Ooma
پرسش (1403/10/30):

خیلی سعی کردم چیزی ننویسم اما تنهایی داره گلومو خفه میکنه

حس میکنم به این دنیا تعلق ندارم.نمیتونم به حرفای بقیه گوش بدم. فقط میگم اره و میرم.
بین صدای خنده بقیه و گپ و گفتشون صدای هق هق منه که تو گلوم خفه میشه و اشک هایی که سرازیر میشه...میرم تو اتاق گلوم پاره میشه بغضم میشکنه.اما بازم تنهای تنهام. صدای خنده های همسرم بین بقیه خنده ها قلبمو خنجر میزنه...
عاخ خیلی سخته تنهایی به عزای یه دونه بچه ت بشینی...
همسری که تمام تلاششو کرد میکرد و خیلی پشتم بود الان که تنهام و بچه ای نیس و خیالش تا حدی راحته، دیگه تحمل منو نداره... میگه هر چیزی یه حدی داره. اما حد اشکای یه مادر واسه عزیزش پاره ی تنش مگه با خط کش قابل اندازه گیریه.
همه میان میگن ما سقط کردیم اما مث تو نکردیم.هیچکی حواسش نیس من تو ماه 6 بودم
من کاری با کسی نکردم. فقط میخوام تنها باشم. بذارن برا پسرم اشک بریزم.اما انگار حال بد من خوشی هاشونو خراب میکنه
حتی همسرمو. اون برگشته به زندگی طبیعیش. فقط وقتی بچه اومد و دیدش و خاکش کردیم متاثر شد.میبینم که نصف موهاش سفید شد اما من روح و جسمم هنوز زخمی زخمیه.


.از سرزنشها خستم. تنها پناهم پسر کوچولومه که سفت همو بغل کنیم و بیخیال این دنیا و ادماش شیم.

هرغمی ی سوگواری داره ولشون کن باهاشون قطع رابطه کن حتی جواب تلفنشونم نده هیچ چیزو هیچکس ازخودت مهمترنیس اونا اگ ارزش داشتن جلوی زبونشونوک ساده ترین راهه میگرفتن پس ولشون کن ارتباط نداشته باش ارتباط داشته باشی یابایدسکوت کنی و اهمیت ندی یا جوابشونوبدی ک درهرصورت اعصابت خوردمیشه فقط هوای خودتوهمسرتوداشته باش
نه منظورم از دست دادن بچ ک گقتم، یعنی اینقد این موردا بوده ک بچهاشونو از دست دادن و مجبور شدن ب زندگی عادیشون برگردن
و گرنه بحث مادری باشه، ی مادر ب بی بی چک هم دل میبنده

انشالله خدا خودش دلتو آروم کنه❣️
خونه پدر شوهرمم چون بچم این شهر خاک شده. نمیتونم جایی برم.
خونه خودمم همسرم میگه توان انجام کارا رو ندارم. خودمم نمیتونم.
همسرم اصلا حواسش بهم نیس عاخه. مگه از درد جسمی دیگه جون بدم.
الی جان دنیا تا باشه همینه
تو همین اوما انقدر مادرای دل سوخته بودن و هستن و ک مث تو بچشونو از دست دادن
اما خوبیه زندگی اینه همیشه با ی حال نمیمونه
خیلیاشون دوباره باردار شدن و ب زندگی ادامه دادن
اون درده از دست دادن بچه هنوزم تو دلشون هست اما خیلی کمرنگ شده
انشالله خدا برات جبران کنه تموم دردی ک داری میکشی
من الان به اینده نمیتونم فک کنم.
فقط میخوام رها باشم
اره این حق توئه براش گریه کنی و ناراحت باشی
حرفم صرفا جهت آروم کردن دلت بود و نشون دادن تجربه های مشابهت
وگرنه ب حرف هیچکس اهمیت نده
عذاداریتو بکن گریه هاتم بکن
اما از ی جایی تصمیم جدیتو بگیر و کنار بیا بااین قضیه
انشالله خدا ی صالح و سالم رو تو بغلت میذاره
🤍🤍🤍
آخه چرا این اتفاق تلخ افتاده الی جان؟
تو بارداری این اتفاق افتاد؟
تاکی میخوای اونجابمونی بروخونه خودت تاوقتی اونجایی خب حرف و حدیث هست دیگ نمیتونی جلودهنشونوبگیری ک بروخونه خودت راحت تری
عزیزم خدا بهت صبر بده منم دوسال پیش 29هفته ایست قلبی کرد درکت میکنم ک خیلی سخته ولی توکلت ب خدا باشه برا من بااین ک خیلی سخت بو د و دختر خاله هام باهم حامله بودیم و بچه من فقط اینجوری شد ولی یک بار بهشون حسودی و نکردم و فقط میگفتم از کار خدا شکر خدا
و خدا جوری جواب شکر گذاری و صبرم داد ک باورم نمی شد
دقیقا دوسال بعد تو همون بیمارستان خدا ی دختر دیگه بهم داد ک هزار بار شکر میکنم دقیقا دقیقا تو همون تاریخ

سلام الی جان
یه سفر زیارتی برو حتی شده تنها برو
خودت باش و خودت
تا میتونی گریه کن و دردودل کن اونجا
سلام گلم خدابهت صبربده توی این دوره آدم نیاز به حمایت و دلگرمی داره امان از شوهری که درکی نداره بیشتر دل آدمو میسوزونه
خانواده خودت کجان؟؟دوستی رفیقی کسی نیس نزار این غم وجودتو بگیره افسردگی بدترش می‌کنه کاشکی نزدیکت بودم🙂
تازه ۱۳روز گذشته هنوز خیلی تازه س
عزیزم چیزی ندارم بهت بگم جز اینکه بگمم با تک تک سلول های بدنم درکت میکنم
داغ فرزند وحشتنااآااک ترینه
من طی ۴سال سه بار این داغو تجربه کردم
سه بار فرزندامو توی۲۳ و۲۲و ۲۸ هفتگی به خاک سپردم،
بخدا داغون شدم
زانوهام هنوز میلرزه
ببین من افسردگی شدید گرفتم
از همه و عالم و آدم شاکی بودم
اگه زن باردار یا نوزاد میدیدم تا مدت ها حالم بد بود اصلا من طی اون مدت نتونستم نوزاد ببینم
و هییییییچ چیزی و هییییچ کسی مرهم دل شکسته م نشد
من حتی از خدا هم شاکی بودم
الان هربار دخترمو بغل میکنم از خدا میخوام که خدا ااین حس قشنگو نصیب همه بکنه و هیچ مادری فرزندشو دست خاک نده
عزیزم اگه میخای ایدی اینستا یا تلگراممو بدم صحبت کنیم باهم
عزیزم هیچکس احساس تورو نداره منم دوبار سقط داشتم با این که هفتم خیلی پایین تر از شما بود اما یکسال کامل افسردگی داشتم،بارها و بارها سونوهاشو بغل میکردم و گریه میکردم،همه میگن دوباره باردار میشی،ایشالله بارداری بعدیت و هزار جور حرف دیگ
اجازه نمیدن غمتو بیرون بریزی،اجازه نمیدن سوگواری کنی و توقع دارن یه شبه به زندگی برگردی،اما تو به هیچکس توجه نکن،به هیچکس فکر نکن،حتی از خودت توقع نداشته باش که قوی و‌محکم باشی،دردتو غمتو حال بدتو بیرون بریز،سوگواری کن برای بچت،بذار این غم تو قلبت کم بشه که بتونی برگردی به روال قبل زندگیت،هرچند هیچوقت نمیشه مثل قبل شد
از ادمای اطرافت توقع نداشته باش درکت کنن،توقع نداشته باش حال بدتو بفهمن،هیچکس جای تو نیست
تو یه مادری و ۶ ماه با پاره ی تنت زندگی کردی و بعد به خاک سپردیش و الان باید براش عزاداری کنی‌و این به هیچمس مربوط نیست جز خودت که چطور میخوای با این غم کنار بیای
اما خودتو نباز،نذار این غم رخنه کنه تو وجودت،باید به زندگی برگردی که پسرت هم خوشحال باشه
فرشته کوچولوت الان جاش خوبه دورت بگردم
الی جان میدونم سخته ولی آروم باش من ۴ بار انتقال جنین داشتم بعد انتقال چهارم خیلی ناراحت بودم به زمین زمان فحش میدادم البته کنارش سردر هاي شدید داشتم درحد نمتونسیتم بشینم یخوابم رفتم دکتر مغز واعصاب بعد سی تی و ام آر ای و نوار تشخصی یه لخته خون تو سرم دادن بعد از خودم کلا بادم خالی شد همه چی گذاشتم کنار یعنی اصلا به بچه فکر نمی‌کنم نمیشه ولی باید تلاشت کنی آروم باشی
شما سنت کم آن شالله به امید خدا باردار میشی ولی اول سلامتی خودت رو دریاب باید یه مادر قوی باشی
من الان شبا خواب نذارم روزها سرم تو دستام میگیرم از درد ش خسته شدم
منم دوسال پیش .این درد رو کشیدم
برای این که کسی اشکامو نبینه .نصف شب ها گریه میکردم
الانم یادش میفتم گریه میکنم کسی نبودنی
چه میشه کرد زندگی ادامه داره
مجبور به ادامه دادن هستم
الی جان همسر منم مث همسر شما بود.
بهم میگفت چیزی نبود ک بخاطرش گریه میکنی. و نمیدونست با این حرفش چطور خنجر ب قلب من میزنه.
نمیذاشتن من گریه و عزاداری کنم.
نمیذاشتن احساسمو نسبت بهش بروز بدم.
خیلی ک حالم بد میشد همسرم میگفت نبین من چیزی نمیگم ، منم ناراحت و غصه دارم فقط مدل عزاداریم با تو فرق داره.
اما من انتظار داشتم اونم مث من دست از زندگی کردن بکشه.
نمیدونم انتظارم درست بود یا غلط ولی اون موقع فک میکردم که اصلا درکم نمیکنه.
اگه اوما نبود من از غصه دق میکردم.
حرفا و غم ها و احساسمو اینجا میزدم چون درکم میکردن و اینطور دلم خالی میشد.

ولی شما حتما حتما برو مشاوره.
شرایط شما خیلی با من فرق میکرد.

امیدوارم هرچه زودتر به آرامش برسی
دعای یا مقلب القلوب رو زیاد بخون.
هر بار ک میری دوش بگیری زیر دوش حمام اینو بخون یه جوری مث غسل ولی این دعا رو ب خودت بخون.
انشاالله که حالت بهتر شه
خدا تو قرآنش فرمود. این دنیا رو جای خوشی نیافریدم.
انسان در این دنیا تو سختی های زیادیه.
تو امتحانات بزرگ و کوچیک
ما باید پیروز و سربلند بیایم بیرون
خیلی سخته. ولی این حالت سخت ترش میکنه.
ما زن هستیم. باید خودمون، خودمون رو بسازیم
پرستار خودمون باشیم.
ما چراغ و روشنایی این زندگی هستیم.

بلند شو و از اول شروع کن.

خدا فرمود بخوان مرا تا استجابت کنم تورا.
با خدا حرف بزن تا آروم بشی. تنها آرامش ما خداست. هیچ احدی حتی عشق یا مادر آدم این لحظه نمیتونه بهش کمک کنه.

تو چه میدونی اون بچه چی بوده. به خدا اعتماد کن و دوباره زندگیت رو از نو بساز.

انشالله بهترین هارو تجربه کنی جان دل (بعد هر سختی یه آسانی هست، شک نکن )
ان مع العصر یسری
فان مع عصر یسری
واقعا باید بزارن تو گریه هاتو کنی اونا فقط گوش شنوا باشن نه اینکه بخوان قضاوتت کنن کاش اینو اطرافیانت میفهمیدن
خودت باید به خودت فک کنی عزیزم و اینکه به خدا شک نکن اون کنارت کدوم شب صبح نشد کدوم زمستون بهار نشد خدا هواتو داره
تو افسردگی گرفتی فقط برو مشاوره وسعی کن دوباره زودتر بچه داربشی
من گنگ خواب دیده ام و عالم تمام کر ..... من عاجزم ز گفتن و خلق از شنیدنش
عزیزم رفتار همسرت طبیعیه ، تورو ناراحت میکنه ولی مردها تا بچه رو نبینن بهش حسی ندارن ، اون بچه تو وجود تو بوده ، بخشی از وجود تو بوده ولی برای همسرت اینطور نبوده
متاسفم که همسرت نمیتونه ازت حمایت عاطفی کنه ، درباره حسی که داری باهاش صحبت کن ، فکر نکن خودش باید بفهمه ، حرفهات رو بگو سبک تر میشی
قصه ش درازه 😔
زهرا جان اینقد شرایطم پیچیده س که مجال گفتن نیس. وگرنه نمیموندم
ناگفته نماند که مادر شوهرم برام کم نمیذاره و واقعا خوبن
من اصلا توقع همدردی از بقیه ندارم. منو بیشتر شوهرم میچزونه
🥺😔
من ازدواج شهر غریب کردم.
بچم اینجا خاکه
اصلا تمومی نداره این داغ
فقط بهش عادت میکنی به بودنش مث نفس کشیدن.
آره ادرس تلگرامتو بده خیلی دلم میخواد با کسی حرف بزنم که بدونه چی میکشم
فدات عزیزم
خدا نی نی تو حفظ کنه
سلما جان برات از خدا سلامتی میخوام
من قبل از بارداری کم درد نداشتم.ازمایشاتم ناباروری نشون نمیداد اما دردهای دیگه فراوان... اینقد دنبال دکتر و دوا درمون بودم.
باردار شدم گفتم خداروشکر راحت شدم از دکتر رفتن...
الان حس میکنم دکتر رفتنای قبل ناباروری این زخم عمیق محکم تر از قبل برگشتن

میدونم داری بهم میگی حواست به سلامتی خودت باشه حق هم میگی
فرزانه خانوم گل افتابگردون و اسا بانو
و بقیه ممنونم که بهم آرامش میدین و کنارمین
واقعا منم دلم نمیخواد چیزی بگم که بقیه رو ناراحت کنم یا یاداور خاطراتشون بشم
اما بعضی وقتا واقعا تنهام و تنها جایی دارم اینجاس
عزیزم هررر وقت احساس کردی که باید حرف بزنی اینجا ما هستیم بیا دردودل کنین
ما هممون زنیم و همدیگه رو بیشتر درک می‌کنیم
عزیزدلم واقعا متاسفم💔
نمیدونم چی بگم که قلبت اروم شه
فقط از خدامیخوام که به دلت صبر و آرامش بده
کاش میشد بری پیش یه مشاور
منم دخترمو 29هفتگی از دس دادم
درکت میکنم
غمی نیس ک راحت کنار اومد
من هنوزم گریه میکنم برا دخترم😓


ب مرور یاد میگیری کنار این غم ب زندگی ادامه بدی... چاره ای نیس
کار خوبی میکنی ک اینجا حرف میزنی
خوبیش اینه ک اینجا آدمایی هستن ک باهاشون تجربه و درد مشترک داریم و درکمون میکنن، همین از دردا و غم هامون کم میکنه
عزیزم دیگه همه کسایی که سقط داشتن بهت گفتن منم دوتا سقط داشتم بعد دومی تا یک سال رد دادم و مشاور رفتم تا یه مقدار به حالت عادی برگشتم .اتفاقا خیلی سخته و به نظرم برای برگشتن به حالت عادی از بقیه و مشاور کمک بگیر به خودت زمان بده قرار نیست یه روزه به حالت عادی برگردی .من هنوز تا هنوز یه دفعه با همسرم و دخترم از جلو سونو گرافی که بهم گفت قلبش نمیزنه رد شدیم کلا نشستم گریه کردن .
اینم نیست که فراموش کنیم فقط داغش برامون کمتر میشه
یه موضوع دیگه مردا مثل زنا نیست درکی ندارن تازه پدر میشن باورشون نمیشه چه برسه برای درک سقط توقع نداشته باش درک کنه مراعات کنه و....
گاهی میگم خدا همه زجر گذاشته برای زنا کاش یه بدبختی میذاشت روی این مردا
عزیزم خدا بهت صبر بده من تجربه سقط نداشتم ولی برادرمو از دست دادم با اینکه خیلی گریه و عزاداری کردم ولی پشیمونم میگم کاش بیشتر براش گریه میکردم. ولی خوب چه میشه کرد زندگی ادامه داره.
Zari
بیاعزیزم
دیدم عزیزم
اما نمیاره برام
مطمعنی؟
نمیدونم همسرم چجور با دلتنگی و اشکای من میخوابه
حتی باهاش حرف میزنم جوابمو نمیده چون خوابش میاد
هیییی
اینم سهم من بود تنهای تنها
گفتم پسرم میاد میشه یه گوشه از قلبم
پسرم رفت
من موندم و جسم بیمارم دیگه از درد خستم. دردو حس نمیکنم. خستگی بدنم از دردو حس میکنم

روحم مرده.تمام قدرتمو باید جمع کنم تا برم دکتر و حرف بزنم


از طرفی تنهایی پر قدرت تر از همیشه برگشتع

و من کافر شدم.نه اینکه از خدا شاکیم
...حس میکنم این چیزا دست خدا نیس. اصلا خدایی رو حس نمیکنم
من فقط میگم توقع نداشته باش گلم مَردِت درک کنه .میدونی چرا؟
چون نه حاملست! نه موجود زنده ای تو وجودش بوده !نه میتونه درک کنه ک شریک ی نفس بودن یعنی چی!اصلا نمیتونن بفهمن این حجم از دلبستگی و وابستگی رو ...
۶ ماه نه حتی اینکه متوجه میشی دیگه پریود نشدی و ی موجود خارق العاده رو میخای تو رحمت پرورش بدی و بزرگش کنی تو دلت ضعف میکنی براش و عمیقا خوشحال میشی .
مرد ها درک و توجهی ب این تغیرات بزرگ و زیبا ندارن دست خودشون نیست .
اما بلدم نیستن حداقل وانمود کنن ک میفهمن این مسائل رو ..
بنظرم الی جان ی سفر زیارتی ب مشهد قم برو ..حالتو خوب میکنه سکوت کن تو دلت اما خدا برات بهترینشو میسازه تو زندگیت .
امید تو ازدست نده.
الی جون قوی باش من دوتاچهارماه و پنج ماه سقط کردم
خیلی قوی باش بخداحکمتی داره من هیچکس منونمیفهمید تنهای تنهابودم ولی باز قوی ترازقبل ادامه دادم
دردهامو که میبینه
من مجبورب سقط شدم چون مشکل داشتن حتماهم حکمتی داشته
الی مرد اصن نمیتونه درک کنه
من میدونم ک تو این فرشته آسمانیت تمااااااام امیدت به زندگی بوده .
و حالا ک رفته تمام معادلات روحی حسی قلبی و هرچی ک تو رو داشت زنده نگه میداشت و جون میداد بهت برات سوخته شدن و تو الان نآی برگشتن نداری و خسته ای .
خسته از همه چیزی ...
ی جا میخوندم نوشته بود فرشته کوچولوهایی ک عمر شون بدنیا نیست اینا رسالت بزرگ و درس بزرگی رو برای عزیزانشون ب یادگارمیزارن پس مطمئن شو بی هدف نبوده حاملگیت .اصلا
ازشوهرت انتظارندارم برای بچش سوگواری کنه چون حسش نکرده ولی اگ ازش انتظارداشته باشی درکت کنه کمکت کنه زخمتومرهم بشه چرااینجورمیکنه واقعا؟؟قبل این اتفاق چی قبل بارداریت چجوربوداخلاقش؟؟
نمیفهمه ما چ دردی میکشیم
الی من توخونه کیسه ابم پاره شد دردمیکشیدم کاری ازش برنیومد فقدنگاه میکرد دقیقا نمیدونس بایدچیکارکنه برام
حق داری
الی جان از خدا میخام ب روح و جسمت آرامش بده 🥺❤️
انشالله خیلی زود جاش سبز بشه برات
الی چون حسش نکرده نمیدونه
تومیفهمی تودردکشیدی اون هیچی رادرک نکرده
منم اینو خوندم ولی حقیقتش باور ندارم این دنیای وحشی و بی نظم تا این حد برنامه تو کارش باشه
الی حکمتی توش بوده من بعد دچتاکورتاژفهمیدم مطمعن باش توهم بهش میرسی
موقع سختی و درد کلا باید بره تو فاز انکار
در مورد دردها نباید حرف بزنیم چون بیشتر میشن
اینه تفکرش
چون از جنس ما نیست درد هارو نمیتونه بهتر درک کنه . برا مردها هر تمام شدنی یاهر غمی ب فاصله ی کمی از یاوشون میره.و تو سرشتشون نیست ک بخوان تو دلشکن نگه دارن .جنس زن لطیفه فداتشم .تو ی گل و میبینی و خیلی هم زیباست فردا ببینی پژمردست غصه میخوری و ب فکر اینی ک زندش کنی .اما مرد نگاهش کلی ..میگه بنداز دور یکی دیگه ...متوجهی گلم
هیچ کارخدابی حکمت نیس
من تورادرکت میکنم من تورامیفهمم چون مث خودت مجبورب سقط شدم....
دقیقاااا
ماجزئی نگریم اون کلی نگررر
زری جان من بعد کورتاژ الان چند روزیه تخمدانم دایم تیر میکشه
دردش کم نیس
یه سری ترشحات چسبنده زرد هم دارم
فقدمیدونم گرنگه دارمن ان است ک من میدانم... شیشه رادربغل سنگ نگه میدارد..کافیه فقد بخاد...
دیگه بریدم
فردا باید خودمو جمع کنم رم دکتر
بهش بگواگ ی لیوان پرو لبریزباشه ایا بازم گنجایش پرکردن داره؟؟؟؟؟اگ من درداموبیرون نریزم چطورمیتونم شادباشم اگ حرفامونزنم تودلم غمبادمیشه باید این غمموخالی کنم تابتونم دوباره ب زندگی ادامه بدم بگومگ ادم چقدرظرفیت داره
دارو داده بهت میخوری
الی منم داشتم ب زبون خاص میگفتن بچه دون داره دنبال بچه میگردع هنوز عادت نکرده ک نیست بعدخوب شدم
بعضی وقتا میگم یعنی خدا اونقد ما رو ازار میده تا به حکمتش پی ببریم و از سر ناچاری تسلیمش بشیم
الی من انقدسختیااااکشیدم ک بگم میگ تودیگ چقدقوی بودی
هی خواهر
زندگیم داستانش از اول همین بوده
الان وقت درست کردنش نیس
کلا همسرم اینجور بزرگ شده. دست خودشم نیس یعنی سخته این تغییر
الی خوردم زمین دماغم شکست گفتن نمیشه ببریمش اتاق عمل هوشیاری عملم کردن بچه چیزیش نشد فقد من داغون شدم بعد پنج ماهگی گفتن باید سقط بشه سندروم داون داره
این بدن من سختیاااکشیددددد
میدونم یه جنیتامایسین تو بیمارستان زد
با چنتا سفکسیم 250 داد تو خونه خوردم
تمام
نه قربونت برم ..
اتفاقا الله ب زیباترین شکل ناز آدماشو میخره ..ما بلد نیستیم فقط ارتباط بگیریم .مذهبی نیستم .اما شده مث تو فک کنم و همینطوری ی روز نشستم جز ۳۰ رو از هرجا ک دلم خاست معنیشو خوندم و متوجه شدم درکم کم بوده
یعنی چی یعنی مردتاسقط نکنه متوجه ناراحتی و عذابش نمیشه؟؟شایدخیلی ازمشکلات مرد روزن تجربه نکنه و خیلی ازمشکلات زن رومرد متوجه نشه ولی انسان ک هست یعنی این بشراحساسات نداره برای غصه زنش غصه داربشه اصلاسقط نیس ی مشکل دیگس بایدبگه بمن چه و بره بخوابه؟؟؟؟یعنی چی
همش تنهابودم الان همشو باگریه نوشتم چون نمیخاسم کسی ازم چیزی‌ متوجع بشه خودماقوی نشون میدادم
😥😥😥😥
ک مبداکسی ازم چیزی بفهمه
خودم تنهای تنهامیرفتم کورتاژمیکردم ومیومدم
مادر شوهرمم همینو میگه
اما واقعا بچه دونم نیس تخمدان راستمه تیر میکشه تا خود رحمم نمیتونم صاف وایسم
به منشی دکترم پیام دادم گفته باید بستری شی
منم شهر مادر شوهرم اینام
ن نزاردکترادستکاریت کنن
فقدکمرتامحکم ببند چیزای گرم بخور رمحتوگرم نگه دار
رحمت را
الان الی جان حوله گرم کن بزار اون سمتی ک تخمدانت درد میکنه اروم میشی
الی همون ن دکتراصلانرو میزنن رحموداغون میکنن خوب میشی خودتامحکم نگه دارگرم گرم
امیدوارم همین طور باشه
تو شرایطی هستم که دلم میخواد خودش بیاد بغلم کنه
نشیمنگاهتم ببین ی سنگی اجری نیست داغ کنی بشینی روش ..خیلی بهتر میشی
من خونه خودم راحتربودم هیج جانرفتم بمونم
از قوی بودن و صبور بودن میترسم
دلم میخواد کم طاقت باشم زجه بزنم ناله کنم هوار بکشم ناز نازی باشم
میترسم از صبور بودن
جواب هیچکسیم نمیدادم
تلفن اصلا
خودم بودم وخودم
ب حق این دل شکستت دعاکن این سالم باشه فردامیرم ان تی
من چهارسال زجرکشیدم
میترسم عفونت کرده باشم عاخه
تو بیمارستان که منو شکنجه کردن به معنای واقعی تازه داره یادم میاد چه کارا باهام کردن
دقیقه نود پاس کردم وگرنه میرفتم سزارین من خیلی سخت بود زایمانم
سه روز بستری بودم
اصلا نیازی نیست ک تو چ جور باشی .
زندگی عادی رو دنبال کن .
دلتنگی گریه کن
نفست بالا نمیاد داد بزن
برو بیرون ازخونه نفس بکش .
اصلا ب عالم و ادم فحش بده
من ک دیگ قوی بودن پیرم کرد ولی اصن بروز ندادم چیزی کسی ازم بفهمه
من توامینوسنتز کیسه ابم پاره شد
زری بانو جان خدا ب نفس های اخر علی اصغر به دل این بانوی زجر دیده نگاه کن .ب حق پنج تن .الهی امین
شهادت حضرت زهرابود شکمم اتیش گرفته بود گلیم اشپزخونه را جمع کردم شکمم راگذاشتم روسرامیکاااا گفتم ب حق محسنت دیگ راحتم کن
هفت صب دردکشیدم تاهفت شب
بخدا تنها دعام الان واسه توعه
چون دلت از من شکسته تره
ایشالا که به خیال راحت سپری کنی
بدون اشک و خون دل و استرس و درد
راحت راحت مث خواب
هفت شب گفتم برم سرویس اذیتم رفتم نشستم بچه باهام اومذ پایین
دیدم دست وپامیزنه
من افتخار میکنم به تک تک شما زن ها ..
زن هایی ک صبر پیشه کردید .و خیلی گذشت کردید از جان و تن سالمتون برای نسل های خوب ...
خدا به حق ابروی حضرت فاطمه س ... دامنتون و سبزکنه
دیگ نگاه نکردم پایین تنه فقد دردام تموم شد دیگ صداشوهرم رسوندم بیمارستان جفت رانتونسه بودبکشه پایین
سریع ارژانسی گفتن اتاق عمل بچه ام فک کن توشلوارم بود
الان همشو باگریه برات نوشتم پس خداهست
امسال شهادت حضرت زهرا فهمیدم باردارم
فدات مهربونم
هووووف
خدا میدونه من تحت چه شرایطی باردار شدم
زندگی من خودش یه داستانه
واسه بارداری هزار مشکل سر راهم بود
اسپرم همسرم ضعیفه
خودم لوله چپم بسته س
و...
تخمدان راستمم که الان اینجور شده
الان پاکی خیلیم پاکی برام دعاکن
الی جونم ....بخاطر زری بانو جانم ک شده حرفای خوب بگو برامون دل این عزیزم با وجود ارامش تو شادبشه
من بمیرم واسه دلت
خدانکنه توراخداااقوی شووو ب قبل برگرد هیچکسی ب انداره خودت مهم نیست
الی جووووونم تنها نیستی خوشگلم .
تو سالمی خب ..
فکرای سمی رو ببند ...
هرروز ک بیدارمیشی بگو سالمم شکر
توراخدا اول اول اولویتت خودت باش ب خودت برس ب روحیه ات برس هیچکس مهم ترازخودادم نیست
من دوباررفتم اتاق عمل براکورتاژ اون موقع بود فهمیدم خودم و خودم تنهای تنها
ای خدا🥺
عاخه هیچ کس نباید این لحظه ها رو تجربه کنه
هیچ مادری
صحنه های تلخی ان
ب خودم اومدم بچه هم خوبه ولی ی روزی میره براخودش برازندگیش
اولویتت فقد اول خودت باش
چشم
چشمت بی بلا ...
چشمت پر نور ...
فهمیدم هیچکس مهم تراز خودم ادم نیست ....
ب چیزای خوب فکرکن اتفاق می افته
الی من انقد حرفاشنیدم انقد دشمن بشادشدم ولی تومیدون جنگ بادشمن خیلی قوی بودم خیلییییی
ماشالله
اصن خودمو نباختم
زری جونم فردا بیا اینجا با خبر خوش بیا
امیدوارم عدد ان تیت 1.2 باشه
ان بی دیده بشه
ازمایش غربالگریت ریسک یک به 70 هزار برا هر سه تا سندروم نشون بده
و انومالیتم همینجور باشه
امیدوارم اون نمودار کوچیک سبز رنگ رو با چشمای خودت ببینی رو اون کاغذ
الان چهارماهمه ولی نذاشتم کسی چیزی بفهمه
بامادرشوهرم توی حیاط زندگی میکنم من طبقه بالام ولی نذاشتم چیزی بفهمن
فدات زهرا جونم🤍
افرین ....عشق کردم ...
جون گرفتیم ک توام سوی امیدت روشن ...
خیلی ناراحت شدم اخه چراپس شوهرت کجابودمگ قراربودتنهاتومادرشی ک تنهادرداتوتحمل کنی پس دیگ کی شوهرت میخواداحساس مسئولیت کنه برای توبرای بچش؟؟ب نظرت همچین ادمی لایق پدرشدنه؟؟
سلفری دادم منتظر جوابم
باهام بود تواتاق عمل راهش نمیدن
زری ازت خواهش میکنم عاجزانه حتما ازمایش معمولی رو بده
فردا حتما برو انجام بده بعد سونو
من زخم خورده ام. خودم کادر درمانم میدونم
منومیگرفتن بیهوش میکردن میبردن کورتاژ شوهرم پاب پام ولی پشت دررر اصن توزایشگاه وعمل راعش نمیدادن
میرم حتماااامیرم
تواتاق عمل ک همه تنهان اخه گفتی تنهاررفتم واسه کورتاژ ناراحت شدم ادم اینجوروقتابایددوروبرشوبشناسه راستش من اگ توسختی خانواده خودم شوهرم و خودشوهرم کنارم نباشن دیگ اسمشونونمیارم ادم بایدتوسختی کنارهم باشه
الهی امین قول دادم ده روز صداش کنم محسن اگ پسرباشه... دخترم نازنین زهرا چون پارسال شهادت حضرت زهرا خیلی درداکشیدم....امسال شهادتش بارداربودم
زری بانو این فقط ی چت معمولی نیستا ...
من ب شخصه ازت درس گرفتم رایگان بود
اما تو بهاشو با تنت داری میدی پس بدون زن قوی هستی و باعث افتخاری واقعن ..
فک میکردم زنایی مث تو تموم شدن ..احسنت
آفرین چون من از اول دکتر برام سلفری نوشت چون دو تا ساک بود که یکیش پوچ بود ازمایشگاه گفت باید معمولی بدی
تو اون روز بارونی تنهایی با چه سختی رفتم مطب دکتر و...
اخر سلفری دادم
شب به دلم افتاد رفتم سلفری کنسل کردم و ازمایش معمولی دادم
ن بنده خدا منومیرسوندبیمارستان همشاخصوصی بردم ولی کاره دیگ ای ازش برنمیومد
مبارکت باش خانووم
انشالله بچتو بغل میگیری .لباس عوض میکنی براش
اون روز بارونی سر کار جواب ازمایشم اومد و چه ریسکی من از اون روز روزگارم سیاه شد
فدای توعزیزم...فقدخاسم ب الی بگم ن دنیا ب اخرنرسیده همه چیزب وقتش اتفاق می افته و قشنگه
گفتن امنیوسنتز گفتم میترسم دیگه سلفری دادم
که خوب بود
معمولیم میدم اره من جوابوگرفته بودم توتنهایی توخیابون میگفتم خدایاااا کجاییی پس قربونت برم ی معجزه ای نشونم بده دیگ نشد
تو انومالی مشکل کمی بود که بعصی دکترا میگفتن نیاز به امنیوسنتز نیس بعصیا میگفتن هس
بالاخره دادم و حتی ازمایش ارری هم دادم
هیچ مشکلی نداشتن ازمایشام
من شش بارسوزن زدن تونافم جنین همکاری نمیکرد همین باعث شد کیسه ابم پاره بشه
دکترا حرفاشون یکسان نبود
مشکل بچه من مجوز سقط نداشت
الی روز امینو سنتز دیگ جنازه منواوردن بیرون ازمطب
و حتی دکترا نمیتونستن نظر قطعی بدن
نرفتی تهران
جدی ...چقدر سخته
من و شوهرم اونقدر مقاله خوندیم و فهمیدیم که برا غربالگری یه پروتکل جهانی هست که اتفاقا همین ازمایشای ساده خیلی مهمن
خیلی خدایاا نصیب گرگ بیابون نکن بدون بی حسی ازناف سوزن میزدن اب دور جنین بگیرن
جنینم میرفتم قایم میشد نمیشد فقدمنوکشتن اون روز
اره میرم فردا بعدسونو
مثلا کسی که ریسک یک به 300 میخوره واسه سندروم داون
ممکنه بچه ش مشکلات دیگه داشته باشه
من یک ب۲۵۰بودم
عدد پاپ و فری بتا خیلی مهمه چون عملکرد جفت رو نشون میده
من نامه دادن پزشک قانونی گفتن کمیسیون میگیریم بعد نامه میدیم براسقط
اگه من بگم چجور سقط کردم 🥺حتی به شوهرم نگفتم
ک کیسه ابم پاره شد بعد ی هفته اصن نامه هاموندپزشک قانونی
قشنگا من میرم برا دعا خوندن ب ی بنده خدایی .دعا‌گو شما هستم
اذیت میکنن لعنتیا
توراخدا التماس دعااا
آخ نه منظورم اون نیس
یه رازه بین من و جوجه م
قربون قلبش بره مادر
من بنده خدام ...التماست فقط ب خدا باش.
میترسم به شوهرم بگم دف کنه
مهربون🤍
میبوسمت الی جان ..
زری بانو جان شبطونی نکن مراقب خودت و جوجمون باش
فدات عزیزم
زری جون برو بخواب
فردا سرحال باشه جوجه قشنگمون

سوالات مشابه