Ooma
پرسش (1404/06/19):

طرفدارای خاطرات زایمان طبیعی بیان اینجا

سلام عزیزای دل امروز اومدم از زایمان طبیعی خودم بگم
اونایی که دوست دارن و زایمانشون طبیعی بوده میتونن بیان و اینجا از زایمانشون بگن

اولین بارداریم ۵ سال پیش بود
که میخواستم اقدام کنم به همین خاطر خواستم تحت نظر یه دکتر خوب باشم
یک روز از پریودم گذشته بود و من فکر میکردم که مثل هر سری این دفعه هم دیر پریود میشم چونکه منظم نبود این مورد رو به دکترم گفتم و اون هم بهم یه ازمایش فوری نوشتو گفت اگه منفی بود از شوهرت هم باید یه ازمایش اسپرم بگیریم
بعدش من و همسرم رفتیم ازمایشگاه اول من ازمایش دادم که سر یه ساعت اماده شد و رفتم جواب ازمایش رو گرفتم و اونجا بتام ۱۲۰۰ بود
جواب رو نشون دکتر دادم که بعد گفت نیاز نیس دیگه شوهرت ازمایش بده
همه چیز خوب بود تا هفته دوازده که یه شب یهویی دل درد شدید گرفتم و به فرداش رفتم پیش دکترم که گفت سرویکس کمت و باید سرکلاژ بشی تا از خطرات احتمالی دور بشی
خلاصه که سرکلاژ هم شدم و استراحت مطلق و هر دو هفته امپول و شیاف پروژسترون استفاده میکردم
تا اینکه دوباره هفته ی ۳۳ دوباره دردم گرفت و دکترم گفت ممکنه زایمانم زودرس بشه و باید ساکمو ببندم و برای همه چیز اماده باشم
منم مامانمو همون روز فرستادم بازار تا وسایلا مورد نیاز سیسمونی رو بخره چون استراحت مطلق بود نتونستم خودم برم
ولی خدا روشکر به خاطر شیافا دردام تموم شد و رسیدم به هفته ۳۶ که نخامو باز کردم دکترم گفت از حالا باید پیاده روی کنی تا بچه بیاد پایین منم هر شب با مامانم میرفتیم پیاده روی ولی خبری از درد نبود هفته ی ۳۷ و ۳۸ هم گذشت بازم خبری از درد نبود
رفتم پیش دکترم و اونم معاینه داخلی کرد گفت به خاطر امپولا و شیافا دیواره رحم سفت شده و بیشتر باید پیاده روی کنم
از فرداش دوباره پیاده روی کردم و ورزشای روز زایمانو تو خونه تمرین میکردم میرقصیدم دوش اب گرم میگرفتم
و روغن زیتون استفاده کردم
درد داشتم ولی درد زایمان نبود
تا اینکه رسیدم به ۴۰ هفته😅
که دقیقا ۴۰ هفته و دو روز بعد از رابطه یه درد شدیدی تو کمرم پیچید ولی بازم فکر کردم که دردای کاذبه و توجه نکردم
و بعد ازدو ساعت خونریزی کردم بعدش
همسرمو بیدار کردم و رفتیم دنبال مامانم تا رسیدم بیمارستان ساعت۱۲ ظهر شد
معاینه کردن و گفتن ۲ سانت بیشتر باز نیس ولی چون خونریزی داشتم گفتن رو تخت بخوابم تا دردام بیشتر بشه
ساعت ۴ بعداز ظهر به ۳ سانت رسید
و اومدن سوزن فشار زدن ولی هنوز دردام خیلی نبود
که بعدش اومدن چک کردن دیدیم بله سوزن فشار رو تو پوست زده بودن و دستم خیلی ورم کرده بود
بعد دوباره اومدن و سوزن فشار زدن که اونجا دیگه دردام شروع شد و ساعت ۶ عصر به ۵ سانت رسیدم واقعا خیلی درد داشت و با ورزشایی که اونجا انجام میدادم هم درست نشد
یهو وسط راه کم اوردم گفتم نمیخوام طبیعی زایمان کنم ولی ماما گفت که دیگه نمیشه و ۵ سانت بازی و داری خوب پیش میری
ساعت دوازده شب فول شدم و رفتم برای زایمان ولی دیگه نمیتونستم زور بزنم دکتر هم اومد گفت اگه زور نزنم بچم خفه میشه و از دوتا پرستار دیگه کمک خواست که بیان روشکمم فشار بدن
بالاخره ساعت یک و بیست نیمه شب زایمان کردم و دیگه دردی احساس نکردم
اینم از خاطرات زایمانم از اول تا اخر
الان هم دوباره باردارم ولی اینبار دکترمو عوض کردم دوباره سرکلاژ شدم ۱۲ هفته سرویکس پایین بود
از هفته ی قبل درد دارم که شیاف بهم دادن ولی هنوز درد دارم بهم گفتن به مدت دو هفته شیاف استفاده کنم اگه دردام کم نشد برم بیمارستان
امیدوارم که این دفعه هم بچم سالم و سلامت بدنیا بیاد
سلام ان شالله بسلامت زایمان کنی
منم طبیعی بودم درک میکنم چی کشیدی
ان شالله اینبار راحت تر زایمان کنی
سلام عزیزم ممنونم ان شالله
امیدوارم که تو هم زایمان راحتی داشته باشی 🌹
سلام منم ۵سال پیش زایمان طبیعی کردم
استراحت مطلق بودم ازاول تا اخر بارداری با سرویکس۲۸تو ۱۸هفته دیگه دکتر برام چک نکرد
ماهی ی بار حموم میکردم
فقط در حد سرویس و دکتر بلند میشدم
شیاف و امپول و قرص هر روز
تا ۳۹و۵روزرسیدم
رفتم دکتر گف۴سانت بازی الان میتونی زایمان کنی گفتم نه بچه ام هیچی نداره برم بخرم و بیام بعد😂😂
رفتم خرید فرداش تب و لرز کردم تب ۴۰درجه رفتیم بیمارستان گفتن کرونا داری
ب زور بردن اتاق زایمان طبیعی کیسه ابمو پاره کردن ۱۲ظهر رفتم ۲ظهر زایمان کردم
الانم دومی باردارم ولی اینسری هم پساری دارم هم سرکلاژ
انشالله اینم بزسونم تا۹ماه
ان شالله عزیزم
همچنین شما
شما ا
دکتری ک برات زایمان کرد راضی بودی؟
برای من اصلا خوب ندوخت مجبور شدم برم دکتر دیگه ک اونم ی کارایی کرد ک واقعا عذاب کشیدم بازم مثل دخترگی هاک نشدم
🌹مرسی عزیزم
بله خوب بود و راضی بودم
من نزدیک سه سال پیش با آمپول فشار زایمان کردم ولی دومی نیاز نداشتم
من نزدیک سه سال پیش با آمپول فشار زایمان کردم ولی دومی نیاز نداشتم
من نزدیک سه سال پیش با آمپول فشار زایمان کردم ولی دومی نیاز نداشتم
ان شاءالله که همه مامانای عزیز زایمانتون راحت باشه
منم دو تا زایمان طبیعی داشتم،اولیش به شوهرم اصرار کردم بریم شهر مجاورمون که تقریبا یک ساعت و نیم راه بود اصرار کنم به یک دکتری که سزارین اختیاری بشم ، خلاصه رفتم و نامه گرفتم برا سزارین...
صبح38هفته 1 روز بیدار شدم و احساس درد پریودی خفیف داشتم ،شوهرم سرکار بود،بهش زنگ زدم ولی دلم نیومد بهش استرس وارد کنم و نگفتم که درد دارم چون با استراحت بهتر شد،وسایلم رو جمع کردم که غروب که شوهرم از سرکار بیاد راه بیفتیم بیمارستانی که یه ساعت و نیم راه بود،وقتی از سرکار اومد و در رو وا کردم دیدم رفته کیک خریده و چنتا از دوستای صمیمی مون هم اومدن تو و مثلا سوپرایزم کنه به خاطر سالگرد ازدواجمون...منم دردام شروع شده بود ولی به روی خودم نمی‌آوردم که مراسم تموم شه🤣یهو کیسه آبم پاره شد،دیکه به شوهرم گفتم و مهمونا رو بیرون کردیم و راه افتادیم سمت بیمارستانی که هماهنگ کرده بودیم ،کل مسیر رو درد داشتم و دردا شدید میشد،یه ساعت بعد با سرعت نور رسیدیم ،نامه ی دکتر رو نشون دادم و گفتم قراره سزارین بشم که معاینم کردن و گفتن دهانه ی رحمم کامل بازه و موهاش دیده میشه رفتم روی تخت زایمان و پنج دقیقه بعد در کمال ناباوری زایمان کردم،شوهرم وقتی تشکیل پرونده رو آورد ،دخترم رو بهش نشون داده بودن و باورش نمیشد بچه ی ماست🥲
وای چه جالب😂 کاش من اینقدر زود زایمان میکردم
بارداری دوم هم اول به خاطر هماتوم و بعد هم به خاطر انقباض،استراحت مطلق بودم و کلی شیاف و آمپول پرولوتون استفاده میکردم،38هفته و2 روز با کلی پیاده روی و ورزش و گل مغربی دردام شروع شد،چون ماشینمون یخ زده بود توی زمستون روشن نمیشد،دیگه یکم طول کشید وقتی رسیدم 6سانت بودم و بلافاصله کیسه آبم پاره شد و زایمان کردم...
ولی درداش نسبت به زایمان اولم شدید تر بود ولی مدت دردا کمتر بود و زودتر زایمان کردم
حالا قسمت جالبش اینه که بعد از این که زایمان کردی همش خوابت میاد نمیدونم همه اینجورین یا من تنها اینطور بودم😅
آره
به آرامش میرسی،خوابت میاد😅
من وقتی داشتن بخیه میزدم همش چشمام بسته میشد چون دیگه خیالم ازبابت بچه راحت بود😂😅
اره منم خوابم می امد
البته ب من سریع تو همون اتاق زایمان غذا دادن گفتن بخور
خیلی ضعف کردی
دقت کردید سر زایمان از شدت درد هی دوست دارید فقط حرصتو سر یکی خالی کنی از بس درد داری و میگی بار آخره غلط کردم ولی زایمان کنی دردا تموم شه کلا یادت میره چندساعت پیش داشتی میمیردی از درد
من ۳۹ هفته کامل بودم .ک صبح ساعت ۱۰ ی درد بدی .ب کمرم .دلم پیچید ..چون سونو اولی همون تاریخ زده بود فهمیدم .ک روزش رسیده ..ساعت ۱۰ دردم گرفت ۵ دقیقه بعدش .خوب شده باز دوباره گرفت .ر بع .ی ربع درد میگرفت دردش در حد ۴.۵ ثانیه بود تا ۱۰ ربع دیدم اره تایمش دقیقا ..ب شوهرم پیام دادم ک دل درد کمر درد دارم .گوش ب زنگ باشی ..بعدش ب ابجیام خبر دادم. رفتم حموم دوش گرفتم اومدم .خونمو یکم مرتب کردم .شوهرم اومد .دردام همینجوری میگرفت ول میکرد. تا ساعت ۳ بعد از ظهر .
دردام رفت .گفتم نکنه اینا همش الکی بوده دیگ ابجیم گفت برو دکتر معاینه کنه .ساعت ۵ رفتم مطب معاینه کرد .گفت ۳.۴ سانت بازی ..برو بیمارستان ..اومدیم خونه مادرشوهرم شام خوردیم ساک خودمو دخترم برداشتیم ساعت ۸ شب رفتیم بیمارستان گفت علایمت چیه گفتم درد دارم گفت اونا ماه درد گفتم دکتر معاینه کرد ۳.۴ سانت بازم گفت برو .رو تخت دوباره معاینه کرد .گفت ۴ سانتی ..راه برو تا دردات بیشتر بشه از ۸ نیم راه رفتم تا ۱۱ دردام خیلی بیشتر شده ‌هرچی میگفتم درد دارم میگفتن ‌باید هنوز راه بری .۱۱ دیگ نتونستم راه برم .گفتم توروخدا بیا معاینه کن .معاینه کرد ‌لباس داد گفت برو اتاق زایمان .رفتم سرویس بعدش رفتم رو تخت .خیلی درد داشتم تو سرم امپول هیوسین زدن .بازم درد داشتم یکی دیگ هم زدن ...دوباره معاینه کرد ..بعدش سوند وصل کرد ‌.درش اورد ..احساس مدفوع داشتم .منم نمیدونستم گفتم برم دستشویی گفت ن سر بچه داره میاد اینجوری احساس میکنی .دیگ دوباره معاینه کرد ‌گفت سرشو دارم میبینم ...هروقت درد داشتی .زور بزن دردات ک کم شد استراحت کن .خودمم میدونستم هی نفس عمیق میکشیدم ..چهارتا زور زدم .دخترمو گذاشتن رو شکمم .خیلی راحت شدم .اصلاانگار ن انگار ک درد داشتم
اره منم همینجوری بودم .وقتی رفتم رو تخت زایمان شوهرم فوش میدادم ک نزاشتی سزارین کنم ..بعدش ک زایمان کردم .ب همه میگفتم زایمانم خیلی اسون بود ..😄😄😄
من ۳۷ هفته و ۷ روز با درد شدید رفتم بیمارستان طبیعی زایمان کردم روزه قبلش خیلی وزرشای سنگین کردم
وقتی معاینم کردم ۱/۵ سانت بودم گفتن ان اس تی میگیریم باید بری خونه بعده ان اس تی ک دوباره معاینه کردن شدم ۳ سانت و گفتن باید بستری بشی
۱۱ شب کارای بستریمو رسیدیم رفتم داخل ۲:۵۰ دخترم دنیا اومد
از دردش بخوام بگم زیاااااااااااد در حدددد مرگگگگ ماما همراه داشتم خیلی ماساژم داد
خیلیم التماس کردم منو ببرین سزارین😂 درصورتی ک طبیعی انتخاب خودم بود و خیلی تاکید داشتم
ولی وقتی بچه ک دنیا اومد تمومه دردام رد شد
فقط موقعی ک درد کشیدم پشیمون بودم
بازم برگردم عقب صددرصد طبیعی زایمان میکنم
وه اینی ک میگن زایمان طبیعی باعث گشادی واژن میش بنظرم اصن اینطور نیس
مشکلی تو این موضوع ندارم
دوبار هم بهم آمپول زور تزریق کردن اصن زورم نمیگرفت
سلام عزیزم خوبی؟ چندوقت همش دنبالت بودم پیدات نمی‌کردم فهیم جون نور دختر منو دیدی بالاخره صحیح سلامت اومد تو بغلم؟
من تجربه زایمان طبیعی ندارم چون مشکل دیسک کمر دارم ولی اگر مشکل دیسک نداشتم خیلی دوسداشتم طبیعی زایمان کنم الان به این نتیجه رسیدم که واقعا طبیعی بهتره با سزارین اصلا خوب لاغر نمیشی و اون درد های زیر شکمی همیشه باهات میمونه
چقدر واقعا تجربه زایمان هاتون قشنگه اون حسی که بچه رو تو بغل گرفتین واروم شدین واقعا حس قشنگی هستش
دروغگو😂😂😂😂😂
اینو میگن بی عاری😂😂😂😂😂😂
اینسری دیگه زود برو خرید😂😂😂😂😂
من اینقدر درد کشیدم همش جیغ میزدم میزدم تو سر خودم زایمان کردم باور نمیشید بلخره این درد این همه استرس تموم شده
نبخدا 😄😄
منم دیسک کمر دارم با گردن
یعنی نمیتونم زایمان کنم؟
اره اون دوباری که بستری شدم دیدم چطور بودن😂😂😂😂
😂😂😂❤️
😂😂منم 😅
منم همش این سوالو از خودم میپرسم چون من روماتیسم دارم و فکرمو خیلی درگیر کرده هم برای زایمان هم شیردهی
سلام منم از زایمانم بگم
من 38هفته و دوسه روز رفتم پیش دکترم معاینه کرد گفت برا زایمان عالیه اگه تا هفته دیگه زایمان نکردی بیا نامه میدم بستری شی دوروز بعد معاینه از صب بیدار شدم ترشح داشتم بعد یکی دوساعت رفتم دسشویی یه دفعه دوتا تیکه اندازه دستمال کاغذی ازم خارج شد و چسبناک بود بعد اونم یکم خونریزی داشتم رفتم بیمارستان معاینه کرد گفت برو خونه اگه درد یا خونریزیت زیاد شد بیا پرستار گفت پیاده روی کن چای زنجبیل غلیظ با خرما بخور آناناس خوردم ولی درد نداشتم فقط خونریزی بود شب گذشت صب دردام زیاد شد ساعت هشت بستری شدم ساعت یک و نیم ظهر پسرم دنیا اومد
من فقط اون چند ساعت آخر که بستری بودم درد داشتم اونم قابل تحمل بود ولی بعدش راحت بودم
قراره یک شنبه برم برا معاینه دعا کنید بعد اون دردم شروع بشه و به سلامتی زایمان کنم راحت شم
عزیزم ایشالا تو راهیت رو بدون دردسر به دنیا بیاری و بغل بگیری
من سر دختر اولم ۳۹هفته و ۴روز ی روز مونده به تاریخ ان تی صبح ساعت ۷ونیم کیسه ابم پاره شد و تا رفتیم بیمارستان و بستری یک سانت بودم و کم کم دردام بیشتر شد و هر ی ساعت ی سانت باز میشدم تا ساعت ۳ونیم که زایمان کردم خیلی طول کشید.ولی بعدش راحت بودم و فقط سوزش بخیه ها اذیتم میکرد.سردختردومی از تاریخ ان تی ۴روزرد شده بود اگه اشتباه نکنم اول ۴۰هفته بودم و هر چی پیاده روی و پله و خونه تکونی کردم درد اصلیم شروع نشد رابطه بدون جلوگیری هم داشتم دردمم زیاد بود رفته بودیم فروشگاه هی شوهرم خریدارو میگف این خوبه من می‌گفتم فقط بریم حالم خوب نیست. ولی درد زایمان نبود و شب بعدشم رابطه بدون جلوگیری داشتم. که دم صبح ساعت ۴ونیم آبریزش داشتم چند قطره وبعدش دردام منظم هر ۵دقیقه بود رفتیم ۵سانت بودم و تا رفتم بالا اتاق زایمان ۵و نیم بود که ماما معاینه کرد گفت ۶سانتی و تا ساعت ۶زایمان میکنی ولی بعدرفتنش کیسه ابم پاره شد و دخترم اومد.کل فرایندش۱ساعت و نیم بود ولی بعدش خونریزی و درد زیاد داشتم
سلام عزیزم قربونت برم
همون موقع ک زایمان کردی تو متولدین اومایی دیدم
بعد یه تاپیک داشتین برا متولدین زمستون بود اونجا سراغتو گرفتم کسی جواب نداد
خیییییلی زیاد برات خوشحال شدم بخدا
دخترت خوبه؟؟؟
یعنی همه تون راضی هستید از زایمان طبیعی؟؟؟؟
چرا من پشیمون شدم اخه
من واژن ام خوب جمع نشده
واقعا این مشکل رو ندارید؟
میترسم برم طبیعی بدتر شم
تازه من ی بار بعده زایمان رفتم برای تنگی واژن
ولی نمیدونم زیاد برش زدن منو چیکار کردن ک اینجوری شدم

سوالات مشابه