سلام خانوما ، نصف شماها شرایط زندگی منو میدونید ، بلایی که شوهرم سر پدر مادرم آورد ، ولی تا حرف خانواده ها میشه شوهرم میگه تو عروس خوبی نبودی ، تو تاجی به سر مادرم نزدی
واقعا من نمیدونم باید چیکار میکردم شوهرم میدید مادرش چقدر تیکه بار من میکنه ، میدید هیچ وقت خواهرش احترامی برام نمیزاشت ، باز هرچی میشه میگه مقصر اصلی مشکلات من پدر مادر تو هستن ، هرچی میشه اگه مادرم بد بود تو هم عروس خوبی نبودی
خب من وقتی بدی دیدم وقتی توهین دیدم وقتی مادر شوهرم واقعا اتیش بیار بود میرفتم دستشو میبوسیدم میگفتم مرسی کار کردی برم با بچه چند ماهه جدا بشم ؟
همش میگم خدایا کی دیگه جواب اینارو میدی کی دیگه اینا گرفتار یکی مثل خودشون میشن واقعا دلم میشکنه وقتی همیشه منو پدر مادرم و مقصر میدونه
شما بهم بگین چیکار کنم چجوری خودمو اروم کنم این مرد رو پاره پاره نکنم
پرسش (1404/06/30):
یکمی حرف بزنم شماها قضاوتم کنید
1168
358
1404/06/30
sami *
0
1404/06/30
Zahra Nasiri
اخه خانواده تونزدیک نیستن که بخوان خونه پسراینارو بچاپن پس اینهمه کینه ازکجامیاد؟؟
0
1404/06/30
Zahra Nasiri
اگه هم یه مدتی اومدن رفتن دیگه اونجانموندن که سره دل ایناباشن
0
1404/06/30
sami *
دخترش رو دستش بمونه براش خجالت داره ، اون فقط حرفش اینه مادر پدرت نیان نرن فقط من برم بیام
0
1404/06/30
sami *
از اینکه پدر شوهرمم با خانواده زنش حال نمیکرد همه کار کرد زنش با هیچکسی رفت و آمد نکنه
0
1404/06/30
sami *
اونا فقط خودشون رو دوست دارن ، بخدا پدر مادرم می اومدن ماکارونی و املت و غذای ساده میخوردن
خانواده شوهرم می اومدن شوهرم غذاهای خوب میخرید اعتراض میکردم بهش برمیخورد
یبار شوهرم گفت میخوام با خانواده زنم برم بیرون بستنی بخورم مادرش اینقدر دلخور شد بیا ببین
خانواده شوهرم می اومدن شوهرم غذاهای خوب میخرید اعتراض میکردم بهش برمیخورد
یبار شوهرم گفت میخوام با خانواده زنم برم بیرون بستنی بخورم مادرش اینقدر دلخور شد بیا ببین
0
1404/06/30
Zahra Nasiri
بابا بگوادم باش بروبیا مگه چ اشکالی داره وقتی نمیتونی درست رفتارکنی خونه پسرکه هیچ خونه خواهربرادرتم راهت نمیدن
0
1404/06/30
Zahra Nasiri
پس غلط کرده هم خودش زن گرفته هم غلط کرده واسه پسرش زن گرفته
0
1404/06/30
sami *
من حامله بودم تهوع داشتم همیشه به شوهرم میگفت زنت ناز الکی داره ، دروغ میگه من ویار نداشتم ، اصلا ویار حاملگی الکیه
شوهرمم فکر میکرد حق با مادرشه با من جنگ میکرد ولی دخترش یه دل درد میشد صدتا قربون صدقه اش میرفت ولی دل دخترم درد میکنه کسی چیزی بهش نگه
شوهرمم فکر میکرد حق با مادرشه با من جنگ میکرد ولی دخترش یه دل درد میشد صدتا قربون صدقه اش میرفت ولی دل دخترم درد میکنه کسی چیزی بهش نگه
1
1404/06/30
sami *
حرفی که روزای اول به شوهرم گفتم
گفتم غلط کردی ازدواج کردی ، مادرت دل سوز تو بود زندگیت رو خراب نمیکرد اون مادر نیست دشمنه
گفتم غلط کردی ازدواج کردی ، مادرت دل سوز تو بود زندگیت رو خراب نمیکرد اون مادر نیست دشمنه
0
1404/06/30
Zahra Nasiri
سمی جان اول و اخرشوهرت مقصره شوهرخوب باشه همه رومیشونه سرجاشون پس حرص خانوادشونخور خودتوازبین نبر
0
1404/06/30
sami *
چون زمانی که مادر شوهرم حامله بود دکتر نبود بره سونو بده و هزارتا آزمایش
سر همین به شوهرم میگفت زنت چقدر دکتر میره خرج الکی نکن براش ببرش بهداشت بیین تا کجا این زن حسود و کثافته
سر همین به شوهرم میگفت زنت چقدر دکتر میره خرج الکی نکن براش ببرش بهداشت بیین تا کجا این زن حسود و کثافته
0
1404/06/30
fatemah .
بگو همین که هست من همینم که میبنی دلمم نخواسته گل بزنم به سرشون
0
1404/06/30
Zahra Nasiri
به جهنم تووقتی میبینی خانوادش انقدرنفهمن توقعتوازشون صفرکن توفقط بایدشوهرتودرست کنی فقط اونه که مهمه
0
1404/06/30
sami *
شوهرم که اره مقصر بود ولی خانواده اش هم از اب گل الود حسابی ماهی گرفتن
هرجا دیدن پسرشون بهم بی احترامی میکنه نگفتن زشته نکن اونا بیشتر اتیش میزد جنگ بیشتر بشه
هرجا دیدن پسرشون بهم بی احترامی میکنه نگفتن زشته نکن اونا بیشتر اتیش میزد جنگ بیشتر بشه
1
1404/06/30
sami *
میگفتم مثلا پدر مادرم میان پسرتون سرده یه سلام درست حسابی نمیده پدر مادرم
خب به ما چه چیکار میکنه ، ولی من سرد بودم تو باید احترام به ما بذاری پسرم هرکاری با خانواده ات میکنه مهم نیست تو باید به ما احترام بذاری
خب به ما چه چیکار میکنه ، ولی من سرد بودم تو باید احترام به ما بذاری پسرم هرکاری با خانواده ات میکنه مهم نیست تو باید به ما احترام بذاری
0
1404/06/30
fatemah .
بالا بالا جوابشو بده بگو فردا دومادم براتون بیاد همینه قرارم نیست مادر تو از من توقع داشته باشه همون جور که پدر و مادر من از محبت تو نامید شدن
0
1404/06/30
fatemah .
بخدا این خانواده شوهر منن خداروشکر دوسال نیمه همه شون من جمله شوهر که مسبب همه ی این اتفاقا بود شوت کردم از زندگیم بیرون
0
1404/06/30
sami *
گفتم ذره ای کارایی که سرم کردین داماد با شما کنه زنده زنده جرش میدین ولی من دختر مردم بودم اذیتم کردین
0
1404/06/30
Zahra Nasiri
ببین اونا نفهم ترازاین حرفان شوهرت نبایدعقلشوبده دست اونا
اونام میبینن پسرشون دستشوگرفته زیراونا اونام فهم ندارن درک ندارن شخصیت و فرهنگ ندارن حسابی رودست پسرشون خرابکاری میکنن پس تواین شرایط وقتی ازخانوادش ناامیدی بایدیه فکری واسه شوهرت بکنی
اونام میبینن پسرشون دستشوگرفته زیراونا اونام فهم ندارن درک ندارن شخصیت و فرهنگ ندارن حسابی رودست پسرشون خرابکاری میکنن پس تواین شرایط وقتی ازخانوادش ناامیدی بایدیه فکری واسه شوهرت بکنی
0
1404/06/30
fatemah .
بقران خانواده شوهر من الان دختر شون عروس شده دوماد گیرشون اومده از خودشون زرنگ تر اینا دیگه به خاطر زندگی دخترشون صداشون در نمیاد
0
1404/06/30
sami *
من خیلی تلاش کردم بهش ثابت کردم مادرش اتیش بیاره حتی به حرفم رسید ، ولی تهش باز میگه نههههه مادرم بدی کرد تو هم خوب نبودی
0
1404/06/30
fatemah .
بگو کار خوبی کردم دستم میرسید بیشتر بدی می کردم
0
1404/06/30
sami *
مادرش رفته پیش یه غریبه گفته عروسم نمیاد خونم ما کاری بهش نداریم منم واقعیت رو گفتم طرف دهنش باز مونده بود
به شوهرم گفتم مادرت اینجوری میگه مشکلی نیست منو خراب میکنه ولی من بگم هزارتا حرف بارم میکنی
به شوهرم گفتم مادرت اینجوری میگه مشکلی نیست منو خراب میکنه ولی من بگم هزارتا حرف بارم میکنی
0
1404/06/30
fatemah .
چقد پرو ان که هر غلطی بخوان می کنن بعد توقع دارن عروس ندید بگیره
0
1404/06/30
sami *
ارع بابا من هنوزم ضربه بزنن بهشون ضربه میزنم
0
1404/06/30
sami *
اخ فاطمه ایشالا دعا کن سر اینا هم بیاذ
بعد ببینم شوهرم میاد بگه خواهرش عروس بدیه یا نه
بعد ببینم شوهرم میاد بگه خواهرش عروس بدیه یا نه
0
1404/06/30
fatemah .
حرف مردم برات مهم نباشه به همون غریبه می گفتی اره نمیرم صلاح زندگیم اینه باهاشون قطع ارتباط باشه
0
1404/06/30
Zahra Nasiri
خوب نبودچطورخوب باشم مگه اوسکلم؟ بگوبخاطرارامش خودم و بچم قطع رابطه کردم چون من بدم حالاتوبرونوکریشونوکن به جهنم
0
1404/06/30
fatemah .
ببین دختراشون مجردن اذیت می کنن متاهل بشن موش میشن از ترس اینکه شوهرا نخوانشون
0
1404/06/30
sami *
اخه منو خراب کرده بود عروسم خونم نمیاد نمیدونم چرا دوستم نداره ما بهش بدی نکردیم
اونم گفت برو گناه داره مادره بهش گفتم پسرش و خودش چیکار کردن گفت بهتر قهری
اونم گفت برو گناه داره مادره بهش گفتم پسرش و خودش چیکار کردن گفت بهتر قهری
1
1404/06/30
sami *
گفتم نمیتونم وقتی مادزت به پدر مادرم فحش داد بگم دستت درد نکنه
0
1404/06/30
Zahra Nasiri
بهش بگو مادرتوجمع کن یکاری نکن منم هرجانشستم ازمادرت تعریف کنما
0
1404/06/30
fatemah .
ببین منم اوایل اختلافمون همین جوری توضیح میدادم بعدش گفتم دلم خواسته هر کاری کردم حقشون بوده
الان شوهرم نسبت به اول خیلی بهتر شده
البته مادرش گاهی صدای واق واقش میاد ولی من کار خودمو می کنم میدونم سوزش از اینکه مهریه می گیرم
الان شوهرم نسبت به اول خیلی بهتر شده
البته مادرش گاهی صدای واق واقش میاد ولی من کار خودمو می کنم میدونم سوزش از اینکه مهریه می گیرم
0
1404/06/30
sami *
این شاخ دختر اینارو یکی باید بشکنه خیلی دوست دارم ازدواج کنه جفتک بندازه همون خانواده شوهرش جیگرشو در بیارن
0
1404/06/30
fatemah .
شک نکن این کارای به سر تو دادن به سر دوماد و خانواده شوهر بدن روز دوم دوباره بغل دست ننه شونن
0
1404/06/30
sami *
شوهرم میدونه ، همیشه میگه من فقط با خانواده تو قهرم ولی تو هم قهری با پدر مادرم هم دشمن گفتم چون اونا هم دشمنن
0
1404/06/30
sami *
افرین
0
1404/06/30
fatemah .
بگو در حد دشمنی ام نیستن من سرم تو زندگیمه اصلا نمی بینمشون
0
1404/06/30
sami *
امیدوارم یعنی خیلی فکر میکنه شاهزاده اس ، فکر میکنه همه ازش میترسن
0
1404/06/30
sami *
تو چرا به پدر مادر من نگفتی مامان بابا گفتم چون مادر پدرم نیستن دلیل نیست چون نگفتم اذیتم کنن
0
1404/06/30
Zahra Nasiri
خب خانواده تودورن اگه خانواده توام نزدیک بودن دشمن میشد
0
1404/06/30
fatemah .
نه خواهر اینجوری نیست خواهر شوهر من که شده زیر دست خانواده شوهر صداش در نمیاد اینقد مجردی اذیت میکرد
هر چند اینقد آبرو خودشو برد ما تمام ازدواجون تو فامیله این تحفه رو هیشکی نخواست یه پسره غریب اومد گرفتش یه سالم ازش کوچک تره شوهرش
تازه خود فامیلاشون میگفتن دوست داشتیم دخترشونو بگیریم ولی از بس مادر شوهرت بد اخلاقه ترسیدیم
هر چند اینقد آبرو خودشو برد ما تمام ازدواجون تو فامیله این تحفه رو هیشکی نخواست یه پسره غریب اومد گرفتش یه سالم ازش کوچک تره شوهرش
تازه خود فامیلاشون میگفتن دوست داشتیم دخترشونو بگیریم ولی از بس مادر شوهرت بد اخلاقه ترسیدیم
0
1404/06/30
sami *
الان جایی هستیم ماذر شوهرم دخترای خواهر شوهرش دورش هستن اونا رو بغل میکنه بوس میکنه یعنی کم مونده کون اینارو بشوره .
که مثلاً حرص منو در بیاره
که مثلاً حرص منو در بیاره
0
1404/06/30
sami *
دقیقا
0
1404/06/30
fatemah .
میگفتی پدر و مادر من اونایی هستن زحمتم کشیدن بزرگم کردن
0
1404/06/30
sami *
به حق این بارون به حق این بارون الهی همینا رو ببینم توو زندگی اینا
0
1404/06/30
fatemah .
به درک اینقد خایه مالی کنه که جونش در بیاد این آدما برات کاری نکنن بهتره
0
1404/06/30
sami *
والا ، جز بدی چیزی ندیدم توقع داشتن دست بوس باشم براشون
0
1404/06/30
sami *
کلا ادمی که خودشو دوست داشته باشه با مادر شوهر من رفت و امد نمیکنه ، الانم دستم بستس ولی پسرمم بزرگ بشه نمیزارم سمت اونا بره
0
1404/06/30
fatemah .
شک نکن می بینی
فک کن اینا میخواستن چک سفید امضا از من بگیرن پابستم کنن
خدا کاری کرد سر اختلاف ما ترسیدن زندگی دخترشون بهم بخوره ماشین زدن به اسم مادر شوهر دخترشون باج میدن دختره اذیت نشه
فک کن اینا میخواستن چک سفید امضا از من بگیرن پابستم کنن
خدا کاری کرد سر اختلاف ما ترسیدن زندگی دخترشون بهم بخوره ماشین زدن به اسم مادر شوهر دخترشون باج میدن دختره اذیت نشه
0
1404/06/30
sami *
من پسرمو داشتم مادر شوهرم گفت دوست داشتم فلانی عروسم بشه بع شوهرم گفتم اگه پدر من اینو بهت میگفت دوست داشتم فلانی دامادم باشه گردن بابامو میزدی
0
1404/06/30
fatemah .
بگو همین که هست
خواهرم همیشه حرف خوبی میزنه میگه خانواده شوهر و شوهر اگه خر شدن اذیتت کردم بشو بدتر از خودشو پوست سگی بکش رو خودت
خواهرم همیشه حرف خوبی میزنه میگه خانواده شوهر و شوهر اگه خر شدن اذیتت کردم بشو بدتر از خودشو پوست سگی بکش رو خودت
0
1404/06/30
sami *
چه داستانی شد پس
0
1404/06/30
fatemah .
بچه ها سمت مادر کشیده میشن
داداشم نوه ی عموم رو میخواست کل طایفه پدریش رایشو میخواستن بزنن ولی دخترعموم وایستاد پشت برادرم آخرش عقد کردن
داداشم نوه ی عموم رو میخواست کل طایفه پدریش رایشو میخواستن بزنن ولی دخترعموم وایستاد پشت برادرم آخرش عقد کردن
0
1404/06/30
sami *
من بعداز اون دعوای اونسال حسابی از خجالت اینا در اومدم ، نذاشتم فکر کنن چون تنهام میتونن همه کار کنن
مادر شوهرم فقط ترسیده من جدا بشم نمیخواد پسرش برگرده پیشش چون یبار رفتم بچه رو هم گذاشتم ترسید
مادر شوهرم فقط ترسیده من جدا بشم نمیخواد پسرش برگرده پیشش چون یبار رفتم بچه رو هم گذاشتم ترسید
0
1404/06/30
fatemah .
میگفتی الان برو براش بگیر
این حرفا رو به منم میزدن شوهرم یک سال نیمه مجوز ازدواج مجدد داره ولی سگ با این آوازه ی خوب اینا به پسراشون زن میده
این حرفا رو به منم میزدن شوهرم یک سال نیمه مجوز ازدواج مجدد داره ولی سگ با این آوازه ی خوب اینا به پسراشون زن میده
0
1404/06/30
sami *
چه جالب
0
1404/06/30
fatemah .
قربونت خدا برم دیر و زود داشت سوخت و سوز نداشت
0
1404/06/30
fatemah .
کار خوبی کردی
به شوهرت بگو بیچاره من برم ول میشی با بچه
به شوهرت بگو بیچاره من برم ول میشی با بچه
0
1404/06/30
sami *
به شوهرم گفتم من میرم بگو دختر عمه ات بیاد عروس مادرت بشه
حتی به گوش ماذر شوهرم رسوندم من میخوام جدا بشم برو دست دختر خواهر شوهرت رو بگیر عروست بشه
حتی به گوش ماذر شوهرم رسوندم من میخوام جدا بشم برو دست دختر خواهر شوهرت رو بگیر عروست بشه
0
1404/06/30
fatemah .
با یه بچه و زن دیگه طرف خر میشه بیاد تو این زندگیا
اینا خودشونم می دونن هیچی پخی نیستن
اینا خودشونم می دونن هیچی پخی نیستن
0
1404/06/30
sami *
مادرش ترسید من بچه ات رو نگه نمیدارما برو دست زنت رو بگیر بیارش
بعد به خواهرش گفته مادر شوهر بدی بودم به پسرم نمیگفتم دنبال زنت برو
منم به خاله شوهرم گفتم خواهرت گوه خورده از ترس کونشه
بعد به خواهرش گفته مادر شوهر بدی بودم به پسرم نمیگفتم دنبال زنت برو
منم به خاله شوهرم گفتم خواهرت گوه خورده از ترس کونشه
0
1404/06/30
fatemah .
ببین یه چی شوهرت میگه چهارتا درشت ترش بگو فک نکنه بی زبونی
0
1404/06/30
fatemah .
بگو تو در حدی نیستی که تعیین کنی ما با هم زندگی کنیم یا بدون هم تو هنر داری زندگی خودتو حفظ کن
0
1404/06/30
sami *
خیلی گفتم فاطمه خیلی ، همیشه روزای بعداز دعوای اونسال جنگ داشتیم میگفتم ننه بابا نداشتی تربیت بشی
0
1404/06/30
sami *
دقیقا
0
1404/06/30
sami *
هنوزم چیزی میگه بهش میپرم یبار گفتم امیدوارم هر لحظه ای برام ساختی همونو مادر خواهرت زندگی کنن
0
1404/06/30
fatemah .
الانم یه چی میگه از بالا باهاش حرف بزن میگه تو چه تاجی گذاشتی بگو نخواستم بزارم درست بودن می گذاشتم
میگه بدی کردی بگو حقش بوده
میگه بدی کردی بگو حقش بوده
0
1404/06/30
fatemah .
ضعف نشون نده بگو من که دارم زندگیمو میکنم اونی میسوزه شمایین
0
1404/06/30
fatemah .
ببین خانواده شوهر من مث اسفند رو آتش میسوزن ولی چاره ندارن چون تو بحث بچه همون حرف شوهرمم گوش نمی کنم حالا که قراره تنها بزرگش کنم دلیلی نمی بینم پدرش دستور بده
0
1404/06/30
sami *
ارع دقیقا ، جمعه رفته بودیم گیلان گفتم باز خانواده و فامیلت رو دیدی یادت نره زن داری عادت داری مادرت رو میبنی منو یادت بره من تنهام
نه مادر شوهر عزیزت و پدر شوهر عزیزت هستن اونجا گفتم اونا عزیز من نیستن مگه من براشون عزیز بودم نسبتی با من ندارن
نه مادر شوهر عزیزت و پدر شوهر عزیزت هستن اونجا گفتم اونا عزیز من نیستن مگه من براشون عزیز بودم نسبتی با من ندارن
0
1404/06/30
fatemah .
میگفتی من با اونا هیچ صنمی ندارم
نگو هم تنهام نزار فک می کنه بهش محتاجی باید همیشه باشه
نگو هم تنهام نزار فک می کنه بهش محتاجی باید همیشه باشه
0
1404/06/30
sami *
یبار با شوهرم توو عقد دعوای بدی کردیم شوهرم هولم داد مادزش گفت خونه شوهر خونه بابا نیست نازتو بکشن چوب شوهر گله
دعا کردم این مدل گلا سر دخترش
دعا کردم این مدل گلا سر دخترش
0
1404/06/30
sami *
آخه میره ور دل اونا کلا منو یه گوشه ول میکنه ننش هم کیف میکنه دختره اومد توو جمع ما پسرمم محلش نمیده از خداشه
0
1404/06/30
asma b
به نظرت همسرت دوستت داره؟
اگر دوستت داره
اگر بالاخره برای زندگیتون تلاش میکنه به نظرم کلا خانواده و حرفای خانوادشو بذار کنار
آرامش زندگیتو بخاطر اونا به هم نریز
اگر دوستت داره
اگر بالاخره برای زندگیتون تلاش میکنه به نظرم کلا خانواده و حرفای خانوادشو بذار کنار
آرامش زندگیتو بخاطر اونا به هم نریز
0
1404/06/30
fatemah .
شوهر من فکر می کرد حالا من جدا بشم اذیت میشم کارم و زندگیم میشه گریه کردن خدا شاهده بدون اون همه چی راحت تر شده ای سوزش گرفته من پیشرفت می کنم
همه میزنن تو سرش میگن کنار مادرتم شد زندگی
همه میزنن تو سرش میگن کنار مادرتم شد زندگی
0
1404/06/30
fatemah .
میگفتی حتما خوردی که میگی گله
0
1404/06/30
asma b
اگر واقعا همسرت دوستت داره سعی کن کنارش باشی
اگر کنارش باشی و بهش محبت بدی مطمئن باش کمتر میره سمت خانوادش
اگر کنارش باشی و بهش محبت بدی مطمئن باش کمتر میره سمت خانوادش
1
1404/06/30
fatemah .
بهتر جوری نشون بده بگو همون قدرم من به پسرت بی تفاوتم
0
1404/06/30
sami *
اوووف تا دلت بخواد
0
1404/06/30
fatemah .
عقده ایای بدبخت
0
1404/06/30
sami *
الان چون به ارث پدری رسید شوهرش پیششه و گرنه پدر شوهرم ادم به حسابش نمیاره
0
1404/06/30
sami *
من دیگه باورش ندارم با پدر مادرم بد کرد
0
1404/06/30
sami *
بخدا
0
1404/06/30
fatemah .
خانواده شوهر من که کلا اعتبارشونو از دست دادن
0
1404/06/30
زهرا گلی
شوهرت گیلانیه؟
0
1404/06/30
asma b
اونم کنارش باش
کم کم خانواده و شوهرتو به هم نزدیک کن
همشو فقط با سیاستت میتونی درست کنی
کم کم خانواده و شوهرتو به هم نزدیک کن
همشو فقط با سیاستت میتونی درست کنی
0
1404/06/30
sami *
محبت کردم لطف کردم زحمت کشیدم تهش میگه هیچکسی مادر نمیشه گفتم برو پیش مادرت
گفت من همینجوری گفتم ، گفتم غلط کردی بخاطرت از همه آدمای زندگیم دورم که بعد بگی هیچکسی مادر نمیشه پاشو برو
گفت من همینجوری گفتم ، گفتم غلط کردی بخاطرت از همه آدمای زندگیم دورم که بعد بگی هیچکسی مادر نمیشه پاشو برو
0
1404/06/30
sami *
اصالتا ارع ولی چندساله متل قو زندگی کردن
0
1404/06/30
sami *
شوهرم جز زبون تلخ چیزی برای مادر پدرم نداره اشتی کنن باز میدونم دلشون رو میشکنه
0
1404/06/30
زهرا گلی
ببخشید ولی خاک تو سرش مردای گیلانی خیلی خوبن ولی این چرا نخاله دراومد
0
1404/06/30
asma b
ببین مردارو هرکاری کنی هیچوقت پشت خانوادشونو ول نمیکنن
بذار بگه هر چقدر میخواد بگه
بذار بگه هر چقدر میخواد بگه
0
1404/06/30
sami *
پدر شوهر من تا زنش به پول رسید شد مرد خوب و گرنه خیلی اذیت میکرد
0
1404/06/30
asma b
بالاخره چی
به نظرت میشه تا همیشه شما با خانواده همسرت و همسرت با خانواده ی شما قهر باشه؟
به نظرت میشه تا همیشه شما با خانواده همسرت و همسرت با خانواده ی شما قهر باشه؟
0
1404/06/30
sami *
من جمعه نامزدی دعوت بودم یعنی ادمایی بهم محبت میکردن شاخ در می آوردم ، بعد ماذر شوهر من از کون دخترای خانواده شوهرش میخوره
یعنی کیف کردم از این ادما ، کلا خانواده شوهر من بر خلاف تمام شمالیا هستن عقده ای و خونه خراب کن
یعنی کیف کردم از این ادما ، کلا خانواده شوهر من بر خلاف تمام شمالیا هستن عقده ای و خونه خراب کن
0
1404/06/30
sami *
اره ، چون پدر مادرمو بیرون کردن ، خانواده اش هم اتیش زدن به این دعوا
0
1404/06/30
زهرا گلی
ببین ما اصالتا گیلانی هستیم مردای گیلانی زناشون رو روی سرشون میزارن حداقل تا الان من هر چی دیدم اینطوری بودن حالا فکر کن من همسرم کرد هست
0
1404/06/30
sami *
سوءتفاهم نبوده بگم حرف بوده ، مادر شوهرم کلی توهین کرد بع منو پدر مادرم
0
1404/06/30
asma b
آخه ببین اینکه همسرت تنها میره خونه ی مادرش خوب نیست
همه چی بدتر میشه
تو تنهایی همسرت خیلی چیزا بهش یاد میدن
همه چی بدتر میشه
تو تنهایی همسرت خیلی چیزا بهش یاد میدن
0
1404/06/30
sami *
از وقتی بع شوهرم گفتم مادرت پرت میکرد سر من خالی میکردی مادرش دیگه هرچی بگع شوهرم ذره ای نمیاد بهم بگه
محل حرف مادرش نمیده ، مادرش هم فهمیده از بدگویی پشت من دیگه حناش رنگ نمیده حرف نمیزنه چون به گوشم برسه اتیشش میزنم
محل حرف مادرش نمیده ، مادرش هم فهمیده از بدگویی پشت من دیگه حناش رنگ نمیده حرف نمیزنه چون به گوشم برسه اتیشش میزنم
0
1404/06/30
asma b
یه دونه عروسی؟
0
1404/06/30
زهرا گلی
مرد اگر مرد باشه تنها هم بره رفتار ناحق و بد ببینه خودش میفهمه
من انقدر همیشه با شوهرم رفتم چند ماه نرفتم خودش رفت بخدا زود برمیگشت خودش میشست میگفت خواهرام آدم نیستن دیگه نمیرم
من انقدر همیشه با شوهرم رفتم چند ماه نرفتم خودش رفت بخدا زود برمیگشت خودش میشست میگفت خواهرام آدم نیستن دیگه نمیرم
0
1404/06/30
sami *
من گیلانی زیاد دیدم اینا خیلی عجیبن حتی همسایه خودم گفت چرا خانواده شوهرت شبیه شمالیا نیستن چقدر سلیطه ان
0
1404/06/30
sami *
اره
0
1404/06/30
sami *
با شوهرم میرفتم مگع چیکار میکردن ، کلی تیکه بارم میکردن کلی بی محلی میکردن ، تووی زمان اشتی خوب نبودن که الان قهرم ضرر کرده باشم
اتفاقا راحتم قهر کردیم ، چون همیشه اویزون بودن من فقط حموم دستشویی تنها بودم
اتفاقا راحتم قهر کردیم ، چون همیشه اویزون بودن من فقط حموم دستشویی تنها بودم
0
1404/06/30
asma b
منم نزدیک به چهار سال قطع رابطه بودم با خانواده ی همسرم
مدتی که قطع رابطه بودیم خیلی همسرم اذیتم کرد
بچه ی کوچیکه داشتم و دست تنها بودم،خیلی اذیت شدم
مدتی که قطع رابطه بودیم خیلی همسرم اذیتم کرد
بچه ی کوچیکه داشتم و دست تنها بودم،خیلی اذیت شدم
0
1404/06/30
sami *
شوهر منم خیلیییی اذیت کرد هنوزم تهران میرم کرم میریزه ولی کم نیاوردم ، تلاش کرد اشتی کنم بعد همه جا بگن عروس خسته شد اومد منت کشی
0
1404/06/30
asma b
من همچنان تیکه میشنوم و دخالت زیاد دارن
ولی چیکار میشه کرد
بخوام حرفی بزنم میشه جنگ و دعوا و تهش میشه که تو داستان درست میکنی
ولی چیکار میشه کرد
بخوام حرفی بزنم میشه جنگ و دعوا و تهش میشه که تو داستان درست میکنی
0
1404/06/30
sami *
من توقع نداشتم مادر شوهرم خونم کار کنه برام ، ولی اون توقع داشت خونش میرم با شکم حامله برم ظرف بشورم براش کلا توو خونه خودشون از خودشون پذیرایی کنم
0
1404/06/30
sami *
من اصلا به کار کسی کار ندارم ، هیچکسی رو هم قضاوت نمیکنم ولی یکی بخواد حقمو بخوره از خوبی من سواستفاده کنه ، دروغ پشتم بگه ساکت نمی مونم
0
1404/06/30
asma b
خدا کمکت کنه
واقعا سخته با همچین آدمایی سر کردن حتی اگر قهر باشی
واقعا سخته با همچین آدمایی سر کردن حتی اگر قهر باشی
0
1404/06/30
sami *
خانواده شوهر من فکر میکنن حرف نمیزنی از روی ترس هست و بلد نیستی نمیدونن شاید طرف داره حرمت نگه میداره
شاید طرف داره احترام میزاره بهت
ولی با زبون خودشون باهاشون حرف میزنی میفهمن نه عروس احمق نیست به وقتش بلده پاره شون کنه
شاید طرف داره احترام میزاره بهت
ولی با زبون خودشون باهاشون حرف میزنی میفهمن نه عروس احمق نیست به وقتش بلده پاره شون کنه
0
1404/06/30
sami *
اره اونم شهر غریب ، اینا باعث شدن پدر مادرم خونه رو پس بدن برن تهران همش میگم روزی بشه تنها بشی دور بشی از بچه هات تا بفهمی دوری چیه
0
1404/06/30
sami *
به شوهرمم گفتم توی غم و عزای خانواده ها نه تو شرکت کن نه من شرکت میکنم
نیای بگی مادرم بود پدرم بود ، همینجوری که زنده هستن و میگن عروس نداریم مردن هم منو نبری سر قبروشون
نیای بگی مادرم بود پدرم بود ، همینجوری که زنده هستن و میگن عروس نداریم مردن هم منو نبری سر قبروشون
0
1404/06/30
زهرا گلی
عزیزم حرمت و اینا مال قدیم بود الان جواب ندی میگن کصخله بیشتر سوارت میشن و میگن ما که هر چی بگیم و هر کاری کنیم فلانی ناراحت نمیشه اتفاقا برین بهشون بزار بفهمن کت تن کیه
0
1404/06/30
sami *
دقیقا ، من روی سگمو که دیدن فهمیدن با من نمیتونن در بی افتن ، درسته پدر مادرمو از زندگی پسرشون حذف کردن ولی من اینارو بیچاره کردم
دو شب بعد از دعوا اومدن خونم رفتم توی اتاق در و بستم فکر کرد ازش پذیرایی میکنم دید نه هرجا خانواده من نباشن اینا هم حق حضور ندارن
دو شب بعد از دعوا اومدن خونم رفتم توی اتاق در و بستم فکر کرد ازش پذیرایی میکنم دید نه هرجا خانواده من نباشن اینا هم حق حضور ندارن
0
1404/06/30
زهرا گلی
ببین فقط سر خانواده ها با همسرت نجنگ تفکیک کن زندگیتون یه جوری با سیاست همسرت رو بکشون سمت خودت و اصلا راجب خانوادش حرف نزن اونم گفت واکنش نشون ندا
0
1404/06/30
sami *
من خیلی وقته اونا رو کنار گذاشتم ، حتی اشتی هم بودیم از اونا نمیگفتم
0
1404/06/30
Zahra Nasiri
سمانه جان انشالایروز همه این حرفوحدیثاتموم شه و به ارامش برسی خیلی سخته زندگی باجنگ اعصاب مگه چقدراعصاب داریم چقدر جوونیم که اونم با اعصاب خوردی بگذره
اینجاکاری ازمون برنمیادفقط برات دعامیکنم به ارامش برسی❤❤❤
اینجاکاری ازمون برنمیادفقط برات دعامیکنم به ارامش برسی❤❤❤
0
1404/06/30
زهرا مامان آرتمیس گلی
عزیزم ..من شوهرم قبلا هرکاری میشد .میگفت خونوادت .
یا یبار با ابجیم .حرف زدم شد ۱۷ دقیقه ..ببین دعوا کرد ک چرا ۱۷ دقیقه حرف زدی .منم قشقرق ب پا کردم .اومدم ب مادر شوهرم پدرشوهرم گفتن اوناهم اومدن خونمون
منم لباسام بزداشتم گفتم میرم .تا در حیاط رفتم خودش نزاشت حامله بودم ..
از همون موقع دیگ دیگ چیزی نمیگه .ب تلفن زیاد .
یا یبار با ابجیم .حرف زدم شد ۱۷ دقیقه ..ببین دعوا کرد ک چرا ۱۷ دقیقه حرف زدی .منم قشقرق ب پا کردم .اومدم ب مادر شوهرم پدرشوهرم گفتن اوناهم اومدن خونمون
منم لباسام بزداشتم گفتم میرم .تا در حیاط رفتم خودش نزاشت حامله بودم ..
از همون موقع دیگ دیگ چیزی نمیگه .ب تلفن زیاد .
0
1404/06/30
زهرا مامان آرتمیس گلی
یا وقتی میرفتیم خونه مامانم وقتی برمیگشتیم .هی دنبال بهونه بود هی گیر الکی میداد..الان کمتر میدیم .
بنظر من ی چند وقتی قهر کن برو .اگرم اومد برا اشتی .شرط بزار
بنظر من ی چند وقتی قهر کن برو .اگرم اومد برا اشتی .شرط بزار
0
1404/06/30
sami *
فدات شم دعا کن فقط اینا هم بکشن هرچی من کشیدم
0
1404/06/30
sami *
واقعا خدا جوابشونو بده
0
1404/06/30
Zahra Nasiri
الهی امین💔💔💔این ارزوی خودمم هست😅
0
1404/06/30
sami *
تو هم مشکل داری باهاشون ؟؟؟
0
1404/06/30
Zahra Nasiri
مشکل که زیادداشتم باهاشون ولی نمیدونم کارخدابود ازوقتی سلین به دنیااومدمادرشوهرم اصلالال شدازاین روبه اون روشدمن میگفتم مگراینکه بمیره زبونش کوتاه شه اماهمش کارخداس یه جوری خوب شده که خودمم باورم نمیشه ولی خب دیگه ازچشم من افتادن همشون منم کینه کردم و هرگزگذشته روفراموش نمیکنم حالاالان نوبت من شده کوچکترین حرفی میزنن جوابشونوبه بدترین شکل میدم چون دیگه واقعاکشش ندارم توخودم نگه دارم الان واقعاراحت شدم امیدوارم توام یروزاین راحتی روتجربه کنی فقط ارامش خودتوحفظ کن و ب خداتوکل کن خداخیلی بزرگه من به معجزش ایمان دارم
0
1404/06/30
sami *
خوبه خداروشکر
چه خوب که خدا کمکت کرد
چه خوب که خدا کمکت کرد
0
1404/06/30
sami *
منم منتظر می مونم خدا جوابشونو بده واقعا فقط روزی بشه ذره ذره بکشن نه کمتر میخوام نه بیشتر فقط هرچی برام بودن سرشون بودن
دیگه برن ببینن دعاشون میکنم یا نفرین
دیگه برن ببینن دعاشون میکنم یا نفرین
0
1404/06/30
Zahra Nasiri
ببین تقریبا دوهفته پیش بودخونه مادرشوهرم بودم بعدخواهرشوهرکوچیکمم همیشه اونجاس یه پسره ۱۱ ۱۲ساله داره خیلی مارموزه اصلابچه نیس صدتامثل منومیبره چشمه تشنه برمیگردونه بعدخیلی پروعه همیشه دخترمنوعصبانی میکنه بعدمادرش یه اخلاقی داره به پسرش بگی ازاینجابلندشواونجابشین ناراحت میشه میگه به بچه من هیجی نگیدفقط جلوش دولاراست بشیدو بهش احترام بزاریدانگاراون کیه
خلاصه دوهفته پیش بودمن رفتم اونجااونام اومدن خیلی بادخترمن کلنجاررفت بعدگوشیشودراوردبازی کنه دخترمنم خب بچس میگفت گوشیتوبده من بازی کنم نمیدادبعدمادرش بهش گفت بلندشوبروپیش بابات(توهمون محله یه پروتیینی داره)که مثلابره گوشی روهم ببره به بچه من نده بعددخترمنم بچس هرچی بگی تکرارمیکنه گفت محمدبروپیشه بابات برگشت بادعوابه دخترمن گفت به توچه بخوام برم خودم میرم به تومربوط نیس منم گفتم چیه چرادعواداری این بچس خودتوداری به این نشون میدی؟؟
مادرش بدش اومدبااین که یکساعت بودداشت بادخترمن کلنجارمیرفت حرصشودرمیاورد بعدخواهرشوهرم ناراحت شدبلندشدبدون خدافظی رفت
بعدمن به روی خودم نیاوردم چون اصلابرام مهم نبودبلندشدم شام دخترموریختم بدم بخوره مادرشوهرم پرسیدچیشدمحمدچی گفت مگه؟گفتم چی گفت؟؟یه ساعته داره بابچه من کلنجارمیره من هفته ای یروز ده روزی یه بارمیام اینجااونم محمدحرص بچه منودرمیاره
وکیل وصی این خونه شده بچه من به کنترل دست میزنه میگیره لامپوروشن میکنه اون خاموش میکنه نمیزاره انقدرکرم میریزه نمیزاره بچه من یه لقمه غذابخوره من هروزاینجانیستم که(اینوتیکه انداختم اخه اوناهروزاونجان)
مادرشوهرم گفت اونم بچس فلان گفتم محمدبچس؟؟اون ده تامثل منومیبره چشمه تشنه برمیگردونه انقدرحسوده چشم دیدن بچه منونداره ادم انقدرندیدپدیدگفتم بچه من عقلش نمیرسه وگرنه بهش یادمیدم سمت محمدنره حتی باهاش حرف نزنه حیف که بچس نمیفهمه
خلاصه دلموخالی کردم هرچی دلم میخواست گفتم ساعت۹شب بودبلندشدم حاضرشدم برگشتم خونمون
مادرشوهرم گفت نه مهدیه(خواهرشوهرم)تورومثل خواهرش میدونه گفتم اره ازرفتارش معلومه گفتم چیه مهدیه میزاره میره ازش میترسی مگه چیه منم میرم مگه من خونه زندگی ندارم منم رفتم خونمون
خلاصه دوهفته پیش بودمن رفتم اونجااونام اومدن خیلی بادخترمن کلنجاررفت بعدگوشیشودراوردبازی کنه دخترمنم خب بچس میگفت گوشیتوبده من بازی کنم نمیدادبعدمادرش بهش گفت بلندشوبروپیش بابات(توهمون محله یه پروتیینی داره)که مثلابره گوشی روهم ببره به بچه من نده بعددخترمنم بچس هرچی بگی تکرارمیکنه گفت محمدبروپیشه بابات برگشت بادعوابه دخترمن گفت به توچه بخوام برم خودم میرم به تومربوط نیس منم گفتم چیه چرادعواداری این بچس خودتوداری به این نشون میدی؟؟
مادرش بدش اومدبااین که یکساعت بودداشت بادخترمن کلنجارمیرفت حرصشودرمیاورد بعدخواهرشوهرم ناراحت شدبلندشدبدون خدافظی رفت
بعدمن به روی خودم نیاوردم چون اصلابرام مهم نبودبلندشدم شام دخترموریختم بدم بخوره مادرشوهرم پرسیدچیشدمحمدچی گفت مگه؟گفتم چی گفت؟؟یه ساعته داره بابچه من کلنجارمیره من هفته ای یروز ده روزی یه بارمیام اینجااونم محمدحرص بچه منودرمیاره
وکیل وصی این خونه شده بچه من به کنترل دست میزنه میگیره لامپوروشن میکنه اون خاموش میکنه نمیزاره انقدرکرم میریزه نمیزاره بچه من یه لقمه غذابخوره من هروزاینجانیستم که(اینوتیکه انداختم اخه اوناهروزاونجان)
مادرشوهرم گفت اونم بچس فلان گفتم محمدبچس؟؟اون ده تامثل منومیبره چشمه تشنه برمیگردونه انقدرحسوده چشم دیدن بچه منونداره ادم انقدرندیدپدیدگفتم بچه من عقلش نمیرسه وگرنه بهش یادمیدم سمت محمدنره حتی باهاش حرف نزنه حیف که بچس نمیفهمه
خلاصه دلموخالی کردم هرچی دلم میخواست گفتم ساعت۹شب بودبلندشدم حاضرشدم برگشتم خونمون
مادرشوهرم گفت نه مهدیه(خواهرشوهرم)تورومثل خواهرش میدونه گفتم اره ازرفتارش معلومه گفتم چیه مهدیه میزاره میره ازش میترسی مگه چیه منم میرم مگه من خونه زندگی ندارم منم رفتم خونمون
1
1404/06/30
Zahra Nasiri
بعددوباری رفتم خونه مادرشوهرم خواهرشوهرم نیومد چندروزپیش خونه مادرشوهرم بودم سلین میگفت چراعمه نمیادزنگ بزن بگوبیادمادرشوهرم زنگ زدسلین باهاش حرف زدگفت عمه بیاخونه مادرجون اونم پروپروبلندشداومد بعدبا یه روی باز و خنده به من سلام کردفکرکردمن یادم رفته رفتارنفهمی دفعه قبلشو فکرمیکردمن همون خرهمیشگیم که به روی خودم نمیارم و بازبه روش میخندم منم الکی سلام دادم رفتم نشستم
یه کلمه هم باهاش حرف نزدم و اصلا به روش نگاه نمیکردم و محالش نکردم بفهمه دنیادست کیه بعدگوشی خودمودادم سلین که پیش خودم بشینه و سمت اونا نره شامشودادم بعدشوهرم باشگاه میره صبرکردم تااون بیادباهم شام بخوریم مادرشوهرمم نخوردصبرکردبعدشوهرن اومدرفتیم اشپزخونه شام بخوریم اونم میخواست بره بلندشدحاضرشدبره منم اشپزخونه نشسته بودم شام بخورم همونجوربدون حدافطی رفت فهمیدبراش قیافه گرفتم دلم خنک شد😅
یه کلمه هم باهاش حرف نزدم و اصلا به روش نگاه نمیکردم و محالش نکردم بفهمه دنیادست کیه بعدگوشی خودمودادم سلین که پیش خودم بشینه و سمت اونا نره شامشودادم بعدشوهرم باشگاه میره صبرکردم تااون بیادباهم شام بخوریم مادرشوهرمم نخوردصبرکردبعدشوهرن اومدرفتیم اشپزخونه شام بخوریم اونم میخواست بره بلندشدحاضرشدبره منم اشپزخونه نشسته بودم شام بخورم همونجوربدون حدافطی رفت فهمیدبراش قیافه گرفتم دلم خنک شد😅
0
1404/06/30
sami *
اره باید با هرکسی مثل خودش بود بخدا ، حالا خواهر شوهر من پشتم گفته من سمانه رو ادم حساب نکردم ازم میترسه برای همین جرات نکرده چیزی بهم بگه
مامانم اینا چون بهش رو دادن اینجوری کرده ، منم براش دارم بلایی سرش بیارم به وقتش
مامانم اینا چون بهش رو دادن اینجوری کرده ، منم براش دارم بلایی سرش بیارم به وقتش
0
1404/06/30
Zahra Nasiri
مثلا اگه قبلنابودمادرشوهرم بی شرف بازی میزاشت که چرامحلش نزاشتی و قیافه میگرفت واسه منویه دعواهم بین منوشوهرم راه مینداخت ولی این دفعه جیکش درنیومد یه کلمه هم حرف نزدپیش شوهرمم جرات قیافه گرفتنم نداشت خیلی عوض شده خیلی ولی دیگه دیره من اعصاب و روانموازدست دادم
0
1404/06/30
Zahra Nasiri
بگواره اخه خرج منوتو مامان و بابات میدیدبخاطرهمین ترسیدم چیزی بگم نونم بریده شه عنترخانوم
0
1404/06/30
Zahra Nasiri
بگواخه مادرت روداره تابخوادبمن رو بده یه تواینه نگاه بندازیدبعدبرای کسی قیافه بگیرید
0
1404/06/30
sami *
بخدا ، به خاله شوهرم میگم این الان جفتک میندازه پشتش به خانواده عنترش گرمه ولی جلو شوهرش زر بزنه بزنن توو سرش حساب کار دستش میاد
0
1404/06/30
Zahra Nasiri
بزارشوهرکنه اگه جرات داره برای زنداداش نه برای خانواده شوهرش بلبل زبونی کنه تابرینن به خودش و خانوادش
0
1404/06/30
sami *
والا درس نخونده سواد نداره قیافه نداره من سن این بودم توو ناز و نعمت بودم همین آدمی که هرچی تلاش کنه دیروز من نمیشه برای من قیافه میگیره
0
1404/06/30
sami *
از خدامه واقعا ازدواج کنه بره شرش کم بشه تازه بفهمن جیگر گوششون و اذیت کنن یعنی چی
0
1404/06/30
Zahra Nasiri
بخدامن خودمم خواهرشوهرم تاحالابه زنداداشم یه کلمه حرف نزدم نه خودم نه خانوادم تاحالابهش بی احترامی نکردیم اونم همینجوراونم تاحالابمابی احترامی نکرده وقتی هردوطرف احترام بزارن درکنارش گذشت داشته باشن چراباید باهم بجنگن؟؟؟مگه دیوانن
0
1404/06/30
sami *
پیش هرکسی میشینم یک نفر از این دختر خوب نمیگه همش میگن به فلانی ریده به فلانی فلان حرف رو زده هیچ جا ادم نبوده
اونام که تحویلش میگیرن یکی هستن بدتراز خودش
اونام که تحویلش میگیرن یکی هستن بدتراز خودش
0
1404/06/30
Zahra Nasiri
بگولطفاازداشتن قیافه اطمینان حاصل فرمایید🤣
0
1404/06/30
Zahra Nasiri
نه اصلانیازبه اذیت نیس زبونشوکوتاه کنن شاخشوبشکنن کافیه کاری که پدرمادرش نکردنو خانواده شوهرش میکنن
0
1404/06/30
sami *
یعنی هیچی نیست ، حتی بچمم حسی بهش نداره با خودش قهره من گیلان بودم اصلا بچه من یه کلمه نگفت عمه هیچی
اینقدر که مزخرفه
اینقدر که مزخرفه
0
1404/06/30
sami *
اره واقعا نیازه یکی حد اینو بهش نشون بده یا اون ادم یه روز منم یا خانواده شوهرش
0
1404/06/30
sami *
مادر شوهرمم کیف میکنه سلیطه تربیت کرده عشق میکنه دخترش میرینه به همه
0
1404/06/30
Zahra Nasiri
یروزبخاطرتربیتش سرشومیکنه توخشتکش صبرکن
0
1404/06/30
sami *
🤣🤣🤣🤣
0
1404/06/31
Zahra Nasiri
والا هفت خطا
0
1404/06/31
فاطمه ا
خدابیامرز بابام میگفت دوماد دیوار کجه🥲منم لنگه شوهرت دارم
0
1404/06/31
فاطمه ا
اینجور ادما کوته فکرن
0
1404/06/31
sami *
یعنی پدر مادر من الماس بهش بدن میگه خب که چی ، ولی پدر مادر خودش چوب سوخنه بهش بدن میزاره روی سرش
0
1404/06/31
فاطمه ا
سمانه من مادرشوهرم بلاهایی نبود سرم نیاره نمیدونم داستان منو میدونی یانه
0
1404/06/31
فاطمه ا
چون جایی که مازندگی میکنیم اب باتانکر برمیدارن ما دوماه خونه پدرم اینا بودیم موقعی برگشتیم خونه اب نداشتیم من امدم اب بذارم تو تانکرم خودشو دخترش ریختن سرم نذاشتن اب بردارم یبار برادرشوهرمو شوهرم دعواشون شد امد روسرمن سروصدا کردن که مقصر تویی من از هیجا هم خبر نداشتم اینا بکنار حموم نداشتم دستشویی نداشتم درو روم میبستن نمیذاشتن برم دستشویی حموم میخواستم برم میگفتن اب نیس ابگرمکن خراب میشه سر بارداری دومم با من دعوا کرد که افتادم رو خونریزی هی میامد تو گوش شوهرم روزه میخوند که منو بزنه یبار شوهرم برای کار رفت سیرجان رفتم پیش جاریم دیدم داره به منو جاریم فوش میده بعد شروع کرد نفرین کردن که خدا کنم بچه دنبالتون ندوعه و فلان اینا بکنار ما خونمون خودمون ساختیم فقط شوهرم از رو کارت بهزیستی مادرش وام گرفت که قسطاشو خودمون داریم میدیم امد گفت خونتون من درست کردم من براتون ماشین خریدم من فلان کردم بااین که طلاهای من سر خونم رفت بابام خدابیامرز امد کمک داد خونمو ساخت اخر سرم همه چی بارمن کردن انقدر حرفا میزنن شوهرمم طرف اون البته گاهی طرف منم میگیره ولی بیشتر مادرشو میخواد اگه من حرفی بزنم شروع میکنه سروصدا کردن بااینکه خودش میدونه مادرش ادم نیس
0
1404/06/31
sami *
وای دختر چه کارایی باهات کردن ، اینا فکر نمیکنن میخوان روزی بمیرن ؟ چجوری میتونن ازار بدن
0
1404/06/31
فاطمه ا
اینا نصف کاراشون بود هنوز خیلی چیزا هم هست نگفتم نه اینا فکر میکنن کاری نکردن و ظلم نکردن ما بدیم
0
1404/06/31
نرگس @
🥺 آخی چه قدر اذیتت کردن
الهی خیر نبینند
این آدما یه روزی بدجور تاوان کاراشون میدن
الهی خیر نبینند
این آدما یه روزی بدجور تاوان کاراشون میدن
0
1404/06/31
فاطمه ا
والا فکر نکنم همیشه سالمترن و هارتر🥲🥲
0
1404/06/31
sami *
بعضیا اصلا تلنگر نمیخورن توی زندگی یهو کله پا میشن ، بعضیا رو ببین یه حرکت میزنن یه چیزی پیش میاد براشون ممکنه یکمی تکون بخورن ، اینا شاید الان هیچی نشن ، ولی یهو کله پا میشن دیگه وقت نمیکنن حلالیت بگیرن
0
1404/06/31
sami *
الان منم همینم سختی راه ، سختی دیدن پدر مادرم برای منه ، دوری برای منه ، مادر شوهرم راحت بشمار سه پسرش ور دلشه ، نوه اش ور دلشه ، الانم که هوا سرد شد برای دیدن مامانم اینا باید التماس خدارو کنم شرایط اوکی باشه جاده برم ببینم
امیدوارم فقط و فقط یه روز اونا جواب اذیتاشونو بگیرن ، یعنی قسم خوردم جلو چشم شوهرم ایستاده برای خدا کف بزنم
امیدوارم فقط و فقط یه روز اونا جواب اذیتاشونو بگیرن ، یعنی قسم خوردم جلو چشم شوهرم ایستاده برای خدا کف بزنم
0
1404/06/31
فاطمه ا
منم راه دور ۶ماهی یبار میتونستم بیام برم الان بخاطر کار امدیم وقتی رفتم ممکنه تا بعد از زایمانمم نتونن بیام
0
1404/06/31
sami *
کجا هستی ؟ خانواده ات کدوم شهرن
0
1404/06/31
sami *
من الان میفهمم دختر باید توی شهر خودش ازدواج کنه ، خدایی اگه دختر داشتم نمیزاشتم وقت ازدواج از شهرش دور باشه مگه اینکه مطمئن بشم خانواده شوهرش غریب کش نیستن
0
1404/06/31
فاطمه ا
من مادرم اینا اطراف شیرازن من فاصلم باهاشون۷ساعتو نیمه
0
1404/06/31
نرگس @
چرا دیر و زود می بینند
یکیشون مادربزرگ خودم بقدر به مادرم من اذیت کرد تا من و برادرم بزرگتر شدیم جلوی کاراش و حرفاش ایستادیم
مادر من از دست مادر شوهر که میشه عمه اش و خواهرشوهرهاش از بس کشید الان ناراحتی اعصاب دارد همیشه میگه من یادم نمیرد چه ظلم هایی بهم کردن
الان مادربزرگم هنوز زبون بد خودشو دارذ خیلی بلا سرش اومد و میاد
کسی هم زیاد دیگه دور و ورش نیست
یکی دیگه عمه هام
کلا هرچی بدی در حق من و خانواده ام کردن الان دارد به سر خودشون میاد ....
حالا حالا بازم دارن که بکشن
یکیشون مادربزرگ خودم بقدر به مادرم من اذیت کرد تا من و برادرم بزرگتر شدیم جلوی کاراش و حرفاش ایستادیم
مادر من از دست مادر شوهر که میشه عمه اش و خواهرشوهرهاش از بس کشید الان ناراحتی اعصاب دارد همیشه میگه من یادم نمیرد چه ظلم هایی بهم کردن
الان مادربزرگم هنوز زبون بد خودشو دارذ خیلی بلا سرش اومد و میاد
کسی هم زیاد دیگه دور و ورش نیست
یکی دیگه عمه هام
کلا هرچی بدی در حق من و خانواده ام کردن الان دارد به سر خودشون میاد ....
حالا حالا بازم دارن که بکشن
0
1404/06/31
فاطمه ا
منم عممه بنظرمن هرچی ظالم تر سالمتر
0
1404/06/31
نرگس @
عجب ها🤦🏻♀️
عمه های من که بسرشون دارد میاد
حتی مادر بزرگم
اما در کل صبر داشته باش یه روزی بسرشون میاد بعضیاشون متوجه نمیشن یا اگه هم بشن دارن تقاص میدن خودشونا به نفهمی میزن
عمه های من که بسرشون دارد میاد
حتی مادر بزرگم
اما در کل صبر داشته باش یه روزی بسرشون میاد بعضیاشون متوجه نمیشن یا اگه هم بشن دارن تقاص میدن خودشونا به نفهمی میزن
0
1404/06/31
فاطمه ا
من مادرشوهرم جلو خودم نفرین بابام میکرد خیلی چیزا که درباره پدرم بود بهم میگفت روز تشیع جنازه پدرم الکی گریه میکرد اخر سر هرچی ابمیوه کیک بود ریخت داخل ساک باخودش برد
0
1404/06/31
فاطمه ا
کسی که برادرش مرده اسنجور رفتار میکنه
0
1404/06/31
نرگس @
از بس بیشعورن والا
مادربزرگ منم همینجور بود نفرین میکرد پدر و برادر مادرم ( پدربزرگ و دایی هام)و اینکه الهی زیر کامیون برن کشته بشن و....
وقتی برادرش( پدر مادرم ) مرد گریه میکرد و هیی تعریف شو
البته تو مراسم ها نیومد چون کرونا بود
حرفایی بمن زد و به مادرم که الان به سر دخترش و نوه دختریش اومده که خیلی دوستشون دارد....
مادربزرگ منم همینجور بود نفرین میکرد پدر و برادر مادرم ( پدربزرگ و دایی هام)و اینکه الهی زیر کامیون برن کشته بشن و....
وقتی برادرش( پدر مادرم ) مرد گریه میکرد و هیی تعریف شو
البته تو مراسم ها نیومد چون کرونا بود
حرفایی بمن زد و به مادرم که الان به سر دخترش و نوه دختریش اومده که خیلی دوستشون دارد....
0
1404/06/31
sami *
من مامان بابام همینه اینقدر بده بده بده یعنی یه نفر از دستش آرامش نداره دنیایی بهش خدمت کنی باز تهش دعا میکنه بمیری ، دیگه اخرین بار با مامانم بد حرف زد حالشو گرفتم ، ابجیمم یبار تنها بود باهاش حسابی حالشو جا اورد
عموم مرد فقط سر خاک پسرش دنبال غذا بود اصلا براش مهم نبود پسرش مرده
عموم مرد فقط سر خاک پسرش دنبال غذا بود اصلا براش مهم نبود پسرش مرده
0
1404/06/31
sami *
من یبار مهمونی بودم مادر شوهرم جلو چشمم داشت میگفت عروس فلانی خونم میاد اینقدر هواشو دارم اینقدر باهاش میگم میخندم تا صب بیداریم باهم کلی حرف میزنیم
من یه لحظه خیلی دلم شکست که به من میرسیدن فقط شر بودن همون لحظه داشت حرف میزد چنان دستشو با چاقو برید همینجوری خون می اومد دیگه دهنشو بست
من یه لحظه خیلی دلم شکست که به من میرسیدن فقط شر بودن همون لحظه داشت حرف میزد چنان دستشو با چاقو برید همینجوری خون می اومد دیگه دهنشو بست
0
1404/06/31
sami *
یبار دیگه هم من خونه دختر عمه شوهرم نرفتم مادر شوهرم اتیش گرفته بود چرا من نمیرم الان به فلانی بر میخوره نیومدن زشته
اومد آتیش بیار بشه جلو شوهرم کلی غرغر کرد شوهرمم عصبی شد پرید به مادرش ، نیت کرد برای من شر درست کنه برگشت به خودش
الانم که همین شر رو درست کرد توو زندگی من تا پای خانواده ام رو برید فکر نمیکرد پای خودشم بریده بشه فکر میکرد خانواده من نرن نیان اون میتونه بره بیاد ولی بهش ثابت کردم قرار باشه خانواده من نباشن اونم نباید باشه
اومد آتیش بیار بشه جلو شوهرم کلی غرغر کرد شوهرمم عصبی شد پرید به مادرش ، نیت کرد برای من شر درست کنه برگشت به خودش
الانم که همین شر رو درست کرد توو زندگی من تا پای خانواده ام رو برید فکر نمیکرد پای خودشم بریده بشه فکر میکرد خانواده من نرن نیان اون میتونه بره بیاد ولی بهش ثابت کردم قرار باشه خانواده من نباشن اونم نباید باشه
0
1404/06/31
نرگس @
والا چه آدمایی پیدا میشن
اونوقت چون آدم مثل خودشون جوابشون بدد و...میشیم بده😂
توقع هم دارن خودشون هر حرفی بزنند اما کسی هیچ حرفی بهشون نزنه
اونوقت چون آدم مثل خودشون جوابشون بدد و...میشیم بده😂
توقع هم دارن خودشون هر حرفی بزنند اما کسی هیچ حرفی بهشون نزنه
0
1404/06/31
نرگس @
😂😂حقشه تا بیخودی زبون باز نکنه
حرف ناحق نزنه ...
حرف ناحق نزنه ...
0
1404/06/31
sami *
اره واقعا دلم خنک شد ، مادر شوهر من هنوزم جایی من باشم دخترای دیگه باشن حسابی قربون صدقه بقیه میره من برام مهم نیست فقط میگم روزی بشه دخترت هم این چیزارو ببینه و جیگرت اتیش بگیره
از نظر اونا با من هرکار کنن حقمه ، لایق اون اتفاق بودم
از نظر اونا با من هرکار کنن حقمه ، لایق اون اتفاق بودم
0
1404/06/31
sami *
اره بابا مادر بابام واقعا ابلیسه ، یعنی مامانم که اهل نفرین نیست اهل کفر نیست دیگه یه وقتا میگه چقدر قرار این باشه چقدر دیگه باید زنده باشه اونقدر بده بمیره میگیم خوب شد مرد
0
1404/06/31
نرگس @
انشاالله یه روزی بدی هایی که در حقت کرده بسر دخترش میاد
0
1404/06/31
نرگس @
مادر بابا منم خیلی بده و دقیقا بعضی مواقع آدم از بس بدی میبینه همچین حرفایی میزنیم
مادربزرگم سر جون خودشم خیلی میترسه از همه نظر بخودش میرسه
اینقدری که این بخودش میرسه ما که جوان هستیم نمیرسیم
مادربزرگم سر جون خودشم خیلی میترسه از همه نظر بخودش میرسه
اینقدری که این بخودش میرسه ما که جوان هستیم نمیرسیم
0
1404/06/31
sami *
خدا واقعا اینارو زودتر جواب بده اینقدر باعث اذیت نباشن
1
1404/06/31
sami *
الهی آمین
0
1404/06/31
نرگس @
الهی آمین
0
1404/06/31
نرگس @
باید خدا همچین آدمایی زودتر بزارد تو نوبت😂
1
1404/06/31
sami *
دقیقا ،من یه وقتا میگم چرا بعضیا که جز ظلم هنری ندارن باید اینقدر عمر کنن که بقیه رو ازار بدن
0
1404/06/31
عاطفه موسوی
به نظر من اگه قصدت زندگی کردنه یه روز بشین با شوهرت صحبت کن با توجه به اینکه نه خانواده ی شما میان نه خانواده ی اون دیگه در مورد خانواده های هم صحبت نکنین. و البته هرکدوم حق دارین تنهایی خانواده تون رو بیبینین .حتی میتونی از خودت شروع کنی میدونم سخته به خانواده ش فکر نکن و اصلا راجع بهشون صحبت نکن اگه خوبن یا بد به خودشون مربوطه . شوهرت شاید پیش خودش بدونه مادرش بد کرده ولی وقتی شما گله میکنین ناخودآگاه گارد میگیره بهرحال همه مثل هم نیستن. بز خودت هم خودت رو بهتر میشناسی هم شوهرت رو ببین چه کاری به زندگیت بیشتر آرامش میده ولی تجربه ی من نشون میده همسر ادم هرچقدر هم منطقی باشه مدام بخای از کارای ب خانواده ش بگی عصبی میشه و گارد میگیره. بعضی وقتا صحبت کردن مشکلات رو حل میکنه بعضی وقتا سکوت و گذر زمان بیشتر مشکلات رو حل میکنه. من احساس میکنم شما هی گذشته رو در ذهن خودت مرور میکنی و این بیشتر از همه به خودتون آسیب میزنه اگه بتونین برای خودتون شغل و یا سرگرمی ایجاد کنین کمتر به اتفاقات تلخ گذشته فکر میکنین.
0
1404/06/31
sami *
نه عاطفه من اصلا از خانواده اش نمیگم هیچی ، حتی اشتی هم بودم هیچی نمیگفتم ، ولی میگم یهو داره فیلم میبنه یا من یه حرفی درباره یه چیز دیگه میبینم یهو میاد میگه اره پدر مادرت اینجوری کردن
نمیدونم تو اونجوری کردی ، اصلا حرفم یا اون لحظه ربطی نداشت به اینکه بخواد از خانواده من بگه
الان ما نامزدی دوستش بودیم گفتم چقدر خوب مامان دوستت عروس دار شد دوست داشت پسرش ازدواج کنه ، یهو گفت خب که چی تو عروس مادرم شدی چیکار کردی
میگم چه ربطی داشت ، یا میگه به دوستم بگم میخواد زندگی تشکیل بده یکمی مشاوره بهش بدم گفتم چی بگی ، بگم سعی کنه زیاد خانواده رو وسط زندگیش نیاره
ارع مشکلات ما بخاطر پدر مادر تو بود
خب وقتی فقط میاد تمام مشکلات رو گردن خانواده من میندازه بی دلیل من ناراحت میشم ، وقتی اصلا موضوع دوستشه میاد از پدر مادر من میگه
نمیدونم تو اونجوری کردی ، اصلا حرفم یا اون لحظه ربطی نداشت به اینکه بخواد از خانواده من بگه
الان ما نامزدی دوستش بودیم گفتم چقدر خوب مامان دوستت عروس دار شد دوست داشت پسرش ازدواج کنه ، یهو گفت خب که چی تو عروس مادرم شدی چیکار کردی
میگم چه ربطی داشت ، یا میگه به دوستم بگم میخواد زندگی تشکیل بده یکمی مشاوره بهش بدم گفتم چی بگی ، بگم سعی کنه زیاد خانواده رو وسط زندگیش نیاره
ارع مشکلات ما بخاطر پدر مادر تو بود
خب وقتی فقط میاد تمام مشکلات رو گردن خانواده من میندازه بی دلیل من ناراحت میشم ، وقتی اصلا موضوع دوستشه میاد از پدر مادر من میگه
0
1404/06/31
sami *
یا میریم خونه خاله اش یهو شوخی میکنه درباره پدرم میگم هنر داری از بابای خودت مایه بذار چیکار داری به خانواده من
0
1404/07/01
زهرا مامان آرتمیس گلی
اره دقیقا شوهر من اولا اینجوری بود .
تا اینک ی روز سفت سخت جلوش وایستادم .
تا اینک ی روز سفت سخت جلوش وایستادم .
0
1404/07/01
sami *
منم همه کار کردم ولی بعضی وقتا باز انگشت اتهامش سمت ماست
من فقط میگم خدایا یه داماد قسمت اینا کن مثل منطق خودشون ببینم اون موقع چی میگه
من فقط میگم خدایا یه داماد قسمت اینا کن مثل منطق خودشون ببینم اون موقع چی میگه
0
1404/07/01
Zahra Nasiri
شک نکن سمی همه رفتارا و کارای ما بسته میشه به گردنمون بایدتاوانشو چ خوب چ بد بدیم ببین من تازه وارد خانواده شوهرم شده بودم بخداتعریف نمیکنم ازخودم ولی نه تنهاازخواهراش بلکه ازتمام دخترای فامیلشون سرتربودم مادرشوهرم داشت دق میکردکه چراپسربزرگش زن نگرفته کوچیکه داره میگیره یروزداشتم باپدرشوهرم توگوشی حرف میزدم اون پشت داشت حرف میزدصداشوشنیدم گفت ازاون بهترشومیگیرم واسه جواد(برادرشوهرم) الان ۱۰سال ازاین حرفش میگذره هنوزنتونسته ازمن بهترشوپیداکنه نه اینکه ازمن بهترنباشه هست ولی منم ازسرشون زیادم چ برسه بخوان ازمن بهترو بدن به اینا پس صبرداشته باش هرحرفی ازدهن مادربیاد گردنمونومیگیره خانواده شوهرتوام مستثنی نیستن فقط صبرداشته باش
0
1404/07/01
sami *
جز صبر کاری نمیتونم کنم ، منم همینم زهرا ، عمم ، مامانم خالم معلم بودن ، داییم بابام عموم همه تووی محیط داروخونه بودن ، دخترای فامیل یه نفر بیسواد نیستن ، بهترینا رو داشتم از بچگی ، بعد خانواده شوهر من که واقعا خیلی پایین تراز زندگی مادرم داشتن فکر میکنن حالا پسرشون با من ازدواج کرده منو مدیون کردن
0
1404/07/01
sami *
من از روز اول نه تووی قیافه بودم نه سرد بودم خیلی صمیمی بودم ولی دیدم نه لایق صمیمیت من نیستن
من یادم نمیره چیکار باهام کردن امیدوارم روزی آینده هم حسابی به یاد اینا بیاره
امروز شوهرم میگفت اصلا راضی نیستم تند تند پدر مادرت رو میبینی باید هر ۶ ماه یبار تهران بری
فقط گفتم خدایا همین منطقش و سر خواهرش بیار هر ۶ ماه یبار به زور ببیننش ببینم اون موقع چیکار میکنن
من یادم نمیره چیکار باهام کردن امیدوارم روزی آینده هم حسابی به یاد اینا بیاره
امروز شوهرم میگفت اصلا راضی نیستم تند تند پدر مادرت رو میبینی باید هر ۶ ماه یبار تهران بری
فقط گفتم خدایا همین منطقش و سر خواهرش بیار هر ۶ ماه یبار به زور ببیننش ببینم اون موقع چیکار میکنن
0
1404/07/01
Zahra Nasiri
بیخودحالامن توزندگیت نیستم و نمیخوام زیاداینجابازش کنی ولی بگومگه چیکارکردیدواسه من انقدرادعاتون میشه
0
1404/07/01
Zahra Nasiri
نه ایناباخانواده من کاری ندارن و نمیتونن داشته باشن
منم خیلی باهاشون صمیمی بودم خیلی مهربون بودم خیلی خنده روبودم خیلی روراست بودم و پروشون کردم اماالان حتی یه لبخندهم بهشون نمیزنم اصلاخنده که دیگه توخواب ببینن من بروشون بخندم خودشون باعث شدن پس گله نداره
منم خیلی باهاشون صمیمی بودم خیلی مهربون بودم خیلی خنده روبودم خیلی روراست بودم و پروشون کردم اماالان حتی یه لبخندهم بهشون نمیزنم اصلاخنده که دیگه توخواب ببینن من بروشون بخندم خودشون باعث شدن پس گله نداره
0
1404/07/01
Zahra Nasiri
بگوواسه هرچی اجازه بگیرم قبول ولی واسه رفتن به خونه پدرم نیازبه اجازه توندارم بگوراهم دوره ملاحظه بچمومیکنم بیخودخودتومهم فرض نکن
0
1404/07/01
sami *
به شوهر من باشه کلا توقع داره سالی یبار ببینم اونم ۲۴ ساعت صب برم فردا بیام
0
1404/07/01
sami *
خداروشکر قهرم باهاشون بمیرن هم اشتی نمیکنم
شوهرم یکی دوبار گفته اشتی کنم با پدر مادرت گفتم نه
چون میدونم باز قرار دلشون رو بشکنه
شوهرم یکی دوبار گفته اشتی کنم با پدر مادرت گفتم نه
چون میدونم باز قرار دلشون رو بشکنه
0
1404/07/01
عاطفه موسوی
اینجوری خیلی سخته خدا بهت صبر بده ولی کلا نباید نقطه ضعف نشون بدی و واکنش نشون بدی ببینه حرص نمیخوری و برات مهم نیست شاید رفتارشو عوض کرد البته آدم با آدم فرق میکنه بعضیا برعکس جواب میده باید سفت و سخت جلوشون درومد
0
1404/07/01
sami *
متاسفانه شوهر من یا خانواده اش در برابرشون نباید ساکت باشی باید حقتو بگیری
0
1404/07/02
Zahra Nasiri
بگوخیرت واسه خودت شرتم واسه خانوادت😅خانواده من به اشتی تواحتیاجی ندارن
0
1404/07/02
sami *
واقعا ، راحتم بخدا قهرم با خانواده اش ، ادم خودشو دوست داشته باشه با مادر شوهر من رفت و آمد نمیکنه
سوالات مشابه
- افسردگی و مشکوک بودن ب همسر
- باشوهر خسیس خود چگونه رفتار کنیم؟؟؟
- شوهرم هنوز مشخص نیست جنسیت چیه خیلی اذیتم میکنه
- سلام خانمهاچی کارکنیم شوهرمون قدرمونوبدونه
- خانمها میشه کمکم کنید خیلی تنهام... لطفاً دقیق بخونید چی نوشتم😔😔😔😔😔
- تورو خدا بیاین قضاوت کنید ببینید من چیکار کنم 😢😢چرا مادرشوهر نمیتونه عروسشو دوست داشته باشه بابا مگه ما یزیدیم خب دوست نداشتیم بیخودکردین زن گرفتین واسه پسرتون😢😢😢😢
- سلام💙 خسته نباشید❤️ شرایط لازم برای آزمایش اسپرم💙
- بچه ها بیایین درد دل کنیم 😢😢
- بچها آزمایش شوهرم لطفا واسم تفسیرش کنید
- رفتار همسرتون تو دوران بارداریتون




