سلام عزیزای دل امروز اومدم از زایمان طبیعی خودم بگم
اونایی که دوست دارن و زایمانشون طبیعی بوده میتونن بیان و اینجا از زایمانشون بگن
پرسش (1404/06/19):
طرفدارای خاطرات زایمان طبیعی بیان اینجا
930
134
28 روز قبل
fatemeh Ranjbar
1
28 روز قبل
fatemeh Ranjbar
اولین بارداریم ۵ سال پیش بود
که میخواستم اقدام کنم به همین خاطر خواستم تحت نظر یه دکتر خوب باشم
یک روز از پریودم گذشته بود و من فکر میکردم که مثل هر سری این دفعه هم دیر پریود میشم چونکه منظم نبود این مورد رو به دکترم گفتم و اون هم بهم یه ازمایش فوری نوشتو گفت اگه منفی بود از شوهرت هم باید یه ازمایش اسپرم بگیریم
بعدش من و همسرم رفتیم ازمایشگاه اول من ازمایش دادم که سر یه ساعت اماده شد و رفتم جواب ازمایش رو گرفتم و اونجا بتام ۱۲۰۰ بود
که میخواستم اقدام کنم به همین خاطر خواستم تحت نظر یه دکتر خوب باشم
یک روز از پریودم گذشته بود و من فکر میکردم که مثل هر سری این دفعه هم دیر پریود میشم چونکه منظم نبود این مورد رو به دکترم گفتم و اون هم بهم یه ازمایش فوری نوشتو گفت اگه منفی بود از شوهرت هم باید یه ازمایش اسپرم بگیریم
بعدش من و همسرم رفتیم ازمایشگاه اول من ازمایش دادم که سر یه ساعت اماده شد و رفتم جواب ازمایش رو گرفتم و اونجا بتام ۱۲۰۰ بود
0
28 روز قبل
fatemeh Ranjbar
جواب رو نشون دکتر دادم که بعد گفت نیاز نیس دیگه شوهرت ازمایش بده
0
28 روز قبل
fatemeh Ranjbar
همه چیز خوب بود تا هفته دوازده که یه شب یهویی دل درد شدید گرفتم و به فرداش رفتم پیش دکترم که گفت سرویکس کمت و باید سرکلاژ بشی تا از خطرات احتمالی دور بشی
0
28 روز قبل
fatemeh Ranjbar
خلاصه که سرکلاژ هم شدم و استراحت مطلق و هر دو هفته امپول و شیاف پروژسترون استفاده میکردم
0
28 روز قبل
fatemeh Ranjbar
تا اینکه دوباره هفته ی ۳۳ دوباره دردم گرفت و دکترم گفت ممکنه زایمانم زودرس بشه و باید ساکمو ببندم و برای همه چیز اماده باشم
0
28 روز قبل
fatemeh Ranjbar
منم مامانمو همون روز فرستادم بازار تا وسایلا مورد نیاز سیسمونی رو بخره چون استراحت مطلق بود نتونستم خودم برم
0
28 روز قبل
fatemeh Ranjbar
ولی خدا روشکر به خاطر شیافا دردام تموم شد و رسیدم به هفته ۳۶ که نخامو باز کردم دکترم گفت از حالا باید پیاده روی کنی تا بچه بیاد پایین منم هر شب با مامانم میرفتیم پیاده روی ولی خبری از درد نبود هفته ی ۳۷ و ۳۸ هم گذشت بازم خبری از درد نبود
0
28 روز قبل
fatemeh Ranjbar
رفتم پیش دکترم و اونم معاینه داخلی کرد گفت به خاطر امپولا و شیافا دیواره رحم سفت شده و بیشتر باید پیاده روی کنم
0
28 روز قبل
fatemeh Ranjbar
از فرداش دوباره پیاده روی کردم و ورزشای روز زایمانو تو خونه تمرین میکردم میرقصیدم دوش اب گرم میگرفتم
و روغن زیتون استفاده کردم
درد داشتم ولی درد زایمان نبود
تا اینکه رسیدم به ۴۰ هفته😅
و روغن زیتون استفاده کردم
درد داشتم ولی درد زایمان نبود
تا اینکه رسیدم به ۴۰ هفته😅
0
28 روز قبل
fatemeh Ranjbar
که دقیقا ۴۰ هفته و دو روز بعد از رابطه یه درد شدیدی تو کمرم پیچید ولی بازم فکر کردم که دردای کاذبه و توجه نکردم
و بعد ازدو ساعت خونریزی کردم بعدش
همسرمو بیدار کردم و رفتیم دنبال مامانم تا رسیدم بیمارستان ساعت۱۲ ظهر شد
و بعد ازدو ساعت خونریزی کردم بعدش
همسرمو بیدار کردم و رفتیم دنبال مامانم تا رسیدم بیمارستان ساعت۱۲ ظهر شد
0
28 روز قبل
fatemeh Ranjbar
معاینه کردن و گفتن ۲ سانت بیشتر باز نیس ولی چون خونریزی داشتم گفتن رو تخت بخوابم تا دردام بیشتر بشه
ساعت ۴ بعداز ظهر به ۳ سانت رسید
و اومدن سوزن فشار زدن ولی هنوز دردام خیلی نبود
که بعدش اومدن چک کردن دیدیم بله سوزن فشار رو تو پوست زده بودن و دستم خیلی ورم کرده بود
ساعت ۴ بعداز ظهر به ۳ سانت رسید
و اومدن سوزن فشار زدن ولی هنوز دردام خیلی نبود
که بعدش اومدن چک کردن دیدیم بله سوزن فشار رو تو پوست زده بودن و دستم خیلی ورم کرده بود
0
28 روز قبل
fatemeh Ranjbar
بعد دوباره اومدن و سوزن فشار زدن که اونجا دیگه دردام شروع شد و ساعت ۶ عصر به ۵ سانت رسیدم واقعا خیلی درد داشت و با ورزشایی که اونجا انجام میدادم هم درست نشد
0
28 روز قبل
fatemeh Ranjbar
یهو وسط راه کم اوردم گفتم نمیخوام طبیعی زایمان کنم ولی ماما گفت که دیگه نمیشه و ۵ سانت بازی و داری خوب پیش میری
0
28 روز قبل
fatemeh Ranjbar
ساعت دوازده شب فول شدم و رفتم برای زایمان ولی دیگه نمیتونستم زور بزنم دکتر هم اومد گفت اگه زور نزنم بچم خفه میشه و از دوتا پرستار دیگه کمک خواست که بیان روشکمم فشار بدن
0
28 روز قبل
fatemeh Ranjbar
بالاخره ساعت یک و بیست نیمه شب زایمان کردم و دیگه دردی احساس نکردم
0
28 روز قبل
fatemeh Ranjbar
اینم از خاطرات زایمانم از اول تا اخر
0
28 روز قبل
fatemeh Ranjbar
الان هم دوباره باردارم ولی اینبار دکترمو عوض کردم دوباره سرکلاژ شدم ۱۲ هفته سرویکس پایین بود
از هفته ی قبل درد دارم که شیاف بهم دادن ولی هنوز درد دارم بهم گفتن به مدت دو هفته شیاف استفاده کنم اگه دردام کم نشد برم بیمارستان
از هفته ی قبل درد دارم که شیاف بهم دادن ولی هنوز درد دارم بهم گفتن به مدت دو هفته شیاف استفاده کنم اگه دردام کم نشد برم بیمارستان
0
28 روز قبل
fatemeh Ranjbar
امیدوارم که این دفعه هم بچم سالم و سلامت بدنیا بیاد
1
28 روز قبل
فاطمه ~
سلام ان شالله بسلامت زایمان کنی
منم طبیعی بودم درک میکنم چی کشیدی
ان شالله اینبار راحت تر زایمان کنی
منم طبیعی بودم درک میکنم چی کشیدی
ان شالله اینبار راحت تر زایمان کنی
0
28 روز قبل
fatemeh Ranjbar
سلام عزیزم ممنونم ان شالله
امیدوارم که تو هم زایمان راحتی داشته باشی 🌹
امیدوارم که تو هم زایمان راحتی داشته باشی 🌹
2
28 روز قبل
سارا بانو
سلام منم ۵سال پیش زایمان طبیعی کردم
استراحت مطلق بودم ازاول تا اخر بارداری با سرویکس۲۸تو ۱۸هفته دیگه دکتر برام چک نکرد
ماهی ی بار حموم میکردم
فقط در حد سرویس و دکتر بلند میشدم
شیاف و امپول و قرص هر روز
تا ۳۹و۵روزرسیدم
رفتم دکتر گف۴سانت بازی الان میتونی زایمان کنی گفتم نه بچه ام هیچی نداره برم بخرم و بیام بعد😂😂
رفتم خرید فرداش تب و لرز کردم تب ۴۰درجه رفتیم بیمارستان گفتن کرونا داری
ب زور بردن اتاق زایمان طبیعی کیسه ابمو پاره کردن ۱۲ظهر رفتم ۲ظهر زایمان کردم
استراحت مطلق بودم ازاول تا اخر بارداری با سرویکس۲۸تو ۱۸هفته دیگه دکتر برام چک نکرد
ماهی ی بار حموم میکردم
فقط در حد سرویس و دکتر بلند میشدم
شیاف و امپول و قرص هر روز
تا ۳۹و۵روزرسیدم
رفتم دکتر گف۴سانت بازی الان میتونی زایمان کنی گفتم نه بچه ام هیچی نداره برم بخرم و بیام بعد😂😂
رفتم خرید فرداش تب و لرز کردم تب ۴۰درجه رفتیم بیمارستان گفتن کرونا داری
ب زور بردن اتاق زایمان طبیعی کیسه ابمو پاره کردن ۱۲ظهر رفتم ۲ظهر زایمان کردم
0
28 روز قبل
سارا بانو
الانم دومی باردارم ولی اینسری هم پساری دارم هم سرکلاژ
انشالله اینم بزسونم تا۹ماه
انشالله اینم بزسونم تا۹ماه
1
28 روز قبل
fatemeh Ranjbar
ان شالله عزیزم
1
28 روز قبل
سارا بانو
همچنین شما
0
28 روز قبل
سارا بانو
شما ا
0
28 روز قبل
سارا بانو
دکتری ک برات زایمان کرد راضی بودی؟
برای من اصلا خوب ندوخت مجبور شدم برم دکتر دیگه ک اونم ی کارایی کرد ک واقعا عذاب کشیدم بازم مثل دخترگی هاک نشدم
برای من اصلا خوب ندوخت مجبور شدم برم دکتر دیگه ک اونم ی کارایی کرد ک واقعا عذاب کشیدم بازم مثل دخترگی هاک نشدم
0
28 روز قبل
fatemeh Ranjbar
🌹مرسی عزیزم
0
28 روز قبل
fatemeh Ranjbar
بله خوب بود و راضی بودم
0
27 روز قبل
😍فاطمه😍 👨👩👦👦
من نزدیک سه سال پیش با آمپول فشار زایمان کردم ولی دومی نیاز نداشتم
0
27 روز قبل
😍فاطمه😍 👨👩👦👦
من نزدیک سه سال پیش با آمپول فشار زایمان کردم ولی دومی نیاز نداشتم
1
27 روز قبل
😍فاطمه😍 👨👩👦👦
من نزدیک سه سال پیش با آمپول فشار زایمان کردم ولی دومی نیاز نداشتم
2
27 روز قبل
مامان فندق
ان شاءالله که همه مامانای عزیز زایمانتون راحت باشه
6
27 روز قبل
محبوب 💕🌸
منم دو تا زایمان طبیعی داشتم،اولیش به شوهرم اصرار کردم بریم شهر مجاورمون که تقریبا یک ساعت و نیم راه بود اصرار کنم به یک دکتری که سزارین اختیاری بشم ، خلاصه رفتم و نامه گرفتم برا سزارین...
صبح38هفته 1 روز بیدار شدم و احساس درد پریودی خفیف داشتم ،شوهرم سرکار بود،بهش زنگ زدم ولی دلم نیومد بهش استرس وارد کنم و نگفتم که درد دارم چون با استراحت بهتر شد،وسایلم رو جمع کردم که غروب که شوهرم از سرکار بیاد راه بیفتیم بیمارستانی که یه ساعت و نیم راه بود،وقتی از سرکار اومد و در رو وا کردم دیدم رفته کیک خریده و چنتا از دوستای صمیمی مون هم اومدن تو و مثلا سوپرایزم کنه به خاطر سالگرد ازدواجمون...منم دردام شروع شده بود ولی به روی خودم نمیآوردم که مراسم تموم شه🤣یهو کیسه آبم پاره شد،دیکه به شوهرم گفتم و مهمونا رو بیرون کردیم و راه افتادیم سمت بیمارستانی که هماهنگ کرده بودیم ،کل مسیر رو درد داشتم و دردا شدید میشد،یه ساعت بعد با سرعت نور رسیدیم ،نامه ی دکتر رو نشون دادم و گفتم قراره سزارین بشم که معاینم کردن و گفتن دهانه ی رحمم کامل بازه و موهاش دیده میشه رفتم روی تخت زایمان و پنج دقیقه بعد در کمال ناباوری زایمان کردم،شوهرم وقتی تشکیل پرونده رو آورد ،دخترم رو بهش نشون داده بودن و باورش نمیشد بچه ی ماست🥲
صبح38هفته 1 روز بیدار شدم و احساس درد پریودی خفیف داشتم ،شوهرم سرکار بود،بهش زنگ زدم ولی دلم نیومد بهش استرس وارد کنم و نگفتم که درد دارم چون با استراحت بهتر شد،وسایلم رو جمع کردم که غروب که شوهرم از سرکار بیاد راه بیفتیم بیمارستانی که یه ساعت و نیم راه بود،وقتی از سرکار اومد و در رو وا کردم دیدم رفته کیک خریده و چنتا از دوستای صمیمی مون هم اومدن تو و مثلا سوپرایزم کنه به خاطر سالگرد ازدواجمون...منم دردام شروع شده بود ولی به روی خودم نمیآوردم که مراسم تموم شه🤣یهو کیسه آبم پاره شد،دیکه به شوهرم گفتم و مهمونا رو بیرون کردیم و راه افتادیم سمت بیمارستانی که هماهنگ کرده بودیم ،کل مسیر رو درد داشتم و دردا شدید میشد،یه ساعت بعد با سرعت نور رسیدیم ،نامه ی دکتر رو نشون دادم و گفتم قراره سزارین بشم که معاینم کردن و گفتن دهانه ی رحمم کامل بازه و موهاش دیده میشه رفتم روی تخت زایمان و پنج دقیقه بعد در کمال ناباوری زایمان کردم،شوهرم وقتی تشکیل پرونده رو آورد ،دخترم رو بهش نشون داده بودن و باورش نمیشد بچه ی ماست🥲
0
27 روز قبل
fatemeh Ranjbar
وای چه جالب😂 کاش من اینقدر زود زایمان میکردم
0
27 روز قبل
محبوب 💕🌸
بارداری دوم هم اول به خاطر هماتوم و بعد هم به خاطر انقباض،استراحت مطلق بودم و کلی شیاف و آمپول پرولوتون استفاده میکردم،38هفته و2 روز با کلی پیاده روی و ورزش و گل مغربی دردام شروع شد،چون ماشینمون یخ زده بود توی زمستون روشن نمیشد،دیگه یکم طول کشید وقتی رسیدم 6سانت بودم و بلافاصله کیسه آبم پاره شد و زایمان کردم...
ولی درداش نسبت به زایمان اولم شدید تر بود ولی مدت دردا کمتر بود و زودتر زایمان کردم
ولی درداش نسبت به زایمان اولم شدید تر بود ولی مدت دردا کمتر بود و زودتر زایمان کردم
1
27 روز قبل
fatemeh Ranjbar
حالا قسمت جالبش اینه که بعد از این که زایمان کردی همش خوابت میاد نمیدونم همه اینجورین یا من تنها اینطور بودم😅
0
27 روز قبل
محبوب 💕🌸
آره
به آرامش میرسی،خوابت میاد😅
به آرامش میرسی،خوابت میاد😅
1
27 روز قبل
fatemeh Ranjbar
من وقتی داشتن بخیه میزدم همش چشمام بسته میشد چون دیگه خیالم ازبابت بچه راحت بود😂😅
0
27 روز قبل
سارا بانو
اره منم خوابم می امد
0
27 روز قبل
سارا بانو
البته ب من سریع تو همون اتاق زایمان غذا دادن گفتن بخور
0
27 روز قبل
سارا بانو
خیلی ضعف کردی
1
27 روز قبل
😍فاطمه😍 👨👩👦👦
دقت کردید سر زایمان از شدت درد هی دوست دارید فقط حرصتو سر یکی خالی کنی از بس درد داری و میگی بار آخره غلط کردم ولی زایمان کنی دردا تموم شه کلا یادت میره چندساعت پیش داشتی میمیردی از درد
0
27 روز قبل
زهرا مامان آرتمیس گلی
من ۳۹ هفته کامل بودم .ک صبح ساعت ۱۰ ی درد بدی .ب کمرم .دلم پیچید ..چون سونو اولی همون تاریخ زده بود فهمیدم .ک روزش رسیده ..ساعت ۱۰ دردم گرفت ۵ دقیقه بعدش .خوب شده باز دوباره گرفت .ر بع .ی ربع درد میگرفت دردش در حد ۴.۵ ثانیه بود تا ۱۰ ربع دیدم اره تایمش دقیقا ..ب شوهرم پیام دادم ک دل درد کمر درد دارم .گوش ب زنگ باشی ..بعدش ب ابجیام خبر دادم. رفتم حموم دوش گرفتم اومدم .خونمو یکم مرتب کردم .شوهرم اومد .دردام همینجوری میگرفت ول میکرد. تا ساعت ۳ بعد از ظهر .
دردام رفت .گفتم نکنه اینا همش الکی بوده دیگ ابجیم گفت برو دکتر معاینه کنه .ساعت ۵ رفتم مطب معاینه کرد .گفت ۳.۴ سانت بازی ..برو بیمارستان ..اومدیم خونه مادرشوهرم شام خوردیم ساک خودمو دخترم برداشتیم ساعت ۸ شب رفتیم بیمارستان گفت علایمت چیه گفتم درد دارم گفت اونا ماه درد گفتم دکتر معاینه کرد ۳.۴ سانت بازم گفت برو .رو تخت دوباره معاینه کرد .گفت ۴ سانتی ..راه برو تا دردات بیشتر بشه از ۸ نیم راه رفتم تا ۱۱ دردام خیلی بیشتر شده هرچی میگفتم درد دارم میگفتن باید هنوز راه بری .۱۱ دیگ نتونستم راه برم .گفتم توروخدا بیا معاینه کن .معاینه کرد لباس داد گفت برو اتاق زایمان .رفتم سرویس بعدش رفتم رو تخت .خیلی درد داشتم تو سرم امپول هیوسین زدن .بازم درد داشتم یکی دیگ هم زدن ...دوباره معاینه کرد ..بعدش سوند وصل کرد .درش اورد ..احساس مدفوع داشتم .منم نمیدونستم گفتم برم دستشویی گفت ن سر بچه داره میاد اینجوری احساس میکنی .دیگ دوباره معاینه کرد گفت سرشو دارم میبینم ...هروقت درد داشتی .زور بزن دردات ک کم شد استراحت کن .خودمم میدونستم هی نفس عمیق میکشیدم ..چهارتا زور زدم .دخترمو گذاشتن رو شکمم .خیلی راحت شدم .اصلاانگار ن انگار ک درد داشتم
دردام رفت .گفتم نکنه اینا همش الکی بوده دیگ ابجیم گفت برو دکتر معاینه کنه .ساعت ۵ رفتم مطب معاینه کرد .گفت ۳.۴ سانت بازی ..برو بیمارستان ..اومدیم خونه مادرشوهرم شام خوردیم ساک خودمو دخترم برداشتیم ساعت ۸ شب رفتیم بیمارستان گفت علایمت چیه گفتم درد دارم گفت اونا ماه درد گفتم دکتر معاینه کرد ۳.۴ سانت بازم گفت برو .رو تخت دوباره معاینه کرد .گفت ۴ سانتی ..راه برو تا دردات بیشتر بشه از ۸ نیم راه رفتم تا ۱۱ دردام خیلی بیشتر شده هرچی میگفتم درد دارم میگفتن باید هنوز راه بری .۱۱ دیگ نتونستم راه برم .گفتم توروخدا بیا معاینه کن .معاینه کرد لباس داد گفت برو اتاق زایمان .رفتم سرویس بعدش رفتم رو تخت .خیلی درد داشتم تو سرم امپول هیوسین زدن .بازم درد داشتم یکی دیگ هم زدن ...دوباره معاینه کرد ..بعدش سوند وصل کرد .درش اورد ..احساس مدفوع داشتم .منم نمیدونستم گفتم برم دستشویی گفت ن سر بچه داره میاد اینجوری احساس میکنی .دیگ دوباره معاینه کرد گفت سرشو دارم میبینم ...هروقت درد داشتی .زور بزن دردات ک کم شد استراحت کن .خودمم میدونستم هی نفس عمیق میکشیدم ..چهارتا زور زدم .دخترمو گذاشتن رو شکمم .خیلی راحت شدم .اصلاانگار ن انگار ک درد داشتم
0
27 روز قبل
زهرا مامان آرتمیس گلی
اره منم همینجوری بودم .وقتی رفتم رو تخت زایمان شوهرم فوش میدادم ک نزاشتی سزارین کنم ..بعدش ک زایمان کردم .ب همه میگفتم زایمانم خیلی اسون بود ..😄😄😄
1
27 روز قبل
fahim m
من ۳۷ هفته و ۷ روز با درد شدید رفتم بیمارستان طبیعی زایمان کردم روزه قبلش خیلی وزرشای سنگین کردم
وقتی معاینم کردم ۱/۵ سانت بودم گفتن ان اس تی میگیریم باید بری خونه بعده ان اس تی ک دوباره معاینه کردن شدم ۳ سانت و گفتن باید بستری بشی
۱۱ شب کارای بستریمو رسیدیم رفتم داخل ۲:۵۰ دخترم دنیا اومد
از دردش بخوام بگم زیاااااااااااد در حدددد مرگگگگ ماما همراه داشتم خیلی ماساژم داد
خیلیم التماس کردم منو ببرین سزارین😂 درصورتی ک طبیعی انتخاب خودم بود و خیلی تاکید داشتم
ولی وقتی بچه ک دنیا اومد تمومه دردام رد شد
فقط موقعی ک درد کشیدم پشیمون بودم
بازم برگردم عقب صددرصد طبیعی زایمان میکنم
وه اینی ک میگن زایمان طبیعی باعث گشادی واژن میش بنظرم اصن اینطور نیس
مشکلی تو این موضوع ندارم
وقتی معاینم کردم ۱/۵ سانت بودم گفتن ان اس تی میگیریم باید بری خونه بعده ان اس تی ک دوباره معاینه کردن شدم ۳ سانت و گفتن باید بستری بشی
۱۱ شب کارای بستریمو رسیدیم رفتم داخل ۲:۵۰ دخترم دنیا اومد
از دردش بخوام بگم زیاااااااااااد در حدددد مرگگگگ ماما همراه داشتم خیلی ماساژم داد
خیلیم التماس کردم منو ببرین سزارین😂 درصورتی ک طبیعی انتخاب خودم بود و خیلی تاکید داشتم
ولی وقتی بچه ک دنیا اومد تمومه دردام رد شد
فقط موقعی ک درد کشیدم پشیمون بودم
بازم برگردم عقب صددرصد طبیعی زایمان میکنم
وه اینی ک میگن زایمان طبیعی باعث گشادی واژن میش بنظرم اصن اینطور نیس
مشکلی تو این موضوع ندارم
1
27 روز قبل
fahim m
دوبار هم بهم آمپول زور تزریق کردن اصن زورم نمیگرفت
0
27 روز قبل
ماریا ماریا
سلام عزیزم خوبی؟ چندوقت همش دنبالت بودم پیدات نمیکردم فهیم جون نور دختر منو دیدی بالاخره صحیح سلامت اومد تو بغلم؟
0
27 روز قبل
ماریا ماریا
من تجربه زایمان طبیعی ندارم چون مشکل دیسک کمر دارم ولی اگر مشکل دیسک نداشتم خیلی دوسداشتم طبیعی زایمان کنم الان به این نتیجه رسیدم که واقعا طبیعی بهتره با سزارین اصلا خوب لاغر نمیشی و اون درد های زیر شکمی همیشه باهات میمونه
1
27 روز قبل
ماریا ماریا
چقدر واقعا تجربه زایمان هاتون قشنگه اون حسی که بچه رو تو بغل گرفتین واروم شدین واقعا حس قشنگی هستش
0
27 روز قبل
بانو بزرگی
دروغگو😂😂😂😂😂
0
27 روز قبل
بانو بزرگی
اینو میگن بی عاری😂😂😂😂😂😂
0
27 روز قبل
بانو بزرگی
اینسری دیگه زود برو خرید😂😂😂😂😂
0
27 روز قبل
😍فاطمه😍 👨👩👦👦
من اینقدر درد کشیدم همش جیغ میزدم میزدم تو سر خودم زایمان کردم باور نمیشید بلخره این درد این همه استرس تموم شده
0
27 روز قبل
زهرا مامان آرتمیس گلی
نبخدا 😄😄
0
27 روز قبل
سارا بانو
منم دیسک کمر دارم با گردن
0
27 روز قبل
سارا بانو
یعنی نمیتونم زایمان کنم؟
0
27 روز قبل
بانو بزرگی
اره اون دوباری که بستری شدم دیدم چطور بودن😂😂😂😂
0
27 روز قبل
بانو بزرگی
😂😂😂❤️
0
27 روز قبل
fatemeh Ranjbar
😂😂منم 😅
1
27 روز قبل
fatemeh Ranjbar
منم همش این سوالو از خودم میپرسم چون من روماتیسم دارم و فکرمو خیلی درگیر کرده هم برای زایمان هم شیردهی
0
27 روز قبل
مامان ایهان و آنیا ❤️
سلام منم از زایمانم بگم
1
27 روز قبل
مامان ایهان و آنیا ❤️
من 38هفته و دوسه روز رفتم پیش دکترم معاینه کرد گفت برا زایمان عالیه اگه تا هفته دیگه زایمان نکردی بیا نامه میدم بستری شی دوروز بعد معاینه از صب بیدار شدم ترشح داشتم بعد یکی دوساعت رفتم دسشویی یه دفعه دوتا تیکه اندازه دستمال کاغذی ازم خارج شد و چسبناک بود بعد اونم یکم خونریزی داشتم رفتم بیمارستان معاینه کرد گفت برو خونه اگه درد یا خونریزیت زیاد شد بیا پرستار گفت پیاده روی کن چای زنجبیل غلیظ با خرما بخور آناناس خوردم ولی درد نداشتم فقط خونریزی بود شب گذشت صب دردام زیاد شد ساعت هشت بستری شدم ساعت یک و نیم ظهر پسرم دنیا اومد
1
27 روز قبل
مامان ایهان و آنیا ❤️
من فقط اون چند ساعت آخر که بستری بودم درد داشتم اونم قابل تحمل بود ولی بعدش راحت بودم
0
27 روز قبل
مامان ایهان و آنیا ❤️
قراره یک شنبه برم برا معاینه دعا کنید بعد اون دردم شروع بشه و به سلامتی زایمان کنم راحت شم
0
27 روز قبل
پردیس ش
عزیزم ایشالا تو راهیت رو بدون دردسر به دنیا بیاری و بغل بگیری
0
27 روز قبل
💜دختر بهار💜 .
من سر دختر اولم ۳۹هفته و ۴روز ی روز مونده به تاریخ ان تی صبح ساعت ۷ونیم کیسه ابم پاره شد و تا رفتیم بیمارستان و بستری یک سانت بودم و کم کم دردام بیشتر شد و هر ی ساعت ی سانت باز میشدم تا ساعت ۳ونیم که زایمان کردم خیلی طول کشید.ولی بعدش راحت بودم و فقط سوزش بخیه ها اذیتم میکرد.سردختردومی از تاریخ ان تی ۴روزرد شده بود اگه اشتباه نکنم اول ۴۰هفته بودم و هر چی پیاده روی و پله و خونه تکونی کردم درد اصلیم شروع نشد رابطه بدون جلوگیری هم داشتم دردمم زیاد بود رفته بودیم فروشگاه هی شوهرم خریدارو میگف این خوبه من میگفتم فقط بریم حالم خوب نیست. ولی درد زایمان نبود و شب بعدشم رابطه بدون جلوگیری داشتم. که دم صبح ساعت ۴ونیم آبریزش داشتم چند قطره وبعدش دردام منظم هر ۵دقیقه بود رفتیم ۵سانت بودم و تا رفتم بالا اتاق زایمان ۵و نیم بود که ماما معاینه کرد گفت ۶سانتی و تا ساعت ۶زایمان میکنی ولی بعدرفتنش کیسه ابم پاره شد و دخترم اومد.کل فرایندش۱ساعت و نیم بود ولی بعدش خونریزی و درد زیاد داشتم
0
27 روز قبل
fahim m
سلام عزیزم قربونت برم
همون موقع ک زایمان کردی تو متولدین اومایی دیدم
بعد یه تاپیک داشتین برا متولدین زمستون بود اونجا سراغتو گرفتم کسی جواب نداد
خیییییلی زیاد برات خوشحال شدم بخدا
دخترت خوبه؟؟؟
همون موقع ک زایمان کردی تو متولدین اومایی دیدم
بعد یه تاپیک داشتین برا متولدین زمستون بود اونجا سراغتو گرفتم کسی جواب نداد
خیییییلی زیاد برات خوشحال شدم بخدا
دخترت خوبه؟؟؟
0
27 روز قبل
سارا بانو
یعنی همه تون راضی هستید از زایمان طبیعی؟؟؟؟
چرا من پشیمون شدم اخه
من واژن ام خوب جمع نشده
واقعا این مشکل رو ندارید؟
میترسم برم طبیعی بدتر شم
چرا من پشیمون شدم اخه
من واژن ام خوب جمع نشده
واقعا این مشکل رو ندارید؟
میترسم برم طبیعی بدتر شم
0
27 روز قبل
سارا بانو
تازه من ی بار بعده زایمان رفتم برای تنگی واژن
ولی نمیدونم زیاد برش زدن منو چیکار کردن ک اینجوری شدم
ولی نمیدونم زیاد برش زدن منو چیکار کردن ک اینجوری شدم
0
27 روز قبل
مهسا گلی
سلام به مامانهای گل چه تاپیک جالبی چقدر لبخند آمد روی لبهام الهی که هميشه حال دلتون خوب باشه و سالم و سلامت باشید و سایه تون بالای سر بچه هاتون باشه و بچه های نازنین تون اونقدری موفق بشن و راضی که به خودشون افتخار کنن و باعث افتخار پدر و مادر و جامعه هم بشن و عاقبت بخیر این دنیا و آخرت بشن😍😍❤❤🌹🌹
0
27 روز قبل
مهسا گلی
عزیزم طبیعی خوب مثل اول نیستی دیگه یه بچه از اونجا رد شده و...
واژن رو که برش نمیزنن بین واژن و مقعد بهش میگن پرینه اون قسمت رو برش میزنن
واژن رو که برش نمیزنن بین واژن و مقعد بهش میگن پرینه اون قسمت رو برش میزنن
0
27 روز قبل
fatemeh nik
سلام من ۳۸ هفته بودم که سونو وزن نوبت داشتم چون همسرم ساعت ۴ از سرکار می یومد مامانم با داداشم اومدن خونمون که منو ببرن چون حال نداشتم ناهار چیزی درست نکردم که بخورم گفتم شب مفصل شام می خوردم وقتی سونو دادم دکتر گفت آب دور بچه خیلی کمه و سریع خودت. برسون پیش دکترت همین الان باید زایمان کنی سریع به همسرم زنگ زدم خودم هم با مامانم رفتیم مطب دکتر همسرم هم با مادر شوهرم رسیدن ،من با اینکه از اول بارداری همش می گفتم فقط طبیعی و هر چی گفتن سزارین می گفتم اصلا و ابدا اون لحظات آخر چنان ترسی از زایمان به جونم افتاده بود که گفتم می خوام سزارین بشم من می ترسم😂
مادر شوهرم خیلی زبون بازه و پرستار زایشگاه هم بوده با دکتر صحبت کرد و راضیش کرد که منو سزارین کنن و دکتر گفت یجوری درست می کنم که زایمان اجباری برات رد کنن
بعد ما رفتیم خونه من خیلی گشنم بود ولی چون سزارین می خواستم بشم گفت که چیزی نباید بخورم،ساعت ۱۱ شب رفتیم بیمارستان تا کارای بستری بکنیم ۱۲ شد دکتر گفته بود ۱۲ می یام اتاق عمل آماده کردن ولی دکتر هنوز نیومده بود زایمان اورژانسی بهش خورده بود
من خیلی ریلکس بودم و با همسرم سلفی می گرفتیم و خل بازی در می یاوردم وقتی آن اس تی ازم گرفتن دیدن ۳ سانت بازم ولی اصلا من هیچ حسی نداشتم وقتی پرستار معاینه ام کرد گفت خونریزی داری و حتما باید سزارین بشی منم از خدا خواسته
دوباره آن اس تی گرفتن صده بودم ۴ سانت وقتی دکتر اومد دوباره آن اس تی گرفتن و من شده بودم ۶ سانت ولی من اصلا متوجه نمی شدم دکترم به مادر شوهرم گفته بود حیفه که اینقدر باز شده و درد نداره طبیعی زایمانش می کنیم ولی اصلا به من نگفتن
دکتر اومد و منو معاینه کرد گفتم چرا معاینه می کنی وقتی می خوام سزارین بشم گفت نه لازمه و کیسه آبو پاره کرد. من شدم ۷ سانت گفتم مگه تو سزارین کیسه آب پاره می کنن و دکتر گفت آره بعضی مواقع این طوریه🤣
دیگه ساعت ۴ صبح بود که دردام شروع شد و می گفتم چرا منو نمی برین اتاق عمل😅 که دکتر گفت حیفه و طبیعی زایمان می کنی😁
دردا زیاد شده بود منم می گفتم منو سزارین کنید التماسشون می کردم از گشنگی هم داشتم می موردم تا ساعت ۵ ونیم شد و بچه به دنیا اومد خیلی تمیز و ریز برام بخیه زد نه تنها گشاد نشد واژنم که تنگ تر هم شد دکترم هم خدایی خیلی خوب بود سه چهار ساعت بالا سرم وایساده بود با اینکه نصفه شب بود از بعد زایمان تا همین الان خدایی خیلی خیلی راضیم که طبیعی زایمان کردم طوری بود که سه روز بعد زایمان اونقدر حالم خوب بود که که دو تا خیابون پیاده روی کردم
بچه هم زردی داشت تو بیمارستان اونایی که سزارین بودن نه می تونستن بشینن نه راه برن ولی من خیلی حالم خوب بود و انگار نه انگار
مادر شوهرم خیلی زبون بازه و پرستار زایشگاه هم بوده با دکتر صحبت کرد و راضیش کرد که منو سزارین کنن و دکتر گفت یجوری درست می کنم که زایمان اجباری برات رد کنن
بعد ما رفتیم خونه من خیلی گشنم بود ولی چون سزارین می خواستم بشم گفت که چیزی نباید بخورم،ساعت ۱۱ شب رفتیم بیمارستان تا کارای بستری بکنیم ۱۲ شد دکتر گفته بود ۱۲ می یام اتاق عمل آماده کردن ولی دکتر هنوز نیومده بود زایمان اورژانسی بهش خورده بود
من خیلی ریلکس بودم و با همسرم سلفی می گرفتیم و خل بازی در می یاوردم وقتی آن اس تی ازم گرفتن دیدن ۳ سانت بازم ولی اصلا من هیچ حسی نداشتم وقتی پرستار معاینه ام کرد گفت خونریزی داری و حتما باید سزارین بشی منم از خدا خواسته
دوباره آن اس تی گرفتن صده بودم ۴ سانت وقتی دکتر اومد دوباره آن اس تی گرفتن و من شده بودم ۶ سانت ولی من اصلا متوجه نمی شدم دکترم به مادر شوهرم گفته بود حیفه که اینقدر باز شده و درد نداره طبیعی زایمانش می کنیم ولی اصلا به من نگفتن
دکتر اومد و منو معاینه کرد گفتم چرا معاینه می کنی وقتی می خوام سزارین بشم گفت نه لازمه و کیسه آبو پاره کرد. من شدم ۷ سانت گفتم مگه تو سزارین کیسه آب پاره می کنن و دکتر گفت آره بعضی مواقع این طوریه🤣
دیگه ساعت ۴ صبح بود که دردام شروع شد و می گفتم چرا منو نمی برین اتاق عمل😅 که دکتر گفت حیفه و طبیعی زایمان می کنی😁
دردا زیاد شده بود منم می گفتم منو سزارین کنید التماسشون می کردم از گشنگی هم داشتم می موردم تا ساعت ۵ ونیم شد و بچه به دنیا اومد خیلی تمیز و ریز برام بخیه زد نه تنها گشاد نشد واژنم که تنگ تر هم شد دکترم هم خدایی خیلی خوب بود سه چهار ساعت بالا سرم وایساده بود با اینکه نصفه شب بود از بعد زایمان تا همین الان خدایی خیلی خیلی راضیم که طبیعی زایمان کردم طوری بود که سه روز بعد زایمان اونقدر حالم خوب بود که که دو تا خیابون پیاده روی کردم
بچه هم زردی داشت تو بیمارستان اونایی که سزارین بودن نه می تونستن بشینن نه راه برن ولی من خیلی حالم خوب بود و انگار نه انگار
0
27 روز قبل
fatemeh nik
ببخشید خیلی طولانی شد
0
27 روز قبل
مهسا گلی
من زایمان اولم ۳۶ هفته بودم شبش مامانم مهمان داشت کلی خوردیم و... که مهمانها رفته بودن تازه ۲ شب دوباره با بابام نشستم فیلم دیدم و تخمه خوردم🙂خواستم بخوابم گفتم برم سرویس رفتم سرویس آمدم که دراز بکشم دیدم خیس شدم انگار که دوباره ادرار آمده باشه اولش خجالت کشیدم فکر کردم ادرار گفتم منکه الان سرویس بودم ولی بعدش دیدم نه ادامه داره دیگه مامانم صدا زدم هول شد اما چیزی نگفت یک ماه زودتر از تاریخ ان تی بود منم ساک جمع نکرده بودم که بعد از بیمارستان رسوندن بابام دوباره برگشته خونه و خودش برام می آورده یه چندباری برگشته بود خونه و آمده بود بیمارستان و...
دیگه رسیدیم بیمارستان و معاینه کردن و تا پذیرش بشم و بستری کنن ترشح خون آمد دیگه سالن پر خون شد مامانم گفت اشکال نداره طبیعیه این بخش این موارد خواهر زن عموم مسئول بخش زایمان بود شبش همه کارهام کرد حتی سرمم خودش وصل کرد اما دیگه ۷ صبح رفت و از اون طرف به زن عموم گفته بود چقدر صبور بود حتی یه بار هم جیغ و داد و فریاد نکرد و... من همچنان درد داشتم اما دراز کشیده بودم دکتر متخصص آمد معاینه کرد گفت چرا دراز کشیده است آمپول فشار هم برام کم کم میزدن شرایطم خاص بود ۸ سالگی عمل شده بودم میترسیدن دکتر گفت براش توپ بیارید دیگه هروقت دردم میگرفت روی توپ حرکت میرفتم یا لبه تخت میگرفتم و قر میدادم تا دردام بیشتر شد و غیر قابل تحمل دیگه گفتن برو روی تخت پایین نیا و... زایمانم خیلی سخت بود فول شده بودم اما دنیا نمی آمد بعضی ها میگفتن بره سزارین که مسئول بخش شیفت صبح دلش برام سوخت گفت گناه میده دو درده بشه از طرفی با مامانم هم دوست بود و مامانم هم کارمند دانشگاه علوم پزشکی و... کلا از اول تا آخر زایمان مامانم داخل اتاق زایمان بود و به غیر از خودم هیچکی دیگه داخل اتاق برای زایمان نبود همه میگفتن خجالت نکشیدی مامانت بود گفتم نه آنقدر درد داری و نیاز به حمایت که این چیزها برات مهم نیست 😉
دیگه با کلی درد و دونفر زانوهامو گرفته بودن یکی روی شکمم مسئولشون هم پایین پاهام بود و داشت میگفت چیکار کنن و... یکی آمد یه آمپول بزرگ بهم نشون داد گفت میخوام اینو برات بزنم تکون نخور و... گفتم غلط کردم تو رو خدا نزن هرکار بگی میکنم و...😅دیگه مسئولش دعوا کرد گفت چرا نشون بیمار میدی و... دیگه نفهمیدم کی زدن ولی زد و بیحس شد و برش پرینه زدن و...بهم میگفت هروقت دردت آمد درد رو بده توی کمرت و زور بزن منم همین کار رو میکردم از طرفی جیغ و داد هم نکردم و... کلا باعث میشد کمک بشه برای زودتر دنیا آمدن میترسیدم گریه ام گرفته بود مامانم هم گریه اش گرفته بود رفته بود پشت داشت گریه میکرد از گریه های من بابام هم ولی منتقل شدم بخش دیدم چشماش قرمز و گریه کرده و... زایمانم سخت بود اما وقتی دنیا آمد راحت شدم انگار هیچ دردی نداشتم پایین پاهام بود پوست و گرماش میخورد به پشتم حس عجیبی داشتم وقتی نافش بریدن و بغلم دادنش حس عحیب و آرامش و گریه توصیف نشده بود برام بقدری خوشحال بودم که نگم که سالم دنیا آمد و خداروشکر بخیر گذشت اما بعدش تازه شروع شد بخیه زدن درد داشتم و فشار دادن شکم هم اذیت شدم انگار از درد زایمان و معاینه کردن بیشتر درد رو تحمل میکردم وقتی شکمم رو فشار میدادن داخل واژن هم گاز گذاشتن بعد برداشتنش واقعا دوباره درد داشت دیگه از داخل تا بیرون بخیه خوردم با اینکه کلی رعایت میکردم بعد شستن آب سرم با فشار میگرفتم و سشوار بعدش خشک میکردم و... اما بخیه های داخل عفونت کرد دکتر آمپول جنتاماسین ۶ داد ولی بقدری درد داشت فقط ۳ تاش رو زدم و همکار مامانم گفت کلیه از کار میندازه دیگه نزنه و... همون ۳ تا باعث شد ۶ ماه بعد عفونت کلیه بگیرم و تا حد مرگ پیش رفتم و فقط برای پسرم گریه میکردم تب و لرز شدید آمپول و داروهایی که دکتر نوشته بود گیر نمی آمد بسختی پیدا شد و بستری شدم و... خداروشکر بخیر گذشت😊❤
دیگه رسیدیم بیمارستان و معاینه کردن و تا پذیرش بشم و بستری کنن ترشح خون آمد دیگه سالن پر خون شد مامانم گفت اشکال نداره طبیعیه این بخش این موارد خواهر زن عموم مسئول بخش زایمان بود شبش همه کارهام کرد حتی سرمم خودش وصل کرد اما دیگه ۷ صبح رفت و از اون طرف به زن عموم گفته بود چقدر صبور بود حتی یه بار هم جیغ و داد و فریاد نکرد و... من همچنان درد داشتم اما دراز کشیده بودم دکتر متخصص آمد معاینه کرد گفت چرا دراز کشیده است آمپول فشار هم برام کم کم میزدن شرایطم خاص بود ۸ سالگی عمل شده بودم میترسیدن دکتر گفت براش توپ بیارید دیگه هروقت دردم میگرفت روی توپ حرکت میرفتم یا لبه تخت میگرفتم و قر میدادم تا دردام بیشتر شد و غیر قابل تحمل دیگه گفتن برو روی تخت پایین نیا و... زایمانم خیلی سخت بود فول شده بودم اما دنیا نمی آمد بعضی ها میگفتن بره سزارین که مسئول بخش شیفت صبح دلش برام سوخت گفت گناه میده دو درده بشه از طرفی با مامانم هم دوست بود و مامانم هم کارمند دانشگاه علوم پزشکی و... کلا از اول تا آخر زایمان مامانم داخل اتاق زایمان بود و به غیر از خودم هیچکی دیگه داخل اتاق برای زایمان نبود همه میگفتن خجالت نکشیدی مامانت بود گفتم نه آنقدر درد داری و نیاز به حمایت که این چیزها برات مهم نیست 😉
دیگه با کلی درد و دونفر زانوهامو گرفته بودن یکی روی شکمم مسئولشون هم پایین پاهام بود و داشت میگفت چیکار کنن و... یکی آمد یه آمپول بزرگ بهم نشون داد گفت میخوام اینو برات بزنم تکون نخور و... گفتم غلط کردم تو رو خدا نزن هرکار بگی میکنم و...😅دیگه مسئولش دعوا کرد گفت چرا نشون بیمار میدی و... دیگه نفهمیدم کی زدن ولی زد و بیحس شد و برش پرینه زدن و...بهم میگفت هروقت دردت آمد درد رو بده توی کمرت و زور بزن منم همین کار رو میکردم از طرفی جیغ و داد هم نکردم و... کلا باعث میشد کمک بشه برای زودتر دنیا آمدن میترسیدم گریه ام گرفته بود مامانم هم گریه اش گرفته بود رفته بود پشت داشت گریه میکرد از گریه های من بابام هم ولی منتقل شدم بخش دیدم چشماش قرمز و گریه کرده و... زایمانم سخت بود اما وقتی دنیا آمد راحت شدم انگار هیچ دردی نداشتم پایین پاهام بود پوست و گرماش میخورد به پشتم حس عجیبی داشتم وقتی نافش بریدن و بغلم دادنش حس عحیب و آرامش و گریه توصیف نشده بود برام بقدری خوشحال بودم که نگم که سالم دنیا آمد و خداروشکر بخیر گذشت اما بعدش تازه شروع شد بخیه زدن درد داشتم و فشار دادن شکم هم اذیت شدم انگار از درد زایمان و معاینه کردن بیشتر درد رو تحمل میکردم وقتی شکمم رو فشار میدادن داخل واژن هم گاز گذاشتن بعد برداشتنش واقعا دوباره درد داشت دیگه از داخل تا بیرون بخیه خوردم با اینکه کلی رعایت میکردم بعد شستن آب سرم با فشار میگرفتم و سشوار بعدش خشک میکردم و... اما بخیه های داخل عفونت کرد دکتر آمپول جنتاماسین ۶ داد ولی بقدری درد داشت فقط ۳ تاش رو زدم و همکار مامانم گفت کلیه از کار میندازه دیگه نزنه و... همون ۳ تا باعث شد ۶ ماه بعد عفونت کلیه بگیرم و تا حد مرگ پیش رفتم و فقط برای پسرم گریه میکردم تب و لرز شدید آمپول و داروهایی که دکتر نوشته بود گیر نمی آمد بسختی پیدا شد و بستری شدم و... خداروشکر بخیر گذشت😊❤
0
27 روز قبل
مهسا گلی
زایمان دومم از اول عید ۲۹ اسفند تا ۷ فروردین فقط توی بیمارستان رفت و آمد داشتیم عیدمون با بیمارستان گذشت😉
کیسه آبم سوراخ شده بود اما تست آمینوشور و سونو بیمارستان و آزمایش بیمارستان میگفت نه میگفتم سرفه یا عطسه نمایشی میکنم یا راه میرم خیس میشم میگفتن خب سونو و آزمایش و تست آمینوشور منفی و... میرفتم سونو بیرون هر دفعه مایع آمینوتیک کمتر از قبل بود و...
تا اینکه ۷ فروردین دردام داخل خونه کشیدم دیگه تحملم نیامد و ترشح خون آمد و به مامانم گفتم وقتشه و... سوار ماشین شدیم حواس بابام نبود بجای اینکه از کمربندی بره از خیابون های اصلی رفت و پراز دست انداز و چاله چوله هر دست انداز آروم میرفت اما من دردم میگرفت و ... تا اینکه رسیدیم بیمارستان تعویض شیفت بود انگار نه انگار منم دیگه نه میتونستم بشینم نه راه برم افتادم گریه یهویی در سالن همراه باز شد مامانم دید دارم گریه میکنم گفت چی شده گفتم تعویض شیفته حالم بده و... مامانم دعوا شد باهاشون فکر میکردن بچه اولمه دارم خودم لوس میکنم وقتی مامانم گفت بچه دوم سریع آمدن و گفتن برو اتاق معاینه دیدن ۶ سانت باز شدم و خونریزی شدید گفتن خونریزیش زیاد باید بره سزارین که زنگ زدن دکتر متخصص گفت الان خودم میام گفت برای ۴ سانت حیف و ... دو درده بشه
به اتاق زایمان نرسیدم داخل بخش روی تخت دراز کشیدم و نمیتونستن سرم وصل کنن هم ترسیده بودم هم فشارم افتاده بود رگ پیدا نمیشد هردوتا دستم سوراخ سوراخ کردن تا اینکه دیگه هرجور بود سرم وصل شد هی زورم می آمد دکتر میگفت نه نه زور نزن و... از روی تخت معاینه همینجور زور می آمد دیگه هرکار دکتر گفت انجام دادم و هروقت میگفت زور میزدم و هروقت میگفت نگه میداشتم و نفس عمیق هم هردوتا زایمان خیلی برام تاثیر داشت بجای داد و... نفس عمیق میکشیدم کلا یه ربع هم نشد که دخترم دنیا آمد
زایمان اولم خیلی طول کشید و با بیحسی برای برش پرینه درد واژن و عبور سر بچه رو حس نکردم
اما زایمان دوم چون بی حس نبود عبور سر بچه رو حس کردم و درد کمی داشت بعدش هم میگفتم واژنم خیلی درد میکنه که یه ماما ادام در آورد و کلا همشون زدن زیر خنده😅😅
زایمان اول هم آمپول فشار زدن هم از کجا تا کجا بخیه اما زایمان دوم آمپول فشار نیاز نبود و بخیه هم نخوردم
تنها سابقه بدی که برام موند زایمان اول کیسه آبم پاره شد دوم کیسه آب سوراخ شده بود
کیسه آبم سوراخ شده بود اما تست آمینوشور و سونو بیمارستان و آزمایش بیمارستان میگفت نه میگفتم سرفه یا عطسه نمایشی میکنم یا راه میرم خیس میشم میگفتن خب سونو و آزمایش و تست آمینوشور منفی و... میرفتم سونو بیرون هر دفعه مایع آمینوتیک کمتر از قبل بود و...
تا اینکه ۷ فروردین دردام داخل خونه کشیدم دیگه تحملم نیامد و ترشح خون آمد و به مامانم گفتم وقتشه و... سوار ماشین شدیم حواس بابام نبود بجای اینکه از کمربندی بره از خیابون های اصلی رفت و پراز دست انداز و چاله چوله هر دست انداز آروم میرفت اما من دردم میگرفت و ... تا اینکه رسیدیم بیمارستان تعویض شیفت بود انگار نه انگار منم دیگه نه میتونستم بشینم نه راه برم افتادم گریه یهویی در سالن همراه باز شد مامانم دید دارم گریه میکنم گفت چی شده گفتم تعویض شیفته حالم بده و... مامانم دعوا شد باهاشون فکر میکردن بچه اولمه دارم خودم لوس میکنم وقتی مامانم گفت بچه دوم سریع آمدن و گفتن برو اتاق معاینه دیدن ۶ سانت باز شدم و خونریزی شدید گفتن خونریزیش زیاد باید بره سزارین که زنگ زدن دکتر متخصص گفت الان خودم میام گفت برای ۴ سانت حیف و ... دو درده بشه
به اتاق زایمان نرسیدم داخل بخش روی تخت دراز کشیدم و نمیتونستن سرم وصل کنن هم ترسیده بودم هم فشارم افتاده بود رگ پیدا نمیشد هردوتا دستم سوراخ سوراخ کردن تا اینکه دیگه هرجور بود سرم وصل شد هی زورم می آمد دکتر میگفت نه نه زور نزن و... از روی تخت معاینه همینجور زور می آمد دیگه هرکار دکتر گفت انجام دادم و هروقت میگفت زور میزدم و هروقت میگفت نگه میداشتم و نفس عمیق هم هردوتا زایمان خیلی برام تاثیر داشت بجای داد و... نفس عمیق میکشیدم کلا یه ربع هم نشد که دخترم دنیا آمد
زایمان اولم خیلی طول کشید و با بیحسی برای برش پرینه درد واژن و عبور سر بچه رو حس نکردم
اما زایمان دوم چون بی حس نبود عبور سر بچه رو حس کردم و درد کمی داشت بعدش هم میگفتم واژنم خیلی درد میکنه که یه ماما ادام در آورد و کلا همشون زدن زیر خنده😅😅
زایمان اول هم آمپول فشار زدن هم از کجا تا کجا بخیه اما زایمان دوم آمپول فشار نیاز نبود و بخیه هم نخوردم
تنها سابقه بدی که برام موند زایمان اول کیسه آبم پاره شد دوم کیسه آب سوراخ شده بود
0
27 روز قبل
مهسا گلی
منم زایمان اول میگفتم اشتباه کردم بریم سزارین دیگه بچه نمیخوام توی دلم هم همسرم رو هرچی میتونستم میگفتم همش تقصیر توعه خودت که راحتی حالش میبری و تمام اما همه دردش برای منه اون از بارداری اینم زایمان خدا ازت نگذره و...😅😅😅زایمان دوم هم شد همینطور هرچی تونستم توی دلم بهش گفتم
بارداری سوم هنوز تازه اوایل تهوع و ویار بود که ترس از روز زایمان داشتم و از همون لحظه های اول هرچی میشد میگفتم همش تقصیر توعه من چه گناهی کردم آخه بعد میخندید و میگفت گناه تو خوشگلیته و...😉😅
بارداری سوم هنوز تازه اوایل تهوع و ویار بود که ترس از روز زایمان داشتم و از همون لحظه های اول هرچی میشد میگفتم همش تقصیر توعه من چه گناهی کردم آخه بعد میخندید و میگفت گناه تو خوشگلیته و...😉😅
0
27 روز قبل
مهسا گلی
هیچ کدوم از زایمان هام و بارداری هام همسرم نبود همش همراه مامان و بابام بودم بخاطر شغلش من یه شهر دیگه بودم همسرم یه شهر دیگه
روزی که دخترم دنیا آمد مرخصی نیمه دوم عید بود و نوبت همسرم میشد وقتی فهمیده بود بچه دنیا آمده آنچنان تند رانندگی کرده بود همکاراش فکر میکردن بخاطر حرفهای اونهاست که جو گرفته و ... نمیدونستن بچه اش دنیا آمده 😊
روزی که دخترم دنیا آمد مرخصی نیمه دوم عید بود و نوبت همسرم میشد وقتی فهمیده بود بچه دنیا آمده آنچنان تند رانندگی کرده بود همکاراش فکر میکردن بخاطر حرفهای اونهاست که جو گرفته و ... نمیدونستن بچه اش دنیا آمده 😊
0
27 روز قبل
مهسا گلی
چقدر جالب و هیجان انگیز و خاطره انگیز 😍😍
0
27 روز قبل
مهسا گلی
زایمان دومم تا وقتی مرخص شدم همه من رو بخاطر گریه هام و صبری که داشتم و ۶ سانت باز شده بودم میشناختن ماما هاهم بخاطر گفتن واژنم خیلی درد میکنه میشناختن 😉😅😅
0
27 روز قبل
fatemeh Ranjbar
😂😂دیگه چی بگه طفلک
0
27 روز قبل
مهسا گلی
😅😅دقیقا بقول خودش خب خانوم کمتر دلبری کن😍
0
27 روز قبل
مهسا گلی
ولی واقعا بقول بانو جان بی عاریم با وجود همه این اتفاقات و هر بار گفتن دیگه بچه نمیخوام حتی موقع که بچه سومم سقط شد گفتم دیگه بچه نمیخوام امااااا خیلیییی دلم بچه میخوااااد 😎😉
0
27 روز قبل
مهسا گلی
موقع زایمان دخترم وزنش کم بود مثل سزارین یک شبانه روز داخل بیمارستان نگه داشتنمون من از شدت ویار هیچی نمیتونم بخورم موقع بارداری فقط تهوع و بالا آوردن
دخترم ۲۴۰۰ بود بخاطر ۱۰۰گرم حتی آزمایش کف پا هم سه بار گرفتن
یه خانم بود زایمان هفتمش بود میترسید فکرش بکن ۶تا بچه داشت و همه هم طبیعی اونوقت برای این هفتمی میترسید میگفت اشتباه کردم دیگه بچه نمیخوام گفتم برای ۶ تا دیگه هم همین میگفتی خندید بعد گفتم خب هنوز تا ۷ تای دیگه جا داری
بلوچ های اهل سنت استان ما جلوگیری رو گناه میدونن گفتم خب اینجور مادر داغون میشه جالب که همسراشون هم دوتا سه تا زن دارن از هر کدوم هم چندتا بچه نمیدونم خرج و آینده شون و تربیتشون از کجا تامین میکنن
حتی مورد بود پدر نمیدونسته این بچه اش و مال کدوم زنش هست بخاطر تصادف آمده بود
دخترم ۲۴۰۰ بود بخاطر ۱۰۰گرم حتی آزمایش کف پا هم سه بار گرفتن
یه خانم بود زایمان هفتمش بود میترسید فکرش بکن ۶تا بچه داشت و همه هم طبیعی اونوقت برای این هفتمی میترسید میگفت اشتباه کردم دیگه بچه نمیخوام گفتم برای ۶ تا دیگه هم همین میگفتی خندید بعد گفتم خب هنوز تا ۷ تای دیگه جا داری
بلوچ های اهل سنت استان ما جلوگیری رو گناه میدونن گفتم خب اینجور مادر داغون میشه جالب که همسراشون هم دوتا سه تا زن دارن از هر کدوم هم چندتا بچه نمیدونم خرج و آینده شون و تربیتشون از کجا تامین میکنن
حتی مورد بود پدر نمیدونسته این بچه اش و مال کدوم زنش هست بخاطر تصادف آمده بود
0
27 روز قبل
راحیل♥️🤍 چ
سلام گلم اون مال قدیما بوده اهل سنت چند تا زن و بچه داشتن
الان شوهره یکیو اشتباهی نگاه کنه رحم الله الفاتحه س
دو سه تا بچه هم بیشتر نمیارن خرج و مخارج وآینده بچه از کجا بیارن
این خانمی هم که شما دیدید تو قدیم جا مونده
جلوگیری گناه هست الکی یه حرفی زدن
گناه اونه بچه بیاری نتونی از پسش بر بیایی
الان شوهره یکیو اشتباهی نگاه کنه رحم الله الفاتحه س
دو سه تا بچه هم بیشتر نمیارن خرج و مخارج وآینده بچه از کجا بیارن
این خانمی هم که شما دیدید تو قدیم جا مونده
جلوگیری گناه هست الکی یه حرفی زدن
گناه اونه بچه بیاری نتونی از پسش بر بیایی
0
26 روز قبل
fahim m
اگ خواستی طبیعی بیاری موقع زایمان بگو برات خوب بدوزه
0
26 روز قبل
سارا بانو
اره میگم
0
26 روز قبل
سارا بانو
امیدوارم لنسری خوب باشه اذیت نشم
0
26 روز قبل
راحیل♥️🤍 چ
کاشکی زایمان طبیعی درد نداشت چقدرخوب میشد زرتی بچه میپرید بیرون😂
1
26 روز قبل
بانو بزرگی
😂😂😂😂چه سورپرایز قشنگی😍
کلی اونموقع که کیک آورد باید یه جیغ میزدی و میگفتی سورپرایز😂😂😂😂😂
کلی اونموقع که کیک آورد باید یه جیغ میزدی و میگفتی سورپرایز😂😂😂😂😂
0
26 روز قبل
بانو بزرگی
ولی*
0
26 روز قبل
بانو بزرگی
مگه سُک سُکِ😂😂😂😂
0
26 روز قبل
بانو بزرگی
این طبیعت آدمیزاده که هیچ براش عبرت نمیشه😂
0
26 روز قبل
راحیل♥️🤍 چ
کاشکی بود بانو جان
از الان استرسشو دارم😂
از الان استرسشو دارم😂
0
26 روز قبل
بانو بزرگی
طبیعی هستی؟
0
26 روز قبل
بانو بزرگی
من بارداری اولم ۳۲خفته و ۳ روز رفتم سونو گفت همه چی عالیه و طبیعی هستی
همون روز رفتم دکتر کشیک سونو رو ببینه خانومارو دیدم جیغ میزدن
یه استرسی گرفتم 😂😂
فشارمو چک کردن شانس گفتن ۱۸ و ختم بارداری روز بعد دخترم با وزن ۱۸۰۰ گرم با زایمان سزارین دنیا اومد😂😂😂😂و این گونه شد زایمانا من سزارینی شدن😂😂😂😂
یعنی هیچ جوره زایمان طبیعی رو در خودم نمیدیدم
همون روز رفتم دکتر کشیک سونو رو ببینه خانومارو دیدم جیغ میزدن
یه استرسی گرفتم 😂😂
فشارمو چک کردن شانس گفتن ۱۸ و ختم بارداری روز بعد دخترم با وزن ۱۸۰۰ گرم با زایمان سزارین دنیا اومد😂😂😂😂و این گونه شد زایمانا من سزارینی شدن😂😂😂😂
یعنی هیچ جوره زایمان طبیعی رو در خودم نمیدیدم
1
26 روز قبل
راحیل♥️🤍 چ
آره
0
26 روز قبل
راحیل♥️🤍 چ
وای😂😂
0
26 روز قبل
مهسا گلی
دقیقا راحیل جان تعداد بچه مهم نیست مهم تربیت و از پس خرج و مخارج در بیای مخصوصا وضعیت اقتصادی الان
ولی خیلی خیلی دیدیم که آقا حداقل دوتا زن داشت یکی مشتری مادر شوهرم بود تمام صورتش بخاطر بارداری و زایمان کمبود ویتامین لکه شده بود میگفت اگه بچه نیارم شوهرم میره یه زن دیگه میگیره و... درحالی که ۵ تا بچه داشت
خداکنه اینطور که شما میگی بشه واقعا برای یه زن خیلی سخته هوو داشته باشه
میگن یه زن میتونه شوهرش توی گور ببینه ولی کنار یه زن دیگه نمیتونه ببینه و...
ولی خیلی خیلی دیدیم که آقا حداقل دوتا زن داشت یکی مشتری مادر شوهرم بود تمام صورتش بخاطر بارداری و زایمان کمبود ویتامین لکه شده بود میگفت اگه بچه نیارم شوهرم میره یه زن دیگه میگیره و... درحالی که ۵ تا بچه داشت
خداکنه اینطور که شما میگی بشه واقعا برای یه زن خیلی سخته هوو داشته باشه
میگن یه زن میتونه شوهرش توی گور ببینه ولی کنار یه زن دیگه نمیتونه ببینه و...
0
26 روز قبل
مهسا گلی
اصلاااااا😉😅😅
0
26 روز قبل
مهسا گلی
چه جالب و یهویی😂😂😍😍
1
26 روز قبل
مهسا گلی
توکلت به خدا باشه عزیزم انشاالله
که خیر بسلامتی بارداری میگذرونی و سالم و سلامت نی نی جون رو بغل میگیری مامان جونش❤💖😍
که خیر بسلامتی بارداری میگذرونی و سالم و سلامت نی نی جون رو بغل میگیری مامان جونش❤💖😍
0
26 روز قبل
راحیل♥️🤍 چ
فدات گلم ❤️
0
26 روز قبل
بانو بزرگی
بارداری های من جز عجایبن🤣🤣🤣
0
26 روز قبل
بانو بزرگی
اره استرس داشت و ترس ولی پایانش خوش بود🤣🤣😍😍
0
26 روز قبل
بانو بزرگی
🤪🤣
سوالات مشابه
- یه سوال ذوقی، برای ثبت خاطره های نی نی تون چه ایده هایی دارین ؟
- چالش رمانتیک ترین کاری ک شوهراتون وسط دعوا کردن چی بوده😁😊
- دختراخبربارداریتون تودوران نامزدی روچطوربه بقیه دادید😍
- سلام دوستان خوبم خوبین
- زایمان به روش اپیدورال
- زایمان طبیعی بعد از استراحت مطلق
- زایمان طبیعی بعد لاپراسکوپی فیبروم
- چیکار کنم زایمان طبیعی راحت تری داشته باشم؟
- تجربه زایمان در بیمارستان اردیبهشت شیراز
- سلام بالاخره منم زایمان کردم با سن بارداری 39 هفته کامل