Ooma
پرسش (1402/04/06):

شما تنها میرین خونه ی مادرشوهر؟

من ک خونه مامانم هستم ، دور از شوهر و خونه🥹
تا خونه ی مادرشوهرم نیم ساعت راهه.
همش میگن تو باید بیای اینجا بمونی ، چرا خونه مامانت میمونی؟ مگه ما چیکارت میکنیم🙃 اینقد خونه مامانت نمون. ( از مشکل منو شوهرم کسی خبر نداره)

ولی من اونجا راحت نیستم بمونم ، برای خواب و غذاخوردن پسرم دچار چالش میشیم😑 پسرمم گشنه اشم ک باشه ، میگن زیاد بهش غذا نده ، یا توقع دارن با خودشون غذابخوره و بخوابه و جیغ نزنه🙃

وقتی جاری و برادرشوهر و خواهرشوهرمم بیان ، دیگه بدون شوهرم واقعا اذیتم اونجا‌.

میرم خونشون ۴ تا ۵ ساعت میمونم ، ولی وقتی میخوام بیام خونه مامانم دعواس🥹

ن میتونم برم خونه ی خودمون ، ن آرامش روانی دارم اینجا🥹

شماها ، تنها میرین اذیت نمیشین؟

🤣🤣
بزار بگن هرچی میخوان بگن مهم اینه خودت راحتتری بفکر خودت باش
من بودم سه بار چک افسری میزدم تو گوش یارو
حالا من خداروشکر نمیفهمه
جووووون 😆
وقتی آدم یه جا هست ک هیچ پشتوانه ای نداره ، وقتی گریه کنم فقط پسرم استرس میگیره و گریه میکنه ، چطور میتونستم اشک بریزم اونجا
هیچی بشین در آرامش مطلق خونه زندگیتو بکن هر وقت چیزی گفتم یه متر زبون باز کن بگو شده یبار دلتنگ منکه نه نوتون بشید یا بیاید دیدنش خونمون
واقعا؟چن سالته عزیزم؟
منم تپش قلب و استرس میگیرم ولی دوبار نه بگیم دفعه سوم عادی میشه برامون
بابام میگه احسان لازم نیس خونوادت بدونن ، زن و بچت اینجان.
ولی نمیتونه نگه
قربونت برم
من جات بودم دفعه بعدی قرص اسهال میدادم بچم بخوره فرش و موکت و سرتاپاشونو بزک کنه
گریه چرا حیف اشکات حیف دلت
آفرین به ذهنم میسپارمش
بیا تمرین کنیم
فدایت❤️
عاشق راهکاراتم😁
به هرحال با یه واکنشی باید ناراحتی تو نشون بدی. اصلا فی المجلس جمع کن برگرد خونه بابات بذار بگن دل نازکه لوسه بی ادب یا هرچی. وقتی نمیتونی عین خودشون باشی کلا اونجا نباشی بهتره. ولی برای نبودنت باید دلیل آماده کنی و این دلایل رو حضوری بهشون نشون بدی
دهنشو چسب قطره ای بزن 🤣🤣
وای مثل منی اونا زنگ میزنن یا میرم خونشون من از استرس میمیرم درصورتی که آدمی نیستن آدم اصلا حسابشون کنه ولی نمیدوونم چرا اینجوری میشم من
درسته حرفتون
بزرگشون کردیم🫠
😄😄😄
بخدا همین فردا پاشو برو ببینم چی میکنی
خیلی بد من تپش قلب آنقدر میترسم انگارکین اونا
بله واقعا ۲۹
از یه مشاور یاد گرفتم
غرق چمن های حیاطشون میشد و خودشو در اغوش میگرفت و انقدرررر ب خودش حرفای قشنگ میزد
همه ی حرفش این بود اول خودتونو عاشقانه بپرستید و باور داشته باشید تا دیگران ب خودشون اجازه ندن عذابتون بدن
من وقتی خودمو دوس داشته باشم ارزش و جایگاهمم دوس دارم پس اجازه نمیدم کسی خدشه دارش کنه و از حریمم دفاع میکنم
وای شوهر منم. باز شوهرمن مادرش فوت شده خیلی وابسته خواهراشه
زهرا جان همه این مشکلاتت از دست استراحت شوهرت در میاد هاا حواست هست؟؟
ب نظرم چالش اصلی این اخلاق شوهرته ک باید درست بشه،
واقعا غیر قابل قبوله خدا ب دلت صبر بده،
تو هم یبار بچه رو بزار پیشش بگو میخوام استراحت کنم ی ده روزی برو ی جایی
چه بی احساس
نه فردا زوده ، بزار بلاکشون کنم از استرس در بیام
و منی که تا حالا تنها خونه مادرشوهرم نرفتم
بیکاریا🙂😂قشنگ توپو. میندازی تو زمین اونا
من به قدری خونه اونا ریلکسم که خواهر شوهرام نیستن
مادر شوهرم بخاد مهمونی اینا بگیره با من مشورت می‌کنه چی درست کنه چیکار کنه یهو میگه بیا تو مهمونارو دعوت کن در حالی که خواهر شوهرام هر دو از سن و سال از من بزرگترن ولی همیشه من پیش اونا احساس بزرگی کردم اصلا بندو آب نمیدم پیش اونا
وقتی هم که با شوهرم هیچ کس خونه اونا نیست فقط پدر مادرشن
تو گلی از گلهای بهشتی
اوه بما که اصلا آدم حساب نمیکنن آخرین نفر میفهمیم تولد یا مهمونی قرار بگیرن تازه نصفش رو هم نمی‌فهمیم منوشوهرم بعدا از عکسا اینایی که میذارن میفهمیم
اره اگه تنهام نمیذاشت ، اگه ولم نمیکرد ، اگه پاسم نمیداد ، اونام اینکار نمیکردن ، من ارزومه بهش بگم بزار من ۲ روز پیش مامانم وایسم‌. خودش ولم میکنه چند روز چندروز میره.

حالا اینسری ، میخوام خودم بیشتر بمونم خونه مامانم ، هر وقت ازش پاشد اگه گفت بیا نرم.
دمت گرم😂😂
ماشالله بهت
جاری منم اینجوریه، سالی یکبار بیشتر نمیاد خونه پدر شوهرم اونم با شوهرش میاد، بعد اینقدر احترام داره پیششون🙁
دقیقا آدم باید خودشو بیشتر از همه دوست داشته باشه حتی بچه و شوهر وقتی خودت برا خودت ارزش قائل بشی و مرتبتو جلو همه ببری بالا احساس ترس نداشته باشی پیش هیچکس اونا خود به خود از تو فاصله میگرن فاصله هم منظورم احترامی که باید باشه بین دو نفر
هر وقت بهم گفتن بیا گفتم ان شاالله با علی میام
ما بله برون برادرشوهرم ، شب قبلش فهمیدیم🤣
🤣🤣
قربونت برم خدا ب دلت صبر بده حتی اینکه خودمو جات فرض کنم هم غیر قابل تحمله برام،
تو خیلی قوی هستی افرین بهت
بخاطر گل پسرت بجنگ حتی با شوهرت
این مشکل رو حل کن زهرا، واقعا نشکل بزرگیه حتی اگ شده از روانشناس کمک بگیر
بنظرم از بس رو میبینن اینجور میشه
من چون احترام ندارم اینجوری میرم
تو این چند روز بت زنگ نزد؟
خوبه بابا من از خدام بود اینجوری برم تمام
من باشم ناراحت میشم
کار خوبی میکنی
تو گل بندری آره آره والا💃🏻💃🏻💃🏻💃🏻💃🏻
یاد بگیرید خانما اینجوری خوبه
من حاضر خانواده شوهرم ۱۰ سال یکبار سراغمو نگیرن😅
منم‌گفتم‌نمیتونم بعد گفتن ما خیلی کمکت‌کردیم و فلان ناراحت بودن گفتم حالا که میگین میام ولی بچه نگه میدارم فقط دختر جاری هم بود ۱۱سالشه دیگ گفتن نیا حالا که اول گفتی نمیام به اجبار نمیشه
ممنون عزیزم.
خدا زندگی قشنگتو حفظ کنه برات.
اره دلم میخواد برم مشاوره ، چون بعد از زایمان افسردگیم مونده ، و با کارای احسان و بی توجهیش روز ب روز دارم بدتر میشم.
من شوهرم فقط اخرهفته ها میاد کارش دوره از شهرمون وقتاییم که هس اون منو از پشت بغل میکنه
الان هشت ساله عروس شونم
تازه به اونا هیچ وقت نمی گم بیایید خونه ما
یک انسان کاملا خنثی هستم گله خم کرد گفتم خونه پسر که تعارف نداره
هر کسی مشکلاتی داره قربونت برم،
غصه نخور تو دختر قوی هستی ک تا الان تحمل کردی بقیشو هم حل کن❤
والا بهتر
ولی اگه میتونی یه خورده زبونش بگیر چرب کن برای منم این اتفاقا افتاد الان زبونمو یه خورده چرب و نرم کردم دیگه اصلا تکون نمیخوره از خونه می‌ره زود میاد این مردا دور از جون خرن فقط یخورده زبون
تاابد به پای هم بمونید😍😍😍
درستشم همینه
پس لیاقت داشتن همچین نوه ای رو نداره عزیزم
تو چه قضیه ای داری عزیزم با خانواده شوهرت
وایی دقیقا جاری منی😅😅😅 اینقدر رابطه نداره با خانواده شوهرش که هیچ کدوم خونش نمیرن، خوشبحالش اینجوری کسی تو زندگیش دخالت نمیکنه
هیچ قضیه ای
۹شب انداختمشون دم در پاکبان بردشون
باید یکم گلگی کنم به شوهرم 😄😄
اینه آخرین پیامش
اینه آخرین پیامش
خوب کردی 😂😂
بگردمت الهی.منم دخترم ی شب تا صب استفراغ میکرد صبحش که خواب بودن همشون رفتم شستم همه رو
من همیشه و همه ساعت اونجام😋
مادرشوهر که بی دخالت نمیشه
اسکرین شات پیامشو دادم
موقع خواب میام خونه
آره والا
دقیقا خیلی دلت خنک میشه 😂
🤣🤣🤣
به شوهرت بگو به خونوادش بفهمونه
واح🤣👌
همه ی فشارا رو مادره ها
یخورده زبونش بگیر بکش سمت خودت چون کلا بچه میاد آدم دور میشه از همه چی ولی سخته بخدا می‌دونم منم مثل تو ولی زبون بگیر یخورده لوس بازی دربیار من بچه ها اوما تاپیک زدن حرفشون گوش دادم خیلی خوب بود جواب داد برام
زهرا من درست متوجه نشدم رفتی قهر ؟
ماشالا تو رکورد همرو شکستی😂از عوض اونایی که ماهی سالی یبار نمیرن هم میری
ن من قهر نیستم. زیادی دلخورم.
میاد خونه مامانم ولمون میکنه میره.
یه هفته ، ۱۰ روز.
بعد میگه تو و امیر خیلی رو مخین
میخوام استراحت کنم
اره ولی بنظرم همین بهترین بهونه اس که گفتم بمون بگو نه بچه اس دیگ شاید یهو خدایی نکرده دور از جونش باز استفراغ کنه و مشکل دفعه قبل میش بیاد نمیخوام ناراحتی بشه و اونجا بهترم
حالا اینسری ببینم کِی میرم خونه ، اول برم مشاوره ک دلم داره میپوکه
عزیزم انشالله خوب بشه همه چی 🙏
سلام عزیزم من مادرشوهرم بیشتر مواقع با شوهرم میرم ،تنها هم برم اذیت نمیشمم تازه جمعمون زنونه میشه بیشتر خوش میگذره خودمو مادرشوهرم خواهرشوهرام ،ولی روم نمیشه بدون اجازه سریخچال برم مگه اینکه بخوام کمک کنم
برو خونت بمون حتی اگه نیومد خونتو محکم بچسب گفت رو مخین بگو همینه که هست شب هم هیچ جا نمون حتی اگه نیومد دنبالت اسنپ بگیر برو
خدایی مشکل اصلی شوهرته اصلا نوبت به خانوادش نمی‌رسه
تو واقعا نظر کرده ی خدایی😄
موافقم باهات واقعا همینطوره بالاخره هرکارکنی اونا خونواده شوهرن و پشت عروس نیستن
ممنون گلم
اگه نگن روزشون شب نمیشه که
موافقم عزیزم.شما چن سالته؟
من دلم تنگ شده برای خونمون🥲حالا گلام دارن خشک میشن ینی🥲
۲۵ سال
یه شهر دیگه ام.
باید با اتوبوس برم
اول باید بدونم کِی خونس
تنها نمیتونی بمونی؟
انشالله همیشه جمعتون شاد باشه
منم نمیدونم بعدم که میگم نه بازم تپش قلب دارم و استرس که ناراحت شدن
خیلی
کجا تنها بمونم؟
منم بخدا بنظرت به خاطر سادگی دلسوزی دلرحمی خودمون
من دیدم تنبل شده برگشتم خونم هی گفت بمون گفتم نه فقط خونه خودم خوبه هیچ جا رو دوست ندارم حتی خونه بابام
خونت
stk: |~|2|~|brushed_5_col
با اتوبوس برگرد بگو کجایی بیا در رو برام باز کن بالاخره میاد
میتونم.
خب اون میارتمون ، ولمون میکنه میره.
😂😂
منم از الان بفکر اخرهفتم که قراره باهاشون روبرو بشم کار بدی هم نکردم اما چون ی بار بچشونو نگه نداشتم اونم بخاطر شرایط جسمی خودم همه ی خوبیامو فراموش کردن
قطعا روی خوش میبینی که میمونی وگرنه دلیلی نداره منم زود زود میرم مثلا هفته ای دوبار
احساسای منو تو یکیه چرا
دفعه بعد بگو دوست دارم بمونم خونه زندگی خودم خسته میشم مثل مهمونا
چه حالب واقعا همینطوره اگه ادم به خودش بها بده و دوس داشته باشه خودشو بقیه هم حد و مرزشونومیدونن
وای من جا تو باشم شاد و شنگول میرم آرایش کرده لباسای خوشگل کونشون هم بسوزه 🤣
😔
بهترین کارو کردی
اینسری میخوام بیشتر بمونم تا بهم بگه بره
هیچ وقت بهم نگفت بیا، همیشه خودم اصرار کردم ، الان با وجود اینکه دلم داره میترکه از حرص ، دلتنگی برای خونم و گلام ، ولی میخوام تحمل کنم.
و هر چی دارم بیشتر تحمل میکنم ، بیشتر قلبم داره ازش دور میشه
افرین بهت‌‌.باید برای من و زهرا کلاس اموزشی بزاری😁😁😁
مردا وقتی زن شون نیست خیلی راحت میشن دیگه مسوولیت ندارن هر چی بیشتر بمونی اون راحت تره
ولی کلا آدم خونه خودش خیلی راحت حتی اگه مامان باباش فرشته هم باشن وحونشون راحت باشه میفهمم چی میگی آرامشی که تو خونه خودت هیچ جا نداری 😔
واقعا ما نیاز داریم
ولی بنظر من برگرد اینسری برد بذاره بگو نمیرم بهانه بیار اونجا گرم ال بل خوب نیست
بخاطر چیزی ک واقعا نتونستی
همه خوبیاتو فراموش کردن خیلی راحت
بعد میگی استرس میگیرم ناراحت میشمو فلان😑😑😑😑
کارخوبی میکنی بمون گفت بیا توام بگو من هنو خسته ام
من خونه ی خودمو میخوام😭 دلم تنگ شده. ب کی بگم من
هر کی کم محلی کنه بهتر و عزیزتره
خوب اونجا راحت برای خودت میخوابی بیدار میشی بیرون میری بچه اذیت نمیکنه راحتی کلا ولی بنظر من برگرد بهانه پیدا کن بگو باید برم دکتر اینا برگرد
وقتی نمیگه بیا ، برم‌کجا.
وقتی ذوقی نداره
مثل دفعات قبل برم؟
کاش لااقل بگه میام دنبالت ، امیر تو اتوبوس اذیتت میکنه
من این دوره رو گذروندم هر چی بیشتر بمونی اونا هم خیال شون راحته هم خرج نمی کنن هم مسولیت ندارن وقتی دیدم اینجوریه خودمو آویزونش کردم
کجا راحتم ؟
خونه خودم یا خونه مامانم؟
منم شوهرم میدونس ۱ماه قبلش و بمن نگفته بود من همون شب بله برون فهمیدم فکر کن 😶😶😶ولی بدم نشدا اونا همه تو گیر و دار خرید وکار بودن من راحت بعد ناهار خوابیدم 😂😂😂😂
خونه خودت منظورمع
این کار خوبیه
میخوام کم کم ب مامانم بفهمونم رابطمون چطوریه ، حوصلمونو نداره.
منم ناراحت شدم اما از شوهرم
من نیز😂
من عاشق خونه ی خودمم.
با وجود اینکه اونجا تنهام ، ولی خیلی راحتم.
برو حتما عزیزم حتی اگه نمیتونی بری حضوری انلاین برو یا تلفنی
اقا من شوهرمم خبر نداشت ک بله برونه داداششه🤣
منم به پدرشوهرم همینومیگم.
اره البته بعضیاشون
مشاوره خیلی خوبه.
ینی یه سری بود امیر ۷ ماهش بود ، از بس استرس داشتم و افسردگیم زیاد بود ، ببخشیدا شب ادراری گرفته بودم🥲😭 دو بار تلفنی با مشاور صحبت کردم ، اینقدر خوووب بود ، خداخیرش بده
مرسی عزیزدلم همچنین شما😍😘
واقعا خوشبحالشون مثل جاری بزرگه که فکر کنم جاری کوچیکه هم همینطور باشه
اره از این در وارد شو😂
اره
منم ۲۲
والا بخدا اونا اصلا مهم نیس براشون
عزیزم❤️خوشبختم
والا بخدا اونا اصلا مهم نیس براشون
کار خوبی کردی
اره عزیزم
واقعا خیلی خوبن من عاشقشونم
از گل کمترم نمیگن
خیلی شبیه همیم واقعا
خیلی هم نزدیکیم باهم
برای مسوولیت پذیر کردن مرد باید بهش مسولیت بدین نه اینکه باهاش بحث کنید یا دیگران رو وارد زندگی تون کنید
اتفاقا امروز ابجیموگفتم لاک قرمز بزنه برام بعد میگم خواهرشوهرببینه میگه اینکه میگف کمرم دردمیکنه و درازم همش😂😂😂😂
دقیقا
زهرا جون نمیشه خونت بمونی؟گفت خسته ام میخوام استراحت کنم بگو ما که خسته نیستیم تو استراحت میخوای برو.به زور داخل ماشین نمیکنه که شمارو ببره
اره واقعا
خیلی سادگیه مگه نه؟؟
بهت حق میدم منم بعضی وقتا که میام خونه بابام دلتنگ خونم میشم خب هیچ جا خونه خود ادم نمیشه
زهرا راستی شوهرت قبل بچه هم میگف برومیخام استراحت کنم؟
خب پس اونم غریبه میدونن😂
اره خیلی خوبه منم دوس دارم حرف بزنم با مشاورشاید بهتر بشه شرایطم
مرسی قشنگم همچنین
چه خونواده خوبی
نه . هیچوقت.
انشالله
عادتشون بده ب هرکاری دوس داری
بگو بیام شما اونجا ازیت میشید و من معزبم
من سعی میکنم هیشوخ تنها نرم واقعیت
من اینقده که خونه مادرشوهرم میرم خونه مامانم نمیرم 😂
بدون شوهر هم میرم
دقیقا مثل من
من ۳ یا ۴ روز یبار همراه همسرم میریم از ۶ تا ۱۲ شب شامم میخوریم و برمیگردیم
منم همینو میگن😅
تازه ۳ ۴ روزی یبار میریم
من یه بار تنهایی رفتم دو سه روز آره اذیت میشم
لایک😅منم
و منی ک یا خونه اشون بودیم، یا خونه امون بودم،، خدا رو هزاران مرتبه شکر قطع رابطه کردیم
هی میگفتن بیاید بیاید بیاید،،، وقتی میرفتیم همسرم باید کارای خرید و باغ و... انجام میداد، منم پخت و پز،، بخاطر اونا پسرمو دعوا میکردم، عقده هامو با جنگ اعصاب خالی میکردم
لب ب غذا نمیزدم
همش اخم بودم
همسرم اصلا ن میپذیره ک تنها بره
میترسه بهش بگن حریف زنت نمیشی
من با اینکه طبقه بالا مادرشوهرم زندگی میکنیم انگشت شمار تنها رفتم پایین . چون واقعا حرفی نداریم که بزنیم همش باید ساکت بشینیم . 😄😄
تقریبا هر روز عصرا یکی دو ساعت میریم پایین . میدونمم اگه بچه بیاد رفت و امدمون بیشترم میشپه . دیگه بچست دوسداره پیشپ مامان بزرگش باشه
مامان خودم میگه بعد زایمانت بیا خونه ما که بهت برسم . ولی قبول نکردم چون واقعا تو خونه خودم راحتترم .
من به هیچ وجه تنها نمیرم خونشون
ما ک از هر دو خانواده دوریم
وقتیم‌میرفتیم ۹۹در صد وقت رو خونه مادرشوهرم بودم
واسه یکی دوساعت میرفتیم خونه پدرم و برمیگشتیم خونمون
ولی از وقتی دختر دنیا اومده اتفاقی افتاد ک فهمیدم خاک تو سرم ک انقد روشون حساب میکردم واسه همین از اونموقع اصلا نمیرم ک بمونم
فقط درحد چندساعت
دوبارم پیش اومد شوهرم سرکار بود من واسه چندروز رفتم خونه پدرم اما حتی ی ساعتم نرفتم پیش مادرشوهر
اونام ک گفتن چرا نمیای گفتم دیگه بعد چندسال حالا نوبت خانواده خودمه ک پیششون بمونم

دیگه زیادگیر بدن میگم بس بد ذاتین نمیخوام پیشتون بمونم
همیشه هم اصرارشون واسه رفتن واقعی نیس
خانواده شوهر منم هی میگن چرا نمیای(دوباره ک خونه پدرم می مونم)
ولی دراصل فقط میخوان گله کنن ی حرفی بزنن وگرنه عاشق چش ابروم نیستن
اونا ک دوس ندارن قطعا ی اتفاقی افتاده
دلشون شکسته
وگرنه کم‌پیش میاد کسی بی دلیل اینطور باشه
بعدشم خانواده خود ادم هرچیم ک باشه هیچوقت بدتو نمیخوان هیچوقت قضاوتت نمیکنن تو دلشون فحشت نمیدن ایراد ازت نمیگیرن مث اونا و و و و و
عزیزم هر چی باشه پدرشوهر و مادرشوهرن،هر چقدر هم خوب و گل باشن تو اون حس راحتی و امنیتی که پیش خانواده خودت داری رو پیششون نداری
اونجوری که روی مامان و بابات حساب میکنی نمیتونی از اونها توقع داشته باشی
هر جقدر هم خوبی باشی تهش عروس اون خونه ای و یه جورایی غریبه ای
نظر شخصی من بعد از ۵ سال که از ازدواجم میگذره اینه که ترجیح میدم همون غریبه باشم و احترامم حفظ بشه و دوری و دوستی تا عروسی که بهشون نزدیکه و اونها یه حساب دیگه میکنن و تو دعواهاشون اونو مقصر بدونن و به خودش و خانواده اش فحش بدن
ده روز اول رو برو حتما تا سرپا بشی،۵ روز اول کامل باید دراز بکشی از ۵ روز دوم یکم بهتر بشی اگر سختت بود بعد از ده روز برگرد خونه خودت
بعد هر وقت هم میخوای بری خونه هر کدوم از فامیل شوهر نصف روز قبلش حتما زنگ بزن و خبر بده هیچ وقت سرزده نرو،من اینجوری رفتار کردم واسه همینم هیشکی سرزده نمیاد خونمون
خودش یه احترامه
به شوخی به جاری هام میگم شما بچه کوچیک دارید یا پسر دارید من دوست ندارم یهویی بیام و خونتون نامرتب باشه و شما اذیت شید و راحت نباشید
خودشون با هم راحتن و همین جوری میرن خونه هم ولی نوبت من میرسه همه شیک و خبر میدن و...
من که تا حالا تنها نرفتم خونه ی مادر شوهر
چقد عین منی😁😶
اخر سر دیروز ب شوهرم گفتم ب مامانت بگو من از این ب بعد هفته ای ی بار میام اونم بعدازظهر واسه شام نه بیشتر
رسما افسار زندگی و بچه از دست ادم خارج میشه از بس بی اختیار میشه
من الان ۱۵ ازدواج کردم تا الان حتی نیم ساعت هم تنها نرفتم خونشون با شوهرمم به زور میرم اه اه
اره ولی باید فکر مادرم بکنن دیگ
خود من میرم خونشون الانم ک گرمه کولر نمی‌ذارن میگن ما پیریم سردمونه
حاضر و آماده با مانتو چون یا از برادرشوهرام هستن یا خواهرزاده و برادرزاده شوهرم
چقد شرایطت مث منه ولی من چندماهه شرایطمو عوض کردم سخت هست ولی بهتره
واقعا جنگ اعصاب داشتم
من تابه امروز فقط یکبار تنهارفتم خونه مادرشوهرم که سفره حضرت رقیه داشت وبس الان ام شش سال ازدواج کردم هرچقدرگفته که بابچه هابیا نمیرم تنهابرم چیکار مگه شوهرم تنها میره خونه بابامن
تا دلت بخواد، بهر بهانه ای نگهم میدارن،البته آدمای خوبین،ولی مادرشوهرم همش کار میکشه ازم😀یکمم حوصلم سر میره

سوالات مشابه