Ooma
پرسش (1403/03/10):

خانما من کار بدی کردم؟؟

سلام، دیروز شوهر من تاذساعت ۵ سرکار بود، بعد با پدر و مادرش قرار گذاشته بود بعد سر کارش برن یه جا مجلس عزا و بعدم براشون خرید کنه، ولی من خبر نداشتم، اول اومد خونه دوش بگیره، بعد دید ما از صبح تنها بودیم گفت شما هم بیاید بریم بیرون یه هوایی بخوریم منم خبر نداشتم پدر و مادرشم قراره بیان! اگه می فهمیدم هم تازه عیبی نداشت که وظیفه شوهرمه
بعد تو راه بهم گفت باید دنبال اونا هم بریم، گفتم باشه
رفتیم تا رسیدیم دم درشون، پدر شوهرم و مادر شوهرم تا چشمشون به ما افتاد گفتن اینا رو چرا آوردی؟ ما می خوایم بریم مجلس عزا و بعدم خرید با اینا نمیشه، تا خود مسجد که عزا بود غر زدن...خودشونم ماشین دارن و جوون هستن، خلاصه که انگار من مزاحم بودم اونجا!
گفتم من میرم بازار می گردم شما برین عزا، رفتن عزا منم بچه به بغل تو بازار گریه می کردم از رفتارشون....من تو ماشین خودمون مزاحم اونا بودم؟؟؟
از عزا اومدن شوهرم زنگ زد گفت بیایم دنبالت، گفتم نه خانواده تو ببر خرید بعدم برسونشون بعد بیا دنبال من، از ۵ تا ۷ و نیم من تو خیابون با بچه به بغل بودم....آخر اسنپ گرفتم رفتم خونه
کار بدی کردم گفتم اونا رو ببر خونه بعد بیا دنبال من؟

خسته شدم از رفتار پدر شوهرم، تووماشین یک کلمه به پدر شوهرم گفتم ما مزاحم شما نمیشیم گفت به من متلک نگو، شوهرمم برگشت چنان با غضب به من نگاه کرد، انگار که چی گفتم!
خیلی دلم شکست
ما قبلا همسایه پدر شوهرم بودیم، به خاطر همین بد لحنی ها بد رفتاری هاش بلند شدیم از اونجا، اما هنوز که هنوزه شوهرم سرم منت می ذاره که تو گفتی خونمونو عوض کنیم!
سلام حرفت اصلا بد نبوده
توناراحتی و عصبانیت هر حرفی ممکنه زده بشه. از نظر من شماچیز خاصی نگفتی،کسی بخواد ناراحت بشه . شوهرت بابد از اول میگفت میخوان برن مراسم
اگه می دونستم با اونا قراره بره من نمی رفتم
گفت ولی نگفت با اونا می خواد بره، من گفتم تو ماشین میشینم تا بیای
آخه جالب اینجاست که پدر شوهرم منو متهم کرده و گفته زهره نیومد سوار ماشین بشه، حتما با ما نمی خواد بیاد
همونجا تو ماشین میگفتی من خبر نداشتم شوهرم نگفته بود شما برنامه دارین
شوهرت چکار کرد چی گفت دیشب
مقصر شوهرته که بهت نگفته ولی با شناختی که از پدرشوهرت داشتی نباید چیزی میگفتی بعضیا فقط دنبال بهانه هستن وقتی رفتین خونه با شوهرت صحبت میکردی پدرشوهرمنم بداخلاقه برعکس مادرشوهرم که واقعا زن خوبیه. من فقط بهش سلام میکنم و خداحافظ همین .
گفتم، ولی دائم غر می زد
عزیزم اگه اخلاقشون همیشه اینجوریه الان به یه ورت بگیر اصلامهم نباشه دیگه قراره چی بگن
هیچی گفت اشتباه از من بوده که دو تاتونو با هم سوار کردم، ولی آخرش یه جوری که انگار من متهمم
دیگه کشش نده که شوهرت فکر کنه حالا خبریه
نه بابا کشش ندادم، اما دلم گرفته خیلی
اصلا برات مهم نباشه تو زن شوهرت هستی باید بدونن همیشه هستی هیچ وقت صحنه رو خالی نکن ناراحت هم نباش
آخه شوهر من همیشه میگه اخلاق بابام همینه من نمی تونم بهش چیزی بگم
من اینجور مواقع میگم لطفا دیگه ازین اشتباه نکن البته شوهر من خداروشکر ننه بابایی نیست آنقدری هم که میرسم خونه مادر شوهرم من اصرار میکنم اونم بخاطر مادرشوهرم
راست میگه خوب چیکار کنه شوهرمنم اصلا به باباش چیزی نمیگه میگه همینکه واکنش نشون نمی‌دیم یعنی حسابش نکردیم اصلا حوصله باباشو نداره مادر شوهرم خودش دعواش میکنه
آخه پس از کجا بفهمه طرف رو ناراحت کرده، نه شوهرم نه مادرشوهرم هیچی نمی گن!
بهرحال پدرشه اینا دیگه اخلاقشون اینه نمیشه عوضشون کرد باید خودمونو بیخیال کنیم چیزی بگه همه از چشم تو میبینن دعوا و دلخوری پیش میاد ما فقط رفت و آمدمون رو کمتر کردیم مادرشوهرم اکثرا تنها میاد خونه ما
سعی کن رفت و آمدت رو کمتر کنی کمتر باهاش صحبت کن ولی خودت هم نگیر با مادرشوهرت صحبت کن بهش کمک کن با بچه ت سرگرم شو بهترین کار اینه بهش اهمیت ندی چون زندگی خودت تلخ میشه
شوهرم شب درمیون منو می بره به زور
اشتباهت اینه فکرتو به خاطرشون آزرده میکنی
ول کناااا اینا دیگه همینن
اصلا ناراحتیتو ب روت نیار تو دلت ۴تا فحش بده تموم کن😂
خب واقعا تو اون موقعیت ناراحت شدم، منو تو ماشین خودمون مزاحم می دونستن
بنظرم شوهرت کار بدی کرد به تو نگفت و تو تنها گذاشت تو بازار
تو اصلا کار بدی نکردی عزیزم
چرا اگه میدونستی نمیرفتی؟! برعکس همه جا باهاشون برو بزار عادت کنن ، وقتی مردی ازدواج کرده دیگه همراه همسرش همه جا میره اونها توقع اشتباه داشتن که پسرشون رو تنها میخواستن
اونا اینطوری نمی خوان، خیلی تحقیر شدمدخیلی، مخصوصا اینکه شوهرم ولم کرد تو خیابون
بیخیال به درک که ناراحت شدن
درسته رفتارشون خیلی خیلی اشتباه بوده ولی برات مهم نباشه البته که اونا هم ناراحت شدن تورو دیدن ولی بگیر به یه ورت اونا بایر قبول کنن که تو عروسشونی و همه جا با شوهرت میری
اینکه تو رفتی بیرون با بچه اشتباه کردی باید باهاشون میرفتی چون شما که نمیدونستید اونا چه برنامه ای دارن شوهرت برده شمارو
میزاشتی اونا بیشتر اذیت بشن
من که کلا سه سال و نیم باهاشون اصلا رفت و آمدی ندارم با وجودیکه تو یه ساختمونیم فقط سلام و علیک همینم زیادیه
عزیزم درکت میکنم چه حالی داری😔واقعا متاسفم
عزیزم من پیام بچه هارو نخوندم ولی صد درصد مقصر شوهرته اول اینکه به تو نگفته و در آخر این که تو رو با بچتون رو در اولویت نزاشته! مردی که ازدواج کرد دیگه اولویت اول زن و بچشه
و اینکه شوهرت ولت کرد تو خیابون اصلا واسه من قابل درک نیست، سیاست داشته باش دفعه دیگه اگر در همچین موقعیتی قرار گرفتی به هیچ عنوان نرو، بزار انقدر بچه اذیتشون بکنه که شوهرت مادر پدرشو بفرسته بره و شما رو ببره خونه
خب نمیرفتی همونطور که قرار داشتین تو ماشین منتظرشون میموندی تا شوهرت بیاد اونوقت مسئولیت اون بود چکار میخواد بکنه ، منتظر نباش بفهمن ، کاری که خودت راحتی رو انجام بده بزار غر بزنن ، چرا تو حرص بخوری اونا حرص بخورن
اشتباه کردی خودتو کوچیک کردی و از ماشین پیاده شدی این ینی خودتم قبول داری ک مزاحم بودی من بودم مینشستم عزا هم میرفتم خریدم میرفتم نظرم میدادم راجب خریداشون اخرم اونارو میرسوندیم خودمون میومدیم خونه هرچقدرم پدرش غر میزد ب کتفم
یا حداقلش اینکه اونارو برد عزا تورو برمیگردوند خونه واسه خودت باید ارزش قائل میشدی
حالا یک ساعت پیش شوهرم زنگ زد حالمو پرسید و گفت مطمئن باش سوتفاهم بوده و دیکه تکرار نمیشه
اما پدرش درست نمیشه
آرهدخودشم قبول داره نقصره، بنده خدادمونده بود وسط، ولی حق نداشت جلوی پدر و‌مادرش به من اونجوری نگاه کنه که ینی بحث نکن
همیشه از اول زندگی من اولویت نبودم....
بخاطر اون نفهما تو چرا باید گریه میکردی آخه
اونا بیشعوری خودشونو ثابت کردن پس باید خودتو قانع میکردی ک ادمه بیشعور ارزش ناراحت کردنمو نداره و میرفتی بازار تا میتونستی خرید میکردی
شوهرم فقط می ترسه که خدای نکرده اونا ناراحت نشن ولی می دونه پدر شوهرم مقصره
باز اگه کلا کم رفت و آمد بودیم یک چیزی....
اما از من توقع داره شب درمیون بیام خونشون
پدرشوهرت مثل بابابزرگ پدریمه، اونم خیلی متلک میندازه
خداروشکر خیلی نمیبینمش
خیلی دل مامان بابامو شکونده
خدا ازش نگذره ،واگذارش کردم به خدا ان شاالله تو همین دنیا تقاص پس بده
باز شما خیلی خوبین ...زهره جان
منم معمولا اهل جواب دادن و زبون درازی نیستم ب هیچ عنوان ...اونم جلو پدر شوهر مادر شوهر ....
اما با کارام نشون میدم از دستشون ناراحتم....
مثلا من اگه جای شما باشم....حداقل کاری ک میکنم اینه ک ی شب در میون نمیرم خونشون ...ی چند روز....تا بدونن سر سنگینی ...و متوجه اشتباهشون بشن
من اینجوری جواب میگیرم ... با کمرنگ شدنم خانواده شوهرم قشنگ می‌فهمن من دلخورم
شمام قلق خانواده شوهرتون باید تو دستتون بیاد
مرضیه جان، اصلا همین دیروز پدر شوهرم لحنش با من طلبکار بود، عین خیالشون نبوده من با بچه کوچیک تو خیابون رها شدم
قطعا که یه مدت باهاشون سرسنگین میشم، اما اینا متاسفانه اصلا وقتی کسیو ناراحت می کنن نمیفهمن
احساس می کنم از خداشونه من از شوهرم جدا بشم پسرشون مال خودشون بشه
همین یه پسرو دارن؟
نه یکی دیگه هم دارن
والا رفتارت خ خوب بوده
من بودم شلوار از پاشوهرم میکندم ،اولاجلو پدرش باید میگفت ک ب تو نگفته و خودش مقصره
من بودم محل نمیدادم ،چون کار بدی نکردی اصلا
من زمانی ک عقد بودم از این رفتارا زیاد میدیدم ولی انقد با شوهرم حرف زدم بهش فهموندم اولویت منم ،اینکه کسی تکلیف مشخص کنه چرا رفتم چرا اوموم یا تو ماشین خودمون جا من نباشه من نمیپذیرم
منم نمی پذیرم، ولی شوهرم با حرف عادی نمی فهمه همه ش دعوامون میشه
دیشب آنقدر دعوا کردیم و من گریه کردم داغون شدم
شیر جوش دادم بچه م
دعوا نداره ،حرفت و بزن بعدشم باهاش سروسنگین شو

سوالات مشابه