Ooma
پرسش (1398/06/19):

دوستان کمک کنین فکر کنم افسردگی گرفتم

سلام دوستان من یکی دوهفتس پشیمون شدم از باردارشدن
همش
فکرمیکنم خیلی بین منوشوهرم فاصله انداخته ازطرفی هم چون شوهرم سربازه تقریبا میشه گفت ی روز ونیم پادگانه بقیشم یاعصرکاره یاشب کار
اصلا وقت نمیکنه خونه باشه
خیلی خسته شدم احساس میکنم ک خودموبچم شدیم ی خونواده و شوهرم دیگه نیست
همش بهش گیر میدم
خیلی الکی شک میکنم
ی حسه بدی دارم حسودیم میشه ازاین ک دوستاش یا همکاراش بیشترازمن میتونن ببیننش ازهمشون متنفرشدم دایم دلم میخواد گریه کنم
نمیدونم چم شده فکرمیکنم بچه ک بیاد این فاصله بیشترمیشه
برعکس از وقتی باردارشدم خیلی بیشتروابسته شوهرم شدم واون گرفتارتر همش گله میکنم ک چرا زود زود زنگ نمیزنی یا نمیای خونه
هم پشیمونم از حامله شدن هم حس بدی از این پشیمون بودنم دارم میگم نکنه خداقهرش بگیره
لطفا کمکم کنین

سلام عزیزم
سلام مریم جون
احتمال داره وابستگی به شوهرت یه ویار ساده بارداری باشه،،
که با صبر و گذشت زمان کمتر بشه،،
میفهمم چه حسسی داری.
ولی اتفاقا بچه که بیاد سرت خیلی به بچه گرم میشه
طوری که همسرت شکایت میکنه چرا بهش اهمیت نمیدی،
نه پشیمونم نشو
فکر کن همسرتو که انققققدر دوست داری
بچشو روو چشمت میزاری و روزایی که اون دیر میاد.
به بچتم نگاه کنی دل تنگی هات کمتر میشه.
بچت جزوی از همسرته پس دل تنگیت کمتر میشه با وجودش..
صبوری کن ..
بزار دنیا بیاد عاشقش میشی و تمام وقتتو میگیره

این حسا طبیعیه تو بارداری منم تجربش کردم
به این فکر کن ایا همسرت دویت داره انقدر تو رو تنها بزاره؟
یا شرایط زندگی وادارش کرده؟
به نظرت اونم مثل تو دوست نداره کنارت باشه؟
ولی شرایط سربازیش ،و کارش اجازه نمیده بیشتر کنارت باشه.
اما مطمعا باش به اونم سخت میگذره
خستگی کار.ندیدن تو.شرایط سخت سربازی.
خودش،برای یه مرد کافیه که کم بیاره
وقتی بچت به دنیا بیاد رابطتتون خیلی بهتر میشه
مرسی عزیزان امیدوارم ک همینطور باشه
اخه عذاب وجدان گرفتم هم بخاطر پشیمونی هم گیردادنام
خیلی هم زود رنج شدم تا ی چیزی میگه سریع گریه میکنم یا ناراحت میشموقهرمیکنم
زیادش رفته کمش مونده..
داری کم کم نزدیک به دنیا اومدنش میشی،،،
مادری یه معجزه ست.
بزار چشمت بهش بخوره.
باور کن دنیات میشه.
سرش با شوهرتم دعوا میکنی ..
خدا عشقشو نیندازه توو دلت نگران نباش،،،
خداازشون نگذره ک توسربازی هیچ فرقی بین ی ادم متاهل بامجردنمیذارن بخداازاول برج شای دوسه شب خونه بوده اونم درحد ۴یا۵ساعت ک اونم تایم خوابه
حق داری
بارداری نازک دلت کرده.
به صدجای ادم فشار میاره
ادم دوست داره به شوهرش غر بزنه...
ولی وقتی نباشه ادم کم میاره..
همه اینا قابل درک.
اما صبوری کن.
بزار اونم توو این شرایط سخت .بیشتر از این نگران نشه
کاری ازش برنمیاد که ..
ولی غصه میخوری.
دوست ندارم مثل زنایی بشم ک دیگه بچه ک میاد از شوهراشون غافل میشن
ازاول بارداری ک منع نزدیکی داشتم شاید دوسه بار سکس داشتیم الانم ک اینقد اذیت میشم براخواب ک ن میتونم من بغلش بگیرم ن اون
بدم میاد اینجوریه
ماعاشق همیم ولی اینطوری خیلی مزخرفه
دل تنگی ...
حقم داری..
دل تنگی کم طاقتت کرده.
چون شرایطط یه کم سخته.
اینجوری نمیمونه.
تموم میشه این روزا..
سختش رفته..
خیلی خوبه عاشقشی...
مطمعا باش ادم میوه وجود همسرشو دوست داره.
فقط باید یه کم دیگه صبر داشته باشی.
و سرتو گرم کنی وه رورا یه کم بهتر بگذره
خیلی دلتنگم ب اندازه هشت ماه دوری
برعکس هرچی میگذره درعوض این ک بیتر بتونه بیاد پیشم برعکس شده اولا ی روز توپادگان بود ی روز خونه شیفتاش هم اینقد نبود
حالا الان هیچوقت نیست
خودش راضیه؟؟
که این شده شرایط؟
یا مثل تو دل تنگه؟
ن اصلا نیست
خیلی هم اذیت میشه همش بدوبدو کاراشوانجام میده ب کارای شخصیشم نمیتونه برسه
الان زمانییه که باید با سختی های دوست داشتن بجنگی.
به خودت بگو این دوران میگذره..
پایدار نمیمونه.سربازی تموم میشه به امید خدا.
اونوقت کنار هم یاد این روزا میوفتین..
زندگی با سختی ها معنی پیدا میکنه.
و نوبت شیرینی هاشم‌میرسه.
اخه بدیش اینه ک همزمان ک من زایمان کنم سربازیش تموم میشه اگه حداقل ی ماه زودترتموم میشد خیلی خوب بود شاید منم بهترمیشدم
وای به خدا خیلییییی خوبه.
تو دیگه سختی هات تمومه دختر،،
زایمانت نزدیکه
سربازی شوهرت داره تموم میشه

میشد شرایط سخت هم باشه ها...
به قول قدیمی ها دیگه رسیده به دمش دختر...
تحمل کن
بعدش کلی پیشته
بخدا خیلی سختی و دوری کشیدم ولی دیگه بریدم
۴سال عقد بودیم دانشجوبود ی شهر دیگه الانم ی سال و نیمه عروسی کردیم سربازه دیگه نمیکشم این همه سال دوری
پس قدر همو بهتر میدونید وقتی برگرده..
این عشقه که حالت و دگرگون کرده.
این خیلی خوبه.
به خدا شکرانه داره
هم بچت میاد
هم شوهرت.
انشالله دیگه همیشه کنار همین.
از من گوش کن.
کمش مونده.
بزار ازت انرژی ببینه
که اونم خسته نشه.
امیدوارم ب این قشنگی ک میگی بگذره


مرسی عزیزم ک اینقد خوب حرف میزنی
واقعا نیاز داشتم ب این حرفا و دلداریا
میدونی ب هیچکس نمیتونم بگم
خونوادمم ک ی شهر دیگن دلم نمیاد باگفتن این حرفا ناراحتشون کنم خونواده شوهرم ک چی میخوان بگن
خیلی گلی
ایشاا... خدادلتو همیشه شاد کنه و هیچوقت مشکلی تو زندگی نداشته باشی
خوب کردی.
کاری که نمیتونن بکنن.
بیشتر غصه میخورن..
به قبل فکر کن ببین گذشت...
چون عاشقی شیرین میگذره

فکر کن دوستش نداشتی بیشتر غصه میخوردی.
خدا به تو دوتا نعمت داده
یکی بچه
یکی شوهر
نیمه ی پر لیوان و ببین.
و از داشتن جفتشون شاکر باش
خداروشکر
خدا نی نیتو برات حفظ کنه
خیلی حالم خوب شد باحرفات
چقد خوبه ک تو بودی
😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘
تووفکر یه تدارک کوچیک دو نفره باش.
یع کیک کوچولویی.
یه کادویی کوچولویی
بزار اگه دوساعتم خونست لبخندتو ببینه
انرژی بگیره.
به ذوق تو میره کار و سربازی..
گریه هاتو برا خودت پیش خدا کن.
خنده هات بشه با اون.
یه روز میای میگی تموم شد برگشت و عکس میفرستی از نی نی ت.
بدو صدقه بزار چشم نخوری دختر جان
زندگی تو پر از نعمته های خوبه😘
قربونت برم عزیزم.
غصه نخوری دیگه هاااا
حتما عزیزم
مرررررررررررررررررررررررررررسی
چشم
خداهرچی میخوای بهت بده
ایشاللع میگذره به یاری خدا.
در پناه خودش باشی.دعا میکنم خدا
صبوری تو بیشتر کنه😘😍
❤❤❤❤❤
😍😘😍😘😍😘😍😘
نگران نباش گلم این رفتارهای بارداری هست ادم دلش میخواد زود زود زنگ بزنه حالتو بپرسه بعدزایمان هم همینجوره میخوای نگران حالت باشه ولی باید درک کرد که اونا هم کاردارن من خودم میدیدم یه ساعت زنگ نمیزنه الکی قهرمیکردم تن صدامو عوض میکردم شک هم نکن بچه دنیا بیاد بهترمیشه
کلا بارداری دوران حساسیه ادم احساس میکنه از نظر روحی بیشتر به همسرش نیاز داره راستش منم گاهی غمگین میشم دلم میخواد همسرم بیشتر پیشم باشه چون بارداری من مصادف شده با زیاد شدن کاراش اما همیشه خوشحالم ازینکه همچین نعمتی تو دلم دارم، انشالا این روزا که بگزره همه مسایل اسون میشه عزیزم ❤
خیلی سخته
لعنت ب این هورمونا🙁
انشاا...عزیزم
دقیقا منم بارداریم مصادف شده با روزای شلوغش
اینقد تو سربازیش جنگ اعصاب داره ک نگو
ولی خب منم ی وقتایی نیاز دارم

بعضی وقتا میگم بیا خونه نگران میشه میگه کاری داری چی شده میگم هیچی میخوام غرغر کنم
نا شکری نکن عزیزم عادیه میگذره
منم شبا فکرا بد میکردم که من میمیرم کسی نیست بچه مو بزرگ کنه همش باعث شد زایمان زود رس بگیرم
مثبت فک کن اون لحظه که بچه میاد فک کن چقد قشنگه
بخداهدفم ناشکری نیست
اصلا دست خودم نیست این دل لامصب نمیدونم چش شده
کتاب بخون فیلم ببین
هر جوری شده خودتو سرگرمکن
چشم سعی میکنم
بخدا من گریه میکردم میگفتم نیا دنیا ..... از اینجور حرفا دور از جون بچه ت دور از جونش ،خدا بچه م ازم گرفت منم نمیدونستم که افسردگیه باید میرفتم مشاوره جایی
تو هم برو پیش دکتر عزیزم
ای جان


انشاا...خدا کمکمون کنه
دیگه سعی میکنم فکروخیال رو دور کنم
اخه مشاوره هم ک ب دردی نمیخوره بخداهمین دویتای اومایی بهتر مشاوره ودلداری میدن


مرسی از همتون
جانممم درک میکنم کاملا...فقط باید این روزا رو گذروند جوری که یه بچه سالم داشته باشیم این مهمترینه❤

سوالات مشابه