Ooma
پرسش (1402/01/25):

وابستگی شوهر به خانواده اش

سلام دوستان خوبین؟ شوهر من خیلی وابسته مادرشه هر تعطیلی پیش بیاد میخواد بره خونه مامانش. به منم میگه بیا بریم. خوب منم خونه زندگی دارم شاغلم بچه کوچک دارم ازون ورم هر چی بیشتر برم تو زندگیم بیشتر دخالت میکنن به نظرتون با چه حربه ای کاری کنم کمتر بره. تو همین ماه فروردین سه هفته رفته.

هیچی بچه ننس و میره توام برو تنهاش نزار
بنظرم بیخیالش شو بزار بره بیاد. چیزی بگی حرفی بزنی آدم بده میشی بیشتر لج میکنه
بگو کار دارن باشه ی روز دیگه عزیزم .
من هروقت به شوهرم میگم یکاری رو انجام نده بیشتر همونو انجام میده ولی وقتی گیر نمیدم کارندارم خودش دیگه بیخیال میشه
فاطمه دو راه داری ارامش خودتونو بهم بزنید شبو روز دعوا کنی برینی به زندگی اخرم معلوم نیس خوب شه یا بدتر
یه راهم اینکه بزار انقد بره تا خودش خسته بشه توهم برو تا سر کوچه هم میخاد بره برو باش بزار پسرتون پارش کنه اینم دو حالت داره یا خوب میشه یا براش مهم نیس و باز میره
مردا پسر بچه هایی هستن که ریش و سیبیل در اوردن ،در یه صورت اونجا کمتر میره که محبتی که تو بهش میکنی بیشتر از محبتیه که مادرش بهش میکنه ،ببین مادرشوهرت چیکار میکنه تو بیشترشو انجام بده،اگر واضح مانع بشی لج میکنه و بیشتر میره، سعی کن جوری با خودت سرگرمش کنی و بهش خوش بگذره که ترجیح بده پیش تو باشه،مگه اینکه مادرش تنها و نا توان باشه که دیگه با اون شرایط هم مادرشو ترجیح بده
با ننش قهرم
اون خونه من نمیاد من برم
من تو خونه خودم میمونم
شوهرمنم بچه ننه ی حالا اون زیاد نمیگه بریم و اینا چون ساعت راهه و بعدم هر وق بگه بریم میرم باهاش ولی دفه دوم ک بشه میگم باید بریم مشهد من برم پیش مامانم اینا اونم ۱۲ ساعت راهه دیگه واسه همین زیاد نمیگه بریم خونه مامانم اینا
بذار بره تنها
اره باید بسپری به گوزت🤣
ولی روزی ۳ ۴ بار ب ننه ش زنگ میزنه میچسیم میره ب مادرش میگه
🤣🤣🤣🤣
نه نگار با مادرش قهرم دلم نمی خواد برم
نه مادرش توانا داره
کلا شوهرم مادریه
نمیدونم چطوری زن گرفت
خداروشکر که دورین ازهم
مادرشم ب کل فامیل میگه
مثلا بخایم خونمونو تمدید کنیم یا ماشین بخریم زود مادرش میره میگه همه جا
بعد میگه نمیدونم اینا از کجا فهمیدن خودشم غیب میگیره
من میگم من بیشتر از یک شب خونه هیشکی نمی مونم
من اینو تا حدودی درش درست کردم
ینی هفته ای ی شب میرین خونشون؟
خداکنه ما ازاون مادرشوهرا نشیم که عروس نذاره پسرمون بیاد دیدنمون🥺🥲
فاطمه جان عزیزم خیلیا وابستگی دارن تا یه وابستگی جدید وارد زندگیشون بشه قلقشو پیدا کن و از اون راه وارد شو
عید ۷ شب من بودم ۱۴ شب شوهرم
این هفته ام سه روزه رفته
هفته آینده ام میخواد بره
حالا واکسن پسرمم هست
😂😂😂قطعا میشیم
من کاری ندارم بره یا نه
اولا منو نبره
دوما کارای منو بکنه بره
خب بگو مثلا واکسن بچس نمیشه
یا خودتو بزن ب مریضی بگو حالم خوب نیس بیام
چه راهی
اصلا نمی دونم چکار کنم
بخدا منکه قسم خوردم عروسمو مث دخترم بدونم. انقد اذیت شدم ازدست مادرشوهر🥲🥲
حرفت حق عزیزم اولویت تو و بچت یعد بقیه مسئولیت شماها با اونه
میشه
میخواد واکسنشو بزنه بعد بریم
یا همینطوری بره من ببرم واکسن بزنم
یا خونتو بریز بیرون بگو میخام کارامو بکنم
یا بگو خرید و اینا دارم نمیتونم بیام
یا بگو کار دارم
عزیزم شوهر منم بچه ننس، هزار بار باهام دعوا کردن، پشتم دراومده، اما بازم میره، راه مام دوره، 1.5ساعت راهه، اما چ میشه کرد، روزی یدفه هم تصویری زنگ میزنن که من دلم میخواد خودمو بکشم ولی بازم کاری نمیشه کرد جز اینکه بهش فکر نکنیم، کلا فک میکنم مردای دهه 60 و اوایل هفتاد همینن😶😶😶😶
عزیزم منظورم تو نبودی که کلی گفتم
کاش ما مادرشوهر بد نباشیم
بهش گفتم آخر هفته ببرم ازمایش خیلی دارم وزن کم میکنم
پدراشون راهی جبهه بودن اینام چسبیده به مادر😂
بچه ک واکسن میزنه تب میکنه بهش بگو نمیتونم بچه تب کنه چی ی طوریش بشه چی
بعدم بگو من دست تنها نمیتونم بچه رو ببرم واکسن بزنه
من ک اصلا دنیزو نبردم واکسن بزنه فقط ی بار
بقیشو شوهرم میبره تو واکسنشو میزنه میارش
اره
بعد میگم فلان کار رو کن برام میگه تو باهام نمیای بیا شهرستان برات انجام میدم
یا میگه ما تو جاییم
میگم بهش
خداروشکر شوهر من مامانی نیس اصلا 😎😅😅😅
گفتم بهش
گفتم حالا نوبت گشتن منه
کلا مردا بچه ننه ان نمیدونم چشونه
من خودم هرروز ب مامانم زنگ نمیزنم باور کن
دهنمو صاف کرده
کاش
من خیلی ناراحتم
مادرشوهرم یع بار بهش بگه بمون تو خونه ات اصلا نمیگه
واکسنش چهار شنبه است بچه یه شب تب میکنه
منم تنها نمی تونم کل شب به پاش بیدار بمونم
برو پاشو ببوس
اره
چی بگم والا راستش من خودم انقد عذاب کشیدم ازدست خونواده شوهر که حد نداره ☹️
😅😅😅
مادرشوهر من عیدی رفتم خونه شون پسته داشت از من قائم کرد نداد بهم
اینقد ناراحت شدم
😂 واقعا
وای
چ زشت کارشون
بعد به پسر و شوهرم داد😂
آدم بی ارزش میکنن
والا مادرشوهر منم همینه هرچی داشته باشه پسرشو به یه بهانه ای صدا میکنه که من نفهمم درعوض شوهرم هرچی باشه میگه بیشتر بده برا فاطمه هم ببرم 😅😅
شوهرمنم همینه همش دلش میخواد بره بمونه اونجا چاره چیه شل کن لذتشو ببر😂
من همینکه خودم نرم راضیم میکنه
من که به شوهرم گفتم
گفت بهش میگم
هیچی نمیری؟
کاش همونجا خودت به مادرشوهر میگفتی تا میفهمید کارش اشتباهه
الان عید رفتم ک بحثمون شد میدونم دیگه ۶ ۵ ماه نخواهم رفت اونم حداقل
اینام شهرستانن ۵ساعت راهه اما تعطیلات دوس داره بره ماهم باشیم
من یجوری شده انقد دلم شکسته ازشون هروقت مادرشوهر بیاد خونمون از درمیاد تپش قلبم شروع میشه دست و پام میلرزه تاوقتی که بره
باز مال تو‌ کمی دوره مادرشوهر خواهرشوهرم طبقه پایینشون زندگی میکنه شوهرش روزای تعطیل میره پایین صبحونه رو با مامان جونش میخوره بعدش میاد بالا بعدازظهر میره پایین برای چای و اینجورچیزا که مامانیش تنها نباشه شبام‌ قبل خواب میره یه سر بهش میزنه
منکه فقط سپردم به خدا همین☹️
ایششش😒
کلا هربار بریم ی جنگی درست میکنه منم جوابسو میدم بعدجالبه اون ناراحت میشه ک چرا جواب میده
گفتم همینه ک هست من جواب میدم
بعدش بخواد با زنش بره مسافرت به مامانش میگه اجازه هستش میخاییم بریم مسافرت یا مثلا توام میایی بریم اینم که همیشه پایه
تجربه نشون داده هیچ کاری ازت ساخته نیست جز صبر😅😂
ک منی ک سالها بگذره شوهر ب هیج عنوان نمیگع بریم خونه مادرم ...همیشه تابستونا من و پسرم دو تایی میریم ده روز میمونیم برمیکردیم....ما بندرعباسیم خانواده شوهر تهران😎
خوش به حالتون بار خونشون دوره.میره اونجا.میگ بیا نری هم هیچی نمیگه،من طبقه پایین خانواده شوهرمم .شوهرم ی بچهههه نننه . و بچه بابا هست نگو.بعد هر روز باید برم بالا ی روز نرم دعوا راه میندازه نرفتی بالا.تا دلتم بخواد تو همه چیمون دخالت میکنن
تو از بنده های نظر کرده خدایی
من بدترین راه رو همیشه انتخاب میکنم دعوا میکنم چون مردای ایرانی زبون خوش حالیشون نیست یه بحث میکنم چند وقت راحتم
قبل از عید مادرش هی پیله میشد بچه رو بیار بچه رو بیار هی هر لحظه من دنبال بهانه بودم بچه رو خونه مادرش نبره

کلی با شوهرم جنگیدم کلی بحث کردم شوهرم درست شد مادرش ول نکن زنگ زدم به اونم ریدم نشست سر جاش

همیشه زبان خوش به بعضی ها جواب نمی‌ده خانواده شوهر فکر میکنن عروس اگه حرفی نمیزنه نمیتونه حرف بزنه جرات نداره ولی خبر ندارن عروس اگه روی سگش بالا بیاد خیلی کارا بلده کنه
خب میشه بگی زنگ زدی چی گفتی که بیخیال شدن؟؟؟
هوف
من تا زمانی که تو یک شهر بودم باهاشون، هر روز زنگ میزدن ناهار بیاین اینجا. از لطف و مهربونیشون بود.
آدمای بدجنس و بد و اذیت کنی هم نبودن اما رفت و امد زیاد بخدای نخوای مشکل ایجاد میکنه و دخالت😐😐برای منی که یکمم حساس بودم خیلییی سخت بود از اون سخت تر وابستگی همسرم تا اکثرااا کاراش به باباش
زنگ میزد هر روز به باباش:بابا گوشت از کجا بخرم؟ بابا فلان کارو چیکار کنم؟ بابا ماشبن میدی فلان جا برم؟
برای من سخت بود
گوش شیطون کرررر الحمدلله از وقتی امدیم مشهد و جوا شدیم شوهرم خیلییی مستقل و با جنم شده و الحمدالله بهتررر شده همه چی
الان هم گاهی میره و ازشون سر میزنه چه باهم چه تنها. ولی خیلی کمتر
در عجبم از خیلیاتون🤦‍♀️🤦‍♀️
مگه شوهر شما همون نوزادی نبود ک مادرش تا ۲ سال بهش شیر داده؟ تا ۲۰.۳۰ سال تر و خشکش کرده مواظبش بوده
همین ک اومد شمارو گرفت شده آدم بده؟!
چطور انتظار دارین چون شما دوسشون ندارین پسرشونم ازشون دل بکنه؟؟
این یه جمله کلیشه ای ولی مطمئن باشین کسی ک قید خونواده اش به خصوص مادرشو میزنه
یه روز قید زن و بچه خودشم میزنه
من مشابه حرف شما رو میگم.
میگم من مادر در جایگاه مادر، همیشه جون میکنم بچهام عاشق هم باشن و به هم محبت کنن بعد چرا باید توقع داشته باشم شوهرم با خواهرش یا برادرش قطع ارتباط بکنه.
در صورتی که شاید مادر یک عمر جون کنده تا صلح بینشون باشه
یه چیزی ب اسم کارما وجود داره عزیزم
دقیق برمیگرده هرکاری ک با کسی کردی عین همونو نشونت میده


اسم نمیارم آشنا زیاد دارم اوما
یکی از اقوام ما با مادرشوهرش نمیساخت پیرزن بیچاره افتاده بود یه لیوان آب دستش نمیداد میگفت چون بدجنسی دیر میمیری و میوقتی زیر دست و پا
یا روز تشییع جنازت سیل میاد ک همه لعنتت کنن
زد و پیرزن مرد
یه روز وسط زمستون وا آفتابی چ مراسمی هم گرفتن براش..
همین چند روز پیش مادره زنه انقد پیر بود ک کسی سمتش نمیرفت عروسا مخلش نمیزاشتن
دقیق روز تشییع جنازش یه بارونی گرفت عین سیل بود
وقتی زنه میگفت خدایا با مادرم لج داشتی
ته دلم‌گفتم این کارماست منتظر روزی ام ک این وصع خودشم ب چشم ببینم
مادرای ما هم واسه ما زحمت کشیدن ترک خشکمون کردن.حالا بیاییم به شوهر بگیم هر روز بهش سر بزنیم هر روز بریم خونشون ببین چی میگه.بچشون زحمتشو کشیدن.ولی وقتی ازدواج کردی مستقل شدی یعنی چی تو همه کارای ادم دخالت میکنن زندگی رو زهر میکنن.
با 90 درصد حرفت موافقم. اصلا خون، خون رو میکشه.
اما به خانواده همسر کار ندارم. هررکس در هر جایگاهی که باشه و قرار باشه به زندگیمون آسیب بزنه باید کمرنگ بشه.
من یک مدت خواهرم که همه جوووونم بود از زندگیم حذفش کردم اما محتررررمانه و لطیف. احساس کردم زندگیم آسیب میبینه.
همین کار رو هم با پدرشوهرم کردم برای یک مدت و جوری باهاش برخورد کردم که پیام داد عذرخواهی کرد و فهمید چه کرده
خب بزار بره شوهر منم هر روز میره خونشون با پددرشم روزی چندبار تلفنی صحبت میکنه همین که خیلی چیزا رو میدونه و اصرار به رفتن من نداره راضیم
حتی ازش نمیپرسم میری چیکار میکنی چی میگن یا زنک زدن چی گفتن
من الان دخترم ی سال و نه ماهشه.هر روز به دخترم شیرینی و بامیه و زولبیا میدن.هر روز شکلات میدن.دندونای بالایی ک زرد شدن به کنار.دخترم وزنش کمه.وقتی شیریتی و تنقلات میخوره اصلا غذا نمخوره.مشکل کم کاری تیروئید هم داشت.تازه یکم خوب شده بود باز تیروئیدش رفته بالا.تغذیه خیلی روش اثر میذاره
بخدا من ب چشم دیدم زهرا
یکی از اشناهامون پسرش ک بدنیا اومد شوهرش فوت کرد
با چنگ و دندون این پسرو بزرگ کرد یه بار خونشو برد شهری ک خدمت میکرد ی بار بار جایی ک دانشگاه رفت فوق لیسانسشو گرفت ب هزار نفر رو زد تا این پسرو جذب شرکت نفت کرد پا ب پاش موند تا براش زن گرفت چ عروسی گرفت
دختره قبول کرد ک باهم زندگی کنن ففط میخاست تا عروسی کنن ۲ ماه بعد پیرزنو با لباساش از خونه انداخت بیرون پسره هم سر کار
دقیق سر همون دوماهم باردار شد
الان پیرزنه بدبخت خونه داداشاش زندگی میکنه هرماه جایی میره
ولی هیچ جایی تو خونه پسر خودش نداره
اینا دیگه باید سفت و سخت جلوش وایسی از بچه عزیز تر نیس من حتی همسرم بدون اجازم چیزی به بچم نمیده سر بچه قاطع باشین
هررزو رفتن ک کار اشتباهییه چ برا زن چ مرد چون باعث دخالت میشه
ولی همین ک خیلیا حاضرن هیچوقت شوهره پدرمادرشو نبینه یا زنگ نزنه یا تعطیلات نره پیششون چون اینا ازشون متنفرن خیلی کار ناپسندیه
حالا شوهر من برعکسه 😐هفته ای یکبار به مادرش سرمیزنه من تقریبا یه روز در میون میرم همش حالشو از من میپرسن انقد بهش میگم یکم بیشتر بهش سر بزن بعد پشیمون میشی
ی بار مهمون اومد خونه مادر شوهرم.منم رفتم پذیرایی کردم.دندونم اونقدر درد میکرد داشتم میمردم .به شوهرم گفتم میرم پایین دراز میکشم خیلی دندون درد دارم.باهام اخم و تخم کرد مهمون اینجا هست چطوژ میری پایین.با اینکه گفتم دندونم درد میکنه
اینکه میگین شوهرتون همش با خانوادش یا مادرش مشورت میکنه
خب مگه خودتون اینکارو نمیکنید؟؟؟؟
ی بار داشتم فرش میشستم .برای پارو زدن رفتم بیل پلاستیکی برای فرش شستن هسن ها اوردم.روز بعد مادر شوهرم به شوهرم میگ چرا زن تو به من نگفته رفته بیل از خونه همسایه اورده.باید به من میگفت من میرفتم
خیلی ببخشید دیگه، اینجور وقتا فرق انسان و حیوان مشخص میشه.
الهی به حق علی هیچکس محتاج کسی دیگه نشه، من هنوز به اون مرحله نرسیدم و الهی که نرسم ولی الان میگم چه مادر پدر خودم چه مادرشوهرم و پدرشوهرم همچین روزی رو چشمم جا دارن.
امیدوارم روز روزش هم همینجوری فکر کنم
شما الان زندگی خودتو داری.مادر خودت بیاد تو همه چیت دخالت کنه ناراحت نمیشی؟ حتی نذاره خیلی جاها مهمونی بری.یا همش تو رو علیه شوهرت پر کنه بگه شوهرت فلانه.هی با شوهرت دعوا کنی.
چرا مثلا ما موقع خرید خونه از هردو خانواده مشورت گرفتیم، مثلا موقع انتخاب شغل از هردو نظر پرسیدیم.
اما این که من 5 سال پیش میخواستم برم سرکار، زنگ زد از باباش اجازه گرفت😐😐😐😐بخدا اگر پیاماش رو پیدا کنم بفرستم کففففف و خون باهم قاطی میکنی.
مشورت داریم تا مشورت.
استقلال....
من الان خودم اگ مادر شوهرم مهمون داشته باشه .خونه تکونی.یا هر کار دیگ ای.همیشه کمکش میکنم.بره بیرون حتما براشون ناهار درست میکنم وقتی میان غذا اماده باشه.
حالا من ده روز مریض باشم مادر شوهرم ی لیوان اب نمیده دستم
ما تازه عروس و داماد بودیم.خاله شوهرم دعوتمون کردن.لباس قرمز پوشیدم.پدر شوهرم کلی فوش بهم داد مگ دختری لباس قرمز پوشیدی.شوهرمم طرف اونارو گرفت
هر چیزی به اندازش خوبه.اگ مادر شوهرا انتظار دارن عروسشون براشون خوب باشه.اونام باید برای عروسشون خوب باشن.اگ شوهر انتظار داره زنش رفت اومد زیاد کنه باید بزاره زن هم با خانواده خودش رفت امد زیاد کنه.ن اینکه همه چی رو فقط برای خودشون بخوان
الان شوهر من میره سرکار.هفت شب میاد.همش چشمم به ساعته زود شوهرم بیاد.همین ک بیاد ی دقیقه ننشسته پاشه بره خونه باباش.خوب دل من میکشنه.نمیگم نرو برو.
اول بیا بشین یه چایی با زنت بخور بعد برو
نگفتم
مث شوهر من نمیگن میخوان بچه رو ببینن؟
وابستگی شوهر به خانواده اش
من که بیاد خونمون اصلا باهاش حرف نمیزنم
میگه تحویلم نمیگیره
وابستگی شوهر به خانواده اش
باز پدر شوهرت چه با احترام گفته.اگ من بگم میرم سرکار پدر شوهرم هفت جد و ابادمو میاره جلو چشم🤣🤣🤣🤣
دیگه اخرین بار باباش جمع کرد خودشو جوابش رو دادم، عذرخواهی کرد
میخواستم برم تو آموزش و پرورش اون سال...
در صورتی که مادرشوهرم معلم هست، همچین حرفی زد باباش
عزیزم.من میخواستم ی دوره خیاطی برم پیش همسایمون ک پنج دقیقه راهه پدر شوهرم نذاشت
از اون طرف مادرشوهرم از بهت امده خیلییی خوبه الحمدالله
ازی جان من نمیگم قیدشو بزنه
ولی از ۳۰ روز ماه فروردین ۲۰ روزش اونجا بوده
پس من و پسرم چی
اون پسرشه بره منتی ام سرش نمیذاره
من نمیرم که منت بزاره
ولی منم از این زندگی حق دارم
با هزار امید عروس شدم که کارمو شوهرم انجام بده
نه بلند شه بره همه چی زندگی من به تعویق بیفته
من به شدت مطالبه گر هستم و سکوت نمیکنم. در جایگاهی نیستن که اجازه بگیریم ازش
خیلی وقتا ادم سکوت میکنه.نه اینکه خودش بخواد یا زبون نداشته باشه.مجبوره مجبور
منم کاری به رفتنش ندارم تا زمانی برنامه زندگی مشترک ما بهم نخوره
جالبه بهش بگم برنامه ها مون میمونه میگه بیا همرام
من که بیرونش نکردم
جالبه بهشون میگم ما یه باردمیایم شمام یه بار بیاین
میگن ما کارداریم
من بچه دار شاغل خونه دار کار ندارم
شمای بیکار بدون بچه کار داری
بره ولی کار منو انجام بده
یه تعطیلات با خانوادشه یه تعطیلاتم با من باشه
منم به تفریح نیاز دارم
منم تاحالا سکوت میکردم. این بار قبل از عید دعن وا کردم 😂 😂 😂
خواهرشوهرم و شوهرم رنگشون پرید اصلا. میگن کس تاحالا جواب بابا مارو نداده😂😂😂
هرچند بعدش باشوهرمم بحثم شد ولی باباش نشست دیگه.
ادم بدی نیستن ها اصلا
فقط تفکرات پدرشوهرم خیلی خشک و مربوط به زمان خودش. نمیخواد بپذیره دنیا عوض شده
آزی کص نگو دیگه راس میگه خا نمیشه ۲۴ دم کون ننه باباش باشه هر چی ب اندازه
بعدم اون ننع ای ک بچه بزرگ کرده اولا منتی نی وظیفش بوده یچه ک با خواست خودش دنیا نمیاد پس حق اینو نداره بگه چون زاییدم چون بزرگ کردم ۲۴ باید بیاد پیشم
یااینکه هی موش بدونه تو زندگی پسرش اگه اینجوره ک نباید براش زن میگرفت
ب اسم مادری ک نباید هر گوهی بخوریم خا
نه من تا شوهرم اجازه نده چیزی از زندگیم نمیگم
عین ادم با ننه بچه رفتار کنن تا بره اونم😁
ننه میگه وای من زجر کشیدم بزرگ کردم زوییدم با نداری بزرگ کردم حالا چسبیده ب زنش ک پس باید دخالت کنم تو زندگی بچم چون مادرم چون زاییدم
خا تو غلط میکنی کردی بچه اووردی منتشو باید سر بچه و عروس بذاری دیوث 🤣🤣🤣
پیرسگ چنان قدرتی هم دارن ک نگو🤣
نصف حرفای شوهرم حرفای خودش نیست
همه چی باید ب اندازه نرمال و متعادل باشه
حالا تو برو از زندگیت و شوهرت ب خونوادت بگو همی شوهره تا گنداش اتیش میگیره
جالبه میگه من مادرمو نمیدارم زمین تو رو بردارم گفتم پس اونم به جبران دفاعی که ازش کردی این ماه کمک مالی کنه بهت
عا دیگه خیلی از مادرشوهرا بدن معلم خوبی هستن خوب پسراشونو درس میدن 🤣
مگه قرار نبود شنبه طلاق بده چیشد🤣🤣
اره نفوذ خوبی ام دارن لامصب
اومد منت کشی🤣
بخدا بعد میگه تو پشت منو نداری
توهم بش میگفتی نبایدم مادرتو بذاری زمین پسری ک قید مادرشو بزنه نمیخوام چون قید منو بچمو هم سری میزنه اما حرمت دوتامون و احترام دوتامونو ب اندازه بذار
شکر خدا ک ننه ممد ای اخلاقا رو نداره🤲
نگفتم اینو بهش😂
برو کیرشو ببوس
بعد مادرش زنگ زده مامانم طلبکارانه صحبت اره دخترت محلم نمیده. اعتماد بهم نمیکنه. احترام واسم قائل نیست. مادرمم گفته به من چه من دخالت نمی کنم
گفته یعنی میگی من دخالت میکنم🤨
چرا پسر من به تو زنگ میزنه
ولی دخترت به من زنگ نمیزنه
ای وای مگه کیر داشت و من خبر نداشتم 🤣🤣🤣
نه کوص اونو
کیر ممدو🤣
چ درگیره با خودش خدابیامرز 🤣
ها خود درگیری مزمن داره
خدا رو شکر که شوهرم فقط وابسته منه میگه مادر وخواهر خوش باشن تو زندگی خودشون همتون بسوزین😝😝😝
کاش خواهر ازدواج میکرد
شوهر منم خیلی خیلی وابسته خانوادش و مخصوصا مادرشوهرم
اوایل دائم دعوا می کردم
الان اصلا خودمو ناراحت نمی کنم...هر وقت بره می گم منم بذار خونه مامانم...
😂😂
🤦‍♀️🤦‍♀️🤦‍♀️
من چرا روم نمیشه اسم این لعنتیارو به زبون بیارم
ده یازده ساله زندگی میکنم هنوز نتونستم اسمشونو بگم🤦‍♀️🤦‍♀️😅😅😅😅
هی تو خونه بگو این کارو دارم وای اونکارم مونده هی برا کار ناله کن لدونه تو وقت بیرون رفتن نداری. خودشم دستشو ب کاری بند کن تا دیگه عادت کنه زیادی نره
آزی عزیزم ببند لطفا😑🤣🤣🤦‍♀️
تو با کون افتادی تو ظرف عسل و مادرشوهر بد ندیدی ک تاپیک بزنی از دست کاراش بلکه آرامش بگیری🤦‍♀️
🖕🖕🤣🤣🤣🤣🤣🤣
بیمه یادت رفت بیشور😑😑🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿 بیمه ابلفضل عباس🧿🧿🧿🧿
اینجوری عالیه
هرچقد میخوان برن ولی کاری ب کاره ما نداشته باشن.یا حالا ک رفتن کسیو واسطه کنه زنگ بزنه ب ما توام پاشو بیا تو رو دروایسی بمونی ینی این حرکت رو مخ ترینه🤦‍♀️
سلام بنظر من سعی کن همراه همسرت باشی . ب مرور کم میشه و اینکه حق داره با مادرشون رفت آمد کنه .
شما اگر جناح نداشته باشی و با مادر شوهر تو صلح باشی خیال همسرت راحت میشه رفت آمد ها درست میشه .
💎💎💎💎💎💎💎💎💎💎💎💎💎💎💎💎💎💎💎💎💎💎💎💎💎💎💎💎💎💎💎💎بیمه آقا امام علی و اولاد علی و اصحاب علی علیه السلام
پس دیگه زر نزن باشه؟!
منم قبل بچه هرشب باید میرفتیم توقع بود الانم توقع دارنا ولی دیگه جران نداره بگه بیا بریم با اون کارایی که کردن
حقیقتا زندگی با مرد مامانی خیلی سخته🥲
برای تعطیلات برنامه ریزی کن
مثلا تمیزکاری خونه رو بذار جمعه ها که شوهرتم باشه و کمکت کنه
یا برنامه بیرون رفتن و پیکنیک بچین، شبش غذا درست کن بگو بریم بیرون بخوریم، یا برید رستوران یا مهمون دعوت کن
واقعیت اینه که به نظرم اکثریت نمیخواید ببینید
شاید نوع تربیت مادر موثر،بوده
اما
اگر الان شوهر شما این رفتارها و وابستگی ها را داره انتخاب خودشه نه پدر و مادرش .. اگر یکبار خودش ترجیحش به نرفتن یا انجام ندادن یا چشم نگفتن بود پدر و مادر هم عادت میکردن به مرور اما واقعیت اینه که همسر شما خودش این را میخواد پس به نظرم بپذیرید مشکل از خود فرد هست
هر چ بگم میگه اینجا مزه بیرون رفتن نمیده بیا بریم خونه مادر اونجا میریم میگردیم
دقیقا
وااااااای وااااای امان از خانواده شوهر من اگه عقل الانم داشتم زن یه ادم بی کس و کار میشدم هیچکس و نداشته باشه
مادرشوهر من هیچ محبتی به شوهرم نمیکنه من محبت میکنم بازم طرف اون هست اینکار روی همه مردا ج نمیده
منممممم
مسئله اصلی رفت و امد نیس ک .پدر مادرشن دوس دارن ببین خب حق دارن.ولی با این رفت اومد زیاد خیلی هاشون این حق رو به خودشون میدن تو همه چی زندگی دخالت کنن.
بچه ها شوهر وابسته درست بشو نیست مگر اینکه محل زندگی دور کنید وابستگی جز تربیت اش بوده و شکل گرفته
خانوما همه مردا وابستن هیچکس نیس وابسته نباشه😂
همه خونه ها بیشتر قیسمتا دعواشون برا خاطر همین موضوعه😂
دقیقا
اره چقد محبت کنی
تازه توقع دارن منم برم
تا فعلا که ۲ ساعت فاصله داره
فاطمه خودت اذیت نکن توهم پاشو پرو پرو برو کارم نکن 🤣🤣هی بشین بچتم بنداز رو سرشون دست به سیاه و سفیدم نزن شوهرت بگه غلط کردم تا دعوا بدتری نشده بزار کمتر برم
نه نگار خوشم نمیاد برم. بزار آبروشون بره بگن عروسشون نمیاد. من نمیتونم زندکیمو ول کنم برم
چرا اونا خونه من نمیان به بهونه اینکه کار داریم
نیان فاطمه حوصله داری بخان هردم بیان خونت؟بشور بپز بزار اونم میشد دعوا دیگه ای و حرص دیگه ای برات
زنگ زدم مادرش گفتم چی هی پشت من میگی چیه هی بچه بچه می‌کنی گفت نه پسرم دروغ میگه ما کاری بهش نداریم ما از زندگیش رفتیم بیرون

گفتم پشت سرم حرف میزنی پیام دری وری میدی به منو پدر مادرم توقع دارید سلام کنم تحویل بگیرم شمارو ؟؟

گفت نه من اصرار نمیکنم پسرم شهراد رو بیاره من کاری ندارم من زنگ نمیزنم ، گفتم ۳ سال توو زندگی من دخالت کردین برای دکتر رفتن من تصمیم گرفتین

برای مهمون خونم تصمیم گرفتین مگه من دخالت میکنم توو زندگی شما ، گفتم دختر هرکاری می‌کنه مهم نیست عروس نباید بدی کنه

گفتم شوهرت برای خرجای نکرده قیافه میگیره برای من ؟ گفت پدر شوهرت گفته نه دیگه عروسی ندارم گفتم به جهنم بدرک خداروشکر اگه خیلی پسرتو میخوای من از زندگیش میرم بیاد ور دلت بمونه

گفتم من رفتم طلاق بگیرم پسرت طلاق نداد یه پسر بچه ننه داری نمی‌خواد درست زندگی کنه از زندگیش میرم بیرون

اره تو هی میگی ما دخالت میکنیم من تورو واگذار کردم بخدا گفتم به تخم پسرم زرتی قط کردم

سوالات مشابه