Ooma
پرسش (1403/10/26):

خانوما شما مادرشوهراتون مثلا جایی بخواین برین ازتون توقع دارن که اونارم ببرین

من مادرشوهرم آدم توقعیه خیلی زیاد
بدم میاد ما جایی بخوایم بریم،همش دوس داره با ما بیاد،یا تعطیلی چیزی باشه،زنگ میزنه که کجایین،میخواد سر در بیاره ما کجاییم،جایی رفتیم با نه.
کلا واسه دخترشم اینجوریه,نه اینکه فقط واسه ما اینجوری باشه.ولی خوب دخترش راحت حرفشو میزنه و جواب میده.


شما باشین،چجوری رفتار میکنین؟

باید همسرتون جواب بده بگه بیرونیم چطور؟
یا وقتی میپرسن کجا میرید بگن چطور؟ سوال رو با سوال جواب بدن معمولا نتیجه میده.
ولی شما چیزی نگید ترجیحا
اصلا نمیخاد جواب بدین اوقات دو طرف هم تلخ بشه ناراحتی پیش بیاد یواشکی وسایلتونو جمع کنین برین یه بار برین دیگ تمومه .
ما هرساله همه باهم میریم مسافرت امسال به شوهرم گفتم یواشکی بریم به هیچکس نگو کسی نفهمه شبانه وسایل جمع کردیم توراه زنگ زدیم گفتیم ما رفتیم
بهترین مسافرت عمرم بود
شوهرم همیشه میگ خیلی خوش گذشت بازم یواشکی بریم 😉
مادرشوهر من اگه مهمونی جایی بخواد بره سوال میکنه که شمام دعوتین
اونوقت میگه من با شما میام
با داشتن دوتا بچه
ادم نباید با کسی بره
تنها برین اینجوری شرایط خودتون میدونین
هرکار کنین هرجا برین خودتونین بهتره
من تو مسافرت حوصله ظرف شستن هم ندارم هرساله بخاطر همین مشکل دارم همه توقع دارن بشوری .
بیشتر بخاطر همین تنها رفتم همش رفتیم رستوران .
بعدشم اگر میومد علاوه بر خرجش باید برا نوه هاشم سوغاتی میخریدیم
دقیقا درسته باید شوهرت جوابشو بده
منم مادرم همینجوری بود
انقدر بهش هیچی نگفتیم و یا من جواب سربالا دادم و پیچوندمش که دیگه الان عادت کرده
به همه کارم کار داره همش سوال میپرسه .
یا شوهرم از من سوال می‌کنه اون جواب میده
بعضی وقتا شوهرم میبینن اینجوری می‌کنه دوباره سوالشو از من میپرسه
دقیقااااا
خوب این چه اخلاقیه دوس دارم خودشونو بندازن رو دوش آدم
دوس دارن
خوب من از همینم بدم میاد
مادرشوهر من یه اخلاقی که داره متاسفانه هیچی نمی‌خواد بفهمه
راه حل اینکه قبل مسافرت و بیرون رفتن و... تلفنتون رو حالت پرواز بزارید
و موقع رسیدنتون بهش خبر بدید که انتن نداشتید. باید اینجا شوهرت همکاری کنه
اگه همکاری نکنه کاری نمیشه کرد.
بنظرم پدر و مادر گردن بچه حق دارن نه که همیشه ولی گاهی هم ببرینشون جایی اوناکه جز ما کسی ندارن ماهم روزی پیر میشیم یاد بدید بهشون که هرسری نمیتونید و زندگیه خودتونو دارید ولی بعضی وقتاهم ببریدشون
من با بعضی وقتا مشکل ندارم

اینکه همیشه میخواد باشه،اینو بدم میاد
بله معلومه ک توقع دارن همیشه سر این مسئله حرف پیش میاد چ میشه کرد
من از همین حالا دارم غصه میخورم چ جوری هفته بعد باهاشون برم مسافرت🤕🤕🤕
شوهرت بگو جواب نده
یا بگه میخوایم تنهایی بریم
الان ما پنج شنبه مراسم دعوت شدیم
مادرشوهر و خواهرشوهرمم هستن
شوهرم به مادرش گفت ما کارمون معلوم نیست تو با خواهرم هماهنگ کن دارن میرن دنبال توام بیان
یه جوری پیچوندش
خب فقط ما که بچه اش نیستیم
اون خواهرش هم میتونه ببره
اگه ادمی نیست نق بزنه یا حرف الکی بزنه یا دخالت کنه چه اشکال داره من مادر شوهرم بیاد هیچ حرکت اضافه نمیزنه منم همیشه هر جا بخوام برم بهش زنگ میزنم میای بریم
من مادرشوهرم اصلا توقع نداره بهش بگیم
نگیم هم ناراحت نمیشه ،
ولی شوهرم نافش به ناف مامانش وصله یعنی تا سر خیابون هم بریم زنگ مامانش میزنه میای بریم ،یعنی هر جاااا بریم
فقط تنها جایی که به مامانش نمیگه میخوایم شهر من بریم چون میدونه راهش دور نمیاد 🤦
وگرنه همه جا مادرشوهرم همراهمون مگه اینکه خودش کار داشته باشه که کم پیش میاد 😐
سلام عزیزم نه مادرشوهر من خدا وشکر اینجوری نیس
همسایه هستیم اگر اینجوری بود بیچاره بودم که
فقط اگر جایی مشترک دعوت باشیم چون ماشین ندارن با ما میان
همسرم هم خوشش نمیاد جایی بریم بقیه با ما بیان مخصوصا مسافرت چون سلایقمون متفاوته خوش نمیگذره
ناگفته نماند مادرشوهرم چیزی نمیگه وقتی تو ماشینمون آسیبی بهم نمیزنه
بنده خدا همیشه هم می‌ره عقب میشینه هر چی بهش میگم بشین جلو میگه نه منو فارا میشینیم عقب
ولی بعضی اوقات دوست دارم تنها بریم ،جلو مادرشوهرم خیلی راحت نیستم خیلی حرفا بزنم
چه گیری افتادیم
اتفاقا دخالت میکنه
مادرشوهر من تنهاست وقتی بخایم جایی بریم خودم پیشنهاد میدم ک همراهمون باشن ولی خوب خیلی مراعات میکنن یکبار ک میان دو دفعه نمیان.
وقتی هم هستن خیلی کمک حاله
درسته آدم با مادرشم اختلاف نظر داره چ برسه ب مادرشوهر ولی خوب خوبیاش اون چیزای کوچیک رو میپوشونه و حرص نمیخورم
وقتی کنارمون هست شوهرمم خوشحالتره
عزیزم من مادرشوهرم مثلا صبح باهاش رفته باشیم بیرون عصر هم بخواییم بریم بازم میاد

اصلا مراعات نداره
خیلی وقتام بوده زنگ زده پرسیده کجایید چکار میکنید و ما جایی بودیم بعد ک فهمیدم بنده خدا خونه تنها بوده و دختراش نبودن ناراحت میشم ک ای کاش همراهمون بود
😅😑
احتمالا مادرشوهر بی حاشیه ای داری،یعنی اهل دخالت کردن و منم منم نیست که براش خوبی
من یکی که ازخدامه مادرشوهرمینا باهامون باشه تو سفرا بچمو نگه میداره غذا و همه چی رو اوکی میکنه میگه شما دوتایی برید بگردید
چ جالب حالا ماهمیشه تنها میریم خیلی دوس دارم خونواده ی همسرمم بیان اماهمیشه میگن تنها برین نمیخایم مزاحم شیم شماجوونین
خودشونم تنهامیرن
چون تویه اپارتمانیم.. میگن اول شما برین ما خونه میمونیم بعد خودشون میرن
دقیقا ماهم چون ب مشهد نزدیکیم یروزه باهم همه میریم... اونقدکمک حالم هستن بچه هارو نگه میدارن مادوتایی میریم خرید
اما مسافرت طولانیو میگ شماجوونین برین
خودشونم اگ برن مسافرت نهایت دوسه روزه برمیگردن
خوب مادرشوهر من اینجوری نیست اصلا

فقط دلش میخواد خودش خوش بگذرونه
کااااش حداقل یه بار منم این جمله رو می‌شنیدم که بگن شما تنها بربن
سلام عزیزم
مادرشوهر من اینطوریه .. هرچی مسافرت رفتیم با خانواده شوهرم بوده
تا حالا خودمون نتونستیم یه مسافرت بریم ..
بشدت هم دخالتگره به همه چی ام کار داره از حجاب و پوشش بگیر تا خورد و خوراک و خیلی چیزای دیگه ...
سلام واسه من علاوه بر مادرشوهرم خواهرشوهرم با دوتا بچه هم انتظار داره

بیشتر از مادرشوهرم خواهرشوهرم
حالا تو روزای عادی پا و کمر و دست ندارن ولی بگیم داریم میریم جایی میای سریع قبول میکنه
خواهرشوهرمم هر جا بریم عکسمونو ببینه میگه پس چرا منو نبردینننن به شوخی ولی جدیه😂
حالا کاری ندارم ی وقتا باهاشون بری مسافرت یا نه.بلاخره اخلاق و شزایط هرکی فرق داره.ولی من متنفرم از انتظار داشتن،از باید و نباید.خیلی بده این چسبونک بودنا.بابا آدم ازدواج میکنه مستقل باشه.هرجا خواست بره با هرکی خواست بره.تعهد رو نمیفهمم حتی برا پدرومادر
حالا یکمم منو راهنمایی کنین🙁
اولین باره ک میخوایم با پدر و مادرشوهر بریم مسافرت.
نمیدونم باید چطور باهاشون برخورد کنم.🤔
پدرشوهرم آدم کم حوصله ای هست.
مادرشوهرمم ک هرجا بریم باهامون میاد
خدا بهت صبر بده
همین 😂
الهی آمین😫
چند روزه با خودم کلنجار میرم
از یه طرف میگم حالا یه باره ، از یه طرفم نمیتونم با حضور دائمیشون و اختلاف نظرها و عقایدمون کنار بیام
خوشبخاااالللت من مامانم اینجوریه مادرشوهرم هیچوقت هیچوقت همچین حرکتی نمیزنه البته تا حالا نبردیمش سفر من دوتا بچه کوچیک دارم باردارم هستم مثلاً برم دکتر بچرو بزارم پیشش هی زنگ میزنم چون بدش میاد با شوهرم برم بیرون یه بار نگفته شما خسته شدید بچه هارو بدید من برید بیرون
من خودم دوست ندارم
شوهر من خانوادشو ببینه گوش به فرمان میشه
کارای اونارو آنجا میده .کلا نمیشه گشت
منم دوس ندارم😖
البته قبلا رفتیم ولی بقیه خانواده هم بودن واسه همین با ما کاری نداشتن.
الان نمیدونم قراره چطور بگذره😕
وایی یبار ما با خواهرشوهرمو بچه هاش رفتیم یعنی زهرمار بود بیچاره خواهر شوهرم خودش خیلی خوب بود ولی امان از بچهاشون ۲۰ سالشون بود تا حالا مسافرت نرفته بودن به من گفتن بیایم منم گفتم بفرمایید بماند که شوهرم هزارتا حرف بهم زد که چرا گفتی بیان بهش گفتم فکرکردم خوشحال میشی گفت نه راه طولانی مسئولیت داره
یعنی از اول سفر اینا غر میزدن واییی خسته شدیم چرا غذاش بد بود چرا اینش ایطور بود چرا هتلش و... یعنی روانیمون کردن مسافرت ۲ هفته ای ما داخل ۲ روز تموم شد برگشتیم شوهرمم عصبانی هی غر میزد به من
خدایش تو جمع خودمونی خوب بودن ولی تو سفر اصلا افتضاح
شوهرمم می‌گفت من اینا رو میشناسم دیگه یبار دیگه بهشون نگی میخوایم جای بریم
منم فقط در حد طبیعت گردی توی شهر دوست دارم یا نهایت تو استان.
بقیش حوصلم نمیکشه حس میکنم خیلی سخت بگذره
مادرشوهر ک بی دخالت نمیشه ولی خوووووب
گفتم ک خوبیاش بیشتره شوهرمم حرفی ک بدونه درسته عمل میکنه چ من بگم چ مادرش
بچه نداری راحتر کنار میای با شرایط رقیه
خودتون زن و شوهر برین بیاین
یه نهار و شام باهم باشین
بقیه روز دلیل نداره حتما هرجا میرین اونام باشن
خخخخ شما هم نقشه منو اجرا کردید
مادرشوهر منم همین
حتی جشنا ،عروسیا میریم فارا همش پیش مادرشوهرم ،خواهرشوهرم
خیلی راحت آزادم
ولی سمت خودمون که مناسبت باید همه ش پشت سر فارا باشه م ،مامانم که پاس درد می‌کنه یکم فارا کنارش خسته میشه ،خواهرامم اصلا گردن گیر نیستن تو جشن اینا ،فقط گاهی خواهر زاده هام فارا رو کمکم میگیرن
عزیزم من خانواده ام شهرستان عید تا عید میتونستم برم پیششون و مادر شوهرم به همین صورت شما میومد سال دوم عید دیگه همه دوستام دعوام کردن چرا نیستی منم با دوستام هر کدوم جداگانه هماهنگ کردم با همسراشون و همسرم بریم کافه .مادرشوهرم دعوا راه انداخت چرا منو هم نمی برید در صورتی که تو خونه پیش پدر و مادرم بود .
منم با همسرم دعوای شدیدی کردم چرا مادرت باید توقع داشته باشه با ما بیاد!!!من سالی یه دفعه میام با این حال حتی تنها نرفتم دوستام ببینم تورو هم بردم ولی توقع مادر بیجاست و خیلی دعوامون شد اون سال عید جوری که حتی پدر و مادرم با همسرم صحبت کردن .سر همه چیز مثلا ما پیاده رفتیم یه جا نزدیک خونه خرید کنم و بیام دوباره مادر شوهرم دعوا راه انداخت چرا منو نبردین در صورتی که زانوش درد میکنه و نمیتونه پیاده بیاد حتی خود همسرم گفت پیاده بریم بخریم اعصاب ترافیک ندارم🤣🤣
دیگه بعد اون یا نمیگیم یا اگر بگیم کسی نمیبریم ولی کلا تا جایی نرم به کسی نمیگم حتی عید میگم معلوم نیست بریم یا نه روزش معلوم نیست .
من مادر شوهرم اینجوری نیس
خواهر شوهرم اینجوریه جایی میخواد بره ما باید ببریمش
تابستون رفته بودیم شهرستان بدون اینکه به من بگن با شوهرم رفته بودن یه شهر دیگه مثلاً رفته بود دکترپوست شوهرمم به من نگفته بود خونه مامانم بودم زنگ زدم گفتم کجایی گفت یه شهر دیگم ومنی ک چقدر ناراحت شدم ک چرا به من نگفته و رفته
نمیدونم قراره ۴ روز مشهد چطور باهاشون سپری بشه😫
مادرشوهرمن شبازنگ میزنه ببینه ماکجاییم ولی اصلانمیگه منم ببریدمافقط خونه خواهرشوهرایاخونه فامیلشون بخوایم بریم اونم میبریم من حوصله ندارم تنهابرم
من خواهر شوهرم اینجوریه سه تا بچه هم داره ماشین ندارن تابستون رفتیم مسافرت دو هفته...
قهر کرده بود ک چرا ب من تعارف نکردین...
موقع برگشتن یه بسته نبات سوغات گرفتیم رفتیم خونشون .... میگفت فقط بخاطر دخترتون راهتون دادم... وگرنه نمیزاشتم بیاین خونه م.....
البته کلا طرف صحبتش شوهرم بود نه من وای خب منو هم جمع میبست.......
ولی خب درکل من بدم میاد از آدمای پرتوقع....
بهش فکر نکن
برو خوش بگذرون حس کن اونا نیستن
تو خودت هرکار دلت میخواد بکن
به شوهرتم چیزی نگو چون میدونی گارد میگیره
سعی کن جایی میخوای بری چیزی بگیری کاری کنی قبلش بگی که امادگی داسته باشن خودشونو جمع و جور کن
رو این ریپ زدم
سلام آره مادرشوهر منم خیلی پرتوقعه
ولی خداروشکر مسافرتا خودمون میریم چیزی نمیگیم ک شماهم بیایین
اگه بگیم ک حتما میان
فقط یه دفعه باهاشون رفتیم کیش ک به معنای واقعی زهرم کردن
البته شوهرم دوس داره ک مامانش باهامون بیاد مسافرت
ولی من گفتم با مامانت بهشت هم نمیام
اون یه دفه واسه هفت پشم بس بود
ما بیشتر ایام مدرسه میریم مسافرت
ک خواهرشوهرم مدرسه داره
منم‌شوهرم دوست دادم مامانش باهامون مسافرتا بیاد
ولی من میگم نه.راحت نیستم
دویت دارم تنها بریم اونم شکر خدا گوش میکنه
یبارم تهدیدش میکنم
میگم اگه مامانتو بگی دفعه ی بعد با مامان من باید بریم دیگه جا میره🤣🤣
ولی یکبار تو نامزدی با مادرش رفتیم مشهد
بماند تو ماشین و اونجا چقدر سخت گذشت به همسرم
اخه نامزدی کی با خانواده میره
به نظرم بستگی ب همسرت داره عزیزم من الا ۴ ساله از نظر مادرشوهرم هیچ مسافرتی نرفتم 😑
من هرجا میرفتم بعدش انقد حرف میخوردم وهرسم میدادن با ی سری رفتارا دیگ تصمیم جفتمون این بود ک اصلا نگیم کی میریمو ،کجا میریم
یبارم حامله بودم یه روز رفتیم طرف بندر اینا واسه خرید،به مادرشوهرم اینا چيزي نگفتیم
چون اگه می‌گفتیم باهامون میومدن
هیچی دیگه وقتی فهمیدن اینقدر مادرشوهرم حرص می‌خورد میگفت خبر میدادین ماهم میومدیم
منم تو دلم گفتم خب واسه همین نگفتیم
مرضیه این تهدیدا رو شوهر من جواب نمیده😂
بهش گفتم پس سال جدید با خانواده من بریم گفت باشه🤣 تازه رفت ب مامانمم گفت دفه بعد با شما میریم مشهد🤣🤣
🤣🤣🤣
به نام خدا ما پیش هم نیستیم و اونا شهرستان دیگه هستن اما اگه بریم بله همراهمون میان
البته من مشکلی ندارم
خب پسهیچی تو تهدیدش نکن
انشالله که دفعه بعدی تنها برین
رقیه
شوهر منم اوایل همین بود
تا سوپر مارکت میخواستیم بریم میگفت به مامانت بگو بیاد
خواهرات نمیان
دختر عموهات زنگ بزن
دختر عموهاش و شوهراشون
کلا دوست نداشت تنهایی جایی بره
یعنی از سرکار میومد خسته کوفته
میگفت حوصلم سر رفت بریم خونه خالت شب نیشت
بریم خونه مامانت
بریم دریا.به فلانی زنگ بزنم بریم.همش اینور اونور بودیم من کلافه بودم از دستش
شب و نصف شب دخترم رفلاکس داشت گریه میکرد اونموقع نیسان قراضه داشتیم که نه بخاری داشت نه کولر
راه میفتادیم بابل امیرکلا.بعدش میرفتیم دریا و برمیگشتیم خوابیده نخوابیده میرفت سرکار
ولی الان نه دیگه
توام امید داشته باش خوب میشه
اونم دقییییقا همینطوره
چند شب پیش دوتایی شام رفتیم بیرون. هر ۵ دقیقه میگفت ایکاش خانواده هامونم بودن🤕
هر بار میگفتم نهههه من دو نفره دوس دارم🥴
حالا همین تابستونی کل خانوادهامونو شام مهمون کردیم رستوران.

حالا شاید چون اینجا نیست و نمیبینتشون اینطوره🤔
ولی همه امیدم اینه ک از این شهر بریم یه جای دووووور بلکه منم بتونم زندگی مشترکو تجربه کنم

سوالات مشابه