بره بچش خیلی به مادرشوهرم وابسته اس میاد اونجا اصن مامان خودشو نمیشناسه دیگههه وای بحال بچه من 😥😥😥
عزیزم ما هرچی میگیم تو یا میگی شوهرم پشتم نیس یا میگی نمیتونم از خودم دفاع کنم
دیگه خودت فک میکنم این شرایطو دوس داری
عزیزم اگه شوهرت پشتت نیست این دفعه زنگ زدن بگو شما بیاین اینجا نذار بچه ات رو ببرن خونه خودشون بگو شما میخواین ببینین شما بیاین خونه ما هر دفعه هم یه چیزی رو بهونه کن زنگ زدن بگو داره شیر میخوره خوابه بازی میکنه اینجا
ی روش دیگم هس ک ازینور بوم بیفتی
وقتایی ک کار دارن یا بچت بهانه میگیره برو بزار پیششون بگو کار دارم نگهش دارین تا خوووب کلافشون کنه و خسته شن
چرا اجازه میدی این کارو کنن؟ در کمااااال احترام حرفتو بزن بگو ک کارشون اشتباهه حتی اگر بعدش داستان درست بشه میرزه چرا میخای ی عمر زندگیتو لحظات شیرینتو خراب کنی برو بهشون بگو ک من خیلی نمیتونم بچمو بفرستم پیشتون چون تو خونه کار دارم بچم باید پیش خودم باشه هر موق هم گفتن مامانت بده بگو من میدونم شما یا شوخی میکنید یا از روی بازی ب بچه میگید ولی این حرفتون روی بچه ی من تاثیر میذاره نگید قشنگ حرفتو بزن حتی اگر ناراحت شن...
خودم از خودم حالم بهم میخوره همش با استرس اینکه ی روز بچمو ازم میگیرن دارم زندگی میکنم ولی انقد بدبختم نمیتونم چیزی بگم میخوام دیگه یذره رو خودم کار کنم خاک توسرممم ،
سلام اگه واقعا نمیتونی برو ی مشاور ازش کمک بگیر
دو حالت داره
یا باید تابع مقررات اونا باشی و بچتو بد تربیت کنن

یا باید بتونی جواب بدی و از پسشون بربیای نه با دعوا با نرفتنت و بهانه آوردنت
دو روز دیگه پشیمون شی و خودت بمونی بگی کاش اینجوری میکردم کاش...
چرا میگی بدبختم؟؟؟؟این بدبختی وخودت داری برای خودت درست میکنی....
نذار بدبخت باشی بجنب و ب خودت و بچت و زندگیت کمک کن ......بذار هر چی میخاد بشه
حالا تصمیم گرفتم امروز نرمم ولی میدونم ک شوهرم از سرکار بیاد منم نبرم اون ورمیداره بچه رو میبره
خدایی شوهر خودم کمه من از دست شوهرای شمام باید حرص بخورم
😂😂😂😂😂😂😂😂👌👌
منم خونه مادر بزرگ بدنیا اومدم و بزرگ شدم, داداشمو دخترعمو و پسرعموها و بچه های عمه هم همینطور، مادرامون مسئول آشپزی و کارای خونه بودن و شست و شو ، مامان بزرگم به ما بچه ها رسیدگی میکرد، و غذا میداد و بازی می‌کرد و....
کلا مامانم فقط شیر می‌داده و پوشک عوض میکرده، بقیه کارای بچه با مامان بزرگم بوده.
ولی اینا باعث نشده که مامانمو دوس نداشته باشم و بچسبم به مامان بزرگم.
الانم پسر خودم صبح تا عصر خونه مامان خودمه، به مامان بابای من میگه مامان بابا و خیلی وابسته شده و شبا که میخوایم بریم خونه خودمون با گریه میاد
ولی اینا مانع از وابستگیش به منو شوهرم نیست، اجازه بده اونا از داشتن نوه و بچت از نعمت پدربزرگ مادربزرگ لذت ببرن.
خیلی سخت نگیر، خیالت راحت
این اواخر که مامان بزرگم پیر شده بوده و تنها بود تو خونه نوه ها حاضر نبودن حتی شبا برن پیشش بخوابن که شب تنها نباشه
اینی که میگم خودم تجربش کردم
عزیزم ما گاهی اوقات فکر میکنیم اگر در جواب رفتار دیگران ناراحتی خودمونو نشون بدیم خیلی اتفاق بدی میفته و بلبشو میشه و اینا
ولی واقعا اینطور نیست.گاهی اوقات با یه جمله محکم و دندون شکن ولی مودبانه طرف کاملا میخکوب میشه و اصلا فرصت اینو پیدا نمیکنه که بخواد برخورد بدی بکنه و معمولا سکوت میکنه
یکی دوبار به همین منوال بگذره اوضاع برات بهتر میشه هم تو راحتتر میتونی حرفتو بزنی هم اونا حساب کار دستشون میاد .شاید واقعا پدرشوهرت درکش پایینه و متوجه نیست که این حرفا و کارا چه فشاری روی تو میاره
بنظرم سکوت اصلا هیچ کمکی بهت نمیکنه و تو مشکلات بعدی زندگیت برات دردسرهای بزرگتری خواهد داشت
ان شاالله بتونی باخودت کنار بیای و بخاطر دخترت خجالتتو بذاری کنار
چون بی شک دخترت به یک مادر قوی نیاز داره نه مادری ساکت و مظلوم
یه عده طوری میگن بجنب و زندگیتو بچتو نجات بده انگار بچه افتاده دست بعثی ها.
حالا اگه زن داداش خودتون بود و بچه رو نمیخواست بیاره قیامت میکردین 😂😂
والا😅😅
عزیزم هر چیزی ک مخالفی از اول بگو بذار بفهمن
عزیزمممم این حرفاچیه اون بچس حتی اگه بدیم درحقش کنی بازم تومادرشوبازم تورودوست داره مگه به خرفه اوناس
نه والا فکر نمیکنیم بعثی ان اونا فکر میکنن که به بچه گفتن مامانت بده نرو پیشش
من پدرشوهرم دیشب داشت میرفت مغازه شو ببنده مادرشوهرم گف بیا ببر بچه رو هم من گفتم نه نمیتونه ک با بچه کرکره بده پایین باید بذارش زمین برگشتع میگع اشکال نداره ببر ببر منم یکم قاطع تر گفتم ینی چی اشکال نداره بچه رو ول کنه رو زمین تو خیابون دیگه هیچی نگفت خودشو جمع کرد
اگه ام زیادحساسی هرروزنبرش بهانه بیار
بگوواکسن زده،خوابش میاد،گرسنس هزارتابهانه هست
بابای خودمم همینه ها با اون دفعه داشت با موتور میرفت بیرون گفت بچه رو بده ببرم گفتم نه نمیشه ک این کوچیکه محکم نمیشینه نمیفهمه خودشو یهو تکون میده میوفته
بابای خودمم همینه ها با اون دفعه داشت با موتور میرفت بیرون گفت بچه رو بده ببرم گفتم نه نمیشه ک این کوچیکه محکم نمیشینه نمیفهمه خودشو یهو تکون میده میوفته
منم وقتی باردار بودم ماردرشوهرم رفت برا خونه خودش یسری وسایل برا بچه مثل حوله حموم و تشک تعویض برا بچم گرفت برا خونش.چون شاغلم فکر میکرد بچه رو میدم اونجا.بعدم زایمان کردم هرروز میومد یا تصویری زنگ مبگیزد مثلا ببینه بشناستشون. هنوز بچم دوماهش نشده بود یه روز زنگ زد که هروقت شوهرم میره خونشون بچه رو هم با خودش بیاره گریه میکنه دیگه نگفت تو هم باهاش بیا .منم گفتم هیچ وقت نمیدم بیاره که بخواد گریه کنه یا نکنه.به مامانمم نمیدم بچمو که برای کسی توقع ایجاد بشه.تازه خودمم با سختی بچه دار شدم بعد دوبار سقط.بعد شوهرم اومد خونه فوری بهش گفتم که یه موقع از زبون مادرش نشنوه جور دیگه.باور میکنی اون روز دیوونه وار گریه میکردم شوهرم خودش ترسید از حالم.هنوز که هنوزه همش ترس اینو دارم.دیگه نمیگن زنی که تازه زایمان کرده اینجور نگیم بهش.هیچ وقت بخاطر این ترسی که تو دلم انداخته رو نمیبخشمش.بهم زیاد بدی نکرده خوبیهایی هم داره منکرش نیستم ولی این کارش باعث شده همیشه یه دلهره ای تو دلم باشه.چون همسایشونم عروسش شاغله بعد یخورده سختگیر بود نسبت به تربیت بچش همش میاد پیشم میگه فلانی میره سرکار بچه هاش از خوشحالی بال در میارن.به شوهرم گفتم اونقدر مادره رو اطرافیان پیش بچه بد کردن که بچه ها اینجوری خیال میکنن.
اگه از این موضوع ناراحتی حتما بگو و خودتو اذیت نکن فقط
من مامان خودمم یه موقع در مورد برادرزادم چیزی به زنداداشم میگه بهش میگم اینجوری رفتار نکن بچه اختیارش به مادر پدرشهنباید شما چیزی بگید
حالامن هرروزبچمومیفرستم خونه پدرشوهرم اینا🤣خودمم میخوابم
اونجا میری جلوشون هی بگو مامان بزرگ بابا بزرگ دیگه میوفته تو دهن خودشون
عزیزم نگران‌نباش مگه میشه بچه از مامانش بدش بیاد هیچ وقت اینطور نمیشه هیچ کس پدر مادر نمیشه برا بچه اصلا هم واکنش نشون نده و نگران نباش الان کوچکه بیشتر براشون عزیزه میخوان ببیننش
خریت از خودتهل
روت نمیشه یا میترسی بگی ن ننداز گردن شوهرت
شوهرت اگ نگه رو دروایستی داره ب ننه باباش نمیتونه بگه تو ک میتونی بگی
هر کی هم ناراحت شد هم بشه ب کص نازنینت
منم تعجب کردم از واکنشا
ماشالله به گل دخترات انشالله خداحفظشون کنه براتون عزیزم
ازاده کار درستی نیس
اونم وقتی دارن تو گوش بچه میخونن ک مادرت اله بله
دقیقا دارن بچه رو از مادرش متنفر میکنن
گلم واقعاتوهیچی نمیگی بهشون؟؟من نمیدونم لحن گفتنشون چجوریه شوخی میکنن یادارن جدی میگن اماشوخیشم درست نیس اولاک درسته کنارهم هستیداماکمترببرخونه اونا دوماجوابشونوبااحترام بده بگویعنی چی این حرفت پدرجون مگ من چمه ک بچموشمابزرگ کنیدبریدبقیهانوهاتونوبیاریدپیشتون
اقا طلاق بگیر بهترین راه
🤣🤣🤣🤣🤣
کاش یکی میومد بچه هتی منو می‌برد باخودش و من ساعتها تنها بودم
میدونم هرجا بذارمشون هم آخر منو ک ول نمیکنن
بابا نگران نباش
فداتشم من🧡💜
خب منم مثلا بعضی وقتا ب دخترا میگم باباتون بده بابارو بزنیم.....شوهرم باید قهر کنه😆😆😆
منم مثل توهیچی نمیتونستم ب خانوادشوهرجواب بدم میومدم خونم حرص میخوردم باشوهرم دعوامیوفتادم اماالان خودم جوابشونومیدم انقدرراحتم دیگ حرصم نمیخورم چون جوابشونودادم اشتباه نکن منم خیلی کوتاه میومدم قبلا ب جهنم اماالان سره بچم کوتاه نمیام بزارهرچی میخوان بگن پشت سرت
بعدشم وقتی خودت وامیستی نیگا میکنی چیزی نمیگه دیگه چ انتظاری داری طرف ذهنتو بخونه که ناراحت شدی؟؟؟؟
اونا بچه هاشون بزرگ کردن کی حال داره نوه رو بکشونه سمت خودش بزرگ کنه
دوبار بچه اذیتشون کنه دیگه درو برات باز نمیکنن
😁🤣🤣🤣
اینم حرفیه😂😂یکم بزرگترشه بیوفته ب شیطونی خونشونوخراب کنه دیگ نمیگن بیا
آره بابا
بنظر من الان چون کوچیکه خوششون میاد و دوس دارن زود زود ببینن یکم بزرگتر بشه دیگه اونام حوصلشون نمیکشه که بگن زود زود بیاد
الان پسرخاله من نزدیک ۱۶سالشه پدر و مادرشو با اسم صدا میزنه بس که مادر بزرگ و عمه هاش نزاشتن مامان بابا بگه تو یه خونه زندگی میکردن الان که جدا شدن پسره اصلا نمیاد خونشون شبا هم پیش مامان بزرگشه
بچه ها بر خلاف این چیزی ک میگین ن اشکال نداره
اتفاقا خیلی اشکال داره
تو تربیت بچه تاثیر میذاره
بچه دیگه حرف مادر گوش نمیده یکمی ک بزرگتر شه حتی زبون درازی میکنه مخصوصا اگ بش همش بگن مادرت بده این خیلی ممکنه ۲ سالگی ب بعد رو بچه اثر بد بذاره
تربیتش دچار دوگانگی میشه
خونه نمیاد چون با هرکار بدی پدربزرگ و ننه بزرگ چیزی نمیگن
دیدم ک میگم تو نزدیکترین خونواده
حالا بردنش ک هیچ اما بهتره بشون بگی هی بش نگن مامانت بده یا ایکه رفتنت رو کم کن
و در آخر بچه ک بی تربیت شد همین ادما میگن کم کاری از مادرش بوده
بچه ها شاید باورتون نشه مادر شوهر منم همینجوره بخدا. دخترم میاد بغلم میگه نرو پیش مامانت خوب نیست مامان اهه😐😐
اره منم دیدم
عزیزم قرار نیست هر چی اونا میگن بگی باشه چشم
یه روز نبرش زنگم زدن بگو شرمنده امروز نمیتونم بیارمش بهونه های الکی بیار بزار بفهمن از رفتارشون خوشت نمیاد
اگر رفتارشون ادامه داشت بشین باهاشون صحبت کن بگو بگو اینجور حرف زدن شما رو بچم تاثیر بد داره اگر بخواین ادامه بدین مجبور دیگه اینجا نیارمش
بچه شما از الان به بعد حرفارو متوجه میشه اینجور حرف زدن اونا روش تاثیر داره سعی کنین جدی بگیرین
و اول هم با شوهرتون در میون بزارید و خیلی جدی وضعیت رو براش توضیح بدین که اون هم قبول کنه رفتار پدر و مادرش اشتباهه
بره باهاشون صحبت کنه اگر درست نشد دیگه رابطه‌اتو باهاشون کمتر کن
بگواه خودتی خبرنداری😅😅
بگواه خودتی خبرنداری😅😅
وای چقد شما مثل منی به خدا منم همینم ولی خونه ما دوره از پدرشوهرم اینا میگه فعلا شیر میخورده یک ساله بشه میارم پیش خودم از روی دوست داشتن میگه ولی من ناراحت میشم حتی میگه میبرم یه زن دیگه بهش شیر بده فقط پیش خودم باشه ریدم تو این دوست داشتنشون
تازه یه بار مادرشوهرم سینه خودش تو دهن بچه ام کرد خیلی ناراحت شدم خیلیییی دلم گرفت خداروشکر که پیششون نیستم خونم دوره
الان که کوچیکه هیچی، بزرگتر بشه همش اونجاست دیگه خونه خودتون نمیاد بعدم 2تربیتی میشه هااا، من دیدم اینجوری شده حواست رو جم کن، از الان سعی کن جلوشو بگیری
ولی نمیگه مامان بده نرو بغلش
عزیزم برای شروع شده با خنده و شوخی حرفاتو بزن اگه دیدی فایده نداشت جدی برخورد کن خاهرزاده ی خودم چون مامانم خیلی ازش دفاع میکنه لوس و بی ادب شده تا یه اشتباهی میکنه مامانش میخاد دعواش کنه سریع میره بغل مامانم . با اینکه مامانم نصیحتش هم میکنه ولی چون دعواش نمیکنه لوس شده
دقیقا
پدر بزرگ و مادر بزرگ از روی محبت زیاد بچه رو خراب میکنن
منم اولین بار شنیدم کسی بگه مامان بده نرو بغلش
دمت گرم این حرفت آرامش داد
رک بهشون بگو عزیزم
منم اوایل که باردار بودم مادرشوهرم میگفت زایمان کنی بچه رو میبریم ت بحثامون میگفت شیرخشکی می کنیم از دستت میگیرم یعنی چنان شستمش که الان دوماهه نگذاشتم ببینتش
دفعه بعد گفتن مامان بده از زبون بچه ت با یه لحن بچه گونه بگو نه مامان من خیلی هم خوبه اینحوری میگی ناراحت میشم خوبه منم به بابایی بگم مامانت بده نرو پیش عزیز
من باشم با شوخی پدرشوهرم میگم بابا انقدر بچه دوست داری یه زن برات بکیریم خودت بجه دار شی اینطوری نادرشوهره هم خفه میشد چطوری سکوت میکن
شوهرا فقط بلدن رفتارای خانواده شونو توجیه کنن
من سر بچه ام با هیشکی شوخی ندارم حتی پدر خودم
بچه بد تربیت بشه فردا همه چی از چشم مادر دیده میشه
با شوخی بگی اکه به شوهرت گله کنن بگو وا اونا شوخی کردن منم شوخی کردم ناراحتی نداره من همیشه اینطوری حرف میزنم جواب هم گرفتم
این سری خواستن بغلش کنن توهم بگو نرو بغل بابا بزرگ، بابا بزرگ بده 😂
اون سری زتدایی شوهرم یه ملاقه و سینی رو گرفته بپد پشت سرش میکوبید بهم بچه م رو میترسوند منم از زبون بچه م گفتم زندایی با من مشکل شخصی داری بذار نوه ی تو هم بیاد مادرجونم همینجوری بترسونتش فهنید کارش بده تکرار نکرد مادرشوهرم بعدا گفت کلا اخلاقشه بچه ها رو میترسونه خوب جوابش رو دادی
نوه ش یه ماهه بدنیا اومده
وقتی نمیجنگی باید عقب بشینی پس
اولویت بچه فرق کنه تمومه مطمئن باش هر جور شده بچتو بکش سمت خودت
پاشین برین از اون ساختمون
تا حالا تجربشو داشتین؟ مطمئن باش بچه عادت کنه به کسی غیر از پدر مادرش اولویتش میشه همونا. بعدش بقیش تربیتش حرف گوش نکردن از پدر مادر بی احترامی تو اولویت نبودن پدر مادر میشه عواقبش
متاسفانه این از دست بعثی بودن هم بدتره و کسایی که تجربشو دارن دیدن بهتر درک میکنن
تو که اینا رو میدونی و میبینی چرا کاری نمیکنی؟ غصه خوردن که فایده ای نداره باید جلوشو بگیری
دقیقا
یه مادر باید قاطع باشه تو تربیت بچش
نمیتونم نمیشه دلیل نیست
حرف آینده بچه اس
من به عینه دیدم بچه ای که دائم سمت پدربزرگ مادربزرگ رفته تو جمع به مادرش گفت تو برو بمیر تازه سه سالشه
اصلا بحث این نیست که کی خوب تربیت میکنه که بد
شاید خیلی چیزای خوبم از پدربزرگ مادربزرگ یاد بگیره
بحث اولویت بچه اس
که اول کدوم سمت رو انتخاب میکنه
و اگر از پدر مادر به سمت دیگه ای راهش منحرف بشه مطمئنا افراد دیگه ای هم میتونن در آینده بهتر از پدر مادر روش نفوذ پیدا کنن
متاسفانه میشه، من دیدم که میگم، اگه همینجوری بمونه دیگه بچه حتی برای خواب هم خونه خودش نمیره، الان بچه خواهر شوهر من همینجوریه، همش خونه مادرشوهرم ایناست شبا هم که میان دنبالش با گریه و التماس نمیره، خونه هرکی میره میخواد شب اونجا بمونه، کلا انگار از خونه خودشون فراریه، حتی مادرشوهرم اینا مسافرت میرن هم اونو با خودشون میبرن، بچه حتی دلش برای مامان باباش تنگ هم نمیشه.
بچه درکی از پدر و مادر نداره که هرکی بیشتر بهش محبت کنه و نیازاشو برطرف کنه، هرچی بخواد براش بخره به سمت همون کشیده میشه
پدرشوهر منم میگفت
من فقط سکوت میکردم
مادرشوهرم متوجه شده بود
یه بار که گفت
در جوابش گفت بچه رو بیاری کی میخواد نگه داره؟
چرا حرف بی ربط میزنی بچه با مادرش قشنگه تمیزه شیرینه
مادرش نباشه مدیریتش کنه خودت صدات در میاد
دیگه بعد اون صداش در نیومد😁😁😁😁
بنظرتون هربار با گریه جدا کردن بچتون از پدرمادرتون طرز صحیحیه بچه از این فرآیند لذت میبره ؟ شاید از نظر خودتون آسیب ندیدی.
لذت بردن از داشتن نوه به معنای این نیست نوه رو بزرگ و تربیت کنن
طلاق خوبه اول خودت طلاق بگیر🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣
یبار دیگه گفت مامان بده تو روشون وایستا خیلی مودبانه بگو سری بعد بگید دیگه اجازه نمیدم بیاد پیشتون
چند بارم نزار نبر زنگ زدن
هر کس حدشو باید بدونه
مرسییی بچه ها خیلی عزیزید میدونم همش مقصر خودمم چون‌هیچی نمیگم ولی امروز میخوام ب مادر شوهر بگم ک دیگه نگن یخورده خودشونو جمع کنن
آره عزیزم با لحن خوب هم بگو بزار بدونن ناراحت میشی
خا نتیجه رو هم بگو
بنظر من وقتایی ک‌ بچت میرینه یا میخاد بخابه یا بهونه بگیره ببر بزار پیششون ،خودشون ب غلط کردن میوفتن😑
باشه گلم حتماا
مادرشوهر پرو تر از این حرفاس هیچ جوره خسته نمیشن
به مادرشوهرم‌گفتم یخورده جدی شده بودم فقط گفت شوخی میکنه باباهمین حالا امیدوارم ک دیگه تکرار نکنن من حالا حرفمو زدم یخورده اروم شدم
خداروشکر همینکه حرفت رو زدی خودش یه قدم مثبته ان شاء الله که دست ازین کار زشت بردارن
آفرین پریا جان
وقتی حرف میزنی اینقدر حرص میخوری دیگه
دفعه دیگه هم بگم
بگو بابا جون من این قدر براش زحمت میکشم نباید به بچه ام اینجوری بگید

سوالات مشابه