Ooma
پرسش (1403/03/03):

خانوما میشه یکم باهاتون صبحت کنم؟؟؟

سلام به مامانا و خانومای اومایی .
من مینویسم که شاید یکم دلم خالی بشه.
من و همسرم قبل از دخترم خیلی خیلی رابطمون خوب بود . جوری بود که حتی تایمی ک ایشون سرکار بودن هم بی خبر از هم نبودیم و تایمی ک خونه بودن همشو باهم میگذروندیم چه صحبت ، چه گردش ، هرچیزی..... الان ک بچه دارشدیم کلا همه چی عوض شده( اینو از قبل آگاهی داشتیم که اوضاع کلا عوض میشه ) ولی الان واقعا خسته شدم.
از وقتی زایمان کردم خونوادش اونهمه کارارو کردن اینجاهم تاپیک زدم اگه یادتون باشه .. ولی همسرم پشتم بود خیلی خیلی کمک حالم بود. درحدی بود که تا یکسال هرشب دخترمونو نگهداشت منو بیدار نمیکرد روز دخترمون بامن بود. توی تموم شرایط واقعا کمکم بوده و هست.
ولی نمیدونم‌چرا کارای خونوادش از یادم نمیره ، بارها تمرین کردم از یادم بره باز ی اتفاقی میوفته یادم میاد و میریزم بهم.
از طرفی حس میکنم فاصلم با همسرم یک دنیاست.. درحدی که واسم غریبه شده. صبح که هیچی، ظهرمیاد ناهار یه ده دقیقه شاید صحبت کنیم باهم. غروبم کارش تموم میشه میاد استراحت میکنه و میریم بیرون ب محض اینکه توی ماشین میشینیم حرفامون بهم خوش نمیاد دعوامون میشه دلخوری پیش میاد برمیگردیم خونه هیچ حرفی نداریم بزنیم دوباره میخوابیم روز از نوو ...
دائم فکرمیکنم با دشمنم توی ی خونه زندگی میکنم.
همسرم فوق دیپلم داره میگیره.من تحصیلاتم ارشده ی رشته عالیه ، مجردیم کارمو داشتم وقتی برگشتم شهرمون کار واسه رشتم نبود بعدم که ازدواج و تشکیل زندگی.. همکلاسیام همه تهران مشغول کارن با حقوقای ۳۰ ب بالا .. من نمیتونم برم شهرمون کوچیکه موندم خونه باید ب همسرم بگم که کارتمو شارژ کنه و از این کار واقعااااا متنفرم . دنیارو بگم ب همسرم میخره واسم نه نمیگه. ولی اینکه میگم کارتمو شارژ کن ، میگه کارت خودمو بگیر برو هرچی میخوای بخر اذیتم میکنه.
یا میرم توی همراه بانک مثلا ، میگه نگاه کن اشتباه نکنی ، بخون بعد بزن.. خب مگه من بیسوادم؟ این رفتاراش که داره منو کوچیک میکنه خیلی خیلی عذابم میده.
بارهادیدم بهم توهین کرده درصورتی که خودشو خونوادشو همه فامیلاش فرسنگها با من و خونوادم فاصله دارن از همه نظر . من کوچیکترین بی احترامی نکردم بهشون بعد همسرم اینجوری میکنه ...
از طرفی دام دق میکنم از اینهمه خونه نشینی و بی احترامی حس میکنم یه آدم بیخودم و بی فایدم از اونایی که دست نگاه کن همسرشون شدن ...
از طرفی نمیدونم با کی صحبت کنم. با بابام صحبت کنم ، بگم شرایطمو؟ بگم نمیتونم این شرایطو تحمل کنم. اونا تاحالا از همسرم بدی ندیدن. همسرم خیلی هواشونو داره.
نمیدونم نمیدونم چیکارکنم زندگیم برگرده به روال قبل. همونقدر گرم همونقدر صمیمی

موضوعی نیست که پای خانواده ها رو وسط کشید
زندگیتون رو مقایسه میکنید با زندگی دوستاتون
شرایط تراپی دارین حتما انجام بدین
بعد بچه دار شدن هول و محور پدر و مادر بچه ها میشن
شوهرا سرکارن تایم بیشتری مسلما دلشون میخواد وقتی اومدن با بچه اشون وقت بگذرونن فکر میکنن همین که خانومشون رو میبینن و بغلشون میکنن کافیه(نمیگم کارشون درسته وا یا توجیح نمیکنم )برا همین میگم با مشاور صحبت کنید
منم برنامه نویس بودم قبل از ازدواجم..بعدش ک بچه دار شدم و خونه نشین شوهرمنم دقیقا مثل شوهر شما رفتار میکنه فک‌ میکنه‌سواد ندارم، حتی میخوام دخترمو ببرم پارک‌میگه گوشیتو دستت نگیری یا غریبه ها حرف‌نزنی انگار ک مثلا بچشم میخواد راهی مدرسم کنه و نصیحتم کنه..
میخوام بگم ک‌فقط تو تنها نیستی و‌این اخلاق تنها مختص شوهره تو نیست..صد البته ک هیچوقت زندگی مثل قبل از بچه نمیشه باید باهاش کنار اومد..
یه مدت چیزی‌نگو..ب شوهرت ربطی نداره ک خانوادش چ رفتارایی داشتن..نباید بخاطر گناه اونا با این در بیوفتی..من خودمم بخاطر رفتار خانواده شوهرم همش با شوهر بدبختم در میوفتم ولی صرفا میدونم فقط برای اینه ک خودمو خالی کنم و این‌خیلی کار اشتباهیه
پای‌کسی رو هم وسط نکش بشین همین حرفایی ک‌بما زدیرو به خود شوهرن یه موقع ک‌خسته‌نبود بگو..اون خیلی بهتر از همه ماها درکت میکنه
منم دقیقا شرایط شما رو داشتم و حال و اوضاع روحیم اصلا خوب نبود با خانواده همسرم هم به مشکل خوردم بعد از بچه
با مشاور صحبت کن حتما حالت بهتر میشه با خانواده ها مطرح نکن اصلا درست نیس
اخه همون بغل و محبتم نیست ...
نه شوخی نه چیزی هیچی عین یه غریبه که میاد و میره و صحبت عادی
باخودش صحبت کردم
میگه من عاشقتم دوستت دارم‌میمیرم واست ، ولی خب حس میکنم از ته دلش نیست
چون بی احترامیاش خیییلی بیشتره
گاهی واقعا شرایط اینجوری میاره

هم تو خسته ای از خونه نشنی و بچه داری هم اون بیرون از خونه خسته میشه
گاهی واقعا آدم نمی‌کشه
تو خودتم الان حساس شدی..من خودم دیشب داشتم ب مامانم میگفتم ک من فک میکردم فقط زندگی مامان بابای خودم خشکه ، میگفتم من اگه ازدواج کنم مثل تو فیلم کره ایا میشه زندگیم..ولی الان زندگی خودمم خشکه..قسم خوردن نداره من برا اینکه شوهرم مثلا ساعت ۱۰، ۱۱ شب میاد و وقتی هم میاد گوشی همش دستشه و با من حرف نمیزنه پاشدم اومدم ی سر پیش مامانم ک مثلا از تنهایی دربیام..وقتی هم بهش میگم برام وقت نمیذاری و حرف نمیزنی همش یا سرکاری یا سرت تو گوشیه میگه دوست دارم و عاشقتمو تو اشتباه فک میکنی...
زندگی مادرا خیلی بعد از اومدن بچه دگرگون میشه...من اینطوری فک میکنم ک چاره ای جز کنار اومدن با این شرایط نداریم
عزیزم من تجربه زندگی با بچه رو ندارم ولی خیلی از چیزا ک شما میگی رو تجربه میکنم چون کلا زندگی بعد یه مدت از اون حالت احساسی بودن اولش درمیاد. الان هم انقد شرایط اقتصادی بد شده که مردا همش درگیر کارن و فکر قسط و اینده و ....
بعدشم من شاغلم ولی همسرم کارتمو شارژ میکنه، دائما هم توصیه هایی ک شما میگی بهم میکنه مثل مواظب باش و ....ولی این دلیل تحقیر کردن نیست و این رفتار تو ذات مردهاست
همسر منم همش بهم توصیه میکنه
حتی تو بچه داری
همش میگه میفته ها مواظب بچه باش اینطوری نگیرش اون کارو نکن دنبالش برو و ...
خلاصه مغزم از کار افتاده
اخلاقشون اینه
ما وقتی ازدواج کردیم سال ۹۷ اینقدر کار همسرم کساد بود دستمون تنگ بود حقوق دوماه بعدمونم میگرفتیم جلوجلو ...
الان که خداروشکر دستمون باز کار همسرم خوب
الانه که باید حالش خوب باشه .
بعضی وقتا تعطیلاتم میمونه سرکار میگم نرو سرکار خسته میشی استراحت کن یه روز تعطیله، میگه نه وقتی کار هست چرا کارنکنم
و اینکه وقتی تاپیکت رو خوندم فک کردم دادم زندگی خودم رو میخونم که بعد بچه انگار زلزله ۱۰ ریشتری اومده و هیچی مثل سابق نیست
کلا بعد از زایمانم با کارای خونواده همسرم افسردگی شدید گرفتم بعد کامل رفع شد ولی حس میکنم حساسیت و اون امواج منفی که گرفتم ازشون همیشه باهامه
ما دقیقا اینو میدونستیم ، بعداز ۴ سال خودمون دوتاتصمیم گرفتیم بچه دارشیم. گفتیم دیگه وقتشه همه چی فراهمه و اعصابمونم راحته
ولی الان واقعا خسته شدم ، خسته شدم از این فاصله . بخدا بعضی وقتا فکرمیکنم همسرمو نمیشناسم ، فکرمیکنم یکیه مثل بقیه مردا توی خیابون که باهرکی توی خیابون نمیشه صحبت کرد خندید ...
دوست عزیزم بی خود فکرای بد نکن مردا ذاتشون مراقبت وتذکر دادنه توشه اکه نگن دلخور باش چون براش اهمیتی نداری ،وقتی میگه مراقب باش یاوقتی روت حساسه یعنی واقعا دوستت داره وعاشقته فقط اونا دنیاشون با دنیای ما زنا خیییییلی فرق داره ما اکثر وقتا شاد وشنگول میخوابیم وبیدار میشیم همین که میایم صبحانه بخوریم یهو با کوچکترین بهانه همسرم شرو به غر زدن میکنه همین که میره نه اون چیزی یادش میمونه نه من بی خیال باش . این طور فقط داری خودت رو داغون میکنی
درسته حرفتون واقعا شرایط احساسی عوض میشه.
همسرم دیپلم داشت به زوره من که گفتم زشته این دوره زمونه ،بچه دارمیشیم فردا میره مدرسه میخواد بنویسه تحصیلات پدر دیپلم.. ثبت نامش کردم داره میخونه.
انتخاب واحدش بامنه، شهریه من میریزم ، کارت ورود ب جلسه من میگیرم، فقطططط روز امتحان میره دانشگاه.
دوترم قبل ب من گفت همکارم درس میخونه خانومش واسش همه کارای دانشگاشو میکنه اصلا خبرنداره !!!!!
منم گفتم کارای دانشگاه تورو کی میکنه؟ گفت خودم !!
گفتم آفرین ، خداشاهده دوترم هیچ کاری نکردم واسش اصلا نمیدوست چیزی ، آخر از دانشگاه تماس گرفتن پاشد رفت واسش دوترم مرخصی نوشتن .
بعد بهم گفت این دفعه واسم انتخاب واحد کن مشکل نخورم، گفتم من ک کاری واست انجام نمیدادم. گفت آره بلد نبودی وگرنه دوترم مرخصی نمیوفتادم!
این مدل دستوری حرف زدن حس خوبی نداره اصلا
آخی عزیزم😭
من که واقعا خسته شدم .
من و همسرم باهم دوست بودیم بعد ازدواج کردیم.
خیلی خیلی توو چشم همه بودیم ، همه میگفتن شما جزو معدود کسایی هستین که باهم دوستن ازدواج میکنن خیلی همدیگه رو دوس دارن.
الان به نقطه ای رسیدم شک دارم به اندازه سر سوزن توی دل همدیگه مهری داشته باشیم
داغون کردم خیلی هم بد داغون کردم
نمیدونم شایدم من زیادی حساس شدم
من اکه کنار همسرم نمیخوابیدم ولمسش نمیکردم فکر میکردم یه دنیا از هم فاصله داریم با دنیا اومدن بچه دوم یکم از هم فاصله کرفتیم ولی نه از نظر عاطفی وجنسی فقط یکم جای خابمون به خاطر بچه فاصله گرفت واین دلیل بر دور بودن ودرک نکردن هم نیست بر عکس وقتی میبینه منم دارم خسته میشم خودش درک میکنه ومنم اونو درک میکنم
ما هم دوست بودیم گاهی یه حرفایی میزنه که خدا شاهده انگار منو از تو جوب نجات داده ،به خاطر من داشت خود کشی میکرد ولی الان بگی انکار میکنه،ول کن بابا مردا ثانیه به ثانیه در حال تغییر هستن خودشون هم نمیدونن چی میخوان،بی خیال باش دو روز دیگه یه برچسب عصبی بودن و.....میچسبونن وخودشون رو توحیح میکنن
دقیقا ماهم همینطور
کنارهم باید میبودیم ، ی چندوقت من توی اتاق دخترمون میخوابیدم ، همسرم توی اتاق خودمون.
دیدم نمیشه ..
الان دخترم توی اتاق خودش میخوابه ما اتاق خودمون .
از دست این مردا
بعد میگن زنارو نمیشه شناخت‌..
شناخت مردا خیلی سختتره
برای ماهم وقتی بچم به دنیا اومد خانواده خودم با خانواده همسرم به مشکل خوردن‌و بحث کردن تا همین الان هم من دارم تاوان بی کفایتی دوتا خانواده رو میدم
بعد از اومدن بچه برای ماهم اینطوری شد همش توجه به دخترم داره منم گاهی اوقات خیلی ناراحت میشم بعد از گذشت دو سال حتی تا چند وقت پیش یه شاخه گل برام نگرفته بود به روش آوردم،در صورتی که بهش میگم برو یه نون بگیر یهو با یه اسباب بازی خفن میاد خونه که دخترم رو سورپرایز کنه
بی احترامی منظورت از همون کارت شارژ کردن و دقت کنه؟
با چیزایی که میگی کارهایی که همسرت برات میکنه رفتارهای کوچیکش قابل چشم پوشیه ، اینا بیشتر بخاطر رفتاریه که باباهاشون با مامانشون داشته یا اشتباهاتی که مادرش میکرده نه بخاطر اینکه شما نمیتونی
ولی در کل همسرت خوبه ، این شرایط سرکار نرفتن رو هم شما قبل ازدواج پذیرفتی باید با خودت کنار بیای
یکم احتمالا شما دچار افسردگی شدی ، یه جلسه مشاوره برو به نظرم
ب چ چیزایی سخت میگیرید خب از نگرانیه اینا دوس داشتنه نه ک بگه بچه ای یا بلد نیستی .
یکم مثبت فکر کنید دیدتون و عوض کنید
برید مشاوره حتما خودتون هم شما هم صاحب تاپیک .
وقتی خودش هواتو داره چیکار ب گذشتع ی خانواده اش داری خوش باشید باهم
......لق هرکی بدتون و خواسته و میخواد
وا یعنی به نظرتون اینا بی احترامیه؟
😂به فکر باشن یه حرفه نباشن یه حرف دیگه
خیلی بده موقع زایمان یه عده میان هرکاری دلشون میخواد انجام میدن عواقبش تا آخرعمر میمونه
سلام، دوست عزیز اگر همسرتون آنقدر همراه و با درک بوده الان هم همون فرده، همین مسائلی رو که اینجا میگید وقتی در آرامش هستید و حالتون خوبه بهش بزنید، همین که براش کارهای دانشگاه رو انجام می‌دادید و ندید گرفته. این دلخوری ها اگر گفته نشه تبدیل میشه به خشم پنهان و یه روزی می‌بینید سر هر حرفی با همسرتون بحثتون میشه و خودتون هم دلیلش رو نمیدونید.
مسائل خانواده همسر و ..رو گذشت کنید، ولی مسائلی که از شخص خودش ناراحتی به دل گرفتید رو تو اوقات خوش مثلا سر یه شام خوب یا یه وقتی رفتید پیک نیک نشستید پیش هم مطرح کنید، خیلی با آرامش و مهربانانه، مثلا فلان جا اینطوری گفتی من دلم شکست ازت انتظار نداشتم چون این کار رو کرده بودم و ...
تفاوت سطح تحصیلی مسئله ای هست که قبلا بهش فکر کردید و قبول کردید، بابت کار هم همینطور، من هم دکترا دارم و الان بخاطر فرزندم کارم خیلی کمتر شده، من با همسرم کار میکنم و الان اون حدی که میتونم انجام بدم هم فقط از خونه پیش میبرم، شرایط آدم در مجردی زمان تاهل و زمان مادری همه باهم زمین تا آسمون فرق داره، شاید برخی دوستان شما هم با وجود کار و درآمد عالی خلا ازدواج و یک شریک خوب یا فرزند رو حس بکنند
همه چی
چیزایی که حس میکنم کوچیک میشم. چیزایی که تحقیرم میکنه .
شرایطش باید پیش بیاد تا بگم
مثلا اول من گواهینامه گرفتم بعدش شوهرمو مجبور کردم بره بگیره. الان رانندگی من خیلی بهتر از همسرمه اینو همه میدونن.
بعد من میشینم پشت فرمون میگه تو بلد نیستی تو نباید بشینی اصلا .
بارها و بارها تصادف کرده مقصرم خودش بوده‌
خب این یعنی چی؟ یکی دیگه باشه صدبار به رووش میاره خوردش میکنه ولی من هیچی نگفتم که غرورش خوردنکنم
تو اون شرایط بهش میگید همین حرف رو؟
منم همسرم خیلی نگران میشه
گاهی بهش میگم نگرانی زیاد اعتماد به نفس من رو میگیره از شدت احتیاط
آره اینو ک همیشه میگم همسرم واقعا کمک حالم بوده و هست توی بچه داری شاید هیچ مردی به پاش نرسه اینقدر کمکم‌کرد.
ولی آدمیزاده دیگه با یه جرقه هرچی بهت گذشته میاد جلو چشمت. من خیلی جلو خودمو میگیرم که بروز ندم حالم بد نشه.
اینجا خواستم حرف بزنم یکم خالی بشم
یبار رفتیم توی فروشگاه کارت کشیدم میگفت موجودی نداره.
جلوی اونهمه آدم و فروشنده برگشت گفت تو هیچی بلد نیستی رمزو اشتباه گفتی بخدا ، مگه حواسم داری؟گفتم رمز اشتباه پیام رمز اشتباه میده . نه موجودی نداره.
بعد فهمیدم کارتو جا ب جا داده دستم.
رفتیم توی ماشین گفتم چرا اینطوری حرف زدی حتی اگه من اشتباه کرده بودم نباید توی اون جمع اینجوری میگفتی . تازه از دست من ناراحت شد ک مگه من چی گفتم؟ گفتم حتما رمزو اشتباه گفتی
من تو زندگیم یه چیزایی دیدم یه آدمایی دیدم که خواستن زندگمون رو به هم بزنن ولی نتونستن که الان فقط بی خیالی رو انتخاب میکنم تا حداقل اعصاب خودم راحت باشه،دوست داشتن وعاشق بودن خیییلی بالاتر این جیزای جزئی که ما میگم هست همین که شبا کنار من وبچه هامون سرش رو میزاه زمین همین که تمام تلاشش برا بهتر شدن زندگمون میکنه اینا دوست داشتنه وگرنه یه بغل وبوس خشک وخالی که دردی از زندکی دوا نمیکنه
میفهمم چون فکر کنم خیلی از خانما این حرفارو تجربه کردن، خود منم ولی من آتیشم تنده همونجا جواب میدم بعدم چندبار دیگه یاداوری میکنم😁
شما باید میگفتی از بابت جمله مگه حواسم داری؟ناراحت شدم و حرف بدیه، بگو الان منم همونجا بعدش جلوی جمع باید بهت میگفتم حالا کی حواس نداره طبق معمول؟
یه مسئله ای هم هست که آقایون میگن و بعدش یادشون نمیاد دقیقا چه جملاتی گفتن، کلیت قضیه یادشونه ولی خانم ها با جزئیات یادشون میاد و اذیت میشن
همسر من اوایل زندکیمون اونقدر به پوشش وحرف زدن ورفتارای من گیر میداد که انکار داره یه بچه ۲ ساله رو تر بیت میکنه جلو پدرشوهرم چادر سر میکردم با اینکه یه جا زندگی میکردیم ،ولی کم کم چادر رو گذاستم کنار ولی با اسرار خودش که با بچه نمی تونی وفلان الان حجاب رو دارم ولی چادر نه ،عروسی میرفتم ولی بدون ذره ای آرایش حتی طلا هام هم نمیزاشت بندازم،ولی الان اونقدر فرق کرده که تمام فامیلاش هم تعجب میکنن چه برسه به من،من که تا دم خونه نمیرم الان با مادر شوترم میرم برا دکتر وخرید اینا رو میگم که بدونید یه حرف کوچیک نشونه نبود عشق بینتون نیست،اینا جزوی از زندگی هستن
همسر من تک پسره وپدر شوهرم کلی باغ وباغچه داره رسیدگی همهشون به عهده همسرم هست به خاطر اینا کار در اداره برق رو ول کرد ولی الان خدا رو شکر سم فروشی داره صبح زود میره شب ۱۱ اینا میاد اونقدر خسته هست که یه لقمه شام میخوره و بلا فاصله میخوابه ،این خستگیهاش هم به خاطر زندگیمون هست خدا رو شکر میکنم ،زبون تلخش هم میزارم پای فشارهایی که رو دوششه به قول معروف زیر سیبیلی رد میکنم😅
همین دیگه
کلی بار آدم میکنن بعد یادشون نمیاد اصلا گردن نمیگیرن این چیزارو گفتن
اگه قراربود خانومشونم همون لحظه مثل خودشون رفتارکنه که الان دنیا جنگ بود ...
محلش نزار بزار بگه تا خسته شه
هروقت پیشته خودت رانندگی نکن
من که اعصابم خراب میشه یکی بشینه پیشم بعد بخاد ایراد بگیره واقعیت از ماشین پرتش میدم بیرون😂
خداروشکر عزیزم.
منم قدردان زحمتای همسرم همیشه هستم.
فقط گفتم اون حس از بین نمیره.
حسی که واسم غریبه شده فقط زیر یه سقف داریم مثلا زندگی میکنیم.
نزدیک تاریخ پریودیمه زیادی احساسی شدم ...
😑😑چقد بی ادب
متنفرم از این حرفا یعنی چی
اخه دخترم خیلی وابستس به باباش بعضی وقتا گیرمیده به باباش مجبوریم‌جامونو عوض کنیم توی ماشین
خوب بهترین فرصته بهش بگو وقتی میشینم لطفا ایراد نگیر هول میشم یا خودت بشین یا میخای من بشینم انقد ایراد بنی اسراعیلی نگیر😑
وای شوهر منم هی میگم نمیدونم سفره مون رنگین باشه و.... نمی‌دونم میام خونه با روی خوش و.. اصلا نمی‌فهمم چی میگه
یعنی باید چی کار کنم دیگه به جز غذا یه ماست یا ترشی میذارم بسه دیگه
اگه اینه که من صبح تا عصر داره بهم بی احترامی میشه😂
دقیقاً هیچوقت هم فراموش نمیکنم
صاحب تاپیک بنظرم شما زیادی داری شوهرتو بزرگ می‌کنی .یادت باشه اینقدر بزرگش نکن که یه روزی توهم خودبزرگ بینی میگرش و تورو‌کوچک میبینه.چیکارداری بری بگی درست بخون فلان کن چنان کن
بعضی مردا جنبه ی این چیزاروندارن .میاییم بهشون پروبال میدیم فک‌میکنن چی هستن بعد که خوب به اوج رسوندیمشون میگن خودمون اینجور شدیم و مارو‌کوچیک میکنن.بنظرم شمااز حساسیتتون کم‌کنید و زیاد لی لی به لالای شوهرنزاری درست میشه
ولی من واقعا به یه نتیجه رسیدم این پیج فمنیست میگه ازدواج نکنید واقعا که درسته چون خودمو همه چیزایی که گفتی و درک میکنم و تجربه کردم
دیدم همه خانما این مشکلات و با شوهراشون دارن واقعا وقتی اینجوریه همش سلطه گری و تحقیر موندم چرا با شوق و ذوقم بله گفتیم من به شخصه یه درآمد داشته باشم خودمو از این لحن زار نجات میدم تا قیام قیامتم سمت هیچ مردی نمیرم
الان منم شوهرم هر چی بخوام میخره چون کارت خودشو داده بهم و ماهانه اونو شارژ می‌کنه ماشین دارم خریده ولی جی پی اس داره همش کنترل می‌خوام صد سال سیاه نباشه وقتی قرار باشه به کسی جواب پس بدی که دیگه خوبی نیست
😂😂والا
ببین عزیز دلم مردا گاون گاو
اصلا نباید خیلی بزرگشون کنی.
پروبال هم‌بهش نده جنبه ندارن.
منم‌مدتیه ب این‌نتیجه رسیدم ولی دخترم دست و بالم بسته‌
منو و شوهرمم قبل از بارداری رابطمون خوب بود.
از وقتی باردار شدم
الان شوهر نیس سگ شده سگ 🤮
چون خودش میدونه تو ازش خیلی سطحت بالاتره . میخواد با این رفتارا تورو کوچک کنه تا خودش بزرگ معلوم بشه.
ماهم یه همچین خری داشتیم‌ شوهر خواهرم ک خداروشکر گورشو گم کرد .
کاش یه اپ هم برا جمع مردا بود، سوسکی می‌رفتیم میدیدیم چی در مورد زنا میگن 😂😂😂
الان دقیقا توی همچین شرایطی هستم‌که شما گفتی.
فرستادمش گواهینامه بگیره , دانشگاه بره ، گفتم شغلتو عوض کن . با عوض شغلش کلی مزایا و حقوقش اضافه شد ...
دانشگاه اصلا بخاطر خودم‌نگفتم بره فقط بخاطر دخترمون در آینده
من بخوام برگردم خونه بابام از نظر مالی و حمایت و هرچی نگرانی ندارم اصلا .
بعضی وقتا میگم ببوسم بزارم‌کنار همه چیو دخترمم بگیرم چون توانایی نگهداریشو دارم کامل چه خودم چه خونوادم.
برم دنبال شغلم و آیندم ..
ولی خب همسرمو دوس دارم دائم‌منتظر یه زمانی ام که میگم این بگذره اوضاع درست میشه ، میگم عجله نکن.
نمیدونم چیکارکنم واقعا
مردا نه چت میکنن نه حوصله این‌چیزارو دارن.
کلا مشکلی نمیبینن همه چیو عادی میدونن هیچ صحبتی هم توی اون آپ نمیکنن
ببین شوهر من آدم خیلی خوبیه .ساده بی ریا مهربون و خیلیم زیاد دوستم داره .یه مدت بود خیلی بهش می‌رسیدم نمیزاشتم لباساش تکراری بشه .براش ضدآفتاب ریش تراش بهترین عطر بهترین لباسا میگرفتم .یه روز رفت جلو آیینه باخنده گفت خودمونیما من خیلی خوشگل و خوش تیپم .هرکس منو میبینه باورش نمیشه دخترم هفده سالشه .دیدم خیلی داره خودشو بزرگ میبینه و احساس سلطان سلیمانی بهش دست میده .منم ریدم ب احساسش .کم‌کم برگردوندمش به تنظیمات کارخونه اش.بجاش به خودم‌میرسم و لباسای خودم .اونم مثل قبل .حالا لباساشم تکراری بشه مگه چی میخاد بشه .اینو گفتم تا بدونی مرد مصب جنبه نداره بهش برسی حالا توی هر زمینه ای
باخودم‌گفتم مگه حکم اومده عطر لالیک بزنه مگه حکم دادن که باید تیشرت برند بپوشه .والا بعضی وقتا ماها خودمون باعث و بانی بعضی مسائل هستیم
😂😂😂😂😂😂😂
وای انقد باحال غیبت میکنن🤣🤣🤣
شوهرم رفته بود لیزر دکترش آقاس
اونجا کلی غیبت خانما رو کردن😂😂😂😂عذاب وجدان گرفته بود اومد بهم گفت🤣🤣🤣🤣🤣🤣
خدایی بهترررین کارو کردی
چقدررر مردا و رفتارشون شبیه همدیگس.
دقیقا همسرمنم چندین بار اومده گفته مشتریام گفتن اصلا بهت نمیاد ازدواج کرده باشی چه برسه یه دخترم داشته باشی !!
یا بهم گفتن تو میخوره بهت ۱۹ ، ۲۰ سالت باشه اصلا نمیاد بهت ۳۲ باشی ....
منم گفتم بله دیگه از خانوم بودن منه که تعریفی شدی

سوالات مشابه