Ooma
انتخاب نام دختر و پسر
اسم پسر فارسی همراه با معنی
نام معنی مشاهده
محمدجاوید(عربی) از نام‌های مرکب، ا محمّد و جاوید.توضیحات بیشتر
محمدرامین(عربی ـ فارسی) از نام‌های مرکب، ا محمّد و رامین.توضیحات بیشتر
محمدسالار(عربی ـ فارسی) از نام‌های مرکب، ا محمّد و سالار.توضیحات بیشتر
محمدسامان(عربی ـ فارسی) از نام‌های مرکب، ا محمّد و سامان.توضیحات بیشتر
محمدسپهر(عربی ـ فارسی) از نام‌های مرکب، ا محمّد و سپهر.توضیحات بیشتر
محمدسرور(عربی) از نام‌های مرکب، ا محمّد و سرور.توضیحات بیشتر
محمدسروش(عربی ـ فارسی) از نام‌های مرکب، ا محمّد و سروش.توضیحات بیشتر
محمدسلمان(عربی) از نام‌های مرکب، ا محمّد و سلمان.توضیحات بیشتر
محمدسینا(عربی ـ فارسی) از نام‌های مرکب، ا محمّد و سینا.توضیحات بیشتر
محمدشایان(عربی ـ فارسی) از نام‌های مرکب، ا محمّد و شایان.توضیحات بیشتر
محمدعرشیا(عربی ـ فارسی) از نام‌های مرکب، ا محمّد و عرشیا.توضیحات بیشتر
محمدفرزاد(عربی ـ فارسی) از نام‌های مرکب، ا محمّد و فرزاد.توضیحات بیشتر
محمدفرهاد(عربی ـ فارسی) از نام‌های مرکب، ا محمّد و فرهاد.توضیحات بیشتر
محمدکیا(عربی ـ فارسی) از نام‌های مرکب، ا محمّد و کیا.توضیحات بیشتر
محمدکیان(عربی ـ فارسی) از نام‌های مرکب، ا محمّد و کیان.توضیحات بیشتر
محمدماهان(عربی ـ فارسی) از نام‌های مرکب، ا محمّد و ماهان.توضیحات بیشتر
محمدمهرداد(عربی ـ فارسی) از نام‌های مرکب، ا محمّد و مهرداد.توضیحات بیشتر
محمدمهیار(عربی ـ فارسی) از نام‌های مرکب، ا محمّد و مهیار.توضیحات بیشتر
محمدنوید(عربی ـ فارسی) از نام‌های مرکب، ا محمّد و نوید.توضیحات بیشتر
محمدنیما(عربی ـ فارسی) از نام‌های مرکب، ا محمّد و نیما.توضیحات بیشتر
محمدیزدان(عربی ـ فارسی) از نام‌های مرکب، ا محمّد و یزدان.توضیحات بیشتر
مسیحا1- (= مسیح)، ( مسیح. 1) [در قرآن مجید کلمه «مسیح» آمده و الحاق حرف «ا»...توضیحات بیشتر
ملک آرا(عربی ـ فارسی) 1- (در قدیم) (به مجاز) مایهی زینت و آراستگی سلطنت یا مم...توضیحات بیشتر
ملک زمان(عربی) (= مَلَک جهان)، ( مَلَک جهان.توضیحات بیشتر
منوچهر1- به معنی «از نژاد و پشت منوش» [منوش یکی از ناموران قدیم]؛ 2-(اَعلام)...توضیحات بیشتر
مه سیما(فارسی ـ عربی) (= ماه سیما)، ( ماه سیما و ماه چهر.توضیحات بیشتر
مهبد(= مهبود)، ( مهبود.توضیحات بیشتر
مهداد(مِه = مِهتر، بزرگتر + داد = داده) (به مجاز) بزرگ‌زاده.توضیحات بیشتر
مهدی یار(عربی ـ فارسی) یاور مهدی؛ (به مجاز) دوستدار و محب مهدی منتظر قائم آل م...توضیحات بیشتر
مهدیار(عربی ـ فارسی) (مَهد = (به مجاز) سرزمین، کشور، میهن + یار (پسوند محافظ...توضیحات بیشتر
مهر تاش(فارسی ـ ترکی) [مِهر = مهربانی، محبت + تاش (ترکی) (= داش) این کلمه به ...توضیحات بیشتر
مهراب1- دارندهی جلوهی آفتاب و کسی که تابش مهر دارد؛ 2- (اَعلام) پادشاه کابل...توضیحات بیشتر
مهراد(مِه = مِهتر، بزرگتر + راد = جوانمرد)، 1- جوانمرد مِهتر و بزرگتر؛ 2- (...توضیحات بیشتر
مهرام(مَه + رام) 1- آن که ماه رام اوست؛ 2- (به مجاز) خوشبخت.توضیحات بیشتر
مهران1- به معنی دارندهی مهر؛ 2- (اَعلام) 1) نام یکی از خاندان‌های هفتگانهی ...توضیحات بیشتر
مهربد(مهر = مهربانی و محبت + بُد /-bod/ (پسوند محافظ یا مسئول))، 1- محافظ ی...توضیحات بیشتر
مهرداد1- دادهی مهر، آفریده شدهی مهر؛ 2- (اَعلام) 1) نام چهار تن از شاهان اشک...توضیحات بیشتر
مهرزاد(= زادهی مهر) (اَعلام) بنا بر بعضی از نسخه‌های شاهنامه نام یکی از پسرا...توضیحات بیشتر
مهزیار1- (= مازیار)، ( مازیار؛ 2- (اَعلام) نام پدر علی اهوازی [علی ابن مهزیا...توضیحات بیشتر
مهنام(مَه = ماه + نام (در قدیم) (به مجاز) = نشان، اثر، صورت، ظاهر)، 1- نشان...توضیحات بیشتر
مِهیاد(مِه = مِهتر، بزرگتر + یاد)، 1- تداعیگر مِهتری و بزرگی؛ 2- (به مجاز) م...توضیحات بیشتر
مهیار1- (= ماهیار)، ( ماهیار؛ 2- (اَعلام) 1) پیرمردی مهمان نواز در روزگار ب...توضیحات بیشتر
مهین1- کشوری که در آن شخص به دنیا آمده و تابعیت دولت آن را دارد، وطن؛ 2- (...توضیحات بیشتر
میران(میر = امیر + ان (پسوند نسبت))، منسوب به امیر، امیرانه، شاهانه، + ( ام...توضیحات بیشتر
نامجو1- (به مجاز) نامدار، مشهور؛ 2- (در قدیم) جویای آوازه و شهرت.توضیحات بیشتر
نامدار1- (به مجاز) دارای آوازه و شهرت بسیار، مشهور، معروف؛ 2- (در قدیم) (به ...توضیحات بیشتر
نامی(منسوب به نام)، 1- (به مجاز) مشهور، معروف؛ 2- (در قدیم) محبوب، گرامی؛ ...توضیحات بیشتر
نرسی(اوستایی) این نام شاید ' جلوه مرد ' یا ' جلوه ی مردمان ' باشد، (در اعل...توضیحات بیشتر
نریمان(اوستایی) (= نیرم) 1- به معنی نر منش، مرد سرشت و دلیر و پهلوان؛ 2- (در...توضیحات بیشتر
نوبخت1- (= جوان بخت) 2- (اَعلام) 1) از نام‌های دوران ساسانی؛ 2) نوبخت اهواز...توضیحات بیشتر
نوذر(اَعلام) (در شاهنامه) نام پسر منوچهر یکی از پادشاهان کیانی که پس از او...توضیحات بیشتر
نوری(عربی ـ فارسی) (نور + ی (پسوند نسبت))، 1- منسوب به نور، مربوط به نور؛ ...توضیحات بیشتر
نوژن(در قدیم) نوعی کاج، صنوبر.توضیحات بیشتر
نوشاد1- (به مجاز) جوان نورستهی شاداب؛ (اَعلام) نام شهر یا موضعی که خوبرویان...توضیحات بیشتر
نوید1- خبر خوش، مژده؛ وعدهی نیک و خوش، سخن امیدوار کننده؛ 2- (در قدیم) وعد...توضیحات بیشتر
نویدرضا(فارسی ـ عربی) از نام‌های مرکب، م نوید و رضا.توضیحات بیشتر
نویندارای حالت یا کیفیت نو، جدید.توضیحات بیشتر
نهاد1- سرشت، طبیعت؛ 2- ضمیر، دل؛ 3- بنیاد، اساس؛ 4-(در قدیم) روش، طریقه؛ 5...توضیحات بیشتر
نیتا[نی = نه (به صورت شبه جمله) (در قدیم) نیست، نبود + تا = لنگه، مثل، مان...توضیحات بیشتر
نیرومنددارای نیرو، قوی.توضیحات بیشتر
نیک روز(در قدیم) (به مجاز) خوشبخت، سعادتمند.توضیحات بیشتر
نیکان(نیک + ان (پسوند نسبت، علامت جمع))، منسوب به نیک، ن نیک؛ 2- نیکها (اشخ...توضیحات بیشتر
نیکزادپاک نژاد، پاک سرشت، پاک گوهر.توضیحات بیشتر
نیکنامدارای آبرو و اعتبار اجتماعی، خوشنام.توضیحات بیشتر
نیما1- نام کوهی است حوالی نور؛ 2- (اَعلام) 1) نام یکی از اسپهبدان تبرستان؛...توضیحات بیشتر
والا(= بالا) 1- دارندهی مقام و مرتبهی مهم، به ویژه مقام و مرتبهی دنیایی به...توضیحات بیشتر
ودود1- از نام‌ها و صفات خداوند؛ 2- (در قدیم) بسیار مهربان.توضیحات بیشتر
وفادار(عربی ـ فارسی) آن که یا آنچه به تعهد، دوستی و عشق پای بند باشد، با وفا...توضیحات بیشتر
ونونونون اسم پسرانه است، معنی ونون: نام چهار تن از پادشاهان اشکانی ، وُنُن...توضیحات بیشتر
هامان(اَعلام) 1) هامان (مشهور) وزیر اخشویروش [خشیارشا که او را با اردشیر خل...توضیحات بیشتر
هجیر(= هژیر) 1- (در قدیم) خوب، پسندیده؛ 2- (در شاهنامه) پهلوان ایرانی، پسر...توضیحات بیشتر
هخامنش1- دوست منش، دوست کردار، کسی که دارای کردار و اندیشه نیک است؛ 2- (اَعل...توضیحات بیشتر
هرمز(اوستایی) (= ارمز، ارمزد، اورمزد، هورمز و هورمزد)، 1-(در ادیان) اهورام...توضیحات بیشتر
هرمزد(= هرمز)، ( هرمز.توضیحات بیشتر
هُژَبر(عربی، هزبر) (در قدیم) 1- شیر؛ 2- (به مجاز) پهلوان، مرد دلاور.توضیحات بیشتر
هژیر(= هجیر) 1- خوب، پسندیده؛ 2- زیبا؛ 3- چابک، چالاک؛ 4- (در حالت قیدی) ب...توضیحات بیشتر
هشام(عربی) 1- جُود و بخشش؛ 2- جوانمرد.توضیحات بیشتر
همایون1- دارای تأثیر خوب، خجسته، مبارک، فرخنده؛ 2- (در موسیقی ایرانی) یکی از...توضیحات بیشتر
همراز1- ویژگی هر یک از دو یا چند نفری که راز خود را به یکدیگر میگویند؛ 2- ه...توضیحات بیشتر
هوتن(هو = خوب + تن) 1- خوب تن، نیک اندام؛ 2- (به مجاز) تندرست و خوش قد و ب...توضیحات بیشتر
هورام(عبری) 1- مرتفع؛ 2- (اَعلام) نام شهریار جازر که در هنگام افتتاح فلسطین...توضیحات بیشتر
هوشمند(هوش + مند (پسوند دارندگی و اتصاف)) 1- صاحب هوش، باهوش؛ 2- عاقل، بخرد.توضیحات بیشتر
هوشنگ1- به معنی کسی که منازل خوب فراهم سازد؛ 2- (اَعلام) (در شاهنامه) دومین...توضیحات بیشتر
هوشیار(پهلوی) (= هوشیار، هشیوار) 1- کسی که دارای هوش است، باهوش؛ 2- عاقل، بخ...توضیحات بیشتر
هومان(= هومن)، ( هومن. 1-توضیحات بیشتر
هومن(هو = خوب + من/ مان = اندیشه و روح) 1- دارندهی روح خوب و نیک اندیش؛ 2-...توضیحات بیشتر
هویداروشن، آشکار، نمایان، خوب پیدا.توضیحات بیشتر
هیراد(دساتیر) 1- خود را به مردم تازه روی و خوشحال وانمود کردن؛ 2- بشیر.توضیحات بیشتر
یادگار1- آنچه از کسی یا چیزی باقی میمانَد و خاطرهی او را در اذهان زنده نگه‌م...توضیحات بیشتر
یارالله(فارسی ـ عربی) دوست خدا.توضیحات بیشتر
یاسان(دساتیر) 1- از برساخته‌های فرقهی آذرکیوان؛ 2- (اَعلام) یاسان را نام پی...توضیحات بیشتر
یاقوت(معرب از فارسی یاکند) 1- (در علوم زمین) سنگِ قیمتی از ترکیبات آلومین ک...توضیحات بیشتر
یاوریاری دهنده، کمک کننده.توضیحات بیشتر
یزدان1- خداوند، ایزد؛ 2- (در ادیان) در مذاهب ثنوی، خدای خیر و نیکی، ایزد مق...توضیحات بیشتر
اسامی پسر با ریشه های

نام های دخترانه و پسرانه شروع شده با