Ooma
پرسش (1398/10/26):

یه درمان فوری برای اعصاب

خانوما التماستون میکنم بهم راه چاره بگین چیه
من چند روزع به شدت افسردگی گرفتم همش گریه میکنم انگار یکی گلوم رو گرفته و نمیذاره نفس بکشم بخدا سنم کمه‌۲۲سالمه نمیخوام قرص اعصاب بخورم
خواهش میکنم بگین چیکار کنم
همه کاری کردم ک حواسم پرت بشه ولی فایده نداره
در ضمن هیچ مشکل خاصی نوزندگی ندارم شوهرمم خوبه
باردار هم نیسم

برو کلاس یوگا
شاید نزدیک پریودته عزیزم!
امکانشم‌هست افسردگی فصلی گرفته باشه تو فصل پاییز زمستون خیلی ها دچار افسردگی میشن
خودتو ناراحت نکن
گل گاو زبون دم کن‌بخور
ارومت میکنه.پیاده روی کن
برقص
با دوستات برو بیرون
صبح بیدار شدی دوش بگیر قبل خواب هم همینطور
نفسهای شکمی بکش
یه تغییری تو ظاهرت بده موهاتو مدلشو عوض کن به خودت برس
فقط برو دارو گیاهی اسطوخودوس و گل گاو زبان و گل محمدی سنبلطیب بگو از هر کدوم یکم برات بزاره باهم مخلوط کنه بگیر ببر خونه مثل چایی دم کن زیاد نزار توی دم بمونه ۴_۵ دقیقه خوبه بعدم شب موقع خواب یک ساعت قبلش بخور آرامبخش و مسکن اعصاب خیلی عالیه واقعا راحت میشه اعصابت
سلام.
گل گاو زبون عالیه..با نبات هر شب یک لیوان بخور..
به نظر من برو کلاس زومبا😋
هیییییچ وقت هیچ وقت فکر مراجعه به دکتر اعصاب و روان نکن حتی اگه توی بدترین حالت ممکن باشی ...
سبک زندگیتو به طور جدی عوض کن حتی اگه شده خورد و خوراکتو نحوه آرایش و مدل مو ...خودتو ملزم کن یه کار جدید انجام بدی استخر برو و ...
خوابمو چیکار کنم شبا تا صبح بیدارم هی پهلو ب پهلو میشم
شاغلی؟ در طول روز کار سنگینی انجام نمیدی که شب خسته بشی؟ به نظرم استخر برو واقعا من تاثیرشو دیدم
نه
سلام
منم دقیقا مثل شمام
چند روزیه
به شوهرم حساس شدم
حرف زدناش کلافم می کنه
امروز شیش صبح تاحالا بغض دارم
باشگاه چی؟ به نظرم یه حرکتی بزن که جسمتو خسته کنی البته همش هم به خسته کردن جسمت مربوط نمیشه ولی همین که خودتو ملزم کنی یه کار جسمی نسبتا سنگین و مفرح رو توی یه ساعت خاص انجام بدی کم کم روحتو رام میکنی هرروز عصر اگه بتونی بری استخر خیلی عالیه
میگم برای من احتمالش هست بخاطر نزدیک بودن پریودم اینطور باشه؟؟ نه روز مونده
شاید تخمک گذاریت باشه من گاهی توی تخمک گذاریم اینجوری میشدم
عزیزم خیلی ها هستن مشکلشون جدیه و حتما باید پیش مشاور برن یا حتی دارو مصرف کنن چون اگه ادامه پیدا کنه احتمال داره حمله عصبی به آدم دست بده
دکتر اعصاب مگه چه ایرادی داره.هر دردی ی درمان داره بعضی مواقع هم ی دکتر خوب با تشخیص خوب کنار بقیه کارها ک خود ادم انجام میده میتوته به حال خوب آدم کمک کنه
عجیبه واقعا.چرا بعضی ها نسبت به دکتر روانپزشک گارد می گیرن.الان اکثرا تحصیلکرده ایم و باید نگرش ها رو عوض کرد.برای هر مشکل جسمی یه متخصص هست.مغز هم یه عضوی از بدنه اونم یه عضو خیلی خیلی مهم .بعضی اوقات مغز کارش رو درست انجام نمیده فقط کافیه یه مدت به انداره کافی ملانتونین ترشح نکنه اونوقت بی خوابی شدید میاره، سروتونین تولید نکنه افسردگی و غم شدید میاره.خوب با دارو عملکردش تنظیم میشه.هر زمان احساس کردید لازمه، باید به روانشناس و روانپزشک مراجعه کنید اونا هم مثل بقیه دکترا هستند.
من سالها وسواس فکری داشتم از دوران کودکی، خیلی با خودم کلنجار رفتم رفتم پیش یه مشاور، داشتم نتیجه میگرفتم که یهو یکی اومد گفتش که تا آخر عمرت که نمیتونی زیر نظر مشاور باشی، بیا برو پیش روانپزشک، منم رفتم زیر نظر روانپزشک که خیلی هم کار بلد بود، از دوتا قرص شروع کرد، از دوز کم، کم کم شدن ۴ تا قرص، چندماهی رو که زیرنظرش بودم وقتی به خاطر میارم انگار تمام روزهاش آسمون خاکستری بود، وسواسم کمتر شده بود ولی قرص ها خواب آور و بشدت اعتیاد آور بود، شاید سن و سال و شرایط من، منی که توی اوج شور و جوانی بودم اقتضای خوردن ۴نمونه قرص اعصاب رو نداشت... دیگه خبری از وسواس نبود ولی افسردگی به زندگیم چنگ انداخته بود و حافظم دچار اختلال شده بود، اون زمان دانشجوی کارشناسی بودم، ترم آخر برای دوتا از امتحاناتم نرفتم خیلی بی دلیل
روزی رو بخاطر دارم که امتحان پایان ترم داشتم و هوا بارونی بود، تا در سالن امتحانات رفتم ولی دلم میخواست برم زیر بارون گریه کنم، قید امتحان رو زدم و زدم به دل بارون یک ساعت و نیم زیر بارون از دانشگاه تا خونه پیاده اومدم بدون اینکه فکر مشخصی داشته باشم گریه کردم...
هرکسی رو میدیدم شاد بود تنها غمگین عالم من بودم.
اینا رو به دکترم گفتم ولی اون یه قرص دیگه به قرص ها اضافه کرد، یکی از قرص ها شبی یک بار بود که کلا خواب آور بود... بقیه روزی دو یا سه بار بودن، تبدیل شده بودم به یه آدمی که با اهرم فشار قرص میخواست وسواس رو از بین ببره ولی خواب آلودگی و افسردگی از صد جای دیگش بیرون زده بود
منم وسواس فکری و افسردگی دارم عزیزم پیگیری نکردم حملات‌پانیک هم‌بهش اضافه شد
از وقتی رفتم دکتر خیلی بهتر شدم داروهامم اصلا اعتیاد اور و خواب آور نیست.سرترالین بهم داده و پوکساید در مواقع اضطراب
اگه دکتر نبود من الان مرده بودم.چون به شدت حالم بد بود همش حس میکردم دارم خفه میشم
دکترت دکتر خوبی نبوده
داروهای خواب آور آدم رو از زندگی ساقط میکنه
متخصصهای مغز اعصاب معمولا داروهاشون سنگین تره
من‌پیش متخصص اعصاب و روان رفتم و داروهاش منو ب زندگیم برگردوند
یکروز رفتم دکتر و همه چیو بهش گفتم... توی کتش نمیرفت، شاید حتی من اولین موردی از بیماراش بودم که چنین نتیجه ای رو بهش اعلام میکردم، ولی راضی شد و راهنماییم کرد که قرص ها رو چطور قطع کنم.
کم کم شروع به قطع قرص ها کردم ولی معده و کبدم آسیب دید ...شاید اگر افسردگی رو دچار نشده بودم زودتر به زندگی برمیگشتم...
البته ناگفته نماند توی همون ایام که تحت درمان وسواس بودم یکی از اعضای خانواده رو از دست دادم و اینم به دکتر گزارش کرده بودم ولی قرص ضد افسردگی که برام تجویز کرد انگار نتیجه عکس میداد
وقتی داروها قطع شد وسواس هم برگشت ولی ...دیگه تصمیم گرفتم سبک زندگیمو عوض کنم...
وقتی یاد روزهای تحت درمانم میفتم حالم بد میشه
انگار بدترین روزهای زندگیم بود
با اینکه روزهای بد دیگری رو تجربه کردم اما اگه قرار بود هرروزی از زندگیم تکرار بشه حاضر نیستم اون روزها هرگز مشابهش هم برام اتفاق بیفته
خروج از افسردگی خخخخیلی سخت بود ولی رفتم باشگاه ثبت نام کردم، خودمو برای کنکور ارشد آماده کردم... سه روز در هفته استخر رفتم، کنده شدن از توی خونه خیلی برام سخت بود ولی به همون سختی هم از پسش براومدم، با اینکه الان خداروشکر از زندگیم راضی ام ولی همون موقع دوتا خواستگار داشتم که موقعیتشون عالی بود اما حتی نخواستم بهشون فکرکنم چون انگار هنوز آدم خودم نشده بودم
قرآن خوندم نمازمو مرتب کردم و حتی یکسری آدما رو توی زندگیم عوض کردم کلی انرژی مثبت به سمت خودم کشیدم، حتی یادمه اوایل که هنوز توی حالت افسردگی بودم موهامو تا ته تا جایی که میشد کوتاه کردم... خیلی آروم آروم از انزوا درومدم... با آدمای مثبت و آروم و قابل اعتماد حرف زدم ... شنونده خوب داشتن توی زندگی خیلی مهمه...
برای من خواب آور فقط یه دونه کلونازپام بود اگه اشتباه نکنم شب ها میخوردم بقیه هم روی راهنمای دارو دوتاش نوشته بود موقعی که نیاز به تمرکز دارید مصرف نکنید... نمیدونم برا من چرا اینجوری شد... وسواس منم حاد بود ولی الان که از پسش برومدم وقتی بهش فکر میکنم میگم چرا اینطوری درموردش قضاوت میکردم چون الان واقعا دیگه برام مقابله کردن سخت نیست، شایدم همون قرص ها اثر وسواس رو در بلند مدت از بین برد ولی چرا من به اون روز افسردگی افتاده بودم نمیدونم
آره ولی من پیشنهادم اینه که اول مراجعه یه مشاور باشه و روانشناس اونم نه در حد دو سه جلسه واقعا از همون اول باید صبوری به خرج داد... درصورت که واقعا یک درصد نتیجه نگرفتیم بعد بریم سراغ پزشک
برای ماها که اکثرا جوان هستیم اصلا مطلوب نیس بخاطر یه افسردگی که اغلب شرایط بیرونی در تشدیدش بی تاثیر نیست بخوایم مستقیم بریم سراغ دارو
سن ما سن انعطاف پذیریه... یکم باید صبوری به خرج داد

سوالات مشابه