Ooma
پرسش (1401/08/16):

حساس شدن بعد زایمان

سلام خانوما بیایید به من هم فکری بدید. من الان یک هفته س زایمان کردم.ما با مادرشوهرم اینا تو ی ساختمونیم.بسیار بسیار خوشحالن و ذوق میکنن و تو این چن روزه هم ۹۵ درصد مواقع همشون تو طبقه ما بودن حالا شام و ناهار و هر چی . مشکل من اینه که خیلی حساس شدم به کارای مادرشوهرم😔خیلی تلاش میکنم عادی باشم مطمئنم کاراش از روی مهربونی و دوس داشتنه اما واقعا دست خودم نیس. مثلا میام قطره بدم به بچه ها میگه بده من بدم. میام شیر بدم با شیشه میگه بده من. میرم تو آشپزخونه خونه خودم میگه چی میخای. چون کنترل اشپزخونه رم کلا دست گرفته دیگه. همه چیا رو جابجا میکنه . کابینتاو اینا. چون خیلی بشور و بساب میکنه دستاش بشدت زبره یعنی میکشه رو ی جا صدا میده بعد با همینا بچه ها رو نوازش میکنه و اصرار داره موقع پوشک عوض کردن کرم بزنه برا پاشون.خیلی تلاش میکنم خودم تند پوشکشو عوض کنم اما بعضی وقتا چون دوتان اونم بلاخره میاد. ی شب بزور فرستادمش خونه خودش بخابه .صب ساعت ۶ اومد بالا وایساده بود بالاسرمون. اصرار داره مطب دکتر و بهداشت و همه جا بیاد باهامون بعد مثلا من با دکتر صحبت میکنم دکتر سوال میپرسه اونم جواب میده .نمیدونم شما بگید من بیخودی حساس شدم ؟ اخه من تا آخر عمرمم باید با اینا زندگی کنم .نقل امروز و فردا نیس که بگم تموم میشه.در ضمن کمکی م هم مامانم هس هم خواهرم اما ایشون تو هرکاری خودشو قاطی میکنه.اصلا نمیدونم چه رفتاری نشون بدم اینجور مواقع.بعضی وقتا ی چیزی میگم بعدش پشیمون میشم دلم میسوزه.

بهش بگو مادرجان بزارید من خودم این کارارو انجام بدم تا یاد بگیرم، چون همیشه که قرار نیست شما پیشم باشید. اینجوری هم میفهمونی خیلی دخالت میکنه و هم اینکه میفهمونی کم کم باید بزاره بره 😅
خداروشکر من ارتباطم قط شد با مادرشوهرم.چون اونم دقیقا مث مادرشوهر شما وقتی میومد خونم کنترل خونه و اشپزخونم رو دست میگرفت انگار صاب خونه اونه
کاش بهمین راحتی قانع میشد . میگم که هراز گاهی ی چیزی میگم.اما فایده نداره
مبارکه جوجه هات ،به نظرم چندروزتحمل کن ،اگرواقعامیشناسیش ادم بدی نیس،وکاراش ازروی علاقه اس بعدکه سرپاشدی دیگ کاری نمیمونه که اون بخادانجام بده ،باورکن بعضیاهمین کمکم نمیدن به عروس،به عروسشونم حسادت دارن ،یاوظیفه مادردخترمیدونن،اینطورفکر
عزیزم دوقلویی شوخی بردار نیست. اگه خدایی نکرده ازت دلخور بشه خودت تنها کم میاری.
از طرفی هم سزارین مادر رو دچار افسردگی میکنه. ممکنه از این هم باشه. دمنوش زعفران و کاچی بسیااااار برای زائو خوبه. گلاب بو کنید باعث نشاط میشه.
شما تازه یک هفته اس زایمان کردین طبیعیه که اون داره تلاششو میکنه که شما استراحت بیشتری داشته باشید. ولی خب بخاطر اینکه روال زندگی از دستتون نره پیشاپیش خودتون کارا رو انجام بدین. وقتی ببینه خودتون از پس کارا برمیایید کم کم متوجه میشه حضورش ضرورتی نداره.
فقط اینکه با شوهرتون درمیون نزارین. مطمئنا ناراحت میشه.
بازم تاکید میکنم دوقلویی سخته مواظب باشیدد دل مادرشوهرتون نشکنه
من یه جیزایی تعریفت کنم مادرشوهرتوروسرت نیزاری،منم حساسم روخونم رونظمش بارداری چندروزکی پامیشدم میرفتم اشپزخونه انتطورخودم میخاستم مرتب میکردم
عزیزم منم شرایطم مشابه شماست اصلانگران نباش تاده روزنهایت دوهفته تحملشون کن بعدش میدونن دیگه نمیتونن دائم بیان ودخالت کنن
مامیخاستیم شام بخوریم رفتن همه شون که سرسفره نشستن همسرمم نیخاست بچه روبگیره نگه داره من بخورم فوری برگشتن گفتن هابزارروپات خوداونجوری غذابخور
واینکه بهت بگم اگه بخوای چیزی بگی ناراحت بشن خودت ضررمیکنی ممکنه دیگه نیان اصلاوهیچ کمکی دیگه بهت نکنن پس سعی کن مثل من مجبورا تحمل کنیرشرایط رو تاوقتی بهشون نیازداشتی ازخداشون باشه به نوه شون کم ک کنن
چقدنازخابیده دخترت،چجوراونجوری گذاشتیش
اینو هم برداشت مثبت داشته باشید. خوبه که بهتون راهکار دادن که اگه یوقت تنها بودی اینجوری هم غذا میخوری هم بچه رو میگیری
یه چند روز دیگه که بگذره و ببینه خودتم سرحال تر شدی شاید کمتر کنه دخالتا و رفتو آمداشو. ولی درک میکنمت. بعضی وقتا محبت زیادی اسباب دلخوری میشه مخصوصا وقتی واقعا به اون کمک نیاز نداری و خودت از پس کارات بر میای.
وقتی مادر خودت پیشت هست مادرشوهر چی میگه دیگه این وسط😁😩
سلام عزیزم بهت حق میدم چون منم طبقه بالا خونه مادرشوهرم هستم، مادر شوهرمم خدایی کاری به کارم نداره و آدم خوبیه، با رفتارام جوری بهش فهموندم که میاد بالا سره جاش میشینه تا بلند شه بره! ولی کلا دوری و دوستی خیلی بهتره، چون ما نزدیکشونیم یه وقتایی بی دلیلی ازش خیلی بدم میاد جوری که انگار دشمنمه!!!! حرف آخر از خانواده شوهر تا جایی که میشه دوری کنیم😄
واقعاسخته تاقبل اینکه اینابگنم من بلدبودم ولی نمیزاشتم ادم کمردردمیشه وباهمسرم نوبای غذانبخوردیم الان ولی اوناگفتن همسرمم یادگرفت
میشه بگی چیکا کردی ک بهش فهموندی بشینه سرجاش مث مهمون ؟😂
والا از من میومد خودش بی تعارف در فریزر رو باز میکرد گوشت برمیداشت و غذا درست میکرد بدون اینکه به من چیزی بگه.انگار خونه خودشه.یا ظرف میشست چایی دم میکرد همه کار.
چنبارم ک شاکی شدم گفت تو چیکا داری خونه پسرمه!!! 😂
بخدا یادم نمیاد تا حالا در یخچالمو باز کرده باشه، چه معنی داره🤦‍♀️
چتونه بابااااا یکم مهربون باشید با مادرشوهرتون 😁😁😁
همین خب.مامان منم تاحالا خونه داداشم از جاش تکون نخورده و نرفته سراغ یخچالشون یا اتاقاشون.این واسه خودش تو خونم جولان میداد😅 چنبارم ب خوبی میگفتم شما زحمت نکشین اذیت نکنین خودتونو بهش برمیخورد میگفت خونه پسرمه.یعنی ب تو چه.خونه تو نیست😑
کلا مادرشوهرا فکر میکنن پچه و خونه پسرشون مال خودشونه
مادرشوهر من ک اینجور فکر میکنه مخصوصا نسبت ب بچم
نگاهتون بهش مث نگاهتون به مادرخودتون باشه. اونوقته که کلی از مشکلات حل میشه
مادرشوهرمنم خیلی رودربایسی داره بااینکه تویه ساختمونیم
مادرشوهر= زن تناردیه
😂
😂😂😂😂
🤦‍♀️🤣
اره بچه رودرست میگی فک میکنن حقشون هست حالامن بارداربودم اونجورهوامونداشت یکبارنپرسید هوس چی کردی بران درست کنم
بچه ها من میخوام سوال بزارم نمیشه
میخوام اقدام کنم به بارداری
این درسته ولی بعضی مادرشوهراکارسون قصدی مثلامن کلمن اب میزاشتم رواپن بالیوان بعدمادرشوهرم همش نیرفت دریخچالوبازمیکرد،که من اصلااب نمیزاشتم تویخچال یبارم یچی یجاگفت گفتم کی گفته که ایتطورگفت خودم دیدم
عزیزم شعاری صحبت میکنی شما. مام نگاهمون دقیقا همین بود ولی وقتی پسرم پسرم میکنن و ب تو ب چشم هوو نگاه میکنن و حسودن نسبت بهت معلومه که توام نمیتونی نگاهت بهش مث مادر خودت باشه
کدوم مادر خوبی زنگ میزنه پسرشو علیه زنش تحریک میکنه.دلت خوشهههه بخدا
الانم پریودم فردا تمام میشه
حسود و خوب اومدی🤣
والا بخدا😂من اصلا فک نمیکردم حسود باشه ولی تازه فهمیدم ب شدت حسوووده و منو به چشم هوو میبینه😅 خداروشکر دعوامون شد از خونم بیرونش کردم گذاشت رفت🤣
ان شاءالله خودمونم مادرشوهرتوبی بشیم دراینده 😅حسودنشیم براعروس ازالان روخودمون تمرین کنیم
😄
من مادرشوهرم خدایی خوبه تنهاچیزیم که حسادت میکنه علنااینه که ببینه شوهرم داره کارمیکنه توخونه ومن نشستن چه توبارداری چه الان ببینه داره ظرف میشوره یامیوه میاره قشنگ متوجه میشم خوشش نمیادچون قبلاتوخونه کمک نمیکرده
عزیزم وقتی ب این مورد کوچیک حسادت میکنه مطمئن باش ب بقیه مواردم حسادت میکنه تو دلش.
مهشید راه گم کردی
اینجا چیکار میکنی باید بیام از اینجا پیدات کنم ببرمت🤣
ممکنه اره خب براهمین من اصلاازتفریحاتمون یاخوش گذرونی هاوخریدام چیزی نمیگم جلوش
🤣سلام عشقم خوبی؟ اومدم بیام تاپیک خودمون دیدم اینجا بحث جذاب مادرشوهره موندگار شدم🤣میدونی ک عاشق این بحثم کلا
فدات
راحت باش🤣🤣🤣
آره بابا اصلا چیزی ندونن بهتره. کلا قطع ارتباط بهترین راهه از نظر من🤣🤣
قربونت😂😂
من مادر شوهر ندارم 😊
خیلییی خدارو شکر کن
عوضش ۶ تا خواهر شوهر دارم 🤣
چه حیف حدایی بودنش خیلی بهتره
آخ آخ.سلام بر دلت😂
ممنون عزیزم.آره مهربونیش ثابت شده س بهم . میگم که پس زیادی حساس شدم🥲🥲
درست میگی عزیزم . ممنون از راهکارای خوبت.نه با شوهرم که اصلا حرفی درباره ش نمیزنم.
حرفای تک تکتون رو خوندم . درست میگید دوستای گلم. خیلی سختمه اما سعی میکنم کمتر حساس بشم رو کاراش
عزیز دلم فکر کن مادر خودته اگه مادر خودت باشه هم اینجور میگی؟ معلومه ک نه تازه میزنی تو سر شوهرت ک ببین چقد مادرم دلسوزه اون بنده خدا ک خونتو تمیز میکنه پوشک بچتم عوض میکنه الان نبین بچه هات ارومنا بزار بزرگ تر شن من مادر شوهرم سر دخترم اینجور بود متاسفانه از سر بچگی بهش بی محلی کردم حالا انقد دخارم اذیتم میکنه از خدااامه بیاد ببرتش ک دو دقیقه تو ارامش باشم قدرشو بدون من جات باشم همه کارارو میسپرم بهش من که انقد ذوق بچه داشتم نذاشتم الانم خیلی پشیمونم چون حس میکردم خدایی نکرده ب مادر شوهرم وابستهنشه ولی هر چقدم مادر ب بچه بد باشه بچه میچسبه بمادرش خیالت راحت
دقیقا مثل من ک مادرم ی شهر دیگه بود و مادر شوهرم کوچه پشتی، یکبار نگفت چی هوس کردی ، حامله بودم گفت همه دختر میارن، راست میگی پسر بیار. بعد زایمان کردم همش میگفت بچه خودمه ،اختیار بچه خودمم ندارم، البته بگم ک پدر منو دراوردن، کاری کردن شوهرم با همه شون قطع ارتباط کرد، چون دیگه کار ب جایی رسید ک خواهراش داشتن زندگیمون رو میریختن بهم
افرین
تو از بندگان برگزیده خداوندی🤣🤣🤣
🤐🤐🤐
به قول خواهر شوهرم یکم قدر بدون😂😂😂
ب نظرم ی مدت برو خونه بابات البته اگر شرایط خودت و خونه پدرت جوره
خدا رو شکر کن حرف نیش دار نمیزنه،اومده بود خونه من شب ساعت ۱۲ میخوابید ۸ بیدلر میشد ب تق و توق اشپزخونه ،تصور کن من شب نخوابیده بودم صبح تازه میخواستم بخوابم هرروز هم زنگ میزد ب بچه هاش بیان اینم ما میسد ب اشپزززززی ،من شیر نداشتم واااااااای انقد غررررر میزد انقد حالم و خرلب میکرد منم بعد ۱۵ روز رفتم خونه بابام ،واقعا حرفاش رو روانم بود
ولی خیلیارو میبینم از رو محبتن کاراشون
نادرشوهرت میخواد کمکت کنه اگ از رو بدجنسی بود کلی حرف میزد بهت
نوه دار شده الان ذوق داره یگم بگذره دیگه خ کم میاد پیشت
حوب اونم نوه دار شده ذوق داره ،مگ فقط مادر دختر حق داره بیاد اونم خونه پسرشه بخدا این روزا میگذرن همه
مادر شوهر من انقد حرف و نیش زد پدر من و دراورد
بخدا من سرکلاژ کردم ی سر نزد بهم بگه این از بیمارستان اومده استراحت مطلق بودم هیچچچچچج نیومد بگه این دختر تو این شهر غریبه
برا زایمان ی نظرا گندی میداد برا خودم و بچم
من ک نگفتم حق نداره ذوق کنه. دخالت الکی نکنه تو هر کاری
خداروشکر ک قطع رابطه کردی ولی مادر شوهر خوب نعمته بخدا
خدا لعنتشون کنه مادر شوهرم منم خوب نبود ولی خیلی دوس داشت کمکم کنه منم اذیتای قبلش یادم میومد بهش بی مخلیکردن اونم رفت دیگه نیوند ولی الان قدرشو میدونم
اره بخدا. البته مادر شوهر خوب تو داستاناس، ما ک ندیدیم
خانواده شوهر من کمکشون این بود ک از کارات سر در بیارن بعد همونو بهانه کنن بکوبن تو سرت. بخدا تازه داریم نفس میکشیم ک نیستن. شوهرم میگه راحت شدم
🤣🤣🤣
اونکه اره
والا بخدا

سوالات مشابه