Ooma
پرسش (1402/02/09):

حساسیت زیاد بارداری.

سلام مامانا من خیلی استرس و حساسیت گرفتم تو بارداری مثلا الان فصل بهاره دیگه پشه هست حساسیت فصلی هست من یدونه رو بدنم ببینم میترسم سرما بخورم میترسم خوراکی ها میخوام بخورم استرس میگیرم با اینکه نباید اینجوری باشه اما واقعا نمیتونم به اعصاب خودم مسلط باشم همش نگران همش دلشوره خسته شدم

عزیزم باید با خودت کنار بیایی
سورس طبیعیه
استرس
سعی کن هروقت فکر بد میاد توذهنت موسیقی بی کلام گوش بدی منم خیلی استرس داشتم یعنی الانم بچم با هم ن آهنگها میخابه
عزیزم شما سرما نمیخوری و از استرس لطمه میبینی
استرس سیستم ایمنی بدنت و میاره پایین
منم همین بودم
همش انگار منتظر چیز بدی بودم
سعی میکنم بخدا هیج نمیرم همین که میرم یکم بیرون میام میگم نکنه مریض بشم نکنه اینطور بشه اونطور بشه
اره باورت این قدر که الان استرس دارم و نگرانم تو کرونا نبودم
کاملا درکت میکنم
وای اره
من تو اوج کرونا حامله شدم تو اوج زاییدم
زمان تعین جنسیت یک فامیل خیلی عزیز فوت شد
دو هفته قبل حاملگی مهمون اومد به من سرما داد من هموگلوبین اومد ۸
هر که میبینم میگه تو حاملگیت لذت ببر ولی من واقعا هیچ لذتی ندیدم ازش تا حالا
آخی چه بد
برام دو واحد خون آماده کرده بودن چون خیلی حالم بدرود ولی خداروشکر خون نزدن بهم
بخاطر اینکه ما به گوگل دسترسی داریم متاسفانه هرچی میریم میخونیم و خیلی بده
مثلا عیدی چندتا دونه قرمز رو دستم زد این قدر گریه کردم که نکنه خدایی نکرده آبله باشه
با اینکه من قبلانم آبله گرفته بودم
ببین سعی کن فقط از هرچی انرژی منفی میده دوری کنی
منم واونم یه سری جوش زده بود خیلی میسوخت یه دکتر خنگ گفت زگیل تناسلی
آخی الهی شکر که به سلامتی سپری کردی راحت شدی
من دق کردم از نگرانی ماه آخر بودم
چه چیزایی که تجربه نکردی
سکته داشتم میکردم شوهرم میگفت اشتباه شده زگیل از راه رابطه میاد اونم از فرد الوده
بعد رفتم متخصص پوست گقت نه بابا حساسیته
کلافه شدم تو خونه میشینم خسته افسرده میشم یه ساعت میرم بیرون میام احساس میکنم همه دردی گرفتم
پس بیخودی روزات و خراب نکن
من یه دفتر برداشتم هرهفته که تموم میشد برای پسرم یک خاطره می‌نوشتم
از ارزوهام
رمان بخون
موسیقی گوش بده
دوست من تازه شوهرش گرفته بود تو حاملگی اما خودش نگرفت بود زودی فهمیدن دیگه نزدیکی نکردن شوهرشم درمان شد
دفتر و گذاشتم پسرم هرموقع به بلوغ رسید بدم بخونه
فکر خوبیه منتها چی بنویسم از روزایی که فقط با سختی داره طی میشه
فکر کن روزی که بهترین روز زندگیم بود واسه تعیین جنسیت آزمایشگاه گفت پسرت مشکوک به سندروم دان هست تمام خوشحالیم تبدیل شد به زار زدن تو خیابون
عزیزم مرسی خیلی قشنگ باهام چت کردی دلم یکم محکم تر شد
عزیزم از حال هرهفته ات بنویس هرچی که لازمه بزار بچه ات بدونه آسون نگهشون نداشتیم
قربونت
آخی خدا برای هیچ کس نیاره
منم سونو سلامت اولیم دیر رفتم برام سونو معمولی انجام دادم الان میخوام برم سونو سلامت دومی باورت نمیشه یه استرسی دارم که نگو
آخرین چیزی که تو دفترم نوشتم برای همسرم نامه نوشتم و تشکر و قدردانی چون اگه کنارم نبود هیچوقت حاملگی خوبی نداشتم
الان دیر نشده؟
اصلا نترس خدایی ناکرده جنین مشکل داشته باشه اولین نفر سونوگرافی میفهمه چون دکتر سونو گرافن وقتی فهمید امینوسنتز شدم خیلی دعوام کرد
نه تو از اولین روزهای بارداری شروع کن هفته اول چطور بودی
یعنی. هفته دوم
همسر منم این دوره تا الان که خیلی خوب بوده گرچه من حال روحیم بخاطر فوت ناگهانی پدرم خوب نبود گذاشتیم بچه دار بشیم امیدوارم با آمدن تو راهیم نور وامید برامون بیاره
چرا تقصیر تو چی بوده
خیلی خوب بود اما بعدش ویار و تو خونه موندن و احتیاط کردن
اصلا استرس خوب نیس
از استرس هزار جور فکر و خیال میاد ب ادم ک عوارضش بعد از زایمان هم هس
افسردگی میگیری
میدونم منم دلم میخواد کنترولش کنم اما هر راهی رفتم فعلا نشده
تو چقد منی😂😂
باز تو خیلی خوبی من چند وقت هر دردی میاد سراغم میرم گوگل سرچ میکنم اخرش ختم میشه به سرطان
😂😂
گوگل بدتر استرس مینداره به جون ادم
منم با هر علائمی استرس میگیرم، استرس زایمان زودرس، الکی دلم میخواست گریه کنم
دکترم بهم دارو داده تقریبا کنترل شده و خیلی بهتر شدم الان
مرسی این سری رفتم به دکترم میگم

سوالات مشابه