Ooma
پرسش (1401/04/08):

کیا با خانواده شوهرشون مشکل دارن؟

خانما کسی هس مشکل داشته باشه؟
اونا یجور فک میکنن و انتطار دارن ما یجور
دلخوری بینتون پیش بیاد چطور رفع میکنید چ از طرف شما چ اونا

بگو باشه و باز کار خودتو کن
من دیونه شدم . نمیتونم با خانوادش کنار بیام
خداروشکر خودش خیلی خوبه
اگ اونا بهم نندازنمون
اینجا فک نکنم کسی با خانواده شوهرش مشکلی داشته باشه،همه خانواده ها شوهر گلن و طلا👌👌🌹🌹😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂
الان بینمون دلخوری پیش اومده با من و خانوادش ... دوس دارم هرگز نبینمشون
دور باش دوست باش
من خودم نسبت به چیزایی که برام زیاد مهم نیستن میزارم هرچی بخوان بگنو تصمیم گیری کنن ولی چیزی که برام مهم خودم تصمیم میگیرمو حرف خودمه
هفته ای یبار مث مهمون برو و بیا
ببین اکثرمردا اولویت خونوادشونن بعد زنشون
هرحرفی و چرتوپرتی هم پشت سرت گفتن ب تخمت نباشه،ولی جلوت گفتن قشنگ جوابشونو بده
من زندگیمم فاصله داره باهاشون چن ماه یبار میام ولی خب دست خالی برنمیگردم قشنگ پر برمیگردم😭
دیگ کم آوردم
چیکارکنم از دستشون
منم با خانواده شوهرم کلی مشکلات دارم
ولی چه میشه کرد باید کنار بیایم
بخدا بی محلی بهتر
پس نرو
ب شوهرت خیلی دوستانه و نرم بگو من میرم خونه مامانت اینا بعده چند وقت ک حال و هوام عوض شه ک اونجا خوش بگذرونیم ولی با فلان حرف یا فلان کارشون ناراحتم میکنن
بگو من توقع ندارم ازشون این رفتارارو ببینم و دائم ما بین حرفات بگو بسکه تورو دوست دارم ،واسه خاطر ارامشمون چیزی نمیگم
تو برام مهمی اولویت اولم تویی...
من ک میمیرم دیگ از دستشون
هرمردی خانوادش براش مهم تره
نه همه مردا اینطور نیستن
خدانکنه دیونه اصلن محل نزار تو زندگیتو بکن چرا بخاطر اونا حالتو خراب میکنی
اونم میگ تو چیزی نگو
خیلی‌کم پیش میاد
میگ عب نداره تو چیزی نگو
وای دیوانه ای؟بی محل کن یا همون لحظه جواب بده
یا قهر کن پاشو برو تا حساب کار بیاد دسشون
خودش میزنه ب مریضی و گریه . دیگ رو داده خودش با اینکاراش
بگو من ادم نیستم؟بگو اگه همین رفتار یا همین حرفو پدر مادرم یا خواهر برادرم بهت بزنن تو ساکت میمونی
اونم میگ دو روز میام شهرستان نمیخام ناراحتشون کنم
هرچی بهت میگن جوابشونو بده
نمیشه . جلو منو میگیره . پشت اونارو میگیره
اصلنم ملاحظه نکن اگه یه ذره کوتاه بیای بیچارت میکنن
تو جواب بده بگومن نمیتونم جواب ندم
بچه های من ی هفته مریض شدن ... اصلا انگار ن انگار گفتن خبر نداشتیم و...
الان از من دلخور شدن ک باید من میگفتم بهشون
خب بگو زنگ میزدین خبر میگرفتین من بیام زنگ بزنم خبر بدم که بچه هام مریضن
با اینک جاری خبر داشت . بعد از چند روزش دخترش هم میدونست
میگ نگفتم بهش چون ناراحت نشه
چ حرفا خب نوه شونه باید ناراحت بشن
حتی بعدش هم ک خیر دار شد . بازم زنگ نزد
اونا‌میدونستن زنگم نزدن الکی میگن نمیدونستیم
تو بارداری برای دلم دعا کن
من خیلی کم اوردم دیگه
چشم حتمن گلم
ولشون کن والا من توقع ندارم هیچ ازشون گاهی هم مثلا میگم اینطور نکردن با خودم میگم نفهمن دیگه با همین خودمو راضی میکنم و متظر جای دیگه هم که ببینم اون چطور تا میکنن
نه اینجوری نگو گلم قوی باش
اگ پای بچه وسط نبود میرفتم
اینجوری نگو
الان اونا یجور از من دلخوری. من یجور از اونا
شوهرمم ک نیس الان پیشمون
بسپار ب خدا
اصلنم زندگیتو بخاطر اونا به اینجاها نکش ارزشش ندارن گلم
نمیتونم دیگ
تروخدا برام دعا کنید
مادرشوهر من چند بار از حرف درباره ازواج برادشوهرم در اومده گفتن مثلا کی یا من خودم پیشنها دادم گفته نه ایندفعه میخوام با فامیل وصلت کنم منم چیزی نگفتم
بزار دلخور باشن اخرش خوب میشن
به خاطر خانوادش ولش کن بابا
خودتو قوی کن عزیزم با مشکلت بجنگ تا حل بشه
بزار باشن فردا صبح که بیدار شدی عادی رفتار کن
اینا دوسدارن فقط ناز اونا زو بکشی
تو برعکس انقدر زندگیتو خوب کن تا کونشون بسوزه
و حرفی نزنی اصلا
مگ آدم چقدر میتونه کوتاه بیاد و دهنش بسته باشه؟
نگاه سخت نگیر خواهر جان
تا جایی ک میتونن میگن بچه اس و کم‌ سن و سال....واسه چیرای دیگ نمیدونم چرا بزرگ تصور میکنن منو🙄
خانواده شوهر همینن اگه براشون بهترینم باشی بازم حرف میزنن برن گمشن مگه کین اونا محلشون نزارجدی نگیر حرفاشون
درسته حالا تنها عروسی با بقیع چطورن،؟
کوتاه نیا ازین به بعد از حقت دفاع کن
وقتی ب حرف و نظر دیگران اهمیت ندی اونوخ خوشبختی
عروس اولی فامیلشون هس . و کلی با سیاست و زبون دار
چند سالته؟
من اصلا اهمیت نمیدم بهشون . کار خودم میکنم ... ولی دیگ واقعا دلخوری پشت دلخوری
ول کن یه جا همین فامیل خوب حالشونو میگیره
من آنقدر ساده و بی زبون اه
من ۲۰ سالمه
خب پس خوب کاری مبکنی به درک ک اونا دلخورن بزار باشن
اره بابا
وقتی حق با من هم هس من باید با شیرینی برم وقتی حق با اونام اس من باید با شیرینی برم ....
اونا اینجوری دوس دارن
اصلا اینجوری نباش منم همینجوری بودم ولی الان دیگه تصمیم گرفتم خیلی جدی باشم
دیگ کم اوردم
منم ۱۹ سالمه انقدر اذیتم میکنن خانواده شوهرم
چرا خدا مارو نمیبینه
وا چ توقع ها
اصلا انگار وجود نداریم
خدا میبینه گلم خودت هم باید از حقت دفاع کنی
منم گاهی انقدر ناراحت میشم به مامانم میگم اینطور میکنم میگه نه تو اولی ساکت باش ببین اون دوتای دیگه بیان ببین اونا چطور رفتار میکنن از الان خودتو بد نکن
با همین مامانم منو اروم میکنه🤣🤣سیاست مادرانه
اره همیشه سکوت بهتره
آخه آنقدر سکوت گردم حرفی نزدم
اوضاع شده ابن
من ک ۷ساله عروسشونم .عروس عموم.دق شدم تاالان دقققق
فقط ب خاطر شوهرم کوتاه میام
ن توسکوت نکن زیادی سکوت کردی
۲ روز میام شهر خودم اوضاع اینه
ای خدا
پشت سرم خییلی حرفه راجب هرچی دخالت میکنن
تروخدا برای دلم دعا کنید
الان مثلا حاملم ولی خیلی روزای پر استرس و ناراحتی میگذرونم
منم کل بارداری و ناراحتی داشتم
الانم همچنان ادامه داره
الهی هرکی بین زنو شوهرو خراب میکنه سر خودش بیاد
من هم بی زبون و ساده
مادر شوهر من گفت یه شلوار برای خودم خریدم رفتم برای تو هم بخرم خانومه تموم کرده بود گفت شنبه شد دوشنبه از میپرسه حالا میخوای 🤦‍♀️🤦‍♀️🤦‍♀️چی بگم بهش گفتم هر طور خودتون میخواین نخرید 🤣🤦‍♀️🤣🤣موندم چرا از اول گفت من اصلا نمیدونستم شلوار بگ پارچه ای گرفته خودش گفت
انشالله
منم همین طوربخدا
دیروز یه حرفی شنیدم تمام بدنم خیس عرق شد تپش قلب گرفتم
ای خدا
گریم گرفت
چ رسمیه
چرا باید آنقدر عذاب بکشیم
اصلا گریه نکن
آنقدر اذیت میکنن
دلم برای نینیم میسوزه همش بهم استرس وارد میشه.بعد سه سال انتظار خدا داده بهم ی سقط هم داشتم
مرض دارن
الهی خدا سر خودشون و دختراشون بیاره
تو الان باید انقدر اروم باشی بخاطر بچت
هعی خدااا
نیازی ب نفرین نیست خدا خودش میبینه بسپر به خدا
مگ‌میزارن آدم رو
تو که عموت میشه دیگه چرا اذیتت میکنن
بسپرین ب خدا
یه روزی حقشونو میده
😖😖😖😖
هیچ کس ارزش ناراحت کردن رو نداره
منوکه خانواده شوهرم مثه یه شمع میسوزونن ذره ذره دارم اب میشم
نه نفرین میکنم نه دعای بد فقط سپردم بخدا به داد دلم برسه
خوبه ک صبوری
من اصلا صبر ندارم
جوری بزرگ شدم ک نمیخام زیر حرف کسی باشم
چاره ای ندارم
چیکار کنم
منم همینجوریم ولی از جنگیدن بااوناهم خسته شدم ول کردم به حال خودشون
من بعد چند سال به این نتیجه رسیدم بهترین چیز بی محلی بهشونه. هرچی گفتن حرفی نزن فقط گوش بده به حرفاشون. اظهار نظر نکن. جوری هم رفتار نکن که حرفشون ناراحتت کرد یا روت تاثیر سو گذاشت. من از وقتی بچم دنیا اومد یکسره تنش دارم. قبلشم کم و بیش بود. حتی یه ماه پیش به اوجش رسید باعث شد تو خونشون برای اولین بار تو جمعشون با شوهرم دعوا بیوفتم در صورتی که مقصر دعوامون مادرشوهرم بود. من و شوهرم خودمون اصلا باهم مشکلی نداریم هرموقع جرو بحث کردیم علتش مادرشوهرم بود که با اخلاقش نمیتونستم کنار بیام. یه مدت انقدر تنش بهم وارد شد معده درد گرفتم به کنار گاهی یهو نصف شب حالم بد میشد عین دیوانه ها میشدم زنگ میزدم به مامانم بیاد پیشم یا خودم میرفتم نیمه شب اونجا. نزدیکمونه. دیگه دیدم اینجوری فقط دارم خوذم روز به روز بدتر میشم. زدم به بیخیالی یه ماهم ندیدمش. بعدم که دیدم هرکاری میکنه میزنم به بی محلی. عمدا کارایی میکرد با بچم که حرصمو در بیاره اینقدر عقده ایه
من نفرین نمیکنم ولی خیر نبینه کسی ک باعث شکستن دلم بشه

سوالات مشابه