Ooma
پرسش (1404/05/07):

دوستان عزیزم ک تو پروسه ای وی اف هستید یا ازش عبور کردید میشه بیاید

سلام دوستان
شاید خیلی هاتون میدونید شرایط منو...
مشکلی ک الان دارم اینه ک هیچ جوره ذهنم آروم نمیشه
ینی شاید در شبانه روز یک دو ساعت آرومم ، ولی کوچکترین چیزی دوباره درگیرم می‌کنه و هزار جور فکر و خیال میاد تو ذهنم
بیشتر از خودم همسرم و دارم اذیت میکنم
خیلی اذیتم
نمی‌دونم چ کار کنم

همش با خودم میگم این همه آدم ک ده سال دوازده سال درگیر بودن چجوری طاقت آوردن ؟
چجوری روزاشونو گذروندن؟
چجوری تونستن زندگی شونو با آرامش پیش ببرن؟

هی میریم پیش یک دکتر با هم تصمیم میگیریم طبق نظرش پیش بریم ...بلافاصله بعدش باز ذهنم درگیر فلان آزمایش و فلان چیز دیگه میشه استرس میگیرم میگم نکنه دارم اشتباه میکنم نکنه فلان...باید نظر فلان دکتر دیگه رو هم ببینم چی میگه

الان میگم کاش پارسال عجله نمیکردم میذاشتم اصلاح سبک میکردم بعد میرفتم تو سیکل ک اونقدر تخمکام کم نباشه
ولی همین الان دوباره همش می‌خوام همون اشتباه پارسالمو تکرار کنم
باز میگم دوباره برم تو سیکل هر جور شده نکنه زمانو از دست بدم نکنه تا چند ماه دیگه ازمایشامون بدتر بشه

دیوانه شدم
ی لحظه آرامش و تمرکز ندارم

خانوادم بهم میگن اینجوری فقط داری خودتو لحظه های قشنگ زندگی تو از بین میبری
و واقعا هم همینه
ولی انگار هیچ کنترلی دیگه رو افکارم ندارم
حتی وقتی میخوابم مغزم انگار بیداره و داره هزار تا مسأله جور می‌کنه و حل می‌کنه برا خودش

میشه از تجربه هاتون بهم بگید ؟ شما چطوری صبوری میکردید ؟
چجوری ذهن تونو کنترل میکردید

امروز بعدازظهر اومدم ی کم بخوابم تا چشمام رفت رو هم یکی بهم گفت دیدی fsh شوهرت رفته بالا ؟ اگه الان نرفتی و تا شش ماه بعد شرایطش بدتر شد چی

بعدش پریدم از خواب و شروع کردم سرچ کردن تو اینترنت ک چ کار کنم fsh بیاد پایین
رسیدم ب سایت دکتر صفری نژاد
دیدم ویزیت آنلاین داره
پونصد تومن پول ویزیت آنلاین دادم واقعا نمی‌دونم چرا
نمی‌دونم میخواستم چی ازش بشنوم ک از بقیه دکترا نشنیدم
اونم برداشت گفت چقد زمانتونو از دست دادید و سنتون بالا رفته و تنها راه تون نمونه برداریه
نه ب واریکوسل ربط داره نه ب بیضه نزول نکرده ربط داره و...باوری با یک چهارم یک بیضه هم می‌تونه اتفاق بیفته

منم برداشتم ب شوهرم زنگ زدم گفتم این دکتره میگه عمل واریکوسل فایده نداره و نهایت باید همزمان با نمونه‌ برداری انجام بشه

شوهرم چنان ب هم ریخت از حرفم...😞 میگه چرا پونصد هزار تومان پول دادی ک حرفایی ک همه دکترا تا حالا زدن رو تحویل بگیری
چرا وقتی با هم میشینیم ی تصمیم میگیریم باز میزنی زیرش و میری سراغ ی چیز دیگه 😥
دقیقا منم همینم
ب روزای عقدم فکر میکنم
ب روزایی ک نمی‌دونستم ناباروری داریم
چقد خوش بودیم ...

همش ب خودم میگم ی عمر حسرت میخوردی چرا شوهر دلخواهتو پیدا نکردی و فرصت لحظه های شیرین کنار خانواده تو از دست دادی
حالا هم ک شوهر ب این خوبی داری ب خاطر بچه داری همه چی رو خراب می‌کنی ....😞
شوهرم بهم گفته بود اگه پریود شدی تا قبل سفر و تونستی بری دکتر اوکی
اگه نشد نشد
نمیریم می‌ذاریم چند ماه بعد

بهش قول دادم ک هر چی پیش اومد تسلیم باشم
ولی وقتی تو خونه تنها میشم این فکرا مثه خوره منو میخوره
شاید من چون شوهرم زیاد همراهی نمیکنه راحت تر کنار اومدم.
حتی بهش میگم اگه مجبور شیم اهدایی بگیریم چی؟ میگه خب بگیریم
میگم اگه اونم نشه چی؟ میگه میریم از پرورشگاه بچه میگیریم
میگم اگه اونم ندن چی؟ میگه خب ندن، خدا اینطور خواسته دیگه ما چیکاره ایم

انقد این حرفارو باهم تکرار کردیم ک منم رها کردم
یه مدت ب جای این فکرو خیالا ، شکرگذاری کن
به داشته هات فکر کن و خدارو بابت تک تک داشته های زندگیت شکر کن، انقدر حالت خوب میشه ک خودتم باورت نمیشه
پریود شدی؟
شوهر منم این حرفا رو میزنه
میگه هر چی خواست خدا باشه ما باید ب همون راضی باشیم

کلا شوهرم خیییلی آروم تره
همیشه میگه حسبنا الله و نعم الوکیل...
نه نشدم
۳۶ سیکلم بودم امروز
در شبانه روز چند ساعتیش رو ب این حال شکرگزاری ام خیلی عمیق
ولی بعد یهو ب هم میریزم
خب پس تو هم مث شوهرت ب خدا توکل و اعتماد کن، ب خود خدا قسم ک انقد قشنگ برات میچینه
من گاهی بی طاقتی میکنم ولی وقتی یادم میاد وقتایی ک صبر کردم و ب خودش اعتماد کردم بهترینو بهم داده دلم آروم میگیره
می‌دونم کلا ایمانم خیلی ضعیف شده
چند ساله
از وقتی با سختی های غیر قابل پیش بینی تو زندگیم مواجه شدم
بیشتر طول سیکلت چند روزه بود تا حالا؟
چند وقته اقدامی؟
منم ایمانم ضعیف شده متاسفانه، ولی خود خدا باید کمک کنه ک از این امتحانش سربلند بیرون بیایم
رفتم تقویم پریودمو نگاه کردم
پارسال ی بار چهل روز شده بوده سیکلم
ولی خب معمولش ۳۲-۳۴ بود
من از تو عقدم جلوگیری نداشتم تقریبا میشه سه سال
بی بی چک نزدی؟
نه بابا بی بی چک چرا
وقتی آزمایش شوهرم مثه قبله
انشاالله ک زودتر خدا دلتو شاد کنه، من ۴ سال بعد عروسیم اقدام شروع کردم، الان ۳۴ سالمه
مگه آزمایش شوهرمن خوب بود ک من باردار شدم؟
چقد صبورید واقعا
من اینقدر ک همیشه ذهنم درگیر بچه بوده از تو همون عقد دغدغه م بود

پارسال تو مطب دکتر ی خانمی بود برا تعیین جنسیت اومده بود می‌گفت من بعد پنج سال دخترمو باردار شدم حالا هم بعد پنج سال اومدم برای پسر بعد تو بعد دو سه سال اینقدر بی طاقت شدی
آخه شوهر شما اسپرم نرمالش صفر ک نبوده

با همه اینا منم هر ماه ب معجزه های خدا فکر میکنم ولی خب دیر یا زود پریود میشم و ضایع میشم
بعضی وقتا چشمامو می‌بندم ب روزایی فکر میکنم ک فکر میکردم هیچ وقت نمیتونم با کسی ک دوست دارم ازدواج کنم ولی دقیقا تو اوج ناامیدیم خدا شوهرمو برام فرستاد

میگم شاید بازم همینطوری بشه شاید ی روزی بیاد ک ما هم بچه داشته باشیم ...
اتفاقا صفره
سلام عزیزم
اینقدر فکر منفی نکن میدونم سخته چون دارم خودمم میگذرونم اما تا میتونی خودتو سرگرم کاری بکن
فکرت مثبت باش که زودتر به نتیجه برسی
چرا بچه دار نشی اینقدر علم پیشرفت کرده مطمئن باش شما هم بچه دار میشی و دلت شاد میشه
هر موقع خیلی ناراحت بودی اگه اهل نماز و قرآن هستی شروع کن بخوندن دلت آروم میگیرید و...
یکی از فامیل نزدیک من اونم شوهرش اسپرمش یک بوده یا صفر چندین سال درگیر بودن شوهرش عمل کرد
یک بار اصفهان انتقال داد( ای وی اف) نگرفت بعد رفت یزد گرفت امسال باز اقدام کرده
از دکتر تو یزد و انتقالش خیلی راضی بود
بااینکه دکتر اصفهانش هم عالیه اما خوب مرکزی که رفته بوده برا انتقال کارشون خوب نبوده

دقیقا همین اتفاق برات میفته، خدا میگه تو صبر کن من بهترینو میخوام بهت بدم
انشاالله همگی زودتر دامن تو سبز بشه
دلتون شاد بشه🥺🥰
چی بگم
فکر نمیکنم برا من اینجوری باشه
احتمالا اثر داروهای تخمک کشی خرداده
هورمونها ب هم ریخته یا شاید هم کیسته نمی‌دونم
دیگه تا چهل روز هم بوده سیکلم شاید این دفعه هم همین باشه
من دیگه ب علم و اینا کاری ندارم
درسته پیشرفت کرده ولی باید خدا بخواد فقط
انشالله ک برای همه ماها هم بخواد
انشالله
اینکه بله قطعا خدا هم باید بخواد
انشاالله عزیزم
من برا درمانم رفته بودم آزمایشگاه اتفاقا دکتر هم می‌گفت ما کاره ای نیستیم تا خدا باید بخواد و....
سلام قربونت برم .. فقط اینو میگم عزیزدلم هرچی بیشتر بهش فکر کنی بیشتر عذاب میبینی کلا روحو روانتو اذیت میکنی کل بدنت حتی بهم میریزه میدونم خیلی سخته .. ولی اینو ب خودت بگووو شد شد نشد دوباره از اول شروع میکنیم ناامید نشو در بیخیالترین حالت حامله میشی و همه چی اوکه میشه
سوره حمد رو زیاد بخون اروم میشی .. اینو باید قبول کنیم تا خدا نخواد برگی از درخت نمیفته هرچقدرم علم پیشرفت کنه .. خیلی سخته میدونم فدای ت بشم
خدا کنه واقعا از ته دلشون بگن...
ممنونم دوستان عزیزم
الحمدلله از دیشب ک با شما حرف زدم آرومم...
انشالله ک بتونم ب اون آرامش و تسلیم واقعی برسم ...
ممنونم خدیجه جان
انشالله شما هم ب سلامتی نی نی تو بغل کنی
برای ما هم دعا کنی...🩵
سلام عزیزم درکت می کنم واقعا سخته
من خودم دقیقا ۴ سال تو مسیر آی وی اف بودم
ولی بهت توصیه میکنم تا استرس رو از خودت دور نکنی فایده نداره سخته ولی بعنوان یه مسیر زندگیت باید قبولش کنی و مطمئن باش نتیجه میگیری اما اول از همه با خودت کنار بیا آرامش داشته باش خودت و همسرت در کنار هم پذیرای یک مسیر و یک هدف مشترک بشین خوب خودتو تقویت کنین حالا با ورزش اصلاح سبک دارو و هرچیزی ک حالتونو خوب میکنه بعد دکتر خوب پیدا کن و با اعتماد بهش ادامه مسیر رو برو
عزیزجان درکت میکنم
فقط صبوری لازمه و استرس نداشته باشی
من سه دفعه طبیعی باردار شدم
و ممکن بود بازم بشم ولی سقط شد
خودم تصمیم گرفتم ک ای وی اف کنم
خیلی طاقت فرسا بود ولی ناامیدی برام معنا نداشت و دفعه اول مثبت شد
نگران نباش اصلا
حتما قشنگم .. ان شاالله قابل باشم دعا گوتون باشم
درسته
قدم اول پذیرشه
اینکه بالاخره این هم تقدیر ماست و مسیر زندگی ماست...

ی ویزیت آنلاین با دکترم گرفتم ک ببینم نظرش چیه

ولی فک کنم آخرش مجبور میشیم بذاریم همون چند ماه بعد
هر چی فکر میکنم از نظر مالی نمی‌تونیم هزینه ها رو جور کنیم فعلا...

مگه اینکه دکتر بگه با توجه ب شرایط جسمیم‌ باید هر طور شده زودتر انجام بشه
الحمدلله ک نتیجه گرفتین
انشالله ک همه ماها هم نتیجه بگیریم و از تجربه و نتیجه شیرین صبر کردن مون برا بقیه تعریف کنیم...
توکل کن بخدا
مطمئنم وقتی که انتظارشو نداری خدا سورپرایزت میکنه🥰🥰
پیش کدوم دکتر رفتی؟
آخرین بار فک کنم کلینیک ارمغان بودی درسته
انشالله 🥰
آره دیگر رفتم پیش خادم و کلینیک ارمغان
هم ب نظرم روند دارویی ک برام در نظر گرفتن جالب نبود
هم ارمغان کلا زدن داغونمون کردن

از قبلش قرار بود همزمان با عمل من شوهرمو هم تسه کنن
ولی اصرار که نه اول باید نمونه بده
بعدش هم جنین شناسی شون گفتن ک همین اسپرمای تو آزمایش خوبه با همینا لقاح رو انجام میدیم
حالا ما هم باورمون نمیشد چون خودشون همیشه تو برگه آزمایش مینوشتن با اسپرمای آزمایش میکرواینجشکن توصیه نمیشه
ولی روز عمل اونقدر با اطمینان حرف زدن ما فکر کردیم معجزه شده ، گفتن اسپرم متحرک با مورفولوژی نرمال وجود داشته تو نمونه آزمایش

ولی بعد ک رفتم کارت جنین و بگیرم گفتن فقط یکی تشکیل شده ک بلاست نشده و فریز هم نشده
چون یکی از اقوام نزدیک مون دفعه اول پیش همین خادم و ارمغان نتیجه گرفته بودن شوهرم می‌گفت بریم همینجا
اونم ک اینطوری شد

اینقدر ازشون بدم اومد دیگه یک راست رفتم پیش متین عطاران
دکتر شوهرم هم رفتیم پیش آذری پور

عطاران بهم گفت اگه بخوام شهریور دوباره تخمک کشی بشم باید مرداد پیش درمان برام شروع کنه
نمی‌دونم دقیقا منظورش چیه

هفته پیش مشهد بودم رفتم کلینیک ولی چون پریود نبودم قبولم نکردن
حالا هم ک بازم نشدم و نتونستم برم
درخواست ویزیت آنلاین دادم ببینم داروهاش جوری هست ک بتونم تو سفر اربعین استفاده کنم یا نه

اگه شرایط اوکی شد ک دوباره شهریور میریم
اگه نشد هم احتمالا پنج شش ماه بعد جور بشه

هر چند نگرانم ک تا اون موقع وضعمون بدتر نشه
ولی خب دیگه تصمیم گرفتم رهاش کنم ببینم هر چی پیش میاد

ب قول دوستمون ک دیشب اینجا بهم گفتن باید رها کنم تا جور بشه و درست بشه ...
ب خدا گفتم خودت کارامونو جور کن
دارم سعی میکنم ارامشمو حفظ کنم و نذارم این وسواس های فکری مغزمو بخوره 😞
برای شما پیش درمان چی داده بود عطاران؟
یکی از خانم های اوما گفتن از یک ماه قبل تخمک کشی سینا فکت و هورمون رشد میزدن
کار خوبی کردی انشالله نتیجه میگیری
من دو ماه قبلش اوابوست داد بهم
بعد تخمک کشی هم ک چون آندومتریوز داشتم آمپول زولادکس داد تا سه ماه بعد برای انتقال رفتم زمان انتقال هم چون قبلا منفی بود یه سرم اینترالیپید و یه قرص برای ایمنی و فرتیل سیم داد
حالا این دو سه ماهی که به خودت فرصت دادی رعایت تغذیه رو کن هم خودت هم شوهرت سعی کن تقویت کنید خودتون رو حتما نتیجه میگیرین
پیش درمان هرکسی با شرایطی ک داره حتما فرق میکنه همون ویزیت آنلاین همه آزمایشات رو بفرست معمولا حضور ذهن خوبی درخصوص بیماراش داره و کامل توضیح میده
ب من اوابوست نداد 😢
اووژن داد گفت بهتره
توکل ب خدا
سوالامو و آزمایشات رو فرستادم ببینم چی میگن
اگر گفته اون بهتره که خوبه
تو هر کاری از دستت برمیاد انجام میدی توکل بخدا بقیش رو خودش درست میکنه
ممنونم عزیزم
محتاج دعای شما دوستان گلم هستم
دوستان عزیزم
پریود شدم امروز
دکترم گفت باید حتما سونو بشم تا بتونن داروهای هورمونی رو برام شروع کنن برا همین فعلا فقط مکملا رو ادامه بدم
با این حساب فکر میکنم نمیتونم ماه بعد وارد سیکل مجدد بشم

خواهش میکنم برام دعا کنید ک انشاالله بهترین مسیر برامون پیش بیاد و اگه چند ماه بعد تونستم وارد سیکل بشم تا اون موقع وضعیت مون بهتر شده باشه نه بدتر 😥😢
رقیه جون اینجا هستی؟
عکس پروندمو برا دکترم فرستادم میگه من آزمایش amh رو قبول ندارم
گزارشی ک از سونو تو پروندت نوشتم شرایط تخمدانت خوب نیست و هم تخمکها مشکل دارن هم اسپرم
گفتن معلوم نیست تا چند ماه دیگه وضعیت چطور بشه شاید دیگه اصلا تو پانکچر بعدی تخمک نداشته باشم

میگه دکتر همسرم تو نامه نوشته آتروفی ک یعنی بافت داره از بین می‌ره 😞

الان تو راهم دارم میرم سفر
ولی نمیتونم با هیچکی حرف بزنم
با اینکه ظاهراً دکتر حرفای جدیدی نزده ولی هر بار این چیزا رو می‌شنوم ب هم میریزم

خودم می‌دونم ک وضع جسمی خوبی ندارم
خیلی لاغرتر از قبلم شدم . الآنم ک تو سفر مکملا رو نمیتونم بخورم

نمی‌دونم چی میشه
احساس میکنم دیگه نه خودم نه شوهرم صبر و تحمل قبلو نداریم
خصوصا شوهرم 😔
واقعا دیگه خسته م

دیشب ی گوشه ای گیر آوردم ی دل سیر برا خودم گریه کردم
از اینکه دیگه بتونم بچه خودمو داشته باشم دل کندم ...😞
عزیزم
الهی دورت بگردم،
دردتو با تموم وجودم میفهمم و درک میکنم😔

داری جایی میری ک هیچ دعایی بدون اجابت نمیمونه،
انشاالله خود امام حسین به حق علی اصغرش حاجت روا برمیگردونتت
معصومه جان حتی اگه دکترا گفتن اهدایی بگیرین مخالفت نکن،
میدونم سخته، خیلی سخته،
ولی مهم اینه که خودت به دنیا میاریش و بچه واقعی خودت میشه
یه چی بگم
منم جدیدا خیلی نگران آتروفی همسرم هستم😔
تو رو خدا معصومه برا منم دعا کن😔
😭😭
آخه چجوری
می‌دونی داشتم با خودم فکر میکردم وقتی من خودم هیچ وقت دلیل بودنم تو این دنیا رو نفهمیدم وقتی تمام دوره نوجوونی و حوونیم در حال جر و بحث با مامانم بودم ک چرا منو ب دنیایی آورده ک جز رنج چیزی برام نداشته، چجوری می‌خوام جواب همه این سوالا رو ب بچه ای ک از خودم هم نیست بدم

بحث محرم نامحرم بودنش
بحث شباهتش ب خودمون ک باید هر روز ب همه جواب بدی بچه شبیه کی شده
خصوصا اینکه ما ب لحاظ جثه و فیزیک مون طوری ایم ک اصلا کم یابیم تو این دنیا
بعد یهو اون بچه ب بلوغ برسه هیکلش بشه دو سه برابر ما
نمیگن این چرا اینجوری شده
همین
ب غیر بحث بچه دار شدن از دیروزه دارم ب این فکر میکنم ک این قضیه تا کجا میخواد پیش بره

نکنه کلا سلامتی شو ب خطر بندازه
چشم
هر چند ک راستش فکر میکنم دیگه دعاهام جوابی ندارن

تو مسیر هر جا رفتیم امامزاده هر چی ب خودم فشار آوردم نتونستم دیگه دعا کنم
از این همه بیهوده بودن دعاهام دیگه خسته شدم
راستش فقط دارم خودمو میکشونم
نمی‌دونم چجوری می‌خوام تا آخر سفرو بمونم و ادامه بدم

خیلی مسخره ست ولی من تو سفری ک همه با امید میرن و حالشون خوبه ، حالم بده و از دیروز فقط دارم با افکار خودکشی دست و پنجه نرم میکنم
خانواده شوهرم نوه زیاد دارن شاید براشون مهم نباشه
ولی خانواده من چی
داشتم فکر میکردم چرا باید امتحان بابای من این باشه ک اینقدر کم بچه داشته باشه و همون بچه های کمش هم نتونن بچه دار بشن و نسلش دیگه نتونه ادامه پیدا کنه
خدا خودش میگه من هیچ چیزی رو در این دنیا بیهوده نیافریدم.
پس بی دلیل ب دنیا نیومدی و دیگه از این حرفا ن ب کسی بگو ن ب خودت.

بعدشم میتونی از جنین شناس بخوای از نظر ژنتیکی بررسی کنه ک بیشترین شباهت رو بهتون داشته باشه.
و اینکه من خوندم ک جنین چون از نظر خونی با مادر ارتبلط داره خیلی از ویژگی های اونو ب ارث میبره و یه جورایی تغییر ژنتیکی رخ میده.
بعدشم خیلیا هستن ک بچه هاشون شبیه پدر و مادر نیستن

از نظر محرم بودنم من پرسیدم محرم میشه نگران نباش.

البته انشاالله کار ب اونجا نمیکشه و از خودتون جنین تشکیل میشه
هی ب خودم امیدواری میدم میگم نه شاید این دفعه دوباره رفتیم و جنین برامون تشکیل شاید با همون جنین های کم مثبت شدم
ولی ته ته ناخوداگاهم دارم با پذیرش واقعیت دست و پنجه نرم میکنم...
باور میکنی منم چند روزه بهش قکر میکنم؟
میگم نکنه واقعا مشکل خاصی براشون پیش بیاد😔
با خودمون شاید محرم بشه
ولی با بقیه فامیل نه
با پدربزرگ مادربزرگ عمو و دایی 😔
خدا خودش میدونه
همه چی از جایی ک فکر میکنی تموم شده ،شروع میشه
هی با خودم میگم اگه این دفعه هم رفتم و نشد
برا اسپرم‌های فریزی ک همسرم تو تهران داره تخمک اهدایی بگیرم 😞
خودکشی برا چی؟
مگه ازدواج کردی ک بچه داری؟
یا ازدواج کردی ک با همسرت عشق رو تجربه کنی، خوشبختی رو تجربه کنی؟
انقد ناامید نباش،
انقد سخت نگیر،
زندگی هنوز قشنگیاشو داره،
فقط کافیه جور دیگه ای نگاه کنی
من خیلی با مسأله هویت درگیر بودم همه سالهای عمرم
و وقتی بخوام برم سراغ اهدایی چ تخمکش چ‌جنینش ، دیگه تو مسأله هویت هیچ حرفی ندارم با اون بچه بزنم
بگم از کجا اومده پدر و مادرش کی آن

بگم من تو رو خریدم ؟ 😭
خانواده منم نوه ندارن
تازه خانواده شوهرمم نوه کم دارن و براشون بچه داشتن ما مهمه

ولی واقعا این دست ما نیست

مگه ما دلمون میخواد ک اینطور باشیم؟
می‌دونم
همه این حرفا رو ب خودم میگم
هیچ وقت نمی‌تونستم شوهری با این حجم محبت و عشق و شباهت فکری و اعتقادی و شخصیتی ب خودم پیدا کنم

ولی می‌دونی چیه
من عادت کرده بودم ک تو زندگیم تلاش کنم و بجنگیم و مبارزه کنم تا ب آرزوهام برسم
و همیشه می‌رسیدم
ولی وقتی همه تلاشمو کردم ک حال مامانمو خوب کنم و نشد و از دستم رفت ، وقتی همه تلاشمو کردم ک بتونیم بچه دار بشیم ولی نشد
احساس ناقص بودن میکنم احساس سرخوردگی

برا همینه ک دیگه نمیتونم این دنیا رو با وجود همه قشنگیاش تحمل کنم
باید هم امیدوار باشی هم خودتو آماده کنی ک ممکنه مسیر طوری ک دلت میخواد پیش نره.

معصومه اولین باری ک دکتر بهم گفت برو اهدایی بگیر حال خیلی خیلی بدی داشتم،
کم کم با گذشت زمان و شنیدن این جمله از دکترای مختلف باعث شد این مسئله برام حل شه.
طوریکه آخرین سری ک رفتم دکتر خودم بهش گفتم میخوام اهدایی بگیرم
جمله ای ک باورم نمیشد بگیه روزی ب زبون بیارم ولی لااقل بین بد و بدتر ، انتخابم بد هست
چرا محرم نیس؟
مگه ب بچه شیر نمیدی؟ هرکی ک محرم تو و همسرت هست محرم بچه هم میشه
بهش فکر کن و تصمیم عاقلانه و درست رو بگیر، الان وقت تصمیم گیری احساسی نیست
تو باید باید با این مسئله کنار بیای ک اون بچه، بچه خودت و همسرته ، نه بچه هیچکس دیگه.
تا ب این پذیرش نرسیدی نرو سراغش وگرنه اینکارو نکنی بهتره
خدا مادرتو رحمت کنه
خدا تو و همسرتو برا هم نگه داره

معصومه ما خدا نیستیم ک هرچی بخوایم بشه.
ما آدمیم با همه ناتوانی ها و نقص ها و کمبودها

حضرت محمد مگه پیامبر خدا نبود؟
۴ تا پسر داشت که همشون فوت کردن و در نهایت خدا حضرت زهرا رو بهشون عطا کرد.
پس ایشونم باید ناامید میشدن؟

امام رضا در سن ۵۰ سالگی پدر شدن، ایشونم باید از خدا دست میکشیدن؟

و خیلی مثالهای اینجوری وجود داره
آره
آخر آخرش ب اون پذیرش میرسه آدم

من الان یکی از اقوام نزدیک خودم تخمک اهدایی گرفت
با اینکه همه این حرفایی ک من میزدم میزد
ولی الان همه مون خیلی این بچه رو دوستش داریم اصلا احساس نمی‌کنیم از خانواده خودمون نیست
جالبه ک واقعا داره شبیه خودشم میشه
اما جنین اهدایی شرایطش با تخمک اهدایی فرق داره

هر چند ک انگار خودمم دارم کم کم ب پذیرش این قضیه میرسم
برا خانواده من چرا
اونم اگه شیر داشته باشم
ولی برا خانواده همسرم نه
می‌دونی مسأله اینه ک روز ب روز دارم خسته تر و فرسوده تر از قبل میشم
رابطه م با همه انگار داره خراب میشه

حتی داشتم فک میکردم شاید دیگه نتونم شاگردامو مثه قبل دوست داشته باشم
یکی از نزدیکان ما بچه از پرورشگاه گرفته.
الان پسرش ۲۱ ساله است.
شاید باورت نشه ولی برای ما هیچ فرقی با بقیه بچه های خانواده نداره، حتی ب قول خودت شبیه خانواده است.
خود بچه هم میدونه از پرورشگاه امده، ولی با قلبمون دوسش داریم و دوستمون داره


ضمنا لازم نیست کسی بدونه ک شما اهدایی گرفتین
کی اینو گفته؟
پرسیدی؟
با اینکه خانواده م دوست دارن ما بچه داشته باشیم ولی همش میگن خودت و همسرت برای ما مهمین. اینکه همیشه همون آدم پرانرژی و شاد قبل باشی
همونی ک همه مون دلمون ب خنده هاش گرمه...

باورت میشه من راجب این قضیه بچه دار نشدن حتی با بابام حرف زدم
بهشون گفتم دلم میسوزه ک شما ک اینقدر عاشق بچه این و همه خواهر برادراتون نوه دارن ، نوه ندارین و باید برین این همه عشق تونو خرج بچه های مردم کنید

بعد اون وقت بابام بهم میگن اگه خدا داد ، داد
نداد چ بهتر
تو این دوره زمونه ای ک تربیت بچه اینقدر سخت شده خدا رو شکر ک خدا بار چنین مسئولیت سنگینی رو از روی دوشتون برداشته
بچه داشتن خیلی قشنگه،
اما بچه نداشتن اونقدرام بد و زشت نیست
رها کن تا بتونی زندگی کنی
زندگیتو همینطور ک هست دوست داشته باش
داری بخاطر بچه از قشنگیهای زندگی دست میکشی؟
بعدا جواب خدارو چی میدی؟ مگه خودش نگفته ک من بهترین رو برای شما میخوام؟ شاید بهترین من و تو هم اینه
آخه حتی تخمک اهدایی هم فقط با شیر دادن ب خانواده زن محرم میشه

محرمیت فقط از همین دو راهه
یا شیر دادن
یا رابطه نسبی و سببی
تو از بچه نداشتن ناراحتی
ولی پدر و مادرت از غم بچشون دارن غصه میخورن.
شاد باش، همونی باش ک همیشه بودی، همونی باش ک دل پدر و مادرت میخواد
بخدا زندگی خیلی کوتاهه، محل گذره،
خیلی زود ماهم حکمت سرنوشتمون رو میفهمیم
احکام درست و دقیقش رو از مرجع تقلیدت بپرس.

لابد یه راهی وجود داره ک چنین موضوعی پذیرفته شده و داره اجرا میشه
خیلی برام عجیبه وقتایی ک مامانمو تو‌ خواب میبینم هیچ وقت راجب بچه باهام حرف نزده
جالبه میاد راحب دانش آموزام باهام حرف میزنه و نگرانی هاشو ابراز می‌کنه
ولی تو این موضوع انگار اصلا دغدغه ای نداره
از این قضیه حرص میخورم
فک میکنم برام دعا نمیکنه
اون روز قرآنو باز کردم یکی از ایه های سوره توبه اومد
همونی ک میگه اگر پسران تان و پدران تان و همسرانتان و اموال تان و...برای شما از جهاد برای خدا مهم ترند پس خودتان را برای عذاب آماده کنید...
برا همین میگم شاید اگه بچه نداشته باشم دلبستگی و تعلقی هم بدانیم دنیا نداشته باشم راحت بتونم دل بکنم و برم ...
ولی کاش لااقل باب جهادی هم برامون باز بشه ک خسر الدنیا و آلاخره نشیم
یادته هفته قبل تاپیک زدم و کلی گله کردم؟
آخر شبش یه تصادف کوچیک کردیم.

اونجا بود ک ب خدا گفتم غلط کردم، سلامتی مهمتره
شما چجوری تنهایی هاتو پر میکنی؟
من وقتایی ک همسرم سر کاره خیلی تنهام
وقتایی ک هست هم همش باید کنارش باشم
همش باید باهاش حرف بزنم
طاقت ندارم بهم بی توجهی کنه یا ب حرفام گوش نده

ب خدا اعتماد کنی کافیه
سعی کن دختر خوبی برای پدرت باشی، خواهر خوبی برای خواهر و برادرت همسر خوب ،معلم خوب، و بنده خوبی برای خدا
آره
برا ما هم پیش اومد
پارسال وقتی بعد از انتقال منفی م برگشتیم شهرمون

منم شنیدم ی بنده خدایی ک آزو بوده ب خاطر فشارای روحی ک بهش اومده تست سرطانش مثبت شده
از اونجا خیلی ترسیدم
ترسیدم سلامتی مونو ارز دست بدیم

ولی خب با همه این چیزا
این غم و رنج رهام نمیکنه
من زیاد تنها نمیمونم.
در طول هفته ک همسرم نیست میرم خونه پدرم
تا ظهر ک سرکارم، بعدشم اکثرا میخوابم تا غروب، یا میرم خرید، پیاده روی، یکم درس میخونم و ...

وقتایی هم ک همسرم هست ک کلا در اختیار اونم و باهم وقت میگذرونیم
من از خانوادم دورم
شاید اگه تو شهر خودمون بودم اینقدر سخت نمی‌گذشت
فقط سر کار رفتن بخشی از وقتمو پر می‌کنه
بقیه اوقاتی ک خونه هستم هم با اینکه کلی فعالیت برای انجام دادن دارم دل و دماغشو ندارم ک‌برم سراغ شون
استرس بدترین دشمن سلامتیه

غم ک هست تو دلمون ، ولی باید بذاریمش تو صندوقچه درشو ببندیم،
قرار نیس عالم و آدم تاوان غم مارو پس بدن
خب اشتباه میکنی دیگه، الان نشستی فکر و خیال کردی، غصه خوردی چی حل شد؟
جز اینکه روزای عمرت از دست رفت

روز قیامت جواب خدارو چی میخوای بدی، وقتی ازت میپرسه این چند سال چیکار کردی و چطور از فرصت زندگیت استفاده کردی؟
ممنونم عزیزم ک هستی🩵
چون شرایطمون شبیه همه تقریبا فک میکنم فقط شما درکم میکنی
با هیچ کس دیگه نمیتونم حرف بزنم ...
لطف داری ک بهم اعتماد کردی
هر وقت دلت خواست بیا حرف بزن
تاپیکو فعال میذارم
نمی‌دونم جواب خدا رو چی میدم
اول خدا جواب سوالای بی جواب منو بده ....😔
ضمنا واقعا واقعا خوش ب سعادتت ک داری میری کربلا
امام حسین خواستت
خدا موظف نیس ب ما جواب پس بده
اصلا شاید بگه دلم خواست ، اونوقت چی؟
وقتی پریودم نمیتونم برم زیارت
بعد چند سال ک میرم اینجوری
دفعه قبلم همین بودم
من فقط ۱ بار رفتم کربلا، شب رسیدیم رفتم زیارت و فرداش پریود شدم در کمال ناباوری، آرزوی یه زیارت دل درست ب دلم موند و برام شد حسرت

ولی اربعین فرق داره، مهم مسیریه ک میری، اونم سعادت میخواد ک تو داری ولی من هنوز نداشتم
همین دیگه
وقتی میبینم من هیچ نقش و کنترلی تو زندگیم ندارم و هر چی تلاش میکنم باز اون چیزی ک خدا دلش میخواد محقق میشه دیگه انگیزه ای برا تلاش و تغییر ندارم
فقط می‌خوام بشینم نگاه کنم ببینم کی این زندگی تموم میشه

از وقتی با چالشهای عجیب غریب زندگی م رو ب رو شدم فکر خودکشی رهام نکرده
وقتی مامانم بود هم همش مواظبم بود ک بلایی سر خودم نیارم
از وقتی ازدواج کردم شوهرم همش مواظبمه
ممنونتم🌸🩵🩵
عزیزم... انشالله ب زودی هم اربعین هم زیارت نصیبتون میشه...

آره هیچ وقت فک نمیکردم حتی ی بارم بتونم برم کربلا
هفده سالم ک بود ی رفیقی داشتم چند بار تا اون موقع رفته بود برداشت گفت چقد بی لیاقتین ک تو هفده سال ی بارم نرفتین اونقققدر دلم شکست ک حد نداشت
بعد اون یک سره کارم شده بود اشک و گریه ک چرا من تا حالا کربلا نرفتم
آخرش تو دانشحوییم قسمت شد رفتم
ولی خب هیچ کدوم زیارتامو نتونستم نگه دارم معمولا بعدش ک برگشتم گند زدم ب زندگیم 😞
از این همه منفی بودن فضای خودم دیگه خسته شدم بدم میاد

می‌دونم ک آدمای مثل منو دیگه هیچ کس دوست نداره
زندگی ب اندازه کافی خودش تلخ هست آدما خوششون نمیاد با ی آدم منفی اینطوری هم همکلام بشن

ولی خب چیزیه ک شدم
انگار دیگه زورم ب خودم نمی‌رسه
سلام منم مثل شماچتدبار تخمک کشی وانتقال های منفی داشتم ولی اومدم بگم اگه خدا بخواد میشه براش نشدن معنی نداره ا برادر زن برادرم ۹ سال ازدواج کرد بوده مرده ازو اسپرم بود طوری دکتر میگفت پیچ خوردگی بیضه داره زندکی اینا طوری شد زنش چندبارقهرکرد رفت میخاست طلاق بگیره آخرین بار زنش برگشت گفت بری دکتر ببینم نظرش چیه پسره با پدرش رفتن شیرازدکتر مردان گفت وضعت خرابه من چندتا دارو میدم مصرف کن ۳ماه بعد بیا عمل اولی انجام بده بعد ۳تا عمل اون موقع مشخص میشه ببینم میشه نمونه از بیضه گرفت یانه باور کنید برگشت خونه ۳ روز قرصها خورد گفت من نمتونم این همه قرص بخورم گفت میرم کربلا از حسین میخام داد داد نداد دیگه دکتر نمیرم ۶ سال پیش با پای پیاده رفت کربلا اونجا دادمیزد میگفت حسین دادی من موکب میزنم هرسال برای زائرین ندادی دیگه نمازم نمیخونم بقران الان‌میگم تنم میلرزه دقیقا ۱ ماه بعد زنش حامله شد درکمال تعجب الان ۷ ساله دهه محرم واربعین موکب داره دخترش دنیا آورد سه ماه بعد دوباره باردار شد پسری گیرش اومد الان زنه جلوگیری میکنه دخترش گذاشت رقیه پسرش حسین تو که داری میره زیارت اول خودت بعدهم ماروهم دعاکن حسین قسم بده عباس قسم بده به مادرش ام البین
با خودت این کارو نکن دختر
اینجوری ب پوچی میرسی
چرا نباید دوستت داشته باشن؟

ب شیطان لعنت بفرست، ذکر خدارو بگو ، یاد خدا باش،
چیزایی ک خدا بهت داده رو بشمار ببین چطور برا دونه ب دونش عاشق خدا میشی
منم از اینا ک گفتی مور مور شدم

انشاالله امام حسین ب مام نگاه کنه😭😭
سلام سلما جان

منم داستان زندگی اینجور آدما رو شنیدم
نمی‌دونم چجوری میشه خدا براشون میخواد

می‌دونم ک همش خواست خداست
ولی خب شاید اون آدما اونقدر آدمای باایمانی بودن ک خدا براشون خواسته
من ایمانم خیلی ضعیفه ...

چند شب پیش یکی از همکارام داشت برام ویس می‌فرستاد یهو برداشت گفت معجزه وقتی برات میوفته ک تو ب بیشترین ایمان رسیده باشی ...

گفتم حتما اینا حرف خداست از زبون همکارم

وقتی رسیدیم ب شوهرم حرفای دکترو میگم
نمی‌دونم ب این حد از اضطرار رسیده ک بخواد یا نه

آخه خیلی خودشو آروم میگیره
همش میگه تو غمای این دنیا غم ما خیلی کوچیکه
دائم فکر و ذکرش بچه های غزه ن
میگه غم‌ما در برابر غم‌اونا هیچی نیست
برا همین بعضی وقتا فکر میکنم اصلا از خدا نمیخواد
دکترم دیروز گفت مکملا رو ادامه بده بعدش ک برگشتی بیا پیش درمانو برات شروع میکنم برای شهریور دوباره ای وی اف بشی
هر جور حساب کردم دیدم نه میتونم الان برم مکملا رو بخرم نه میتونم ببرم‌ با خودم و بخورم

گفتم ولش کن
میرم پیش امام حسین میگم خودش ی کاری کنه ک این دفعه تخمک و اسپرم خوب داشته باشیم
همه دفعه های قبلی این همه اصلاح سبک و مکمل و داروی طب سنتی و اسلامی و ...استفاده کردم هیچی ب هیچی شد

چند ماه پیش رفته بودم تشییع ی شهیدی ک‌بعد سی سال برگشته بود پیش پدر و مادرش
پشت سرش راه میرفتم و فقط اشکام می‌ریخت
فقط میگفتم من خسته شدم همین
دیگه نمی‌کشم ...
میگفتم لااقل ی بار دیگه برم کربلا از امام حسین بخوام ...

انشالله اگه رسیدم تا اونجا این بار هم می‌خوام ازش
همه نذرای قبلی مو دوباره تکرار میکنم ...
امیدوارم این دفعه جوابمو بدن...

ب یاد همه دوستای اومایی م هم هستم...
انشالله خدا همه مونو عبور بده
ب همه مون رحم کنه
ب آبروی امام حسین و شش ماهش و سه ساله ش
التماس دعاکن انتقال ششم هستم
سلام خوبی عزیزم انءشاالله به بحق امام حسین به زودی حاجت بده عزیزم
از امام حسین بخواد عزیزم
ناامید نشده
انءشاالله ازکربلا برگشتی همه چیز خوبه این دفعه انتقال مثبت ببینید گلم

زیارت قبول باشه
التماس دعا ✅️🙏
سلام عزیزم
من جنین ندارم ک انتقال بدم
برام دعا کنین جنین تشکیل بشه 🥺🙏
انشالله این دفعه مثبت میشین
دوستان عزیزم ک تو پروسه ای وی اف هستید یا ازش عبور کردید میشه بیاید
دوستان عزیزم تو مسیر پیاده روی اربعین ب یادتونم
خوش ب سعادتت
التماس دعا
رقیه جان هستی؟
من از سفر اومدم رفتم دکتر برام استرادیول و آ اس آ نوشت تا پریود بعدی
ولی الان شوهرم برگشته ب همون حرف قبلی
میگه الان بذار ذهنمون آزاد باشه فقط فعلا میرم واریکوسل رو عمل میکنم
از سفر ک برگشتم خیلی خیلی لاغرتر شدم
خودمم ترس اینو دارم ک ب خاطر این وضعیت تخمکای خوبی نداشته باشم ولی همش حرف دکتر رو مخمه ک گفت معلوم نیس تا چند ماه دیگه وضعیت چجوری باشه
ب خاطر همینکه اورولوژه گفت عمل واریکوسل می‌تونه تو نتیجه میکروتسه اثر مثبت بذاره شوهرم بیخیالش نمیشه
من دلم خوش بود اصلاح سبک کردم amh رفته بالا
اونم ک دکتر میگه مهم نیست
شما تو این چند وقت ک نرفتی دکتر شرایطت تغییر کرده یا مثه قبل مونده ؟
شرایط من تغییز نکرده ظاهرا، پارسالم amh همینقدر بود ک امسال هست.
ولی من جسته گریخته داروهای تقویتی مث کیوتن، dhea, فرتی بیوتیک ، اوابوست میخورم
از نظر غذایی خودتو تقویت کن، داروهای مکمل بخور ، یکم جون بگیری
پس یعنی میشه منم شرایطم حداقل همینطوری بمونه و بدتر نشه؟ 🥺
همش تو ذهنم می‌چرخه ک چرا اینقدر پیچ خورد همه چی
چرا مثه بقیه ک تو شرایط ما هستن و بعد عمل تسه میرن تو سیکل و بعد انتقال و تمام ، ما اینقدر دور خودمون میچرخیم 😔
همش حرف دکترم وقتی گفت برو سال بعد بیا برا انتقال و گفتم نمیتونم یک سال صبر کنم تو ذهنم تکرار میشه
همش میگم اون یک سال و تحمل نکردی حالا معلوم نیست چند سال دیگه باید صبر کنی
چ مکملی بخورم ؟
تو فکر بودم از این پودرهای گین آپ و اینا بگیرم ولی باز میترسم برای تخمکا ضرر داشته باشن
حالا هر چند مشکل اصلی من ذهنمه
اگه آروم بشه و این فکرا دست از سرم برداره شاید مشکل لاغری م هم حل بشه
هی ب خودم دلداری میدم میگم مسأله اصلی وضع شوهرمه
حالا من صد بار هم برم تخمک کشی وقتی جنین تشکیل نشه چ فایده
ولی از طرفی نگران اونم هستم
میترسم اف اس اچش بره بالاتر
می‌دونم شوهرم از این می‌ترسه ک باز نتیجه نگیریم و حال روحی من خراب بشه
از طرفی هم ک اول مهر می‌خوام برم سر کار
برا همین میگه الان نریم

البته وضع مالی مون هم خوب نیست قرار بود وام جور کنه برا مخارجش
شما آخرین بار ۴۰۱ رفته بودین برا ای وی اف؟
چجوری طاقت آوردی نرفتی این دو سه سال ؟
چرا ک نه
معصومه اصلا اصلا ذهنتو درگیر این چیزا نکن، فکر منفی و استرس اصلا برا ماها خوب نیس
🤕
باید صبور باشی، اصلا شاید این صبر کردنا و به تعویق افتادنا خودش حکمتی داره
اینو مطمئن باش وقتی زمانش برسه حتی سنگم از آسمون بباره اون اتفاقی ک منتظرشی میفته
من پارسال ک رفته بودم مرکز بهم یه مکمل داده بودن ولی اسمش الان یادم نیس.
میخوای از دکتر خودت یا دکتر اوما بپرس
انشاالله ک ذهنت آروم شه، قلبت آروم شه، با خودت کنار بیا،
اینکه دائم بخوای فکر و خیال کنی زندگی بهت سخت میگذره
میدونی همین ک شوهرت دلواپس توئه، نگران حالته، فکر و خیال داره چقد براش ضرره؟
اره، کلا فقط همون یه بار رفتم.
بعدش خودم باردارشدم و سقط شد. انقد از نظر روحی داغون شدم ک اصلا خواستم دیگه دنبالش نرم و قید بچه دار شدنو بزنم.
میدونی باردار نشدنم سخت بود ولی سقط خیلی خیلی برام دردناک بود.
و یه چی دیگه اینکه من و همسرم با این قضیه کنار امدیم ک حتی خودمونم جنین نداشتیم اهدایی میگیریم. واسه همین عجله ای براش نداریم
آره می‌دونم ...فقط زمانش باید برسه
خدا خودش صبر رو بهم بده
آره...چند روزیه ب ذهنم اومده ک شاید بالا رفتن fsh ش ب خاطر چند باری باشه ک حالم خیلی بد شد و ب شدت گریه کردم و خیلی بهش فشار آورد این حال من...😔
چند روز پیش تو یکی از تاپیکا دیدم عدد بتای بارداری ت رو نوشته بودی
چقد حسرت خوردم
با خودم گفتم چطور با اون عدد بتا ک خوب هم رشد می‌کرده سقط اتفاق افتاده 🥺
واقعا چی کشیدی
خیلی سخته
شاید منم یه جورایی کنار اومدم...
با اینکه باز هم فکر و خیالات میاد سراغم ولی آروم تر از قبلمم ...
فقط از خدا می‌خوام ب همه و ب خانواده من سلامتی بده...
دیگه جنگ نشه ...
همه در امن و امان باشند تا انشالله بتونیم دوباره بریم سراغ ارزوهامون...
راستی اینکه عدد fsh ت اومده پایین کار خاصی براش انجام دادی؟
تو فکرم ک برا شوهرم چ کار کنم ک این عددش بیاد پایین ...فقط ی جا خوندم ک گرده گل براش مفیده ، تو خونه داریم هم، نمیخوره بدش میاد 🥺
فکر میکنم شوهرم ی نگرانی داره ک همون یک بسته اسپرم فریزش هم الکی از بین بره
برا همین مقاومت می‌کنه که دوباره بریم مرکز تهران
میگه اون ک همونجا هست بذار ی بار دیگه عمل بشم

شاید این دفعه برم با جنین شناس مرکز رضوی هم حرف بزنم ببینم نظرش در مورد اسپرم فریز چیه
اگه شد بگم این بار اول شوهرمو عمل کنن و انشالله براش فریز کنن بعد من برم تو سیکل
ک ی وقت مثه دفعه قبلی نشه ک بگن نبود و جنین تشکیل نشد و...


البته دکترش گفت اگه واریکوسل رو عمل کنه حداقل باید ۶ ماه بگذره تا بعد بتونن میکروتسه کنن
ببین داغون شدم، همش آرزو کردم ایکاش وقتی قرار بود تهش اینطور بشه اصلا خدا بهم نمیدادش تا دردشو نکشم😔
انشاالله
راستش هیچ کار خاصی نکردم، نه رژیم خاصی، نه دارویی، فقط شاید چون سعی کردم استرس نداشته باشم و ایت قضیه برام مهم نباشه شرایط بهتر شده. حتی antiTpo ک همیشه بالا بود الان اومده پایین و توی رنج نرماله
حتما مشورت کن و کاری ک دکترش میگه انجام بده.
فقط اینکه یه دکتر خوب انتخاب کن و بهش اعتماد کن
میفهمم
حتما از دست دادن خیلی سخت تره تا نداشتنش
ولی ب نظرم همون اتفاق ی نور امیدی بوده ک پس میشه ک دوباره هم اتفاق بیفته براتون ....

من هیچ وقت تا حالا نه بیبی چک مثبت دیدم نه بتای مثبت

حتی الان با اینکه انتقال پارسالم منفی شد و خیلی سخت بود برام اما خود تجربه کردنش برای چند روز خیلی برام خوب بود
و الان همش حسرتشو میکشم ک میشه دوباره تو اون موقعیت قرار بگیرم یا نه
دیگه فعلا تو مشهد همین دکترا رو انتخاب کردیم
تهران هم ک همون مرکز قبلی هست
نمی‌دونم چی پیش میاد
از این همه فکر کردن خسته شدم
حتما تاثیر داره
هر چی فک میکنم میبینم من ب غیر وضعیت خودم این حالای بدم رو شوهرم اثر بد گذاشته
من ب جای اینکه بهش دلداری و دلگرمی بدم اونقدر همش درگیر این موضوع بودم و راجبش حرف زدم ک شوهرمم همش عذاب وجدان و ناراحتی داشته ک چرا باعث حال بد من شده
چند بار بهم گفته کاش با من ازدواج نمیکردی ک از مادر شدن محروم نشی ...😞
نمی‌دونم چرا اینطوری شدم
چرا اینقدر این موضوع درگیر و داغونم کرد
امیدوارم خیلی زود مادر بشی
انشاالله ک خیره براتون
نمیدونم چی بگم والا
ولی انقد به خودتون سخت نگیرین

من و همسرم هیچوقت چنین حرفی نزدیم یا بهش حتی فکرم نکردیم، چون هدفمون از ازدواج بچه دار شدن نبود، واسه همین باهاش کنار امدیم
معصومه جان رها کن، رهااااااا
همه ش تقصیر منه
شوهرم فقط من براش مهمم و زندگی مون
ولی من اینقدر همه چی زندگیم شد بچه ک کلی چرت و پرت بهش گفتم و با حالای بد روحیم بهش فشار آوردم ...

خدا منو ببخشه 😔🥺
😭😭 دعام کن
عزیزم، تو هم حتما خیلی فشار روت بوده
سعی کن از این ب بعد با حال خوش بهش روحیه بدی، نگاه نکن مردن، برعکس خیلی ضعیف هستن، زود از پا درمیان، ما خانوما تو این جور مسائل قویتریم
امیدوارم بتونم ...💔🥺
معصومه فک میکنم مکملی ک دکتر بهم داده بود پرگمام پریناتال بود.
کپسولای بادمجونی رنگ بود توی قوطی
پرگمام رو پارسال خوردم موقع انتقال
هنوزم ی مقدار ازش مونده
میگی برا این وضع من موثره؟
به هر حال به مکمله دیگه
خصوصا شما ک میگی وزنت خیلی امده پایین، بنظرم خوردنش بی ضرر نیست.
حالا صبر کن دکتراوما هم ب تاپیکت جواب بده
آره ببینم چی میگن
از دکتر تغذیه رفتن بدم میاد
یکی اینترنتی اومدم ازش رژیم بگیرم گفت دو میلیون میشه
در حالت عادی میری دکتر نمیتونن ویزیتشونو از سیصد چهارصد بیشتر بگیرن ولی وقتی اینترنتی میشه هر کار دلشون میخواد میکنن
غذا خوردنت چطوره؟ اشتها ب غذا داری؟
نه خیلی
فقط وقتی ضعف کنم مجبوری ی چیزی میخورم
همون سه وعده اصلی رو هم زود سیر میشم نمیتونم خیلی بخورم
خب چرا؟
بدنت از نظر ویتامین و این جور چیا اوکی هست؟
غذاهای مقوی میخوری؟
این همه مولتی ویتامین خوردم
فک نکنم از این نظر مشکلی داشته باشم
بیشتر همون مزاجه احتمالا
طب سنتی میگفت غلبه خشکی دارم
و البته شاید تیرویید هم باشه نمی‌دونم
دیگه همین غذاهای معمول
برنج خورش و خوراک و آبگوشت و ...
تیروییدت مشکل داره؟
آبگوشت و نخوداب زیاد بخور خیلی مقویه
نمی‌دونم
فقط تو اخرین آزمایش مقدارش کم شده بود
رنج نرمال زده بود ۰٫۴ ب بالا
من دقیقا ۰٫۴ شده tsh م
قبلاً ۱٫۴ بود
اینکه عددش کم شده نگرانم در موردش
خب یه آزمایش تیرویید بده
آره میخورم ولی باید بیشتر بخورم
اما خب کلا میگم اصلا اشتها ندارم
چی بشه در طول روز یکی دو بار احساس گرسنگی داشته باشم
تیرویید همین tsh مگه نیست؟
tsh
T4
T3
اوهوم
قبلاً همه رو مینوشتن برام این دفعه فقط همین تی اس اچ بود
انشاالله ک مشکلی نیس
همین استرس و فکر و خیال آدمو از خواب و خوراک میندازه
دقیقا همه چی از ذهنم شروع میشه
فکر و خیالا

سوالات مشابه