افسردگی بعد زایمان را

سلام ب خودت تلقین نکن

سلام عزیزم
انشالله زود روبراه بشی
علائمت چیه که فکر میکنی افسزده ای؟

سارا جان من یه مدت افسرده شدم حس میکردم دنیا تموم شده برام و هیچی برام قشنگ‌نبود منی که وسواس شدید تو نظافت داشتم حوصله انجام کارهای شخصیمم حتی نداشتم جوری شده بود که با دیدن اخبار هم اشکم سرازیر میشد یعنی کافی بود یکی اتفاقی نگاهش بمن بیفته چنان بغض میکردم که انگار تیرویید دارم اونجوری فشار روم بود

من یه روز پاشدم دیدم واقعا زندگیم آخراشه یه آهنگ گذاشتم تا تونستم باهاش رقصیدم همونجوری کارای خونه رو شروع کردم تا شب که شوهرم اومد فکر میکرد من واقعا کصخل شدم و ترسیده بود

خاطرات بد خیلی اذیتم میکرد اولین کارت این باشه : دایورت مسایل گذشته روی یه ورت:))))

به خودت برس آرایش کن حتی شده یه رژ بزن یه ریمل بزن ابروهاتو مرتب کن پوستتو ماساژ بده

بعد همش احساس شکست داشتم تو رندگیم درحالی که اصلا چنین چیزی نبود من خودمو خیلی بدبخت فرض میکردم اینا بیشتر از تلقینه یعنی مشکل روی مشکل میذاشتم‌که راحتتر گریه کنم😐😐😐

یه کاری که باعث شد من خیلی بهتر بشم پیاده روی و آهنگ و رقص بود البته اینم که ذاتاکصخلم هم بی تاثیر نبود

نمیدونم زنذگی با بچه برام سخت شدع

زندکیم دیگه روتین قبل نی

بیرون دور دور همه تعطلیل

سارا جون منم همینطور شدم البته روز چهارم پنجم

دوس داشتم دورم خلوت باشه

دوس داشتم عین قبل برم بیرون ولی میگفتم نههه یهو بچه مریض بشه ،شوهرمو مامانم قشنگ درکم میکردن مامانم دخترمو نگه میداش منم میرفتم بیرون

الانم مث قبل میرم مهمونی یا میریم بیرون دخترمم میبرم

ب خودت سخت نگیر

درسته زندگیت ی تغییری کرده ولی سختش نکن برو بیا لذت ببر

سلام عزیزم، طبیعیه، همه این دوران و میگذرونن، میدونم سخته ولی بهتر میشه کم کم، سعی کن ب خودت تلقین نکنی

منم هم تو سه ماه اول افسرده شدم، هم الان که سه ماهه سوم هستم، احتمال زایمان زودرس هم بهم دادند خیلی ناراحتم.
همین امشب کلی به سرویس چوب بچه که اومد بعد دوماه گیر دادم و اصلا ازش راضی نیستم و باشوهرم کلی دعوا کردم.
هیچی بدتر ازین نیست که فکر کنی با این شوهره حروم شدی.