Ooma
پرسش (1402/05/02):

فک کنم افسردگی بعد زایمان گرفتم

سلام
من ۵ روزه زایمان کردم.دلم میخواد گریه کنم.شوهرمم دقیقا همین تایم خیلی کار گرفته صبح تا ظهر نیس عصرام تا ۱۰شب نیست.هرچیم‌میگم‌میگه دیگه قرارداد بستم.چون خودمم بچه خواستم میگه خودت خواستی.
همش میگم کاش مامانم بود...
الان خالم و دختر داییم همش پیشمن اما بازم حالم خوب نیست.
وقتی به مسیولیت بجه فک میکنم استرس میگیرم‌.میگم نکنه اشتباه کردم....
الان چکار کنم؟ از شوهرم چیزی نخواید چون اصلا قابل تغییر و توجیه نیست...

همه ماها روزای اول این حس و داشتیم
من ب شوهرم میگفتم این بچه رو چیکارش کنم
فقط بدون این روزا گذریه و میگذره پس خودت و زجر نده
اصلا ب چیزی ک حالت و بد مسکنه فکر نکن
عزیزم من از روز اول ک اومدم خونم فقط شبش خواهرمو مادرم بچرو بردن پیش خودشون
من بیهوش شدم بخاطر عوارض بیهوشی ک بهم زده بودن
از فردا صبحش کلا کارای بچه رو خودم ب عهده گرفتم
شوهرمم صب میرفت شب میومد خیلیم میترسید بزور بغلش میکرد
مادرم فقط شامو ناهار درست میکرد
حتی ظرف شستنی خودم کمکش میکردم سعی میکردم همین ده روز ک مادرم پیشمه کنترله خونه و بچرو دست بگیرم
همینطورم شد
بخدا من روز دوم زایمامم همه قوم شوهر اومدن شب هم موندن زن و مرد من ی روز هم دراز نکشیدم
بنظرم ب شوهرت کیلید نکن زده میشه
ی مدت طول میکشه کنترل زندگیتو دست بگیری ولی کسی حق منت کردن نداره
چون طبیعیه هرکسی اوایل مادر میشه میگ اشتباه کردم؟چون مسولیت خیلی سنگینه
ولی خیلی کم پیش میاد همسر کمک کنه!۹۹درصد مادره
چقد اینا باژ بیشعور بوذن
خلاصه ک مهشید جان تا میتونی زودتر سرپاشو
زندگیتو دست بگیر
از بچت لذت ببر
نگو وای نمیتونم پوشک کنم بخیم درد میکنه ال بل
لذت ببر
دوستم همیشه میگ از بس میترسیدم لذتی نبردم از بچم
همیشه گریه میکرد چرا بچه دارشدم
چون وقتی اومد بغلش کنه اولین بار بلد نبود چطوری نوزاد بغل کنه!
اره بچه مسولیت داره
من دسشوییم میرفتم با گهواره میبردمش جلو در دسشویی ک ببینمش😐
ولی از همین مسولیت لذت بساز
وگرنه زندگیت جهنم میشه
کیف کن از نینی خوشگل کنارت
من اولین بار پسرمو میخواستم ببرم دکتر
شوهرم نبود😐گفتم مغازتو ببند بیا گفت نمیتونم ببندم !مگ بچه ای؟۲۴/۵سالته مادر ی بچه ای همجا من باید باشم؟
خدایی پدرشوهرم نیومو دو تا برادرشوهرام تهرانن اونی کی اومد دیدنی بچم شام خوردن رفتن خواهرشوهرام با شوهراشون موندن شوهر یکیشون میگفت بمونیم کجا بریم
منم نوشتم بالا بعد پاک کردم
پدرشوهرم ۲۰روز بعد زایمانم خودم زنگ زدم بیا نوتو ببین😂
هرکی میگفت برو نوه اتو ببین نوه پسریته فلان میگفت نمیرم زن زاعو هست نیاز ب استزاحت داره ۴۰روز ب بعد انشالله
برادرهاشم گفت دم در زناتونو پیاده کنین نرین بالا شایددراز کش باشه عروس سختشه مرد بره😂
شوهرمم کمک نمیکرد اصلا
وااای مادرشوهرممم اومده بود همش نق این کارو بکن این کار و نکن
حالا من مث ببر توخونه میدوییدم😂😂دراز کش کجابود😂
اوووف اون چقد رو مخ بود
ولی سینه هام بد زخم بود همش بیرون افتاده بود
یکی میومد میزاشتم تو لباسم مرده زندم یکی میشد
شوهره منم 😐فقط نق نق بلای جون
😐😑
این روزا رو همه میگذرونن
عزیز ی خواهرشوهرتو میکشیدی کنارمیگفتی من اذیتم شوهراتون برن شما خانما بمونین حتما پیشیم امشب
اره دقیقا😄
ولی ب هیچی کاری ندارما
ینی چی خودت خواستی؟
ازش اسپزم خریدی؟خب خودشم خواست ریخت تو دیگ
لا اله الاالله
این حرف بد کون میسوزونه حالیشون نمیشه زن زاعو داغون میشه
چون واقعا بچه داری مسولیت سنگینیه
عزیزمممم این حس تو خیلی طبیعیه و اکثرا همینجوری میشیم
گرمیجات بیشتر بخور
نگران زردی هم نباش چون تغذیه مادر هیچ ربطی ب زردی نداره
گرمیجات بخوری حالت بهتر میشه (تجربه خودم)
مولتی ویتامین و آهن رو به موقع بخورید،سردیجات نخوردید، همه مون از این حس ها داشتیم. طبیعیه... فقط زودتر سرپا شو،خیلی به روحیه ات هم کمک میکنه.
وای ممنونم ازتون.وقتی بدونم طبیعیه انگار راحت تر کنار میام
اخه من عاشق بچه ام.از عروسیمون تمام دعاهام این بود که شوهرم بذاره بچه دار بشیم.
چ باشعوووور
ماشاءالله لا حول و لا قوه الا بالله🥲🥲🥲
اولش انقد حسای ضد و نقض میاد سراغت
فک کنم ۹۹درصد خانما همینطور میشن
من ک اشکم لب مشکم بود کلی گیج و منگ بودم اما تو همون چندهفته اول اوکی شدم ب روال عادی برگشتم
نگران نباش عزیزم میگذره از بچت لذت ببر انقدر زود بگذره یهو میبینی داره حرف میزنه
میشه به منم کمک کنید
من از الان این حسو دارم . همش دوسدارم شوهرم کنارم باشه حمایتم کنه
برعکس اونم مشغوله .
اتفاقا ما از شوهرت چیزی نمیخایم از تو میخایم دستتو بزاری رو زانوهات بلند شی چون هیچی قوی تر از مادر نیس یه فیلمی دیدم به اسم تانک زیر زمین خونشون جای تانک آب هیولای آبی اومده بود پدره هرچی رفت بکششون نتونست خودش زخمی شد بیچاره بعد هیولا اومد از داخل خونه بچه رو برداشت برد مادره انققد ظریفم بود ولی تنهایی رفت خونه اصلی هیولا همشونو کشت بچشم برداشت اومد بیرون از مادر هرچیزی برمیاد
منم زایمان کرده بودم وقتی دیدم مامانم هم پادرده هم عمل قلب کرده خودم پاشدم هم بچه رو ترتمیز میکردم هم خونه رو تمیز میکردم حتی مامانم اومد منو ببره حموم نذاشتم خودم تنها رفتم گفتم تو حموم نفسم میگیره
شوهرمم بجای اینکه کمک کنه فقط غرمیزد می‌گفت بگو خاهرات و مامانت برن
فقطم می‌خوابید تو خونه نمی‌رفت بیرون مامانم راحت باشه
من کل ده روز رو گربه کردم صبح تا شب
الهی بگردم
خیلی سخته
عزیزم من سر بچه دوم هیچ کمکی نداشتم از روز پنجم زایمانم اومدم خونه خودم،شوهرمم ک صبح ساعت6میرفت سرکار تا6عصر،باز دوباره اگر کار میگرفت عصر میرفت کار تا آخرشب بچه اولمم کوچیک بود همش 2سالش بود،درسته سخته درسته آدم اذیت میشه ولی مطمئن باش میگذره،من واقعا فکر نمیکردم از پسش بربیام ولی خدا کمکم کرد براومدم توهم ان شاءالله برمیای.
تو حموم نفس مامانم می‌گرفت
عزیزم کاملا طبیعیه من اونقد گریه میکردم که نگو،الانم بعضی شبا همینجوری ام الکی الکی گریم میگیره ،شما که تازه زایمان کردی یه چیز عادیه که الان این حسا رو داشته باشی ،اصلانم عذاب وجدان نگیر از حسی که داره خودش به مرور درست میشه
اگه این حسا طولانی مدت بمونه میشه افسردگی بعد زایمان
آره دقیقا
😄اره واقعا ماشالله
کلا برا کسیم نمیره میگ دلیلی نداره مرد بره پیش زن زاعو یا زنی ک عمل کرده ب هردلیلی
شماهم پسراتونو همینطوری بار بیارین
ببینین چقد از دست شوهر و بقیه مردا یا زنا گله داریم
پس بچه خودمونو خوب تربیت کنیم
یا امامحسین خودت نزاروقتی بچه هامون بزرگ شدن نفهم و بیشعور باشن دل زنشون و شوهرشون رو بشکونن
مارو از ازمون تربیت بچه سربلند بیرون بیار🙏🥺

سوالات مشابه