سلام یچه ها،شاید منو بشناسید ،همون ک چند دفه تاپیک گذاشتم مادرشوهرم کمی ناتوان هست با اینکه سنش کمم هست،دخترم نداره،فقط منو ی جاریم هستیم،اصلا ازون توقع هیچکاری نداره،همش بمن دستور میده،دیروز رفتیم خونه شون برادر شوهرمو جاریم اومدن هنوز نیامده رفتن ساعت ۵ گرفتن دراز کشیدن بغل دست هم،بعد من ظهر ناهار پخته بودم و همه کارا کرده بودم،مادرشوهرم بهم میگه اره برنامه شامت چیه،شام چی میخای بپزی،انقد بدم میاد،لطفا بگید اینطور وقتا باید چی بگم؟من بزرگترم هستم از جاریم،در ضمن جاریم دو هفته پیش بهش برگشته گفته اره باید از من تشکر کنید ک میزارم شوهرم بهتون برسه،هرچی انگار پرروتر باشی عزیز تری،نه؟اخه همه کارا مادر شوهر پدرشوهرم با شوهرمه و برادرش ،۶۰ سالشونه اما ناتوانن