- مامانا دخترم از وقتی دنیا اومد عاشق حمام بود
یعنی جوری که توی حمام اصلا صداش در نمیومد،دوست داشت ، میخندید،بازی میکرد...
تا الان که ۸ماهشه از آخرین بار که ۳روز پیش بود بردنش حمام یه جیغای عجیبی میکشه و دیگه توی وان نمیشینه!!!
میچسبه به من و مجبورم تند تند یه حموم کنم بیارمش بیرون!
امروز بردمش حمام بدتر ازقبل گریه و جیغ.....
حالا هر کاری لازمه میکنم
باباش و داداشش میان سرگرمی میکنن
شعر میخونم
اسباب بازیا کهدوست داره میبرم.....
ولی بازم میترسه!!!
خیلی ناراحتم شما اگه راه حلی دارین بگین لطفا خیلی ناراحتم از این موضوع😞>ترس بچه ۸ماهه از حمام🫣❌️❌️481 بازدید19 پاسخ - دخترم زود عصبی میشه424 بازدید34 پاسخ
- همش به خودم میگم بقیه خانمهای حامله خیلی مراقب تو دلیاشونن و اصلا غصه نمیخورن من چقدر مادر بدی هستم که حتی اینم نمیتونم رعایت کنم و بیشتر بهم میریزم.
مدام هم میخونم که اگه مادر تو دوران بارداری روحیه ی خوبی نداشته باشه بچه با کلی مشکل به دنیا میاد و ... همه ی اینها اوضاعم رو دو چندان خراب میکنه.
نمیدونم چه میزان غصه و گریه ای اصن مجاز هست تو بارداری
میشه کمکم کنید؟>افسردگی در بارداری چطوریه؟؟303 بازدید38 پاسخ - وقتتون بخیر
پسر من الان ۱۸ماهش هست تا یکسالگی همه جا حتی دکتر میرفتیم خیلی سریع ارتباط میگرفت تا یکسالگی که برای اندازه گیری قد خوابوندمش شدیدا گریه کرد و دیگه چنان گریه میکرد که هیچکاری نمیشد بکنم.دیروز برای واکسن ۱۸ماهگی به محض ورود به بهداشت شروع به گریه کرد و اشاره به در که بریم بیرون.و اونقدر ناآرومی کرد که نتونستن قد و وزنش رو چک کنن.به محض اینکه از ساختمان بهداشت خارح شدیم خندید و گریه اش متوقف شد.توی ارایشگاه هم همینطور بود.کارشناس بهداشت گفتن حتما ببرید دکتر ببینید چرا اینجوره.البته من همون یکسالگی از پزشکش سوال کردم گفتن طبیعیه.توی محیط خانواده حتی وقتی بار اوله جایی میریم بعد از چند دقیقه با همه دست میده و براشون دست تکون میده و بازی میکنه.خواستم نظر شما رو هم بدونم.سپاس از پاسخگوییتون>ترسیدن کودک از محیط های خاص159 بازدید3 پاسخ - پسر من تا یکسالگی هرجا میرفتیم کلی میخندید و باهمه زود ارتباط میگرفت بعد از اون توی مطب که رفتیم موقع قد گرفتن به شدت گریه کرد و از اونجا دیگه وارد مطب که میشیم چنان گریه و جیغ میزنه که همه تعجب میکنن.
امروزم برای واکسن رفتیم از بدو ورود شروع به گریه کرد و چنان جیغ میزد که همه وحشت کردن.یک لحظه هم ساکت نمیشد.نگذاشت وزنش کنن و قدشو اندازه بزنن.
کارشناس اونجا گفتن ببرید دکتر ببینید چرا اینجور میکنه.
منم نگران شدم.
البته جاهای دیگه مثل خونه غریبه و خانه بازی و اینا سریع میره با همه ارتباط میگیره میشینه حتی با غریبه ها بازی میکنه ولی محیط مطب ارایشگاه بهداشت اینجور میکنه.خاطره بدی هم نداره چون تاحالا مریضی نداشته که حاد باشه و ببرمش دکتر.در حد چکاپ بوده همش.
اگر دوستان هم تجربه ای دارن ممنون میشم بگن.
ببخشید طولانی شد🫣
>گریه شدید و ترس کودک از محیط های خاص343 بازدید38 پاسخ - دخترم ۶ ماهو ۲۸ روزشه ،از ۴ ماهو ۲۰ روزگی غذاشو شروع کردم چون دو ماه وزنش ثابت مونده بود دکترخودش و دکتر اوما گفتن غذاشو شروع کن .
از فرنی شروع کردم ۱ قاشق دادم تا رسید به ۱۰ قاشق .بعد هر روز ۱۰ قاشق فرنی میدادم کنارش مقدار کم هم موز میدادم بعد اینکه ۶ ماه کامل شد سوپ دادم بهش ،اولین سوپشو با برنج ،هویج ومرغ درست کردم خدارو شکر دوست داشت و می خورد بعد یه هفته به جای برنج جوپرک زدم بعد یه هفته کدو سبز اضافه کردم همشو دوست داشت میخورد ولی از وقتی جوپرک به سوپش اضافه کردم شبا با گریه میخوابید باید رو شکم میخوابید و هی گریه میکرد باید پشت کمر شو ماساژ میدادم که بخوابه دو روزه که نه جوپرک نمیزنم نه کدوسبز نسبت به قبل خوب میخوابه
سوالم اینه که از وقتی که چهار ماهگی سرماخورده بود یه ماه طول کشید تا خوب بشه از اون موقع تا الان که ۶ ماهو ۲۸ روزشه شبها چند بار بیدار میشه و گریه میکنه یا شیر میخواد یا باید روپام بزارمش تا دوباره بخوابه .
نمیدونم چرا اینجوری شده یه جوری گریه میکنه آدم دلش میسوزه نمیدونم از غذاشه یا جاییش درد میکنه
لطفاً راهنماییم کنید نمیدونم باید چیکار کنم که راحت بخوابه
دکتر هم بردم تو ۵ماهگی گفت از دندونشه که شبها بیدار میشه گریه میکنه بهش استامینوفن داد ولی میدونم که از دندون نیست چون سه ماهه اینجوریه >علت بیدار شدن زیاد در طول شب و گریه زیاد موقع بیدار شدن216 بازدید16 پاسخ - من سر اینکه پسرم برا چیزایی که میخواد گریه میکنه موندم چیکار کنم میترسم به حرفش گوش بدم اونطوری یاد بگیره واسه هر چیزی گریه کنه شما چه واکنشی نشون میدین یا دادین؟
چون تو فامیل دیدم بچه هاییرو که اصلا نمیشه چیزی بهشون گفت حتما باید چیزی که میخوان فراهم بشه دوست ندارم اونجوری بشه>گریه کردن و لجبازی بچه268 بازدید16 پاسخ - پسرم 4ماهشه هم آلرژی داره هم رفلاکس
شیر خوددمم میخوره منم رژیم غذایی رعایت میکنم
دارو هم پودر اس امپرازول 10،شربت دومپریدون، شربت نئوتادین میخوره
قبل اینکه دکتر تشخیص رفلاکس آلرژیک بده افتضاح بود خیلی گریه میکرد جیغ میزد
بعد تشخیص و مصرف دارو تا حدودی بهتر شد
اما خیلی خوب بگم، نه
یبارم سعی کردم بهش شیر خشک بدم اما بهش نساخت بازم گریه کرد
آپتامیل اچ آ، پپتی جونیور روش امتحان کردم نساخت بهش
دکترشم میگ فقط شیر مادر
دیگ خسته شدم
همش فکر میکنم مشکل از شیر منه
یکسره نق میزنه گریه میکنه خواب نداره......
چیکار کنم؟😭
دکترش فقط میگ صبور باش>رفلاکس آلرژیک و بی قراری294 بازدید24 پاسخ - من اصلا تاحالا تاپیک خانوادگی نزاشته بودم ولی واقعادیگه دلم طاقت نمیاره نمیدونم دردوغصه هاموبه کی بگم
به خدابه همه خوبی میکنم هرمشکلی داشته باشن میرم ولی خانواده م انگارمن نیستم
هرمناسبتی داشته باشم نمیان
مادرم اینایه ساله خونه من نیومدن
تامن زنگ نزنم سراغی ازمن نمیگیرن
ازهیچ کجاشانس نیاوردم نه خانواده خودم نه خانواده شوهرم
فرداروضه دارم زنگ زدم تک به تکشون رو دعوت کردم
یه خواهرم گفت حالاببینم چی میشه
یکیش پیام داده من نمیام
حالااگه یکی از خواهرم یه مناسبت داشته باشه همشون ۲روز مونده میرن
مسئله فقط این نیس هادلم خیلی گرفته
همه چی آوارمیشه رو سرم نمیتونم دیگه تحمل کنم بعضی وقتا میگم بیخیال زندگی توکه ازهیچ طرف شانس نیاوردی ولی به دوتابچه هام نگاه میکنم گناهم میاد نمیخوام دست یکی دیگه بزرگ بشن محبت مادررونبینن..
>خیلی دلم گرفته ....1,519 بازدید322 پاسخ - خیلی دلسرد شدم نسبت به زندگیم
الآنم تو اتوبوسم دارم از شهرم دور میشم میرم جایی که همیشه سرزمین رویاهام بود ،شهری که دوستش داشتم انتخابش کردم ولی الان دلم بابتش گرفته ☹️☹️
عصری هم سر قبر بابام رفتم کلی گریه کردم ازش خواستم برام دعا کن 😔
😭
ببخشید بچه هاا تاپیک زدم خیلی دلم گرفته بود در حدی که دوست دارم بشینم یه عالمه گریه کنم
>بچه ها خیلی دلم گرفتهه ناراحتم 😥😥😥908 بازدید68 پاسخ - من از دیروز خیلی دلشوره دارم و همش گریه میکنم و یکم امروز تب هم داشتم
بنظرتون این اوضاع خطرناک
گریه هام و دلشوره هام دلیلی نداره ولی خیلی میترسم رو بچه ام تاثیر بزاره
ممنون از پاسخ دهی شما>گریه ودلشوره در بارداری464 بازدید33 پاسخ - پسرم ۱۶ روزشه چند روز شده که موقع دستشویی۲، خیلی زور میزنه و کلی گریه میکنه و اذیت میشه، با اینکه دستشویی هاش اصلا سفت نیست و معمولیه ولی خیلی تلاش میکنه، بعضی اوقاتم اصلا نمیشه ساکتش کرد
ولی به محض اینکه دستشویی میکنه دیگه آروم میشه
میشه راهنماییم کنید چیکار کنم؟؟!
«در ضمن پسرم زمانی که بدنیا اومده فتق ناف داشته و عمل کرده البته خیلی جزئی بوده فقط در حد برامدگی ناف»>پسرم موقع مدفوع کردن خیلی اذیت میشه با اینکه مدفوعش اصلا سفت نیست و معمولیه244 بازدید24 پاسخ - حالا موندم ببرم دکتر هم چی بگم،بگم موهاشو میکشه اوردمش😅😕>مامانا اگه بیدارین میشه ی لحظه بیاین313 بازدید6 پاسخ
- ولی برا خودم بغص داره گلوم، میخوام برم ی گوشه بشینم و زاااااار بزنم ب حال خودم، زاااااار بزنم ب بدبختی خودم، هی اشک تو چشمام جمع میشه و پسش میزنم، این چ امتحانیه ک خدا داره ازم میگیره😭😭😭😭>دلم میخواد ب حال خودم زار بزنم و گریه کنم😭😭1,444 بازدید266 پاسخ
- گوشاشم ویکس میزنم اما خب هرچی هست خیلییی اذیتش میکنه..و اینکه
یک هفته هست لب پایینشو میجوه و ی اب کف مانندی میاد روی لبش.ماشین نیست و کسی هم نیست ببرمش دکتر
خیلی نگرانم..چیکارکنم ؟!و شیرمو هم فقط توی خاب میخوره.چون حواسش نیست و گرنه وفتی بیداره تامیخام شیربدم ب شدت گریه میکنه😢😢>کف دهان نوزاد ۴ماهه320 بازدید25 پاسخ - امیدوارم حالتون خوب باشه
من هفته ۲۰ بارداری هستم و مادرشوهرم اوایل بارداریم جلو اقوام و من میگفت من زن باردار میبینم بدم میاد اصلا از بس دوران بارداری سختی کشیدم
درصورتی ک من نشسته بودم و باردار بودم ولی چیزی نگفتم ولی دیشب باز یکی از اقوام ک بچه کوچیک دارن میگفت اره راجع ب مادرشوهرم ک میگفت من دستم درد میکنه حوصله بچه ندارم نگه دارم چیکار کنم؟خیلی بهم برخورد و ناراحت شدم من تک دخترم و مامانم فوت شده مادرشوهرمم دختری نداره و نوه اولشه ولی واقعا خیلی بهم میریزم اینجوری برخورد میکنه چجوری دلش میاد اخه جای اینک جای مادر نداشتمو پرکنه برام😔اخه من تاحالا ن ازش درخواست کمک کردم ن چیزی تو این ۵ ماه کلا خونه خودم بودم بدون اندکی کمک امروز ک از خواب بیدارشدم با حال بد فقط نشستم گریه کردم ک اخه چرا اینجوری برخورد میکنه و پیش بقیه این حرفارو میزنه😞😞مگه من ازش خواستم بیاد بچمو نگه داره از الان داره غصه ۴ ماه دیگرو میخوره جا اینکه خوشحال باشه🥺🥺>درد و دل .....😞1,219 بازدید195 پاسخ - علت گریه بچه ۶ ماهه هنگام دمر شدن و برداشتن وسیله286 بازدید5 پاسخ
- گریه مکرر بچهی ۵ماهه170 بازدید6 پاسخ
- یبوست و اب قند683 بازدید57 پاسخ
- گرفتن پستونک و لجبازی شبانه471 بازدید10 پاسخ
بچه ها الهه ام دارم میرم بیمارستان گمونم امشب زایمان میکنم
هر کی در توانش بود منو دخترمو دعا کنه
الهی که هر کی منتظر خدا دلشو غرق شادی کنه و هر کسی هم بارداره صحیح و سالم بارش و زمین بذاره
و هر کی بچه داره خدا براش نگه داره
خونه تکونی عید و نکات کاربردی
سلام سلام😍 بیاین از تجربه هاتون واس خونه تکونی بگین
من نیاز دارم یکی هولم بده موتورمو روشن کنه😂
پارسال گفتم کاری نمیکنم شب قبل سال تحویل کل آشپزخونه رو ریختم بیرون تا قبل سال تحویل در حال تمیزکاری بودم😬
اصلا نمدونم چی ب چیه و از کجا شروع کنم و چکار کنم
اگ ایده ای دارین روشی دارین یا هرچی ک ب درد بخوره بگین
بچه ها ی سوال بهم ریختم
شما جای من باشین چیکا میکنین این همه خواهرشوهرم جمع جورشکردم درنبود مادرشوهرم این چیزا حالا برگشته میگه خونه خواهرخودم راحتترم غذام آماده همه چیم آماده
منم پیامش دادم که حالا ک اونجا خوبه همونجام بمون چ کاریه برگردی
خیلی بهم برخورده واقعا عصبی شدم😔
تایپیک مادرشوهر پررو و شعور ندار😵😵😁😁
خانوما شماهام مادرشوهر اتون آنقدر پررو هستن
من مادرشوهرم هر موقع بخوایم با اون جایی بریم میره جلو میشینه،فکر میکنه صندلی جلو باید در اختیار اون باشه
خیلی تو مخمه این اخلاقاش
چجوری باید باهاش برخورد کنم که بفهمه چیزی مال اون نیست و کاری هم اگر میکنم از سر لطفه نه وظیفه
مهمان داری با مریضی و وضعیت بارداریم
سلام دوستان واقعا دلم پره گفتم یکم با شما صحبت کنم
چرا خانواده شوهر انقدر بد هستن؟
من سر بارداری اولم خیلی اذیتم کردن یعنی از اول بارداریم تا آخرش من مهمون داشتم هرهفته یا دوهفته یکبار حرفی هم نمیتونستم بزنم چون بهشون سریع برمیخورد و هزارتا حرف تو فامیل پشتم میزنن
هرهفته باید شام میدادم بهشون درحالی که خانواده خودم میگفتن تو با این وضعیت چطوری میخوای آشپزی کنی و نمیومدن، یعنی من تا روز آخر مهمون داشتم دقیقا شبی که رفتم برای زایمان شام گذاشته بودم جاریم و خواهرشوهرم خونمون بودن بعد منو درد زایمانم گرفته بود حالم خیلی بد بود بخاطر همین سر بارداری دومم اصلا به کسی نگفتم تا ۸ ماهگی و اصلا اذیت نشدم حالا که سومی رو باردارم مادرشوهرم ماه پیش که خونمون بود متوجه شد از حالم که باردارم به شوهرم گفت من فهمیدم فاطمه حامله اس بعد که رفت زنگ زد به کل فامیل گفت ولی حتی به خودم یه زنگ نزد
حالا رفته شهر خودشون و الان زنگ زده به شوهرم که با خاله ات و مادربزرگت داریم میایم خونتون
منم الان سرماخوردگی شدید گرفتم بدن و سرم درد میکنه نمیتونم سر پا وایسم
از اونطرفم اتاق هارو بچه ها ریختن به هم منم بخاطر اینکه نزدیک عیده به هیچی دست نزدم گفتم کم کم جمع میکنم الان نمیتونم دو روزه جمعشون کنم به شوهرم میگم ازشون معذرت بخواه بگو زنم حالش بده بمونن عید بیان میگه من نمیتونم طرف زنگ زده میگه دارم میام بگم نیا ؟
دلم از این میگیره چرا وقتی میفهمن باردارم بدتر میکنن باهام؟مادرشوهرم اونسری دید که بچه ها چقدر شلوغ میکنن اصلا نمیزارن به کارام برسم اون ماه که اینجا بودن دیدن من اصلا وقت نمیکردم بشینم همش یا جارو میکشیدم یا دستمال میکشیدم یا شام و ناهار میزاشتم نمیدونم چیکار کنم واقعا اگه سرما نخورده بودم یکم شرایطم بهتر بود الان واقعا نمیتونم شوهرمم که اصلا هیچی
گریه ام میگیره به حال خودم😔
دوستان بازم رفتم دکتر بازم همون حرفهای همیشگی...😔
بعد ای وی آف قبلیم پنج شش ماهه دارم رعایت میکنم قند و شکرو حذف کردم و خوابم هم بهتر شده
امروز رفتم پیش ی دکتر جدید مشهد
تا شرایطمو فهمید همون اول گفت جنین اهدایی
بعدش کسونو کرد میگه تخمدان چپت سه چهار تا بیشتر نداره از اینا هم خیلی چیزی در نمیاد
بعدم میگه معلوم نیست دوباره شوهرت عمل بشه نتیجه داشته باشه
گفتم من دو سه ماه دیگه میتونم بیام ک وارد سیکل بشم ، سریع برداشت گفت آخه خودتم مشکل داری معلوم نیست تا اون موقع همین سه چهار تا هم باشه یا نه
از مطبش تا خونه تمام گریه کردم
از این طرف هم وزنمو هم اندازه گرفت ۳۴ کیلو شده بودم
نمیدونم چرا همش کم میشه وزنم با اینکه غذا خوردنم معمولیه
همش با خودم میگم شاید حتی اگه مثه دفعه قبل همون دو سه تا جنین هم تشکیل بشه بازم مثبت نشم با این وضعیتی ک دارم
همش میگم نکنه باید آرزوی دیدن بچه هامونو ب گور ببرم 😭
خیلی میترسم
نمیدونم باید چ کار کنم
دوباره برم تهران همون مرکز قبلی یا برم مشهد پیش ی دکتر دیگه
همش ب خدا میگم چرا کار ما رو ب این بنده هات انداختی؟
ب خدا اکثرشون تاجر شدن
سه چهار ساعت تو مطب نشستم
اول فقط اهدایی ها رو میفرستن داخل
ی جوری هم ناامیدت میکنن ک فقط بری سراغ اهدایی
ای خدا یعنی هیچ راهی برا ماها وجود نداره😭😭
سلام بچه ها.بانو ام ..ممنونم که پیگیر حالم شدین
آزمایشا سالم بود ولی قسمت نبود پسر باشه و نی نی دختره ..بخاطر آمنیو کمی آب ازم رفت که رفتم دکتر خدارو شکر خوبه🙏❤️این چندروز شوکه بودم و حالم خراب بود ولی باهاش کنار میام مطمئنم
شوهرم عصر بردم براش قنداق فرنگی و جوراب و گل سر و سرهمی خرید گفت واسه عیدیش ولی انگار برام غریبه هنوز
دعا کنید سلامت باشه و زود زود مهرش به دلم بیفته هنوز حس میکنم پسره🥺💔ولی جواب امنیو قطعی دختره
بازم ممنونم از پیگیریاتون❤️❤️❤️🙏🙏🙏اگه صرار دارم بخاطر بیماریم هست وگرنه تلاش میکنم تا به خواسته م برسم
نظر سنجی اسم😂❤️زود بیاین
بیاین زودنظر بدید واسه دخترکم❤️
زور زدن نوزاد بعد از خوردن شیر
مامانا پسر من بعد خوردن شیر گاها زور میزنه و این پیچش سه ساعتم زمان میبره ولی گاها اینجور نیست، شیر خشک نان یک بهش میدم. فردا میخوام ببرمش دکتر ولی امروز خیلی اذیت شده، سرماخوردگی هم داره. ممنون میشم علت زور زدن رو بگید و راه حلش هم بگید چکار کنم تا فردا کمتر اذیت بشه ممنونم از همگی.
🔴🔴چله خونه دار شدن....🏠🏘️🏡
سلام دوستان ، الهی همیشه دلتون شاد و لبتون خندان باشه و حال دلتون عالی باشه🌻
💥چله خونه دار شدن گذاشتم . هر کسی دوست داره میتونه شرکت کنه 💥
چله به این صورت هست که :
به مدت ۴۰ روز ، هر روز ۴۰ مرتبه ، آیه ۲۹ سوره مومنون بخونیم .
💥اونایی که اشتراک اوما ندارن ، میتونند هر روز که خوندن لایک کنند...♥️
امشب شب نیمه شعبان هست ازتون میخوام بیایید نفری ۱۲ تا صلوات ب نیت
حضرت قائم (ع) بفرستیم،
ان شاءالله خدا ب برکت صلواتایی ک میفرستیم
۱_ظهور آقا امام زمان(عج) رو برسونه
۲_همه ی مریضا رو لباس عافیت بپوشونه
۳_همه ی رفتگانمون رو ببخشه و بیامرزه
۴_عاقبت ب خیرمون کنه
۵_گره از مشکلات همگیمون باز کنه
۶_همه مستاجرا صاحب خونه بشن
۷_همه ی خانمای باردار بارشون رو ب سلامتی زمین بذارن
۸_همه کساییکه چشم انتظارن خدا دامنشون رو سبز کنه
الهی آمین 💚💚💚
نظر سنجی اسم دخمل 😍🥰
سلام مامانهای گل اوما الهی که حال دلتون خوب باشه❤🌹
ممنونم میشم نظرتون راجب انتخاب اسم دختر بگید
هنوز مشخص نیست نی نی جون دخمل یا پسمل
اما انشاالله اول سالم باشه اگه پسر باشه آرشا میزارم
ولی برای دختر نمیدونم و اسمی قطعی تصمیم نگرفتم ممنون میشم با نظراتتون باعث بهتر تصمیم گرفتنم بشید ❤❤🌹🌹
مامانهایی که شیر خودتون و به نوزادتون دادید میشه لطفاً جواب بدید
هر بار چقدر شیر میخوره دختر من تو هر وعده نهایت ۱۰ دقیقه شیر میخوره
بعدم تا سه ساعت نمیخوره تا دوباره بخواد شیر بخوره و سینه مو بگیره یه عالمه گریه میکنه انگار دوس نداره 😭😭😭
حالا زردی گرفته رو ۱۱/۵ هست
چجوری مرتب شیر بدم وقتی بچه نمیخوره
اگه راه حلی دارید بگید ممنون میشم
برنده قرعه کشی شهر اشپزخانه شدم
هدیه اش:
۵۰میلیون هدیه
بلیت سفر امام رضا
و سرخکن رایان
ولی اعتمادش سخته
چون به ما گفتن باید ۷میلیون واریز کنی برا مالیات
میترسم ۷میلیون پرداخت کنم ک کلاه بردار بشن
زنگ زدیم به پشتیبانی شهر اشپزخانه، گفت حقیقت داره جایزه هاش همینن
اگه ب شما زنگ زدن و شمارهکارت دادن یعنی شما برنده شدید
و اون ۵۰میلیون رو باید بیای فروشگاه جنس بخری با ۷۰درصد تخفیف، ۳۰درصد دیگش شما پول بدید
بنظرتون کلاهبردار نیست؟؟؟؟
سلام دوستان کسی هست واکسن نزده باشه ؟؟
سلام بچه ها این داستانای جدید درمورد واکسن و ارتباطش با اوتیسم چیه ؟؟
پیج بابایی توی اینستا رو دیدید که همش از عوارض واکسن میگه یا یه پیج دیگه هم هست سام اورگانیک
کسی توی اطافیانتون دیدید واکسن نزده باشه؟؟
منکه واکسن دوماهگی پسرمو زدم همون قدیمیا رو فقط اجازه دادم بزنن روتاویروس و پنوموکوک رو نذاشتم
خودمم تو دوران کرونا واکسنشو نزدم از عوارضش میترسیدم حالا برای واکسن بچه ها هم مردد شدم هم از زدنش میترسم هم نزدنش
دوقلوها و چندقلوه پیام بدن
دوقلوها و چند قلوها پیام بدن
تولد یک سالگی پسر عجول من
چهارشنبه بود . تو گرگ و میش غروب آسه آسه قدم برمیداشتم . الکی نبود که بار شیشه داشتم. هفت ماه تو شکمم بغلت کرده بودم . کل شهر بوی شکلات میداد و دستای من بوی پرتقال . پرتقال به دست رفتم خونه . خونه که چه عرض کنم انباری خاطرات جمع شده که قرار بود کوچ کنه به شهر مادری. زنگ زدم به اولین نفر زندگیم اونکه این روزها صداش میکنی((بابایی)).گفتم قراره سه روز بارون رو از پشت شیشه های بیمارستان تماشا کنم که خیالمون راحت بشه سلامتی . هنوز هیچی نخریده بودیم برات قرار بود دوماه دیگه بیای خونمون . یه ساک معمولی بستم و کتاب جودی ابوت رو توش جا دادم.لباس آبی گل گلیم رو پوشیدم و ساندویچ کوکو سبزی رو تو دهنم مچاله کردم . بارون شهر رو بغل کرده بود و ما رفتیم سرخوش و شاد . رسیدیم بیمارستان . لباس بیمارستان رو که پوشیدم .بابات خندید گفت چه بانمک شدی وایسا ازت عکس بگیرم . یک ... دو ... سه... و من دم در یکی از اتاقای بیمارستان ثبت شدم . کارها که انجام شد وقتی داشتم از راهرو رد میشدم صدای شیون زنی با رعد و برق ترس به جونم انداخت . خودش رو میزد و به هرکسی که رد میشد چنگ مینداخت میگفت پسرم رفت پسرم مرد پسرم نیست و همه ی این ها رو با زبان محلی لالایی میکرد. نمیدونم هوا سرد تر شده بود یا روح من طوفان زده شده بود . گفتند رو ویلچر بشینم تا ببرنم بخش مورد نظر . گفتم خودم میتونم برم گفتند قانونه و من فکر کردم چه قانون مسخره ای. رفتم زایشگاه . همه چی عجیب بود اتاقاش نشون از درد و تولد میداد . دوست داشتم همه چی رو خوب نگاه کنم انگار فرصت کم بود . تخت ها ی کنار هم ، پرستارا ، اتاق ایزوله و.....
زن هایی که برای مادر شدن بستری بودن و بچه هایی که برای اومدن بیقرار .
صدای جیغ های گوشخراش ، بوی الکل و بتادین و خون و آمپول . صدای قلب های جنین زیر دستگاه ان اس تی همه مثل کتاب ها بود مثل رمان ها اما با این تفاوت که واقعی بود . جالب این بود من نمیترسیدم من به وجد اومده بودم . پر از شور بودم و هنوز نمیدونم چرا....
صدای قلب تو هم پیچید تو اتاق (بوم ...بوم ....بوم..) اما من حواسم پی زنی بود که داشت با درد یه وجود رو خلق میکرد . پرستار اومد کنارم وقتی ضربان قلبت رو دید گفت این که همه چیش عالیه .ده از ده. من خندیدم و پرستار رفت پنج دقیقه نشد که صدای قلبت ضعیف شد .
به پرستار گفتم ضربان پایین اومده . چک کرد . انگار خیلی پایین بود . همه سمت تخت من دویدن . دستگاه اکسیژن بهم وصل کردن . من میگفتم من حالم خوبه اما کسی انگار منو نمیدید گفتند باید بچه رو در بیاریم . گفتم میخوام برم بیمارستان دیگه گفتند وقت نیست ضربان خیلی پایینه . گفتم پس به همسرم اطلاع بدید . گریه نکردم . نترسیدم . فقط یادمه میلرزیدم . کل وجودم میلرزید . دوباره سوار ویلچر شدم با خودم گفتم چه قانون خوبی . بردنم اتاق عمل اگه اشتباه نکنم همه جا سبز بود . یه تخت باریک . نور های کم . رو تخت جا گرفتم . بی حسی زدن به کمرم . کل بدنم گرم شد و من دیگه خودم رو حس نکردم .
روبه روم چراغ بود چراغی که میتونستم از توش لحظه ی تولدت رو ببینم . تو آینه کاری اون چراغ ها من دیدم . من در سن ۲۷سالگی در تاریخ ۱۴۰۲/۱۱/۲۵ ساعت ۱۱:۲۵دقیقه ی شب دیدم که تو از وجود خودم بیرون اومدی .تو گریه کردی و من لبخند زدم . اینجا اولین جایی بود که تو گریه کردی و من خندیدم . اوردنت بالا که تماشات کنم . وقتی نگاهت کردم چشمات بسته بود لبات سرخ سرخ بود و دستات دو طرف صورتت رو بغل کرده بود . پسرکم اون لحظه ای که دیندار ها جشن تولد امام سجاد رو جشن میگرفتند اون لحظه که عاشق ها بهم خرس و شکلات کادو میدادن اون لحظه که کل جهان غرق در شادی و عشق بود تو
تو لحظه ی بوسیدن ها و عشق ورزیدن ها اومدی .
و این تازه شروع ماجرای ما بود.....
افزایش اسپرم چه چیزی خوبه
سلام عزیزان کسانی ک بار دار نمیشدن و مشکل از کم بود اسپرم بوده
لطف کنید بگید چی خوردن همسرشون ک باردار شدن من ۳ساله تو اقدامم
از بعد زایمانم دلم تنهایی میخواد حالم خوب نیست
دلم خیلی گرفته .حالم اصلا خوب نیست . احساس میکنم اگه شبانه روز گریه کنم بازم سبک نمیشم . تو دوران بارداریم خیلی استرس کشیدم خیلی نگران بودم . روز زایمانم وحشتناک سرما خورده بودم و ازش هیچی نفهمیدم . بچم بعد بدنیا اومدن رفت تو دستگاه .
درد داشتم خیلی خیلی . سرماخورده بودم وقتی سرفه میزدم بخیه هام جونمو میگرفتن . دیدن اینکه همه بچه هاشون کنارشون بود و گریه میکرد اما من بچم تو دستگاه بود خیلی سخت بود . تا دو روز خودمم راه نمیدادن . حتی صورت بچمم نمیتونستم تصور کنم . بعد دو روز با درد قدم قدم رفتم ببینمش جونمو انگار میگرفتن وقتی اون سرم و دم و دستگاه میدیدم .
اومدم خونه با ادمای نااهل دورم . هرکی یه حرف میزد . تو حواست نبوده . از بس استرس داشتی اینطوری شد .
نوبت شیردهی شد . دوشیدن شیر و بردن به بیمارستان برام سخت بود . مجبور به شیر خشک شدم . اما بازم حرفای مفت بقیه ول کنم نبود . دخالت ها .
تا به خودم میام میبینم هرچی دارو گیاهیه ریختن گلو بچم . خودمو به هر دری میزنم اما با تیکه هاشون جوابشون میدم بعد بهم عذاب وجدان میدن.
گلوم درد میکنه . دلم درد میکنه . پاهام درد میکنه و ورم کرده . کمر درد دارم . بچم سرفه میکنه میترسم . بقیه تو مخمن هیشکی درکم نمیکنه .
مادر خوبی برای بچم نیستم . ناراحتی هام ، گریه هام باعث شده بهش خوب نرسم . فقط دلم میخواد از همه فرار کنم . تنها باشم . ناشکری نمیکنم اما حالم خیلی بده کلافم. عذاب وجدان دارم . بچم منو احتیاج داره اما من بلد نیستم بهش برسم . دیگران بهش میرسن . احساس میکنم مردم
شیطنت بچه یکسال و ۱۱ماهه
سلام مامانا
دختر من یکسال و ۱۱ماه داره،ماشالله خیلی کنجکاوی میکنه تمام اسباب بازیهاشو براش میارم کلی باهاش بازی میکنم ولی به محض اینکه برم سراغ کارهای خونه شروع میکنه شیطنت کردن،مثلا از تخت خودش یا ما میگیره بالا
یا مثلا میره سراغ کابینتها و همه چیز میریزه بیرون واقعا کم آوردم دیگه.حتی جرات ندارم یه حمام یا یه سرویس برم از دستش مگر خواب باشه یا شوهرم خونه باشه که کنارش باشه
خواستم بدونم بچه های شما هم تو این سن اینقدر کنجکاو بودن؟
چه سنی این کنجکاوی تموم میشه 🥺