Ooma
پرسش (1403/10/03):

خانوما کسی بیدار هست،تایپیکم راجع به مادرشوهر و خواهرشوم هست

خانوما من خواهرشوهرم خیلی تو زندگیم دخالت می‌کنه،همش کار داره ما کجا میریم کجا میایم،به همه چی کار داره کلا.
بعد ما چندشب پیش دورهم جمع بودیم خونه ی پدربزرگ شوهرم,بعد مادر و خواهر شوهرم دوس ندارن ما اونجا بریم هی از اون شب گیر دادن که چرا میرین اونجا نرین،بعد امشب که خونه ی مادرشوهرم بودیم،خواهرشوهرم و مادرشوهرم دوتایی دور شوهرمو گرفتن و گوششو پر کردن که چرا میری خونه ی بابابزرگ نرو،کلی حرف زدن.
بعد من ناراحت شدم واقعا،چون هیچ بی احترامی تا حالا از سمت پدربزرگ و خاله های شوهرم ندیدم.
بعد به شوهرم میگم که آخه یه بار یه کلمه به خواهرت بگو ب تو ربطی نداره ما کجا میریم و با کی میریم،به من میگه تو همش میخوای داستان درست کنی.
بدم میاد اونجوری دورش مبکنن گوششو پر میکنن


حالا بگید من چیکار کنم واقعا خسته شدم از این همه دخالت.

کاری از تو برنمیاد عزیزم، فقط باید همسرت جلوشون در بیاد، تو هر چی بیشتر هم بخوای به شوهرت بگی، امکان جر و بحث تو خونتون میشه، پس ولشون کن، با فامیلای خودشون مشکل دارن، بذار شوهرت این موضوع رو حل کنه
دقیقا وقتی شوهرت نخاد توام نمیتونی کاری کنی
مقصر شوهرته ن اونا
نذار گردن تو بیافته که شوهرتم بخواد بگه داری داستان درست میکنی
من باشم، اتفاقا پر میدم به پر خواهر شوهرم ،تا فکر کنن تو تیم اونایی
آخه فامیلاش اصلا کاری ندارن بنده های خدا
اینا وقتی میفهمن ما اونجاییم هی میگن نرید چرا میرید

بیخیال دختر، فک و فامیل خودشونن،فامیلای مادرشوهرتن، حتما یه گندی زدن پیششون،نمیخوان به گوش شما برسه
مگه چیکار کردن که باهاشون دشمنن؟
دوست ندارن توام نرو فامیلای اونا هستن تو اگه میری میخوای به اونا احترام بذاری وقتی خودشون دوست ندارن توام نرو
اگه یه زمانی تو بقیه کاراتون یا رفت آمد با خانواده تو دخالت کردن اونوقت واکنش نشون بده...
بیخیاال
من که باهاشون نیستم ،شاید گذشته ای دارن، حوصله داریا، نرو ، اگه گفتن چرا نمیاید بگو از شوهرم بپرسید من که ازتون راضیم
اصلا نمیدونم چجوری توضیح بدم متوجه بشین
نرو عزیزم فامیلای خودشونن حوصله داری دعوا راه بندازی
نه دیگه به شوهرم گفتم من دیگه خونه ی پدربزرگ و کلا فامیلای مادریت نمیرم دیگه
من همیشه هم نمیرم عزیزم
نهاااایت دوماه یه بار شاااایذ ببینمشون
اینا میگن همونم نرو
ولی دیگه امشب به شوهرم گفتم چه کاریه برم اونجا و هی اونا بگن نرو
کلا نمی‌ریم دیگه
بنظرم دیگه نرو شاید یه چیزی میدونن که به پسرشون میگن رفت و امد نکن
دوستان الان مشکل این بنده خدا رفتن یا نرفتنشون نیستا
مشکلش دخالت بی مورد خواهرو مادرهمسرشه😮‍💨😮‍💨😑😑
من هیچجوره دخالت اطرافیان تو کتم نمیره
دقیقا همینه
خیلی میگن اونجا برو اونجا نرو
بعد اوایل عروسیمم هی تو گوش شوهرم میخوندن که خونه ی مادرزنت نرو،نذار اونام بیان خونت

دلیلشم این بود که دوس داشتن فقط با خودشون بریم بیایم
بنظرم اگه تو مسائل شخصیت دخالت کردن حتما برخورد کن

ولی اینکه به پسرشون میگن نرو خونه پدربزرگت حتما دلیلی دارن وگرنه اگه دلیل نداشت خودشونم میرفتن
شوهرت و شیرفهمش باید بکنی ک درمقابل دخالتاشون وایسه اگر دیدی نمیتونه
خودت با نهایت احترام بهشون بگو ک تو مسائل مربوط ب زندگی شخصیتون دخالت نکنن
عزیزم یه واقعیتی رو بگم
اینا اخلاقشون یه جوریه که به همه کنایه میزنن و زیاد دخالت میکنن و دل میشکونن،بخاطر همین کسی زیاد باهاشون در رفت و آمد نیست،بعد همین خانواده ی مادریشان بخاطر اینکه خواه شوهرم و مادرشوهرم حرف زیاد میکنن زیاد باهاشون نمیرن نمیان
الان از اینکه ما با اونا خوبیم ناراحتن و نمیخوان ماهم بریم بیایم
تا شوهرش نخواد ،یه تنه نمیتونه با این موضوع کنار بیاد، پس شل بگیره راحت بگذره
ببین من اینجا تو شهر غریبم و کسی رو ندارم،خاله های شوهرم آنقدر مهربون و خوبن،میگن بیا تو جمع ما دلت نگیره
ببین کی هفته ۳۹ عه 😍😍😍😍
خب دیگه درد معلوم شد، ببخشید اینجور میگما ، تو با هفت جد و ابادت نمی‌تونید از پس این جور آدما بر بیایید، پسرشونم میدونه اینا چین، بیخیال شده
مامانِ دیبا صدات کنم یا چی؟ 😍
سحر بعد شرح زایمانتو تاپیک بزن بگوآ
بی صبرانه منتظرم 🥰💋
🥰🥰🥰🥰، یه عدد دهن سرویس شده😂😂
هم فقط سرویس؟ دیگه دهن نذاشته برات در واقع 😂😂😂
😍😍 من شرح روزگار بدم که هیچکس حامله نمیشه😂😂😂
خوب من واقعا خسته شدم
دلشون نمی‌خواد خوشی منو ببینن
🤐🤐🤐🤐🤐
تو تاپیکت بنویس: هشدار! اقدامیا نیان 😂😂😂
واای چه بدجنسن 😐😐😐
اصلا بهشون رو نده دخالت کنن
سعی کن شوهرت ازشون دور کنی که کمتر پرش بکنن
من اگر بودم ب حرف اونا اصلا اهمیت نمیدادم راه خودمو میرفتم
چ دلیلی داره بعده ی عمر زندگی وقتی عاقل و بالغم بقیه بیان برام تصمیم بگیرن؟؟
اونا نمیخان و مشکل دارن باهاشون ب خودشون مربوطه
خواهرشوهرم با تمام فامیلای شوهرش در ارتباطه،هرجا دلش میخواد میره به کسی هم اجازه نداده تو کاراش دخالت کنه

به ما که میرسه اسم دخالتو می‌ذاره دلسوزی
کلا خانواده شوهرت حسودن و دوست ندارن شما بجز خودشون با کسی رفت آمد کنین خوش باشین
همه ش از سر حسادت
ببین ما یه ضرب المثل داریم، البته ببخشیدا،میگن ،قهوه رفت رو بوم تو بیا پایین، پس تو نمیتونی باهاشون مقابله کنی، فقط اگه دقیقا خودت رو نشونه گرفتن عکس العمل نشون بده، در غیر این صورت شوهرت پشتت در نمیاد، بچسب به خونه زندگیت ،با اونام رفت و آمد تو کم کن
باید ببینم قفل نداره، قفل کنم اقدامیا نیان😂
دقیقا حرف منم همینه،به من چه شما نمبتونین کسی رو برای خودتون نگه دارین آخه
واااای دقیقا فهمیدی من چی میگم بخدا
یکی دو بار تو هم براش دلسوزی کن،بذار بفهمه چه خبره، البته گفتم که از پسشون برنمیای
از پس خواه شوهر من هیچکس برنمی‌آید

خیلی خیلی حرف درست کنه
ما هم فهمیدیم که‌چی میگی،
عزیزم اینا که عوض نمیشن تا میتونی باید فاصله ت کم بکنی باهاشون که کمتر اذیت بشی و قرار نیست شما هر جا می‌رید میاید اونا باخبر بشن یا هر کاری میکنید بهشون گزارش بدین
خیلی جاها که میریم اصلا نمیگیم
وگرنه که هییییچی دیگه
خب دیگه، پس جنگ اعصاب دوست داری؟ بعد فردا شوهرت پشتت در نیاد چی؟ تو خونه زندگیت دردسر درست بشه چی؟ اون که هیچ وقت نمیگه خواهر من بده، میاد میپیچه به تو, بعد میای تایپیک می‌ذاری ،بچه ها شوهرم بهم بی احترامی کرد ،من میخوام برم خونه بابام تکلیفمو روشن کنم، از کجا معلوم اینا نقشه نباشه که بخوان فراریت بدن؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
با دوتا بچه فراریم بدن
دیگه یعنی آنقدر بدن
چقد منفی فک میکنی🤣تا طلاق بردیش
من مشکلم اینه که شوهر من می‌دونه مادر و خواهرش دنبال اینن که حرف زیاد کنن بعد میگه تو داستان درست میکنی
ب نظرمن بروتوکه ازاونابدی ندیدی چراخودتوبده کنی
منفی فکر نمیکنم عزیزم، تهشو گفتم،طفلک نمیتونه از پسشون بر بیاد، به شوهرشم میگه میگه تو داستان میسازی، خو دو بار دیگه بهش بگه، میشه جنگ اعصاب، با دوتا بچه خدا رو خوش میاد، جلوی اونا این دوتا با هم بحث کنن؟؟؟
منم که همینو گفتم
شما نتونستین جلوی زبونتونو بگیرین کسی رو برای خودتون نگه نداشتین حالا از حرص اینکه کسی دورشون نیست می‌خوان منم کسی دورم نباشه
چیزی که تو داری میگی، میشه همین ، اینو بگو شوهرت پشتت در میاد ؟
باریکلا، اونا مرض دارن، آداب معاشرت ندارن، پس تنها کاری که ازت بر میاد اینه که باهاشون رفت و آمد تو کم کنی
آره درمیاد خیلی جاها
همین امشبم زنگ زد به مادرش گفت که چقدر بگم به زندگیم کاری نداشته باشین
مادرشوهرمن با۳تاازخواهراش و پدرش تو یه ساختمونن هروقت مادرشوهرم باخواهراش بحث کنه اولا ک بمن مربوط نیس من دخالت کنم فرداباهم خوب میشن تصویرمن براشون خراب میشه دوما ازلج مادرشوهرم توپیلوت ببینمشون خیلی هم گرم و صمیمی احوال پرسی میکنم بیشتراتیش بگیره
خیلی کم میبینمشون خیلی زیاد بشه ماهی یه باره
اما همون یه بارم زهر میریزن
من دردم همینه دیکه،تو مشکل داری با خانوادت بابا من که مشکل ندارم آخه
اهمیت نده اصلاازشون حرف نزن سوالی چیزی پرسیدن بگونمیدونم ندیدم و نشنیدم اصلاازاوناجلومادرشوهرخواهرشوهرت حرف نزن ن بگوخوبن ن بگو بدن بگو دعوت کردن ماام رفتیم همین
برای پنج شنبه دعوت کردن ماهم رفتیم خونشون،جمعه رفتیم خونه ی مادرشوهرم،پرسید دیشب رفته بودین خونه ی بابام منم گفتم آره
دیگه همش دنبال یه چیزی بود که بگه چرا رفتین و ال و بل
بعد امشبم برای روز مادر رفتیم اونجا،مادر و خواهر همچین شوهرمو دوره کردن و حرف میزدن که نگو
خب خدا رو شکر ، امروزم که زنگ زده،انشالله دست از سر مغز و زندگیت برمیدارن، اما سعی کن یه جور برخورد کنی که دخالتاشون رو همسر ت ببینه، اون وقت خودش ازت میخواد همون یه بار هم نبینیشون، من هم کلا رفت و آمد رو دوست دارم، به خاطر یه مسائلی که پیش اومد، کلا قطع شد، با ما مشکل نبودا، داییا و خاله هاش مشکل دار شدن، تا یه مدت با ما رفت و آمد داشتن، ما هم خیلی سعی کردیم درستش کنیم نشد، الان من دلم لک زده براشون اما اینا قطع کردن همه چیو، چند بار گفتم بیا باز تلاش کنیم ،دیدم اهمیت نمیده منم بیخیال شدم
خیلی خسته ام از دستشون
فقط میخوان من خونه ی خودشون برم
آخه این دیگه چه مدلشه
فهمشون کوره،
خدایی دیگه بریدم
تو همه چیزم میخوان دخالت کنن و نظر بدن
ببین دیگه چیشد که گفتم من دیگه نمیرم خونه ی بابابزرگت
تو رفت و امدت با فک و فامیلاشون شاید بشه اجازه داد برای دخالت، اما تو همه چیز نه، شل نگیر، که سوار زندگیت بشن، اما تا جایی که میشه سیاست به خرج بده که همسرت شاهد دخالتا باشه
بنظر من برو ولی سعی کن وقتی میری زیاد آمار خودت وخونواده شوهرتو ندی اینا ازین میترسن.
احتمالا ازینکه فامیلاشون سراز کار اینا دربیارن خوششون نمیاد و باخودشون فکر میکنن یه درصد نرین حرفی گفته بشه یا پشت سرشون حرف بزنن یا اماری ازینا بهت بدن .
بهرحال اگه میری هم سعی کن زیاد از خودت نگی .
ولی رفت و امدتو بکن ‌.
اوخودا🤩🤩🤩🤩رسیدی به اخراش سحرجان...ایشالا بسلامتی بغلش کنی عزیزممممم.
بازم رفت و آمد من به اونا ربطی نداره واقعا

من مگه کار دارم خواهرشوهرم با کی میره و چجوری میره
من بالا هم گفتم
چون خودشون رفت و آمد آنچنانی ندارن،در واقع بخاطر اخلاقای خودشون همه ازشون کناره میگیرن،به منم میگن نرو،چون نمیخوان من تو جمع باشم و خوب باشم با اونا،چون خودشون خوب نیستن باهاشون،میخوان منم خوب نباشم.
خیلی جاها منو هم بده کردن
مثلا خاله ی شوهرم هرسال تولدای مارو زنگ میزنم تبریک میگه،من از رو سادگی گفتم خاله تبریک گفته،خواهرشوهرم سریع رفته بود به خالش گفته بود چرا تولدای مارو تبریک نمیگی ولی واسه داداشم و زن و بچه های تبریک میگی،خالشم گفته بود آخه اونا با شما فرق دارن.
🥰🥰🥰🥰عزیزمی، خدا جوجتو برات نگه داره😍😍
معلومه که ربط نداره،
خب همین دیگه حرف نبر نه ازونا به اینا بگو نه برعکس چون روهم‌حساسن .
هرکاری کردن یا نکردن هیچی نگو تو دلت بمونه بعدنم فهمیدن بگو چیز مهمی نبوده بخوام بگم .
عزیزم فقط یه چیز میتونم بهت بگم
من تجربه کردم چیزایی میگی حتی خیلی خیلی بدترش رو. نمیخوام مشکلتو نادیده بگیرم تو حق داری ناراحت باشی
اما سعی کن بگذری از این جور مسایل. شاکر باش. شاکر سلامتی، زندگی و هرچه داری.
بخدا ادمیزاد تا زمانی درگیر مشکلات جدی نشه قدر این لحظات رو نمیدونه. کاش من میدونستم بهترین لحطه های عمرم لحظه هایی بود که درگیر حرف دیگران بودم.چون مشکل دیگه ای نداشتم.
در پناه خدا باشی قشنگم
قربونت عزیزم♥️🥰

سوالات مشابه