خانوما زایمان کردم اونم چه زایمانی

سلام مامانا
من پنج شنبه شب درد داشتم چون سزارینی بودم ترسیم رفتم بیمارستان معاینم کردن یه فینگر باز بودم و دستگاه انقباضمو ثبت کرد زنگ زدن دکتر گفتش بستریش کنید عملش میکنم صبح ساعت ۸
خلاصه ساعت یک شب بستری شدم که صبح برم عمل
صبح دکتر که امد سوندو سرمو همه چی وصل بودکه برم اتاق عمل یدونه اورژانسی اوردن گفتن بعد اون منو میفرستن ۸ صبحم شد ۱۰ و نیم
ساعت ۱۰ و ۵۵ دقیقه پسرم دنیا اومد نگم براتون از امپول بی حسی که پدرمو دراوردن پیره مرده دستاش میلرزید داشت اموزش میداد به یه دانشجو کمرمو سوراخ کرد
انقد بد زد که الان دوروزه از گردن دردو سینه دردو شونه درد دارم جون میدم
بعد که دکتر شککمو باز کرد گفت وای وای چقد چسبندگی داره
گفت نصف مثانه کشیده شده بالا به رحم چسپیده از بالاهم یه لایه از شکم به رحم چسبیده خلاصه رحم اصلا معلوم نبوده منم فقط سونو چسبندگی جفت داده بودم فکر نمیکردم از بیرون رحم چسبندگی بگیرم
خلاصه پسرمو بیرون اورد حسابی گریه میکرد دکتر گفت چقد کوچولوه من هنوز ندیده بودمش
تمیزش کردن اوردن کنار صورتم برای چند لحظه بعد بردن
منم که عملم تموم شد بردنم ریکاوری اونجا همش منتظر پسرم بودم که اونی که پسرمو برده بود اومد پیشم گفت نفساش خوب نبود بردمش nisu اگه تا دوساعت دیگه همینطور باشه بستری میشه گفتم وزنش چند بود گفت ۲۴۰۰
قدشم ۴۵ خیلی ریزه خیلی
امروز من مرخص شدم ولی پسرم همچنان بستریه از طریق لوله داخل بینی بهش اکسیژن میدن
دکترش گفت بهش امپول ریه زدیم حالا ببینیم تا فردا چطور میشه
دعا کنید فردا صبح که رفتم حالش خوب باشه
قراره فردا بهش شیر بدن باسرنگ
بینهایت ناراحتم کارم شده گریه
بعد عملم دردم شدید بود از دردو ناراحتی پسرم فقط گریه کردم
دعام کنید تروخدا خیلی محتاج دعاتونم فردا که رفتم پیشش خوب باشه