رامسین | گونهی کهنه رامتین به معنی سازنده و نوازنده است. + ن.ک.رامتین. | توضیحات بیشتر |
رامک | (رام +ک (تصغیر))، مصغر رام، ( رام. 1- ، 2- و 3- | توضیحات بیشتر |
رامی | (رام + ی (پسوند نسبت))، منسوب به رام، ( رام. 1- ، 2- و 3- | توضیحات بیشتر |
رامیار | (= رمیار)، رمه یار، چوپان. | توضیحات بیشتر |
رامین | (= رام، رامتین)، (اََعلام) نام عاشق ویسه، [این کلمه در بعضی منابع مرکب... | توضیحات بیشتر |
رایان | (اَعلام) نام کوهی در حجاز و نام شهری و روستایی است. | توضیحات بیشتر |
رایکا | (گیلکی) (= ریکا) به معنی پسر، محبوب و مطلوب. | توضیحات بیشتر |
رائین | 1- (= رایین) نام بلوک و قصبه ای است در جنوب شرقی کرمان بین این شهر و ... | توضیحات بیشتر |
رحمدل | (عربی ـ فارسی) (به مجاز) رئوف و دل نازک، دل رحم. | توضیحات بیشتر |
رزبان | 1- آن که از مرز کشور پاسداری میکند، سرحد دار؛ 2-(در قدیم) (به مجاز) آن... | توضیحات بیشتر |
رسا | 1- ویژگی صدایی که به وضوح قابل شنیدن است، موزون و بلند، آنچه به راحتی ... | توضیحات بیشتر |
رستگار | 1- رها، خلاص؛ 2- نجات یافته. | توضیحات بیشتر |
رستم | 1- کشیده بالا، بزرگ تن، قوی اندام؛ 2- (در فارسی باستان، گاتها و دیگر ب... | توضیحات بیشتر |
روح الامین | (عربی) (= جبرائیل)، ( جبرائیل؛ [روح نام جبرئیل است و امین صفت اوست و خ... | توضیحات بیشتر |
رودین | (رود = فرزند به ویژه پسر + ین (پسوند نسبت)) (به مجاز) فرزند پسر. | توضیحات بیشتر |
روزبه | (در قدیم) ( به مجاز) خوشبخت، سعادتمند، بهروز. | توضیحات بیشتر |
روشن | 1- دارای نور، تابنده، درخشان؛ 2- (به مجاز) آگاهِ با بصیرت، بینا؛ 3- شا... | توضیحات بیشتر |
رویین | 1- (به مجاز) سخت و محکم؛ 2- (اَعلام) (در شاهنامه) پسر پیران ویسه که در... | توضیحات بیشتر |
رهام | 1- (اَعلام) 1) (در شاهنامه) پهلوان ایرانی، نام پسر گودرز که در جنگ یاز... | توضیحات بیشتر |
زاگرس | (اَعلام) نام رشته کوهی که از مغرب ایران تا شرق ترکیه و شمال عراق ادامه... | توضیحات بیشتر |
زال | 1- (= زر) سفید موی؛ 2- (اَعلام) پسر سام و پدر رستم، پهلوان افسانه ای ا... | توضیحات بیشتر |
زاوش | (یونانی) نام ستاره ی مشتری، زاوش که درکتب شعر فارسی مورد استفاده قرار ... | توضیحات بیشتر |
زرار | 1- تیزفهم، سبک روح؛ 2- (اَعلام) (زَرار) پدر بابک و نیای اردشیر بابکان ... | توضیحات بیشتر |
زرتشت | 1- دارندهی شتر زرد، زردشت؛ 2- (اَعلام) پیامبر ایران باستان از خانواده... | توضیحات بیشتر |
زردشت | 1- (= زرتشت)، زرتشت؛ 2- (اَعلام) 1) زردشت نام بخشی از رودخانهی دِهوج... | توضیحات بیشتر |
زریر | 1- تیز خاطر؛ 2- سبک روح؛ 3- نام گیاهی (اسپرک)؛ 4- (در اوستا) به معنی ز... | توضیحات بیشتر |
زمان | 1- جریانی پیوسته، غیر قابل انقطاع، رونده ، و بی آغاز و بی انجام که در ... | توضیحات بیشتر |
زیرک | باهوش، هوشیار. | توضیحات بیشتر |
ژوبین | 1- ژوپین، زوبین، نیزهی کوچک که در جنگهای قدیم به سوی دشمن پرتاب میکردن... | توضیحات بیشتر |
ژیان | 1- خشمناک و غضبناک؛ 2- (به مجاز) بیباک و شجاع. | توضیحات بیشتر |
سارنگ | 1- نام پرندهای کوچک به رنگ سیاه، سار، ساری؛ 2- (در موسیقی ایرانی) گوش... | توضیحات بیشتر |
سارو | 1- (= ساروک) نام پرنده ای سیاه رنگ در هندوستان که مانند طوطی سخن گو م... | توضیحات بیشتر |
ساسان | (اَعلام) 1- (در شاهنامه) 1) پسر بهمن و نوهی اسفندیار؛ 2) (در ایران باس... | توضیحات بیشتر |
سالار | 1- سردار سپاه، فرمانده لشکر؛ 2- (در قدیم) حاکم، والی، شاه، رهبر، قائد؛... | توضیحات بیشتر |
سام | (در اوستایی) 1- به معنی سیاه؛ 2- نام خانوادهای ایرانی؛ 3- (اَعلام) (... | توضیحات بیشتر |
سامان | 1- سرزمین، ناحیه، محل، مکان؛ 2- ترتیب و روش چیزی یا کاری، ثروت، دارای... | توضیحات بیشتر |
سامی | 1- عالی، بلند مرتبه، بلند؛ 2- (اَعلام) 1) منسوب به سام پسر نوح نبی(ع)؛... | توضیحات بیشتر |
سامیار | (سام = سبیکهی زر و سیم + یار (پسوند دارندگی)) (به مجاز) ثروتمند. | توضیحات بیشتر |
سامین | (سام + ین (پسوند نسبت))، منسوب به سام، ( سام. | توضیحات بیشتر |
سانیار | (سان = کیفیت، چگونگی، قدرت، عزت + یار (پسوند دارندگی))، دارای عزت و قد... | توضیحات بیشتر |
ساویز | شخص خوشاخلاق و نیک خو (ی). | توضیحات بیشتر |
سبلان | (= سولان) (اعلام) 1) رشته کوه آتشفشانی در شمال غربی ایران، در استان ه... | توضیحات بیشتر |
سپهدار | 1- فرمانده سپاه، سپهسالار؛ 2- فرمانروا، پادشاه. | توضیحات بیشتر |
سپهر | 1- آسمان؛ 2- (به مجاز) روزگار؛ 3- (در موسیقی ایرانی) گوشهای در دستگاه... | توضیحات بیشتر |
سپهرداد | (اَعلام) نام داماد داریوش که در شجاعت ممتاز بود. | توضیحات بیشتر |
سرافراز | 1- (به مجاز) افتخار کننده به چیزی یا کسی، سربلند، مفتخر؛ 2- (در قدیم) ... | توضیحات بیشتر |
سردار | 1- (در نظام) فرمانده یک گروه یا یک دستهی نظامی؛ 2- عنوانی احترام آمیز ... | توضیحات بیشتر |
سرفراز | (مخففِ سر افراز)، سر افراز. | توضیحات بیشتر |
سرور | 1- آنکه مورد احترام است و نسبت به دیگری یا دیگران سِمَت بزرگی دارد؛ 2-... | توضیحات بیشتر |
سروش | 1- (به مجاز) پیام آور؛ 2- (در قدیم) فرشتهی پیام آور، فرشته؛ 3- (به مج... | توضیحات بیشتر |
سعدی | (عربی ـ فارسی) 1- (در قدیم) سعد بودن، خجستگی، مبارکی؛ 2- (اَعلام) سعدی... | توضیحات بیشتر |
سمران | 1- (معربِ سمرکند) سمرکند یا سمرقند، که نام شهری است در ایران قدیم و هم... | توضیحات بیشتر |
سمندر | 1- اسبی که رنگ آن مایل به زرد باشد؛ 2- (به مجاز) اسب تندرو و نیرومند؛ ... | توضیحات بیشتر |
سواک | رفتار نرم، رفتار نرم و آهسته. | توضیحات بیشتر |
سورن | (اَعلام) 1) (= سورِنا) [قرن اول پیش از میلاد] سردار ایرانی، فرمانده سپ... | توضیحات بیشتر |
سورنا | (= سورِن)، ) سورِن. | توضیحات بیشتر |
سورین | 1- (در ایران باستان) نیرومند، قدرتمند؛ 2- (اَعلام) 1) یکی از خاندان ... | توضیحات بیشتر |
سهراب | 1- دارندهی آب و رنگ سرخ، سرخاب؛ 2- (اَعلام) (در شاهنامه) پسر رستم از ت... | توضیحات بیشتر |
سهند | (اَعلام) کوه آتشفشانی قدیمی و خاموش در جنوب آذربایجان شرقی میان تبریز... | توضیحات بیشتر |
سیامک | 1- دارای موی سیاه؛ 2- (اَعلام) 1) (در شاهنامه) پسر کیومرث شاه پیشدادی ... | توضیحات بیشتر |
سیاوش | 1- دارندهی اسب نر سیاه؛ 2- (اَعلام) (در شاهنامه) شاهزاده ایرانی، پسر ک... | توضیحات بیشتر |
سیاووش | (= سیاوش)، ( سیاوش. | توضیحات بیشتر |
سیروس | 1- (تلفظ فرانسوی کوروش)، ( کوروش؛ 2- (اَعلام) از زمرهی نامهای کهن ایر... | توضیحات بیشتر |
سینا | ابوعلی سینا دانشمند معروف ایرانی؛ 2) سینا (= صحرای سینا) شبه جزیرهی بی... | توضیحات بیشتر |
شاپور | 1- پسر شاه، شاه زاده؛ 2- (اَعلام) 1) (در شاهنامه) نام چند پهلوان ایران... | توضیحات بیشتر |
شادمهر | 1- (به مجاز) ویژگی آن که دارای شادی و مهربانی است؛ 2- (اَعلام) 1) شهر ... | توضیحات بیشتر |
شاهپور | (= شاپور)، ( شاپور. 1- | توضیحات بیشتر |
شاهرخ | 1- دارای رخساری چون شاه، شاه منظر، شاه سیما؛ 2- (در ورزش) در شطرنج حرک... | توضیحات بیشتر |
شاهرود | (شاه = جزء پیشین بعضی از کلمههای مرکب به معنی «اصلی» و «مهم» + رود = ... | توضیحات بیشتر |
شاهو | 1- مروارید شاهوار و نفیس؛ 2- کوتاه شده ی شاهوار(؟)؛ 3- (اعلام) نام کو... | توضیحات بیشتر |
شاهین | 1- نوعی پرندهی شکاری از خانوادهی باز؛ 2- (در قدیم) (درگاه شماری) برج م... | توضیحات بیشتر |
شایان | (اسم فاعل از شایستن)، 1- شایسته، سزاوار، در خور؛ 2- (به مجاز) بسیار، ف... | توضیحات بیشتر |
شایگان | ارزشمند، ممتاز، عالی، شایسته. | توضیحات بیشتر |
شروان | 1- (در فارسی) درخت سرو؛ 2- (اَعلام) [= شیروان] ناحیه و ولایت قدیم، کنا... | توضیحات بیشتر |
شروین | (اَعلام) 1) نام قلعهی شروان؛ 2) نام انوشیروان دادگر؛ 3) نام دو تن از پ... | توضیحات بیشتر |
شکبوس | (اَعلام) (در شاهنامه) پهلوان افسانهای سپاه توران، که در جنگ با رستم ک... | توضیحات بیشتر |
شکیب | تحمل، بردباری، صبر، شکیبیدن. | توضیحات بیشتر |
شوان | (= شبان) (در قدیم) شبان؛ چوپان، نگهبانِ گله. | توضیحات بیشتر |
شوقی | (عربی ـ فارسی) (شوق + ی (پسوند نسبت)) 1- ویژگی کسی که دارای میل و رغبت... | توضیحات بیشتر |
شهام | تیز خاطر، چالاک. | توضیحات بیشتر |
شهباز | (= شاهباز)، نوعی باز سفید رنگ با چشمان زرد و پنجه و منقار قوی که در قد... | توضیحات بیشتر |
شهداد | (= شاه داد) [شاه (در عرفان) = خداوند + داد = داده، آفریده]، 1- آفریدهی... | توضیحات بیشتر |
شهراد | پادشاهِ جوانمرد. | توضیحات بیشتر |
شهرام | 1- مطیع شاه، رام شاه؛ 2- آرام شاه، موجب آرامش شاه. | توضیحات بیشتر |
شهرخ | (= شاهرخ)، شاهرخ. 1- | توضیحات بیشتر |
شهروز | (اَعلام) نام وزیر شاهپور. | توضیحات بیشتر |
شهسوار | (= شاه سوار)، 1- ماهر در سوارکاری؛ 2- (در قدیم) (به مجاز) شخص بسیار بر... | توضیحات بیشتر |
شهمیر | (شه = شاه + میر = امیر)، 1- مخفف شاه امیر؛ 2- مقلوب شده ی امیرشاه؛ 3-... | توضیحات بیشتر |
شهنام | 1- بزرگ نام و دارندهی نامِ شاهانه؛ 2- (به مجاز) نیکنام، نکونام. | توضیحات بیشتر |
شهنور | [شه= شاه؛ (در تصوف) خداوند، الله + نور] روی هم به معنی نور شاه و به تع... | توضیحات بیشتر |
شهیار | [شه = شاه +یار (در قدیم) همدم، همنشین، مونس، نظیر، همتا + یار] 1- روی ... | توضیحات بیشتر |
شیدالله | (فارسی ـ عربی) خورشید خدا، نور خدا. | توضیحات بیشتر |
شیردل | (به مجاز) دلیر، شجاع. | توضیحات بیشتر |
شیرزاد | 1- زاده شیر؛ 2- (به مجاز) دلیر و شجاع؛ 3- (در گیاهی) (شیرزاد) نام گیاه... | توضیحات بیشتر |
شیرو | (شیر+ او/uـ/ = (پسوند نسبت))، 1- منسوب به شیر؛ 2- (به مجاز) دلیر و شجا... | توضیحات بیشتر |
شیرویه | (اَعلام) (در شاهنامه) 1) پهلوان ایرانی، پسر بیژن، که با چند پهلوان دیگ... | توضیحات بیشتر |
صدرا | (عربی ـ فارسی) (صدر + ا (پسوند نسبت))، 1- منسوب به صدر، ( صدر؛ 2- (اَع... | توضیحات بیشتر |
طوفان | (معرب از یونانی) (= توفان) 1- جریان هوای بسیار شدید و معمولاً همراه با... | توضیحات بیشتر |
طهماسب | (= تهماسب)، 1- دارندهی اسب قوی؛ 2- (اَعلام) 1) (طهماسب) نام دو تن از پ... | توضیحات بیشتر |
طهمورث | (= تهمورث)، ( تهمورث. | توضیحات بیشتر |