Ooma
پرسش (1403/04/07):

مامانا واکنشتون وقتی بچه ها مریض میشن چیه؟

سلام مامانا امیدوارم خوب باشید
مسئله ای ک مدت زیادیه فکرمنو ب خودش مشغول کرده اینه ک بقیه مادرا وقتی بچه هاشون مریض میشن چجوری مدیریت میکنن، چ برخوردی دارن
من وقتی دانیال مریض میشه ب شدت دچار اضطراب میشم، بدنم گر میگیره و تپش قلب میگیرم
و از تب ب شدت میترسم
اشتهامو از دست میدم، و دیگه نمیتونم ب کارای خونه برسم
و اصلا نمیتونم تنها باشم
اما دیدم خیلی از مادرا اصلا اینطور نیستن نگرانی ب خودشون نمیدن و خیلی راحت این اوضاع رو مدیریت میکنن
من مثلا دیدم طرف بچه تب دار و ب شدت بیمارشو گذاشته خونه رفته ارایشگاه ( اصلا نمیگم کارش اشتباهه منظورم اینه ک استرس نمیده ب خودش و کاراشو عقب نمیندازه)
اما من اصلا نمیتونم اینطوری باشم
شما جز کدوم دسته این
راهکاری واسه کنترل استرسم هست؟
بنظرتون مشاوره میتونه کمک کننده باشه؟

نه منم‌ نمیخوام تنها باشمممم
دانیال الان دقیقا تو همین مرحله اس
کامل میتونه بگه مشکلش چیه
اما این از استرس من کم نمیکنه
هیچی مثل اونجاش که مظلوم و بی حال ول میشه یه گوشه یا بغلم حالمو بد نمیکنه حقیقتا
منم به امید اینم بزرگتر بشه بگه چشه و من راحت تر بشم 😢😢
دکتره بهشون شکلات داد از این مدلا بود میچسبه ب دندون
ماهور تشکر کرد گذاشت دهنش یهو فهمید از اوناس توف کرد بیرون گف اه دوس ندارم
🤣🤣🤣دکتره گف حداقل جلو خودم اینکارو نمیکردی
یکی مثل من پیدا شد
بیا بغلم
😂😂حدقل میتونن بیان بیدار کنن بگن مامان تب دارم یه چی بده بهتر شم
خداوکیلی خیلی باحالید 🤣
منم یبار هانا رو بردم دکتر خیلی شیک و با پرستیژ باش تمرین کرده بودم قبلا. هم نشستیم شروع کرد عررررر زدن اصلا نمیذاشت معاینه ش کنه.‌ بعد آب بینیش دراومده بود هی با دستش پاک میکرد میگفت مُف 🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣

مامانم به آب دماغ میگه مُف هانا هم یاد گرفته
خیلی بزرگ منظورم چهارده پونزده سالگیه😂
🫂🫂🫂❤️😢
دقیقا
دلم میخواد بمیرم


باورت میشه چند شب پیش اب قطع شده بود ( سمت ما برا لوله اب ی مشکلی پیش اومده بود 7,8 ساعنی اب نداشتیم) بعد دانیال غصه میخورد ک اب قطعه
فکر میکرد دیگه کلا هیچوقت اب نداریم
بغض کرده بود ی گوشه تا گفتم چی شده زد زیر گریه ک بخاطر اب ناراحتم
داشتم از غصه میمردم براش همش میگفتم نکنه بچم حالش خوب نیست
نکنه میخواد مریض شه
نکنه ی طوریشه ب من نمیگه
چرا بازی نمیکنه
چرا مثل همیشه صداش تو خونه نمیپیچه
و....
🤣🤣🤣🤣ای ننه
فکر کنم اون موقع دیگه میتونم ب یچه دوم فکر کنم😂
😂😂بهترین موقعس
عزیزم چقد حساسه
برا خیلی وقت پیشه
اما هیچوقت یادم نمیره
واقعا دلم خواست مثل اون باشم
منم پسرم مریض میشه واقعا حالم خرابه
منم از تب ب شدت ترس دارم وقتایی ک تب داره اصلا نمیخابم وبیقرارم...
من از اول تمام کارامو خودم تنهایی میکردم و عادت ب این تنهایی دارم ولی بجاش شوهرم درهمه حال هوامو داره...
یهو خونه ساکت میشه
نمیخنده بازی نمیکنه به پر و پات نمیپیچه همش میاد بغلت به زور برات میخنده خیلی حس بدیه
بچه ها حالا راه حل چیه؟
کاش یه ریلکس بیاد تاپیک راه حل بده
الان با دغدغه های شما، ۱۰ تا استرس به استرسام اضافه شد لعنتیا 😂
ن دیگه
ن شوری ما ن ب بی نمکی اونا
هرچیزی حد وسطش خوبه
من مثلا بعضی شبا ب روزای بدی ک دخترام داشتن فک میکنم گریه میکنم(خو خریته دیگه اون روزا تموم شد رف)
اخ دقیقا پسرمنم چون بیش ازحد شلوغه مریض شدنی اون حالش روانیم میکنه
خدای من🥺🥺🥺🥺
نا امید شدم


اینجاست ک میگن ادم کمد دیواری بشه مادر نشه
🤣🤣🤣🤣
سمیرا توضیح نده من الان اشکم میاد بخدا
قوه تصورم خیلی بالاست 😭🤣
دلم خاست دخترمو بیدار کنم🤣🤣
ن من کمد دیواری دوس ندارم🤣🤣🤣ی چی دیگه لطفا
همه مادرا استرس میگیرن یکی نشون میده و یکی هم تظاهر میکنه😉
مبل خوبه؟ 😁
حالا من یکم حالم بهتر شد دیدم مثل منم کم نیست🫂


توروخدا بمونین همیشه تو تاپیک😂
من فکر نکنم هیچوقت خوب بشم الان یکم آب میریزه رو لباسش فورا عوض میکنم میگم الانه مریض شه
دیگه بچم خودش میدونه تا لباسش خیس میشه میگه خیس شده عوض کن
اسب شو
مودبانه شو گفتم 😂😂😂
من با گریه تایپ میکنم😭😂
من میگم گرمه بزار تنت باشه خنک شی🤣🤣دنیزم جیغغغ نههههه خیسه عوض کن خوشم نمیاد
آخه ما هم دور از جون همه میگیم سگ بشو مادر نشو 😐🤣
اسب خوبه
خوشکلم هست
عای اره فهیم
میدونی چندوقته دلم مبل میخواد🤣
دانیال میگه مامان نگران نباش
و من بیشتر از خودم بدم میاد ک بچم متوجه استرسم میشه
ما میگیم مار بشی مادر نشی
یه دکتر به من گفت لباس خیس و اینا باعث مریضیش میشه دیگه فوبیا شد برام
😓🥲😁 خدایا از این داغونی نجاتمون بده 😄
اخه اینجا خیلی گرمه من میگم حالا یه خورده خیسه اشکال نداره😂
ماهم🙈🙈🙈

دور از جون همه مامانا
نگار من وقتی تازه از خواب بیدار میشم و با بیماری دانیال مواجهه میشم
یا وقتی خودش بیدارم میکنه و حالش خوب نیست
بیشتر از هر وقت دیگه ای بهم میریزم
خیلی حالم بد میشه
خب ایشالا به این درجه نرسم
من سر آخرین مریضی خون و خونریزی با اعضای خانواده به راه انداختم😂اینا بگه قطعا یکی رو میکشم
یچیزی بگم دور هم بیشتر بسوزیم؟ 😵‍💫😵‍💫😵‍💫
با تمام حساسیتا و مراقبتایی که دارم
مثلا هانا مریض میشه
مامانم میگه خوووووب... مواظب بچه م نبودی بچه مو مریض کردی؟
😢عزیزم انشالله هیچوقت مریض نشه همیشه سلامت باشه
ینی دلم میخوا مامانو پااااااره کنم اون لحظه 🤣🤣🤣
دیدی

و ترسناک ترش اونجاس ک تو اوما متوجه بیماری های دیگه هم میشی
مثل همین تاپیک جند دقیقه پیش

خدا میدونه چقدر حالم بد شد
فقط گفتم خداکنه دل مامانش شاد بشه
🤣🤣من اینو شوهرم به من میگه میگه دیدی گفتمت فلان کارو کن نکردی بیا بچه مریض شد حالا فلان کارش مال سال پیش تابستون بوده
نگاااااار😂😂😂😂
ی لحظه تصور کردم خنده ام گرفت.
مامانم میگه کم ببر حموم بچمو سرما دادی😂
🤣🤣🤣
بقرعان من اگه شوهرم اینجوری بگه جر و واجر میکنم هم خودمو هم اونو 🤣🤣🤣🤣
شوهر من بیچاره هی میگه نه طوری نیست... بچه باید مریض شه... خیلی مواظبش بودی نگران نباش...
خدایی خیلی دلداری میده، آخه میدونه الان میگم تقصیر توعه ویروس آوردی 😁
باز خوبه همسرت پا ب پات بیداره.
🤣🤣نه من شوهرم میگه بعد من میگمش تو بودی فلان کارو کردی میگه من خو کاری نداشتم اخر همه چی میوفته گردن خودش
الهی امین
انگار ب ما مادرا الهام میشه ک بچه ها قراره مریض شن
مادرشوهر منم اینجوری میگه خیلی حرص میخورم
بیداره هردقیقه میگه پاشو شربت بده پاشو دمنوش بده حالا بچه خابه تازه دارو خورده دمنوش نصف شب بدم اصن نمیخوره تا هروقت خوب شه هی میگه شربت دادی؟دمنوش بده ؟دونه به داری؟بیار بهش بدع چهارتخمه یه ذره بدی خوب میشه تا صب برو بیار بده
مامانم هم میگه نمی‌دونم ببرش دکتر فلان و... به جز مریضی حتی. نمی‌دونم چشم پزشک و تغذیه و...
شوهر من میگه بابا برات بمیره که تو مریض نشی
میگم لازم نکرده بمیری یه جا میری ماسک بزن ویروس نیاری
میگه چشم ببخشید😂
🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣 سمیرا بخدا ما خانوادگی خیلی شبیه همیم. رفتارای مشابه، دیالوگای مشابه
الان ک دارم فک میکنم میگم خداروشکر همسرم بیخیاله تنها همراهی ک میکنه مارومیبره دکتر😂😂
منم خییییلی از تب میترسم
تا بچم کوچیک ترین علامتی از بیماری پیدا میکنه سریع میبرمش دکتر
حتی اگه فقط در حد ابریزش بینی باشه

چند روز پیش مسافرت بودیم یهو گفت مامان یکم گلوم درد میکنه
هیچ علامت دیگه ای هم نداشت
حال عمومیش هم شکر خدا خوب بود
اما همونجا بیمارستان پیدا کردم سریع بردمش دکتر
ک خداروشکر درجا خوب شد
🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️
من مثلا بچه رو میدم بهش میگم ببر یکم بیرون فلان چیز و براش بخر بچه روحیش باز شخ🤣🤣حالا ثب دکتر بودیم عصرم از راه اول میبره دکتر بعد میاره تحویل من میده
🤣🤣🤣
یه مدت اصلا زنگ میزد تپش قلب می‌گرفتم میرفتم تو اتاق می‌خوابیدم نخوام حرف بزنم
این سری پاشدم به یاسین دارو بدم بیدار شد گریه گریه که برق بزن همه جا روشن باشه من برم بغل بابا،یه دقیقه بغل سجاد بود خوابش برد شوهر من بچه داشت از دستش میفتاد گرفتمش زد به باباش اشاره کرد به بالشتش گفت برو سرجات بخواب
دیگه شبا نمیره بغلش😂
بیا بغلم پس🫂😂
خیلی

بخدا وقتی دانیال مریض میشه میگم من دیگه بچه میخوام چکار
همین یکی بسمه
🤣🤣
بنده خدا خسته بوده
ولی من با اینهمه تفاسیر
زیاد دکتر نمیبرم
هر مریضی ۱ بار دکتر میبرم فقط
چندبارم تب بدون علامت داشت که یه بارشو دکتر نبردم

اما توی انتخاب دکتر پاره شدم تا خوبشو پیدا کردم
نگف مامان با این شوهر کردنت🤣🤣🤣🤣
من🥺
من تو یه هفته چهار بار میبرم🤦
طبیعه ک منم هر موقع پسرم مریض بشه ميندازم گردن همسرم؟
دیگه کسی بجز اون دم دستت هست؟
منم شوهرم میخوابه. لازمش ندارم که بیدار باشه. اگر ازش بخوام بیدار میمونه ها اما نخواستم تاحالا
نه بچم بی حال بود😂
ولی دیگه فقط صبح ها میره بغل سجاد نصف شب بیدار بشه میاد سرشو میزاره رو بالشتمون
آره گویا اکثرا همینیم 🤣
والا شوهر من که همه مرزهای بهداشت رو نابود کرده قاشق دهنی ، با بطری خوردن شیر پاستوریزه دخترم ، دست نشستن ، ماسک که کلا هیچی
منو با مامان و بابام فرستاد مشهد. خودش تهران بود. پسرم گرمازده شد تب داشت. من تا سه روز هر یک ساعت زنگ میزدم بهش میگفتم تقصیره توعه ک مریض شده. همینو میخواستی.‌🤦‍♀️
دم دستم هم نباشه زنگ میزنم 😄
🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️
🤣🤣🤣🤣
بنده های خدا چ گناهی کردن اخه😂😂
🤣🤣🤣افرین نمیزاری نمازت قضا بشه
یزید 😂😂
نه شوهرمن خدایی خیلی حساسه تا حموم نره نمیزاره یاسین بوسش کنه ولی خو فقط ماسک نمیزنه
من از شماها خیلی بهترم
کسی رو مقصر نمیدونم
خیلی دکتر نمیبرم
کار ب بهداشت و تمیزی ندارم
استرسمم از شماها کمتره
🤣🤣🤣🤣خو حالم خوب شد برم بخوابم
دیگه الان خدایی خیلی کم ماسک میزنن نهایتا تو زمستون که ویروس زیاده شاید چند نفر بزنن
ی موقعی هایم ک جواب تلفن نمی‌داد sms میدادم میگفتم بهش.
همسرم ی همکار داره استرس و حساسیتش در حد منه


یعنی فکر کن مثلا تلفنی با همسرش صحبت میکنه اگه بچه بچه یکم سرفه میکنه درجا مرخصی میگیره میره خونه
🤣🤣🤣🤣
🤣🤣🤣کوتاه بیا زن
خدارو شکر
یه تباه کمتر 😂
دیگه باید بزنه من کاری به این کارا ندارم
من خودم یه بار میگم عذاب وجدان میگیرم که دارم سرزنش میکنم
الان ک دارم فک میکنم میگم شوهرم چه صبری داشته اون موقع😂😂
😂😂خداصبرشو زیاد کنه راهش طولانیه
من الان دارم . اون موقع اصلا نداشتم. اصلا تو حال خودم نبودم ک براش عذاب وجدان هم بگیرم
آره طفلی. 😂
منم یبار خونه بابام موندم به اصرار همسرم بچم سرماخورد بردمش دکتر سریع ولی تا بچم خوب شه هی گفتم تو گفتی اگه اومده بودم خونه الان بچم مریض نشده بود
من اگه همسرم مریض باشه دانیال مریض شه میگم مقصر تویی( با اینکه خیلی مراعات میکنه تو خونه همش دو تا ماسک میزنهن،غذاشث جدا میخوره و....
اگه ب خواست اون بریم مهمونی بعد بچه مریض شه بازم میگم مقصر تویی
اگه بریم خونشون یکی مریض باشه سریع پانشه برگردیم بازم میگم مقصر تویی


جز این موارد ک الان ب ذهنم میرسه دیگه مقصرش نمیدونم 😅
چقد غلط غلوط نوشتم
دقییییقا منم هی میگفتم بهش اگه الان خونمون بودم بچم سرحال بود بازی می‌کرد. ن اینکه تب داشته باشه بی‌حال بشه
برم ماچش کنم شوهرمو خیلی صبوره پرتم نمیکنه بیرون
فهیمه جز اوما کجا میتونم باهات درارتباط باشم؟
هرجا تو بگی
اینستا
تلگرام
واتساپ
هستم همشو آی دی بده یکیشو
اینستا @fahimeh.hdd
کپی کردم پاک کن♥️
تلگرام @fahimeh_hdd
فدات 😘
شماره نیست. پاک کردن نمیخواد اوکی ام
خداییش شوهر منم خیلی صبوره
بعضی وقتا ک خیلی غر میزنم. تو دلم میگم این چه جوری منو تحمل میکنه😂😂😂
ولی هیچکس راهکاری نداشت☹️
😁 نه متاسفانه
ن دیگه. هممون همینیم.
حالا یکی ی درجه کمتر یکی ی درجه بیشتر.
فکر میکردم الان بیاین بگین تو خیلی شرایطت وخیمه باید بری تراپی حتما

اما فهمیدم مامانای مثل منم هستن
و من اونقدرا هم عجیب نیستم

کاش هیچوقت هیچ بچه ای دچار مریضی نمیشد ک مادرش ب همچین حال و روزی در بیاد
به نظرم اینکه خیلی در معرض اطلاعات و اخبار مریضی ها هستیم خیلی تاثیر داره شاید بیشتر از بی‌حالی و علائم معمولی بیماری نگرانی مون از پیامدها ی آینده یا اتفاقات غیرمنتظره و خطرناکی که ممکنه بیفته باعث استرس بیش از حدمون میشه
مثلا کی قبلا فکر میکرد یه چیزی شبیه سرماخوردگی ممکنه باعث عفونت ریه و مرگ بشه
من میترسم شرایطم حاد تر بشه اخه
میترسم اگه روزی باز بچه دار بشم وضعم از اینی ک هست بدتر بشه

نمیدونم بعدا ها میتونم خودمو با همچین شرایطی ( دوتا بچه داشتن) وقف بدم با ن
منم که باید حتماً یه فکر درست و حسابی کنم برا خودم 🙁
چن وقت پیش بچم داشت تو خونه با من بازی می‌کرد یهو تند دوید پاش سر خورد با صورت خورد تو ی قسمت از زمین که ی سکو کوچیک داشت
خونریزی خیلی بدی کرد تو دهنش بالا دوتا دندون جلوش.. سرشو بالا آورد من اصن تکون نمیخوردم شوکه شده بود اونم ....شوهرم اومد برش داشت و بردش ...من یهو شروع کردم جیغ زدن کبود شدم یعنی
بچم خیلی ترسیده بود شوهرم بزور خونشو بند آورده بود و میگفت ببریمش بیمارستان ...تازه داشت ورم میکرد صورتش خیلی قیافش ناراحت کننده شده بود ..حالا هرچی.یادآوریشم اذیت کنندس.... خداروشکر فعلا رفع شده چندتا چکاب داره
از اون روز خودم متنفرم ...هیچکاری از دستم برنمی‌ومد ‌‌براش فقط تلاش می‌کرد بیاد بغلم آرووم شه و من ترسیده بودم


😢😢😢
چرا من دارم🤪
بیخیال نیستم ولی دیگه خودمم نمیندازم بچه تربود با مریضیش خودمو میباختم اما الان اصلا
خیلی باهات موافقم
من تو بارداریم اینقدر بی تجربه بودم
اینقدر اطلاعاتم کم بود ک حتی نمیدونستم طول سرویکس چیه
یا جفت پایین چ خطراتی میتونه داشته باشه

همینم بنظرم باعث شد ک بارداری راحتی داشته باشم

اما الان ب لطف اوما😑
ی پا دکتر شدم برا خودم
چالش هایی رو تو بارداری میبینم بعضی ها تجربه میکنن
سختی هایی ک متحمل میشن
یا مشکلاتی ک جنین ها ممکنه داشته باشن
سقط و هزار تا چیز دیگه
مشکلاتی ک بعد از بدنیا اومدن بچه پدر مادر ها متوجه ش میشن
و....


ک منو از بارداری مجدد بشدت میترسونه
و. میدونم ک اگه یوقت باز باردار شم میمیرم و زنده میشم از استرس
تا بچم دنیا بیاد و از سلامت کاملش خیالم راحت بشه
حالا واسه من برعکس
من هرچی کمتر بدونم و توی ابهام باشم، ترس بیشتری دارم
از وقتی اومدم اوما و یه عالمه بیماری و درمان و اطلاعات و تجربه خوندم، حس بهتری دارم
باید رو خودم کار کنم اینقدر ضعیف عمل نکنم .... قول دادم ب خودم
راستش رفتار همسرمو نسبت ب خودم سنجیدم دیدم نسبت ب من چقدر ب درد خورد اونجا
اینقدر ریلکس رفتار می‌کرد..کلا تو همه شرایطا همینه ...همیشه میگه اتفاقیه که افتاده و باید دنبال راه چاره بود با غصه خوردن چیزی درست نمیشه
فقط باید سعی کنم ببینم بهترین کار برا حال بچم تو اون شرایط چیه دیگه و انجامش بدم
اخ اخ امان از وقتی ک بچه ها زمین میخورن
چقد لحظه سختیه واسه مادر
تا چند روز عذاب وجدان و استرس داری
من اگه بدونم مثلا فلان مشکل درمان داره یا میشه از بروز فلان بیماری پیشگیری کرد
یا راهی باشه ک خیالت همه جوره راحت بشه از سلامت بچه ات
این نگرانم نمیکنه


مثلا این منو میترسونه ک مثلا طرف تو بارداری هیچ مشکلی نداشته همه سونوهاش و ازمایشاتش اوکی بوده
با خیال اینکه بچه اش سالمه بارداری رو میگذرونه
اما بعد از تولد بچه اش متوجه میشه بچه اش بیماره( این مورد تو فامیلمون پیش اومد متاسفانه و من مدت ها تو شوک بودم از شنیدنش)
خب بچن دیگه مریض میشن طبیعیه
دکتر هست دارو هست مارو دارن مگه ما میزاریم سخت بگذره بهشون؟
خودمون مگه مریض نمیشیم؟
اینو گفتی یهو یاد یه اتفاق اینطور افتادم خدایا هیچوقت یادم نمیره حالم انقد بد بود همش میگم خدا چطور کمکم کرد بچه رو گرفتم
منم یه سری دنیز خیلی کوچیک بود شیش ماهی میکرد داشتم ظرف میشستم شوهرم گفت میرم تو حیاط کاری دارم میام قفل درمون یه مشکلی داره باید دوسه بار بالا پایین گنی با قفل شه شوهرم میره درم میمونه باز دنیز منم بین در و پله میخاست بره دنبال باباش خدایا نمیدونم چطور فهمیدم دنیز وسط دره پریدم پاشو گرفتم بچه نصفش دست من نصفش رو پله اویزون انقد جیغ زدم هنوز یادم میاد نفسم قط میشه
اصن هرچی فکر میکنم یادم نمیاد چطور از تو اشپز مغزم فرمان داد که در بازه و دنیز رفته بیرون
منم مث توهم اتفاقی بیوفته انگار دنیا برام به اخر میرسه خودمو میبازم مغزم فرمان هیچکاری رو نمیده
همه اینا درسته
فقط من نمیدونم چجوری استرسمو کنترل کنم
من موقع مریضی دانیال همه جوره بهش میرسم اما حال خودم واقعا بده
بیشتر از لحاظ روحی منظورمه
اضطراب دارم
اشتهامو از دست میدم
دست و دلم ب هیچ کاری نمیره
ناراحتم و...

دلم نمیخواد اینطوری باشم
منو شوهرم دعوامون میشه
بعد بابام با هردو دعوا میکنه 🤣
مادر🥺
ب این فک کن ک ی چیز طبیعیه
دور ازجونش مریضی لاعلاجی نیست یکی دو روز خوب برسی بش دارو بخوره خوب میشه
نیاز نیست انقد بهم بریزی ک
یکم قوی باش زندگی بالاپایین زیاد داره عزیزکم
من وعضم از همه بدتره فکر کنم من حتی میترسم بچه رو دست کسی بدم
بچه رو میدم به باباش ببره بیرون صدبار میگم توروخدا مواظبش باشی مث دوتا چشمات حواست به بچه باشه ها دستشو ول نکنی بچه باهاته گوشی نگیری دست بچه تنها بمونه
من موقع مریضی همینطورم مخصوصا وقتی تب داره
همسرم میگه یک ساعت بخواب من حواسم بهش هست اما اصلا نمیتونم
بچه رو میدم مامانم یا خاهرم یا هرکی هزاربار میگم حواستون باشه دستش ول نکنید ها ارامش ندارم اصلا
باور کن خودمم خیلی دلم میخواد قوی باشم
اما دست خودم نیست

همش میگم پس اونایی ک تو شهر غریبن دست تنهان چیکار میکنن
من همیشه همینم
به این فکر میکنم روزی بخام یه بچه دیگه بیارم دنیز کجا بزارم؟حاظرم تنها برم بیمارستان ولی دنیز هم پیش مامانم باشه هم باباش
من کلا ادم خیلی استرسی هستم سر نه تنها بچه سر همه اینطورم
بعضی وقتا میشینم فکر الکی میکنم و های های گریه میکنم 😂
وای اره
قلبم فشرده میشه از فکر اینکه دانیال حتی از ذهنش بگذره من کمتر از بچه دوممون دوسش دارم
برعکس شوهرم بهتر ازمن نگر میداره فقطم پیش باباش میمونه جایی برم چند روزم بمونم سرسوزن غمی ندارم بابتش خیالم راحته
البته ی وقتا گیج میزنه ولی خب راضیم
لوس نشو دیگه وا بده بره😅
پیام هاتون رو خوندم استرس گرفتم. من دخترم از وقتی دنیا اومده گوش شیطون کرررر تا بحال مریض نشده با اینکه نارس بوده ولی نمی‌دونم واکنشم چیه
خیلی ترسیدم گفتم اگه لنا مریض بشه من چبکاااار کنمممم
یاد شلوغ کارایاش بیوفت یکم حالو هوات شاداب شه
😢من حتی قلبم درد میگیره از اینکه فکر کنه مثلا پدربزرگش یا مادربزرگش فلانی رو بیشتر دوس داره
من خودم میدونم افسردگی دارم🤣🤣
انشالله همیشه سلامت باشه و هیچوقت مریض نشه
از خدا میخام هیچکس چشمش حتی کوچیک ترین مریضی بچشو نبینه انشالله همیشه شاد و سرزنده باشن تا ماهم با دیدنشون ذوق کنیم و حالمون خوب شه
نگار بخدا من همینم
تو یکسال گذشته بابای من چند بار رفته اتاق عمل
خواهر زادم چند بار بستری شده

من این مدت اینقدرررررر استرس کشیدم اینقدر استرس کشیدم ک شدم 45 کیلو
گوشیم ک زنگ میخوره شماره خواهرمو میبینم تپش قلب میگیرم میگم باز بچه اش مریض شده
دلم تنگ شده واسه روزای بی استرسی ک داشتم

دلم میخواد چند ماه برم ی جایی ک از همه تنش ها دور باشم
😢عزیزدلم خیلی سخته دقیق درک میکنم به امیدخدا دیگه هیچوقت اون روزا تجربه نکنی خداروشکر حالشون خوبه و کنارتن ولی چه میشه کرد ادم نمیتونه جلو این حسارو بگیره
همسر منم خیلی خوب مراقبت میکنه از دانیال
هم حواسش همه جوره بهشه
هم خیلی باهاش راه میاد
دانیال خودشم ب شدت باباییه


یعنی تو روزای عادی میتونم با خیال راحت از صبح تا شب بزارمش پیش باباش برم ب کارام برسم ب خودم برسم خیالم راحته بهش خوش میگذره

اما تو مریضیش اصلا نمیتونم تنهاش بزارم ترجیح میدم خودم همش کنارش باشم
دیگه خدا خودش باید دست بکار شه ی فکری برام بکنه😂
انشالله هیچوقت مریض نشه
اما اگه خدایی نکرده پیش بیاد از پسش بر میای
مثل همه چالش هایی ک موقع بچه داری باهاشون مواجهه میشیم
حتی اگه مثل ما استرس بگیری
بازم میدونی چیکار کنی واسه بهتر شدن حال دلبندت
انشالله
امیدوارم برا هیچکس پیش نیاد
انشالا همه بچه ها تنشون سالم باشه
با شادی و دلخوشی و آسونی بزرگشون کنیم، عاقبت بخیریشون رو ببینیم 😍😍
چ دعای قشنگی
الهی آمین🤲🏻
بنظرم اینهمه نگرانی و اضطراب طبیعی نیست بچه خب مریض میشه طبیعیه تو همچین موقعیتیه که باید کنترل داشته باشیم رو احساسای بدمون چون بچها کاملا حس میکنن نگرانی مادر رو ...من اصلا هیچ شربتی تو خونه ندارم حتی تب سنجشو گم کردم تا این حد بیخیالم خداروشکر دخترم هر بار سرمامیخوره خیلی خفیفه در حد آبریزش و عطسه دوروزه هم خوب میشه
سلام،منم مثل شما هستم، وقتی پسرم مزیض بشه بخصوص تب دیگه اصلا از زندگی میفتم، خدانکنه شب تا صبح تب کنه ک اون موقع من کلا بیدارم،هزارن مدل فکر خیالم ک ب سرم میزنه ،الان دو سه روزه ریزش مو داره کمو بیش ،دارم دیوونه میشم،کم مونده دق کنم از غصه،یا پارسال فتق داشت ،اگه بدونی بهم چی گذشت، نمیخوام ناشکری کنم ولی بعضی وقتا انقد فکرای منفی میکنم ک میگم اصلا کاش بچه دار نمیشدم، من مشکلم از شما شدید تره بنظرم
من میدونم‌چرا این مشکل دارم،بس ک تو اینستاگردی موارد مشکل دار شدن بچهذها موقع بدنیا اومدن یا کلیپ های نمیدونم از بین رفتن ی بچه موقع فلان عمل و هی میبینم،اینا بدترم میکنه،انقدر میترسم از ی سرماخوردگی ساده ختی ک نگو،همش میگم نکنه پسر منم فلان بشه نکنه خدای نکرده بیسار بشه
اشتباه میکنی عزیزم... اصلا نگاه نکن ...

مادر شوهر من میگه هر چی کمتر آدم بدونه کمتر اذیته ...میگه من آنقدر کتاب میخونم مطلب میخونم اطلاعاتم میره بالا اما ی جورایی اذیتم میشه با دونستن زیاد.
خب تو نرمالی
من اون بیخیالا رو گفتم
هیچی.نفس عمیق میکشم و از خدا کمک میخوام.بعدشم داروهاشو سروقت بهش میدم و مراقبت میکنم.تو مدت مریضی هم جایی نمیرم و سعی میکنم قرنطینه نگهش دارم(نه اینکه زندانیش کنما.تو خونه نگهش میدارم).تا حالش خوب بشه
شوهر من سرش بره رو بالشت جوری میخوابه که دورش جارو برقی میکشم از جاش‌تکون نمیخوره.جفت پسرهاشم عین خودشن.خواب باشن قشششنننگگگگ خوابن.حالا من برعکس.صدای تق بیاد چشمام بازه
آره راست میگه،واقعا لازم نیست همه چیو بدونه،ندونستن ارامش میاره ا
نه ما خانوادگی خابمون سبکه به محض اومدن کوچیک ترین صدا همه بیدار میشیم
از ماتریکس خارج شدنتو تبریک میگم گل🤣
ولی کاش همین چهره و حرفای قشنگتو ادامه بدی یوقت منفور اوما نشی🤣
متوجه منظورت نشدم عزیزم اخه ریپلای زدی به اونجایی که پیجمو گذاشتم، ارتباطشو نمیفهمم 😁 بیشتر توضیح بده 😄
والا خودمم از این حجم از نگرانیم بابت هر بار مریض شدن پسرم بیزارم
اما نمیتونم احساسمو کنترل کنم

و خب سوال خودمم همینه ک چیکار کنم ک اینقدر دچار اضطراب نشم
خیلی هم عالی
منم همه اینکارارو میکنم
اما در کنارش استرسم دارم

استرسم کم شه دیگه مشکلی ندارم
اخه استرسم هم حال روحی مو خراب میکنه هم حال جسمی مو
تمام این حسهایی که داری کاملا طبیعیه ، اما باید بتونی کنترلشون کنی ، بچه مریض نیاز به مراقبت داره خب وقتی مادر آشفته ، استرسی ، کم حوصله و... باشه نمیتونه کارشو درست انجام بده و کل خونه و خانواده بهم میریزه.
بشین با خودت حرف بزن بگو خب الان بچه مریض شده ، توی بدترین حالت قراره چه اتفاقی بیفته ؟ دور از جون بیماری لاعلاج که نیست ، فقط به روتین روزانه‌م چک کردن حال و تبش و دادن دارو اضافه شده.

تمام این پریشانیت روی ذهن بچه‌ت تاثیر میذاره و باعث میشه درآینده درد ، بیماری یا حتی مشکلاتش رو ازت پنهون کنه که نکنه مامانم بهم بریزه .
بچه به مامان قوی و حمایتگر نیاز داره ، شما اگر بهترین پرستاری رو هم داشته باشی اما حس آرامش و امنیت توی خونه نباشه فایده نداره.
مامان دوستم استرسیه ، با کوچکترین اتفاقی میگرنش عود میکنه ، در کمال توانایی جسمی اما ناتوانه و دست و پاشو گم میکنه .
توی حل کوچکترین مشکلی کم میاره و بهم میریزه.
دوستم دوقلو داره ، و شوهری که کارش شیفتیه و چند شب در هفته خونه نیست ، تا حالا که ۲سال و نیمشون شده یک شب نتونسته بیاد پیشش ، نتونسته به دخترش کمک کنه ، نوه‌هاش رو یک ساعت نگه داره ، نتونسته توی واکسن ، مریضی ، دندون درآوردن هرچند کم کمک حال دخترش باشه.
دوستم از غریبه میخواد بیاد یه ساعت بچه ها رو نگه داره که بتونه حموم بره ، یا دکتر بره اما اینو در مادرش نمیبینه که بتونه کاری کنه ، البته بنده خدا دوست داره کمک کنه اما توان نداره چون نمیتونه احساستشو کنترل و شرایط رو مدیریت کنه.
هرطور شده این مشکلتو حل کن ، نمیتونی مشاوره برو ، به هرحال طوری نباش که بچه‌‌ت دردشو ازت پنهون کنه ، بچه ها باهوشن زود میفهمن ، چون دوستمون دارن احساسات خودشونو سرکوب میکنن که ما ناراحت نشیم
زهرا جان ممنونم ک وقت گذاشتی
همه حرفات درسته
منم از اول همین نبودم
با اینکه بچم با ورود کرونا بدنیا اومد اما مثل الان اینقدر حساسیت بخرج نمیدادم
درسته ک عروسی و مهمونی و جای شلوغ نمیرفتم و بیرون همیشه ماسک میزدیم
اما اینجوری هم نبودم ک بگم وای بچم عطسه کرد حتما مریض شده
یا بخوام بی دلیل دست بزارم رو پیشونیش ک یوقت تب نداشته باشه
دانیال هم تا دوسالگی اصلا مریض نشد
اما همون دو سالگی برای اولین بار ک مریض شد همین اولین مریضیش هم باعث بستری شدنش شد
چون کرونا گرفته بود و خیلی حالش بد بود بچم

من از اون موقع دیگه ی ادم پر از استرس شدم
از اون موقع اس ک خیلی از مریضی میترسم و استرس میگیرم
سلام‌ پریسا جان
سوال منو جواب ندادی، من چون اصلا متوجه منظورت نشدم گفتم ادامه ندم، اما الان که می‌بینم یه تاپیک دیگه یکسری صحبتا شده که من روحمم خبر نداره و تو هم کامنت گذاشتی، حقیقتا یاد این پیامت افتادم و ذهنم به شدت مشغول شده که این چه پیامی بود بهم دادی...
منظورت از از ماتریکس خارج شدن چیه؟ منظورت از منفور اوما شدن چیه؟ هرچی فکر میکنم هیچی به ذهنم نمیرسه که آیا حرف ناحسابی زدم؟ کسیو ناراحت کردم؟ چیزی به کسی یا به تو گفتم که نباید میگفتم؟ خلاصه که بدجور ریختم به هم... لطفاً بیا منظورتو بگو پریسا جان. ممنونم عزیزم🌹🌹🌹

ببخشید بچه ها این تاپیک مجبور شدم همچین پیامی بذارم. آخه میدونید اوما امکان چت خصوصی نداره 🙏🏻🙏🏻
عزیزم اصلا نگران نباش و بهم نریز
اون بحثش فرق میکنه اصلا ربطی ب تو نداره سوءتفاهم شد ولی عزیز مواظب وایب منفی آدما باش.همین
پریسا جان شما وقتی منظورت کسی دیگه ست بهتر بود مستقیم به خودش بگی نه من

در هر صورت ممنونم که جواب دادی عزیزم، انشالا خیره ❤️❤️🌹
الان داغی نمیفهمی چی سرت اومده
ولی ایندفه باختی
داری میری تو باتلاقی ک یه روز
خودتو توش انداختی😂
جور دیگه ای نتونستم بهت بگم
ان شالله شر نباشه فقط😬
پریسا جان خداشاهده من اصلا نمیفهمم چی میگی و حقیقتا داره بدجور اعصابم به هم میریزه
توی چه باتلاقی افتادم؟ چیو باختم؟ چی سرم اومده؟

الان که داری حرف میزنی خیییلی واضح و شفاف باید بگی منظورت چیه تا متوجه بشم
به شر و غیر شرش هم کاری ندارم. داری با من حرف میزنی پس لطفاً بهم توضیح بده 🙏🏻
😂😂😂
وای چقد گندش میکنی تو😐
هیچی هیچی ول کن والا سوءتفاهم بود هیچیه هیچی خیالت تخت
منم استرسی کردی😐
بخدا هیچی
عجب... 🚶🏼‍♀️
واقعیت اینه ک دیدم آیدی و اینا دادی گفتم حواست باشه ب درد من گرفتار نشی و مشابه بحث تاپیک بغلی برات پیش نیاد بعدا فقط خواستم چشاتو باز کنم شرمنده ک بهم ریختی.
من ک اگه برگردم ب چند سال پیشم دلم میخواد دستم قلم‌میشد و شماره ب هرکسی نمیدادم و چوب سادگیمو نمیخوردم ب خاطر یه سری آدم دو رو😑
شیطان پیش اینا لُنگ میندازه...
🙏🏻🙏🏻
مامانا کسی هست تو تاپیک؟
دانیال انتی بیوتیک میخوره
امشب ک شربتو بهش دادم گذاشتم رو میز یادم رفت بزارم یخچال یکساعتو ربع تقریبا بیرون بوده بنظرتون خراب شده؟

و اینکه فردا شب ک عروسی هستیم چجوری شربتشو با خودم ببرم بهش بدم؟
سلام عزیزم
نه فکر نکنم در حد ربع ساعت اشکال داشته باشه
تالار یخچال داره ببر بده یکی از خدمات بذاره برات تو یخچال
میتونی هم یخ خشک بگیری بذاری کنارش
یا یه یخمک چسب کن بهش

سوالات مشابه