Ooma
انتخاب نام دختر و پسر
اسم دختر فارسی همراه با معنی
نام معنی مشاهده
جان افروز(به مجاز) آسایش بخش روان.توضیحات بیشتر
جانان1- معشوق، محبوب؛ 2- خوب؛ 3- زیباروی.توضیحات بیشتر
جوانه1- تازه، نو؛ 2- (به مجاز) جوان.توضیحات بیشتر
جواهر1- هر یک از سنگهای گران‌بها مانند یاقوت و زمرد؛ 2-(به مجاز) آن که وجود...توضیحات بیشتر
جهان1- کیهان، عالم، گیتی، دنیا؛ 2- (به مجاز) 1) فرهنگ؛ 2) حیطه؛ 3) نمادی ب...توضیحات بیشتر
جهان آرا(در قدیم) 1- زیبا کننده، زینت بخش و مایهی زیبایی جهان؛ 2- (به مجاز) 1)...توضیحات بیشتر
جهان آفرین1- آن که عالم را خلق کرده است؛ 2- خدا.توضیحات بیشتر
جهان تابآنچه به جهان نور و روشنایی میدهد، عالم‌تاب، نور دهندهی جهان.توضیحات بیشتر
جهان دختدختر شهره در عالم.توضیحات بیشتر
جهان نازمایهی افتخار جهان، فخر جهان.توضیحات بیشتر
چکامهشعر به ویژه قصیده.توضیحات بیشتر
چمن(در قدیم) 1- زمین سبز و خرم، باغ و بوستان مرغزار؛ 2- (در گیاهی) نام گی...توضیحات بیشتر
چمن ناز(به مجاز) زیبارویی که دارای ناز و عشوه و کرشمه است.توضیحات بیشتر
چهرهچهر، روی، صورت.توضیحات بیشتر
حَسِیبا(عربی ـ فارسی) (حَسِیب = پاک نژاد، پاکزاد، اصیل + ا (پسوند نسبت))، دار...توضیحات بیشتر
حوروش(عربی ـ فارسی) (حور+ وش (پسوند شباهت)) دختری چون زن (زنان) زیبای بهشتی...توضیحات بیشتر
حوری(عربی ـ فارسی) 1- (در ادیان) حور؛ 2- (به مجاز)، زن زیبا.توضیحات بیشتر
حوریا(عربی ـ فارسی) [حور = زن زیبای بهشتی، زنان زیبای بهشتی+ ی (پسوند نسبت)...توضیحات بیشتر
خاور(مخففِ خاوران) هم به معنی مشرق و هم به معنای مغرب است.توضیحات بیشتر
ختن1- (اعلام) شهر و واحهای در جنوب باختری منطقه خودگردان سین کیانگ اویغور...توضیحات بیشتر
خجسته(اوستایی) 1- مبارک، فرخنده؛ 2- (در موسیقی ایرانی) گوشه‌ای در دستگاه نو...توضیحات بیشتر
خراماندارای حالت خرامیدن، در حال خرامیدن، به آهستگی و با ناز.توضیحات بیشتر
خرّم1- سرسبز و با طراوت؛ 2- شاد، خوشحال، خوب، خوش؛ 3- فرخنده، مبارک.توضیحات بیشتر
خوب چهر  دارای سیمای زیبا، زیبا.توضیحات بیشتر
خورشید1- (در نجوم) کُرهی سوزان، جرم مرکزی منظومهی شمسی به نام کرهی خورشید که...توضیحات بیشتر
دالیانوعی از گلِ کوکب.توضیحات بیشتر
دانیاگشنیز؛ نام هندی کزبره.توضیحات بیشتر
دایانا(دایا (زر سرخ و طلا) + پسوند اسم سازِ ( نا)) 1- به معنی مثل زر سرخ؛ 2-...توضیحات بیشتر
درافشان(عربی ـ فارسی) 1- آن که مروارید میافشاند؛ 2- (به مجاز) بخشنده؛ 3- (به ...توضیحات بیشتر
درخشان1- دارای درخشش، روشن و تابان، درخشنده؛ 2- (به مجاز) جالب توجه و چشم گی...توضیحات بیشتر
درخشنده(صفت فاعلی از درخشیدن)، 1- دارای درخشش و تلألؤ؛ 2-روشن و تابان.توضیحات بیشتر
دردانه(عربی ـ فارسی) 1- (به مجاز) بسیار محبوب و گرامی، عزیزکرده، ناز پرورده؛...توضیحات بیشتر
درسا(عربی ـ فارسی) (دُر= مروارید، لؤلؤ + سا (پسوند شباهت))، 1- شبیه به دُر...توضیحات بیشتر
درناز/dānā/توضیحات بیشتر
دریا1- (در جغرافیا) تودهی بسیار بزرگی از آب، دریاچه، رود بزرگ؛ 2- (به مجاز...توضیحات بیشتر
درین(عربی ـ فارسی) (دُر + ین (پسوند نسبت)) 1- از دُر، ساخته شده از دُر؛ 2-...توضیحات بیشتر
دریه(عربی ـ فارسی) (دُر + ایه (پسوند نسبت))، مانند دُر، درخشان، روشن.توضیحات بیشتر
دل آرا1- موجب آرامش و شادی دیگران؛ 2- (در قدیم) محبوب، معشوق؛ 3- (اَعلام) نا...توضیحات بیشتر
دل افروز(به مجاز) مایهی شادی و خوشی دل، محبوب و خوشایند؛ (در قدیم) شاد و خرم، ...توضیحات بیشتر
دلارام(به مجاز) موجب آرامش خاطر، محبوب، معشوق، با آسودگی خاطر.توضیحات بیشتر
دلبر(به مجاز) دارای زیبایی، جذابیت و توانایی جلب عشق و علاقهی دیگران؛ معشو...توضیحات بیشتر
دلبند1- (به مجاز) عزیز و دوست داشتنی؛ 2- (در قدیم) معشوق، اسیر کنندهی دل، ج...توضیحات بیشتر
دلدار(به مجاز) 1- معشوق و محبوب؛ 2- (در قدیم) مهربان، با محبت؛ 3- (در تصوف)...توضیحات بیشتر
دلشادخوشحال و شادمان، در حال شادمانی.توضیحات بیشتر
دلناز(دل + ناز = نوازش)، نوازشِ دل، دلنواز.توضیحات بیشتر
دلنواز1- (به مجاز) مایهی آرامش دل، ‌آرامش بخش؛ 2- (در قدیم) نوازشگر، مهربان ...توضیحات بیشتر
دنا(اَعلام) 1) قسمتی از کوهستان شمال غربی فارس که قله‌ای معروف به همین نا...توضیحات بیشتر
دیبا(= دیباه) (در قدیم) نوعی پارچهی ابریشمی معمولاً رنگین.توضیحات بیشتر
رادا(راد + ا (پسوند نسبت))، منسوب به راد، ( راد. 2- ،3- و4-توضیحات بیشتر
راشین(راش = نوعی درخت در جنگل‌های ایران + ین (پسوند نسبت)) 1- (به مجاز) سر ...توضیحات بیشتر
راما(سنسکریت) 1- (اَعلام) (در اسطوره‌های هندی) ششمین مظهر «ویشنو» /vichnou...توضیحات بیشتر
رامش(در قدیم) 1- شادی و طرب؛ 2- عیش و خوشی؛ 3- سرود، نغمه؛ 4- امن، آسودگی.توضیحات بیشتر
رامینا(رامین + الف (نسبت)) 1- منسوب به رامین؛ 2- دخترِ طربناک.توضیحات بیشتر
رامینهرام، رامین، طربناک.توضیحات بیشتر
رایا(رای = فکر، اندیشه، تأمل + الف (اسم ساز))؛ (به مجاز) فکر و اندیشه.توضیحات بیشتر
رخسارهرخسار، رخ، چهره، صورت.توضیحات بیشتر
رخسانا[(رخ + سان (پسوند شباهت) + ا (پسوند نسبت)] 1-  به معنی مانند رخ، مانند...توضیحات بیشتر
رخسانه[رخ + سان (پسوند شباهت) + ه (پسوند نسبت)]، (= رخسانا)، ، رخسانا.توضیحات بیشتر
رخشان(= درخشان)، ( درخشان.توضیحات بیشتر
رخشنده(صفت فاعلی از رخشیدن)، 1- درخشنده؛ 2- (به مجاز) دارای عظمت و شکوه.توضیحات بیشتر
رزان1- تاکستان، باغ انگور؛ 2- (در عربی) سنجیده شده، با وقار و آراسته.توضیحات بیشتر
رزی(فرانسوی ـ فارسی) (رُز + ی (پسوند نسبت))، منسوب به رُز،   رُز.توضیحات بیشتر
رستا(رَست = رَستن، رهیدن + ا (پسوند)) رستگار شده، رهایی یافته و خلاص شده.توضیحات بیشتر
رُستا(در قدیم) روستا، دِه.توضیحات بیشتر
رشنک(اوستایی) 1- روشن؛ 2- (در گیاهی) نام گیاهی است (شاتل)؛ 3- (اَعلام) در ...توضیحات بیشتر
رضوانه(عربی ـ فارسی) (رضوان + ه (پسوند نسبت)) 1- منسوب به رضوان؛ 2- بهشتی؛ 3...توضیحات بیشتر
روبیتا  1- مقلوب شدهی بیتارو، بینظیر؛ 2- (به مجاز) زیباروی.توضیحات بیشتر
روجا(کردی ـ فارسی) [روج (کردی) = روز، آفتاب + ا (پسوند نسبت)]، 1-  منسوب ب...توضیحات بیشتر
روح افزا1- آنچه به روان انسان شادابی و طراوت می بخشد، جانبخش، مفرح؛ 2- گوشه‌ای...توضیحات بیشتر
روح انگیز(عربی ـ فارسی) (= روح افزا)، ( روح افزا. 1-توضیحات بیشتر
روح بخش(عربی ـ فارسی) (= روح افزا)، ( روح افزا. 1-توضیحات بیشتر
روحا  (عربی ـ فارسی) (روح = جان، نفس، روان + الف (اسم ساز))، منسوب به جان ...توضیحات بیشتر
روزا(روز + ا (پسوند نسبت))، 1- منسوب به روز؛ 2- (به مجاز) تابنده و زیبا. +...توضیحات بیشتر
روزانا(روزان + الف اسم ساز ) 1- منسوب به روز؛ 2- روشنا؛ 3- (به مجاز) تابنده ...توضیحات بیشتر
روژبین(کردی ـ فارسی) (روژ = روز + بین = جزء پسین بعضی از کلمه  های مرکب، به ...توضیحات بیشتر
روژیا(کردی ـ فارسی) (روژ + ی میانجی + ا (پسوند اسم ساز))، روز و روشنایی.توضیحات بیشتر
روژین(کردی ـ فارسی) (روژ = روز + ین (پسوند نسبت))، 1-منسوب به روز؛ 2- تابنا...توضیحات بیشتر
روسانا(رو + سان + الف اسم ساز) مانند روی و چهره.توضیحات بیشتر
روشا(رو + شا = شاد) روشاد، دارای چهرهی شاد، شاداب.توضیحات بیشتر
روشان(= روشن)، ( روشن.توضیحات بیشتر
روشن دخت(روشن + دخت = دختر)، 1- دختر تابنده و شاد؛ 2- (به مجاز) زیبارو.توضیحات بیشتر
روشنا1- روشن، جای روشن، روشنایی؛ 2- (در کردی) روشن، آشنا.توضیحات بیشتر
رومینا1- زدوده و صیقل کرده شده و جلا داده؛ 2- پاک و پاکیزه کرده.توضیحات بیشتر
رونیا1- مقلوب نیارو(ی)، آن که چهره‌اش مثل نیاکان است؛ 2- (به مجاز) اصیل و ن...توضیحات بیشتر
رونیکا(رو + نیکا)، روی زیبا، زیباروی.توضیحات بیشتر
روهینا(در قدیم) آهن و فولاد جوهردار، جنسی از پولاد قیمتی، آهن گوهر دار، گوهر...توضیحات بیشتر
رهانجات یافته و آزاد، با آزادی، آزادانه، رهایی.توضیحات بیشتر
زحل  (اَعلام) [=کیوان] دومین سیارهی بزرگ منظومه شمسی و ششمین سیاره از لحا...توضیحات بیشتر
زرافشان1- ذرات زر پاشیده شده، با ذرات طلا اندود شده؛ 2- (در قدیم) زربافت؛ 3- ...توضیحات بیشتر
زری1- پارچه یا لباسی که در آن نخ‌های طلایی به کار رفته است؛ 2- نخ طلا یا ...توضیحات بیشتر
زرین1- از جنس زر، به رنگ زر، طلایی؛ 2- زیبا و آراسته.توضیحات بیشتر
زرین دخت(= زری دخت)،   زری دخت.توضیحات بیشتر
زرینه(= زرین)،   زرین.توضیحات بیشتر
زلفا(زلف = موی بلندِ سر، گیسو + الف‌ (پسوند نسبت))‌، 1-منسوب به زلف؛ 2- (ب...توضیحات بیشتر
زمانه1- روزگار، دوره، دور، عهد؛ 2- (در قدیم) مدت زندگی، عمر.توضیحات بیشتر
زیبا1- ویژگی آنکه دیدنش لذت بخش و چشم‌ نواز است، جمیل؛ 2- دلنشین، مطبوع، خ...توضیحات بیشتر
زیبنده1- در خور، سزاوار، شایسته؛ 2- آراسته، زیبا.توضیحات بیشتر
زیلان(= اَرجی، دِسیس) نام گیاهی است یکساله و معطر و دارای کرکهای غده‌دار و ...توضیحات بیشتر
زیور(سغدی) آنچه با آن چیزی یا کسی را آرایش کنند، پیرایه.توضیحات بیشتر
ژاسمنژاسمین، گل یاسمن یا یاسمین.توضیحات بیشتر
اسامی دختر با ریشه های

نام های دخترانه و پسرانه شروع شده با