برا آرامش دلم دعا کنید🖤🖤🖤پسرام پیش چشمم پر پر شدن

خیلی روزای سخت و زجر آوریو دارم میگذرونم برام دعا کنید هر چند خدا دیگه صدامو نمیشنوه چقدر بهش التماس کردم با چشم گریون همش قرآن خوندم امید داشتم اما از دستش برمیومد و کاری نکرد گزاشت ذره ذره یک هفته تو بیمارستان جیگرم تیکه پاره بشه هر لحظم تو این یه هفته یکسال گذشت رو تخت عین جنازه افتادم چشم دوختم به سقف اتاق گفتم هر چقدر هم سخت باشه هر چقدر هم اطرافیانم سر من ازیت بشن همراه بمونن عیب نداره ارزششو داره آخرش بچهامو بغل میگیرم 😭😭😭اما دوتا سقط وحشتناک رو تازه فراموش کرده بودم دلخوش کردم به این دوتا طفل معصوم که اصلا خیلی ناخواسته بعد یکسال چشم انتظاری بهمون داد چقدر ذوق شوق داشتیم همسرم همش می‌گفت خدا بزرگه دوتا گرفت ازمون این دوتا رو عوض اونا بهمون داده براشون چقدر با خوشحالی خرید میکردیم اسم پیدا کردیم رفتم انومالی گفت گفت دوتا پسره همچیز هم روبراه و عالی گفتیم خدایا شکرت فقط سالم باشن مهم نیست برامون دختر پسر فرقی نداره حتی وقتی افتادم گوشه بیمارستان همسرم گفت امام حسین رو برا طفل ۶ ماهش قسم دادم از امام رضا خواستم ضامن تو و بچهام بشه اسمشون رو بزاریم حسین و رضا 😭😭😭اما دیگه حتی اونا هم صدامو نشنیدن نزدیک ۶ ماه یه بارداری سخت رو گذروندم به امید بدنیا اومدنشون تهوع های وحشتناک هم برام دلچسب بود ذوق میکردم وقتی ویار داشتم هر بار افتادم به لک بینی اون دنیا رو دیدم گفتن هماتومه گفتن جفت پایینه هر بار مراقب بودم سرکار نرفتم عروسی فامیلا نرفتم گفتم بچهام از همچیز مهمترن تو خونه همش استراحت بودم گفتم جهنم که خونه کثیف میشه مهم بچهامن تو این یه هفته دوتا راه تار یک گزاشتن جلوم اما همش گفتم مگه اینا خدا هستن گفتن کیسه تو واژن هست سرکلاژ بکنیم حتما سوزن به کیسه میخاد بخوره گفتم نه چند بار اومدن نگاه کردن تلاش کردن پساری بزارن گفتن دهانه رحم بازه شل شده سرویکس کم شده نگه نمیدارن گفتن تا سی هفته همینجور بمون همینکه درد و انقباض و خونریزی نداری خودش علامت خوبیه چراغ های امید تو دلم روشن شد گفتم تا ته دنیا هم که بشه اینجا میمونم هرچقدر سخت هم باشه رو تخت خوابیده میمونم مهم اینه بغل بگیرمشون 😭😭اما خدا دل خسته منو ندید یهو افتادم به خونریزی درد زایمان گرفتم گوشه تخت همش زجه زدم گریه کردم درد کشیدم بچهام ۷ صبح بدنیا اومدن مثل ماه بودن نمیتونم یه لحظه فراموششون کنم خدا چجوری تونست اینکارو باهام بکنه هر روز دو سه بار تو این یه هفته اومدن نوار قلبشونو گرفتن قلب هاشون تا لحظه آخر میزد تا لحظه آخر لگد بارونم میکردن نمی‌خواستن ازم دل بکنن 😭😭دست و پا زدن هاشونو چجوری فراموش کنم گزاشتن لای پارچه بند نافشونو ازم قیچی کردن انگار قلبم هزار تیکه شد خیلی گناه داشتن آخه خیلی چهره معصومی داشتن یکیششون کپی همسرم بود چجوری یادم بره وقتی قد و وزنشونو گرفتن گفتن دوتا پسر 😭😭😭تو این ۷ سال زندگی یبار گریه شوهرمو ندیده بودم مثل ابر بهار گریه میکرد آروم قرار نداشت چجوری تونستن بهش بگن برو سرد خونه بچها تو ببین 😭😭😭دلم برا لگد هاشون تنگ شده یکجا واینمیسادن جیگر گوشه هام از پیشم رفتن پس عدالت خدا کجا رفته آدم نموند برام دعا و نذر و نیاز نکنه خدا صدا هیچکدومو نشنید اونهمه آدم اومدن اونجا زایمان کردن با خوشحالی و بچه تو بغل رفتن دنیا فقط برا بچهای من کوچیک بود نمیدونم چیکارشون کردن الان کجا هستن کاش منم باهاشون میمرذم من دوباره چجوری زندگی کنم 😭😭