Ooma
پرسش (1402/03/09):

زندگی تو ساختمان مادرشوهر

سلام دوستان اومایی خیلی به همفکریتون نیازمندم من دوساله خونه مادرشوهرم زندگی میکنم اوایل که خیلی سخت بود ولی رفته رفته شوهرم درکش از زندگی بیشتر شد الان میخواییم بلند شیم اما با این اوضاع گرونی باید ماشینمونو بدیم و کنارش اجاره ام بدیم برا این خونه ام خیلی هزینه کردیم تا قابل سکونت بشه اما نه کمد دیواری داره یه خواب سرویسش حیاط و فقط یه بخاری تو اتاق میخوره اذیت شدن هم هست سخته ولی چاره نیست میخواستم ببینم نظر شما چیه اونایی که جدا شدن رفتن مستاجری سختر یا خونه مادرشوهر با شرایط سخت و دشوار و اینم بگم بچمم بیاد به احتمال خیلی زیاد دخالت ها صدبرابر میشه

عزیزم من جاریم تو یه خونه با مادر شوهرم زندگی میکنن از وقتی بچش به دنیا اومده اوضاعشون خیلی خراب هر روز باهم جنگ دارن تو بچه داری که دخالت میکنن هیچی بعد بزرگ شدن بچه هم هی تو گوشش میخونن ما بزرگت کردیم مادرت بران هیچ کاری نکرد
همینجوریش یسری مشکلات هست که خیلی ناراحتم می‌کنه منم از همین میترسم بعد اینکه دنیا بیاد بچم وضع بدتر شه
درسته جدا شدن خیلی سخته و از نظر مالی اوایلش به مشکل بر می خورین ولی تا وقتی جدا نشدین نمیتونین مستقل بشین و صاحب خونه بشین
قطعا درسته مرسی عزیزم از نظرت دنبال دلگرمی بودم خیلی بلاتکلیفی بده
عزیزم شغل همسرتون چی هست؟
کارمند
بعد ها خیلی بدتر میشه درسته من جاریم از نظر بچه داری راحتتر شده بچه بیشتر مواقع خونه مادرشوهرمه ولی خیلی پشتش حرفه خیلی تو بچه داری دخالت میکنن
اره درسته
بستگی به اخلاق خانواده همسرت و خودتو شوهرت داره
خب خوبه اگه کارمنده، پس جدا شین بهتر از بودن در کنار آدم هائیه ک اذیتت میکنند
من یکم بخاطر اینکه اینجا هزینه کرده بودیم دو دل بودم
قربونت عزیزم
اینجوری بچت هم تک تربیته بار میاد و این در آینده خیلی به نفعشه
عزیزم هر طور شده جابجا شو ،بچه ت بدنیا بیاد دخالت شروع میشه من بچه م بدنیا اومد یک ماه خونه مادرشوهر بودم همه ش دخالت به زور به بچه غذا سنگین میدادن به حرف گوش نمیدادن من نبودم با حوله خودشون میبردنش حموم 😠😠
لباس بچگی دختر خواهرشوهرم تنش میکردن
هرجوری هست جدا شو و مستقل شید ی مدت سختی میکشی از نظر اقتصادی ولی از نظر روانی روح و اعصابت آسوده هست و آرامش داری عزیزم
من پیش خانواده شوهرم زندگی میکنم ولی تو بچه داری اصن دخالتی ندارن خدایی من بچمم دعوا کنم اونا سکوت میکنن اولا ناراحت میشدن که بچه دعوا میکنم ولی دیگه فهمیدن که من مادرشم و بچه پسش خودمه و صلاحش بیشتر میدونم
من برادر شوهرم ساختمون خودش درست کرده واسه همین نمیتونن برج ولی جاریم بعضی مواقع با برادر شوهرم بحثشون میشه که جدا بشیم
خونه مادرشوهرک جهنمه ولی ازاونورم بابچه کوچیک مستاجرو بدون ماشین خیلی سخته
من خیلی خیلی سعی کردم خوب باشیم اما بازم همش تو ظاهر جلو همسرم وگرنه خیلی کاراشون ناراحتم میکنه
راضی نمیشن بدین اجاره نصف نصف کنید؟!
من خودم به شوهرم گفتم هیچوقت از بالا نمیرم که برم کرایه نشینی به جاش اون پول پسنداز میکنم برا بچم طلا میخرم میمونم تا خونه بخرم برم خ.نه خودم
آدم همه چی باهم نمیتونه داشته باشهه با رفاه یا آرامش
عجب پس بدتر میشه
هرچی خرج کردی کردی فقط سریع پاشو برو ازونجا فک کن خرجی ک کردی اجاره بوده
ما در‌ماه ۲ روز فقط میریم‌خونه مادرشوهرم،همونم از وقتی بچه دار شدیم پدرم دراومده،من رو غذا خوردن و هله هوله نخچردنش حساسم،هرچی میگم امقد آت آشغال ندید بهش ب هیچ حاشون نیس،یا بدون پرسیدن از من یا باباش،پدربزرگش میبره موهاشو میزنه،یا میبرش متور سواری با اینکه شرایط موتور‌سواری نداره چون پاش مشکل داره،میریزم بهم خیلی،دیگه چ‌برسه ک همیشه پیششون باشم
میتونی باهاشون حرف بزنی البته اگه منطقی هستن که تو امور بچه ت دخالت نکن
عزیزم مجبور نیستی ظاهر سازی کنی که فردا روزی اتفاقی افتاد همسرت بگه همیشه خوب بودن الان بد شدن بهونه نیار از هرچی دلخوری همسرت درجریان بزار
اره منم فکرم همینه
حتی تربیت بچه هم دست اوناست جاری من خیلی آدم آرومی هست ولی مادر شوهرم اینا خیلی پرحرف و حاضر جواب الان بچه کپی اونا شده
به هیچ وجه اصلا قبول ندارم ما برا اینجا خرجی کردیم
خوشبحالت که خوبن
ماهم برا خونه ای که توشیم خیلی خرج کردیم به فکر خرجش نیستم چون اونجا الان ساکن هستم نه کرایه نه هیچی نمیدم
دقیقا مثل ما،منو باباش خیلی آرومیم،اما اونا خیلی داد میزنن موقع حرف زدن یا پدر سوهرم خیلی عصبی بازی رمیاره،وقتایی ک میریم خونه شون قشنگ اداعای پسرم شبیه اونا میشه،داد بیداد میکنه،زود عصبی میشه
خب قبول نکنن مهم نیس مهم اینه شوهرت راضیشون کنه بفرستش جلو بره این واحد خودتونو بدین اجاره پولشم نصف نصف هرماه براتون باشه اینجوری هم مستقل شدی و هم کمتر بهتون فشار میاد از لحاظ مالی
قربونت عزیزم
من بلا به زندگی خودم گفتم قرار نیس من اینطور میکنم توهم اینطور کنی اگه اذیتی و تو اون خونه ارامش نداری هرجا برو ولی خونت ارامش داشته باشه
دقیقا
از الان به در میگن دیوار بشنوه فلانی نوشو کلا خونه خودشون بچمون بچمون میکنن آدم فرق دوس داشتن و حس مالکیت و می‌فهمه قشنگ معلومه از رو دوست داشتن بچه نیست وگرنه بجا این حرفا میگفتن بیا یه شوفاژ ببندیم بچت میاد مریض نشع
دقیقا مثل مادرشوهر من ماهم سه سال طبقه پایین مادرشوهرش بودیم یه خونه نابود کلی خرجش کردیم شد خونه هر وقت شوهرم می‌گفت خرجش کردم می‌گفت برا عشق حال خودتون بوده !!! الان به بوده همون تعمیرات ما نشسته به مردم 🤣🤣
وگرنه با اون شکلش یه تومنم کسی نمیبرد
هرجا دلت خوشه و ارامش داری اونجا برو حتی اگه بخای یکم بیشتر بهت فشار بیاد
میگم بهش ولی میگه کاری از من بر نمیاد همینه که هستن خانوادمن نمیتونم باهاشون جنگ کنم اما من دنبال این نیستم اینو شیر کنم بفرستم به جون اونا دنبال اینم چشش باز سه ببینه فقط همین
ی راه دیگه اینکه
وایسا بچت ک بسلامتی بدنیا اومد اگر دیدی سختته و دخالت میکنن و آرامش نداری اونوقت دیگه صد در صد مطمعن‌ میشی موندنت اینجا ب صلاح نیست حتی ب قیمت فروختن ماشینتون باشه
ولی اصلا به فکر خرجی که برا خونه کردین نباشین فکر کن اجاره دادین برا خونه
وا😐پ تو اینجا مترسک سر جالیزی
اصن برات مهم نباشه من همیشه میگم خودت بهشون بفهمون منتطر نباش شوهرت حرکتی بزنه برا تو
وااای دقیقا عین خانواده شوهر من بچه م که بدنیا اومده بود خواهرشوهرام بهش میگفتن بچه مو بده یه بچه م بچه م میکردن منم بدم میومد و خیلی نظر میدادن الان کمتر بچه م بچه م میکنن منم به ناچار حساسیتمو کم کردمم
دقیقا همه مردا همینن میخان سازش باشه مجبور نیستی دلخوریات نگه داری هرچی اذیتت میکنه به زبون بیار والا اسیر که نیوردن 🙄
اصلا قبول نمیکنن میگن ما لطف کردیم این خونرو در اختیارتون گذاشتیم هر وقتم پاشدی میدم اجاره واسه خودم خرج میکنم یه کلمه نمیکنن بابا پسرمون کلی زحمت کشیده کلی خرج کرده تا حالا کمک نکردن و نمیکنن
همون بهتر کمکتون نکنن😂بده سر پا خودتونید منت تو سرت نیس دختر تو وقتی شناخت اینطور ارشون داری هرکمکی خاستن بکننم بگو نمیخام بعد کمک باید خفه شی چون تا یه چی بگی زبون همشون رو سرت دراز میشه
تا الان که خرج نکردن شوهرم رو پای خودش بوده هیچ کمکی نداشتیم از طرفشون
ایشالا که خدا پشتمون باشه بتونیم یجارو بگیریم
مستاجری ی جوریه ک سال ب سال بایدپول بزاری روپولت ی جوری نشه امسال ماشینوفروختیدرفتیدسال بعدنتونیدپولوزیادکنیدمجبورشیدبازبرگردیدبازم شماخودت شرایطوبهترمیدونی
اره از همه طرف مشکل هست
خدا خودش کمک میکنه فقط توکل کن همه اینطوری هستیم هممون از صفر شروع کردیم ماهم پدر شوهرم یک گرون بهمون کمک نکردن هیچ ازمون هم گرفتن ولی بهتر من دوست ندارم سرمون بعدها منت بزارن
بله درسته توکل به خدا
عزیزم من جدا هستم از مادرشوهرم
هربار که میرم خونش اونم هفته ای یبار واسه چند ساعت
از همه چی ایراد میگیره
از پوشک بستنم
از شیر دادنم
دخترم زیاد دسشویی میکنه میگه هیچی نگه نمیداره همه رو دسشویی میکنه
کم میکنه میگه بچه مریض یبوست داره
شیر خودمو میدم یه چی میگه
شیر خشک میدم یه چی
حالا شما که میخای یجا باشی حسابتو برو
اکه چند سال پیش بود میگفتم صد در صد برو اجاره ولی الان با این گرونیا آدم نمیدونه چی بگه بچه هم که بیاد خرجتون بیشتر میشه دیگه خودت دوتا دوتا چهارتا کن ببین مدیریت کردن هزینه ها راحتتره یا مدیریت روابط با خانواده ی شوهر
من خودم یک درصدهم راضی نمیشم باخانواده شوهریجاباشم ولی خب دوره زمونه بدی شده گرونیه هیچ کس ب هیچکس کمک نمیکنه اونم صابخونه
ان شاء الله که هرچی خیره برات پیش بیاد
من خودم اکه به مادرشوهرم باشه مشکلی ندارم پیشش زندگی کنم ولی پدرشوهرم هرگز خیلی بداخلاق و غرغرو هستش فقط زن صبوری مثل مادرشوهرم میتونه تحملش کنه
انشالابچه دنیااومدخداسرعقل بیاره بهشونو شمام توفشارنباشید
سلام گلم
ببین من نمیدونم اخلاق شما چجوریه اخلاق خانواده همسرت چجوریه
ولی هرکاری بکنی زندگیه قبل بچه داشتن با بعد بچه داشتن خیلی فرق داره
تا وقتی بچه کوچیکه باز راحته
ولی وقتی راه میوفته و ب یه فهمی میرسه و درک میکنه خیلی چیزارو مادر شوهر ک هیچ
متدر خودتم باشه نمیتونی تحمل کنی چون اونا محبت میکنن بی اندازه و تو ب فکر تربیت بچه ای
و این باعث میشه خواه ناخواه بچه ب سمت بقیه بیشتر بره
همونطور ک خودمون خاله و دایی و عمه و عمو رو بیشتر از مامان باباها تو بچگی دوست داشتیم و حرف اونا ارجعیت داشت نسبا ب حرف والدینمون برامون
خانواده همسر من فوووق العاده خوبن ولی خب خیلی خوبن
و مشکل همینه
تا دخترم گریه کنه شکلاتش میدن
تا بخوام حرفی بزنم ب دخترم پدرشوهرم میگه ب حلما هیچی نگو بزار برا خودش باشه اشکال نداره
و این باعث شده نتونم درست تربیتش کنم و جلوش وایستم
تازه من خونه مادرشوهرم زندگی نمیکنم😂😂
مامان خودمم همینه
کلا از هردو طرف یه فاصله ای گرفتم
مادرشوهرمن به بایدو نبایدهای من تو تربیت و نگهداری بچه گوش میده ولی خوب بعضی مادرشوهرا و حتی مادرای خودمون میبینی لجبازن کار خودشونو میکنن
👌🏻👌🏻مامان من لجبازه خیلی
هرچی میگمش کار خودشو میکنه
میگم اینو یاد بچه نده میگه من یاد ندم از تو خیابون یاد میگیره🤔🤔🤔
یعنی ب مرز جنون میرسم جمع میکنم میام خونه خودم
خلاصه ک ادم ۱۰۰ سالم با مادرشوهر بدون بچه زندگی کنه ولی ۱سال دووم نمیاره با بچه
جداشی بهتره اینطوری مطمئن میشین که دیگه بایدروپای خودتون واستین تلاشتون بیشتر میشه چون اونجاخیالت راحته که همیشه هست هیچ وقت صاحبخونه نمیشین منم یکی از اقوام وقتی از خونه مادرشوهرش درومد هم بچه دارشد هم ماشین خریدن
شده بری تو یه خونه خیلی کوچیک برو خونهدخودت
تازه این وقتیه ک بچه نمیفهمه
بعدا ک فهمش برسه همش میخواد بره پیش اونا بمونه دیگه فاااتحه
حلما خونه مادرشوهرم گریه میکرد همه تو اتاق بودن
میدونم از محبتشون بود ولی من دوست داشتم تنهایی رسیدگی کنم بهش
همش بغل این و اون بود من نگاهش میکردم چرا نمیدنش ب من ارومش کنم
بعد فکر کن اونجا باشی بچه گریه گریه
درو وا کنن بیان تو بچرو بگیرن برن😐
عزیزم من 1 سال عقد بودم
وقتی خواستیم عروسی کنیم پدر شوهرم گفت بیاید با ما زندگی کنید
خونشون خیلی بزرگ ویلایی 4 خوابه بود
اتاق هاش مستر بود از همه اتاق ها به حیاط راه داشت و کلا میتونم بگم واقعا خیلی راحت میشد کنار همدیگه زندگی کردن
ولی من و همسرم قبول نکردیم
1 سال رفتیم تهران خوابگاه متاهلی گرفتیم یه سوئیت 40 متری بود
بعد باردار شدم و مدت خوابگاه تموم شد رفتیم یه خونه 65 متری اجاره کردیم
همسرم دانشجو ارشد بود ولی کار هم می‌کرد
حقوقش زیاد نبود ولی سعی میکردیم باهمون حقوق راحت زندگی کنیم
خدا هم برکت بهش میداد
ما 10 روز خونمون بدون مهمون نبود
هم از شهر دیگه که بیان بمونن
هم دوستای همسرم میومدن خونمون
ما هم کم نمیزاشتیم
هزینه های دیگه هم خودت میدونی چطوریه
هیچ وقت کم نیاوردیم به لطف خدا
الان آمدیم شیراز و به برکت پسرمون و کمک های هر دوتا خانواده و تلاش خودمون نتونستیم هم خونه بخریم هم ماشین
زندگی کردن تحت هر شرایطی با خانواده هر دو طرف اشتباهه
جونت بردار بروووووو فقط😂😂😂😂🙌
ما وقتی می‌خواستیم بیایم شیراز
پدر شوهرمو ایتا هم بخواطر ما درخواست انتقالی دادن که بیان شیراز
میخواستن یه خونه ویلایی دو طبقه مستقل بگیرن یا هم زندگی کنیم
باز ما قبول نکردیم
الان اصلا پشیمون نیستیم
آدم اگه یکم تحت فشار مالی باشه خیلی بهتره تا تحت فشار عصبی باشه
عزیزم بنظرم اگه شوهرت موافقه که از اونجا بلند بشین اصلا درنگ نکن من جات بودم همین الان وسیله جمع میکردم
قربون دهنت
من با همین شرایطی که گفتین خیلی دارم اذیت میشم همه هم میدونن ولی لعنتی شوهرم راضی نمیشه از این خونه ی کوفتی بریم با اینکه توان مالیشم داره
انشالله توکل کنید از اونجا بلند شید
هم باعث ارامش شما میشه
هم باعث میشه بیشتر واسه پیشرفتتون تلاش کنید
سعی کنید خونه کوچیک تر بگیرید ولی رهن کامل کنید
که بتونید از حقوق همسرت ذخیره کنید
جنگ اول به از صلح اخره
هر چی زودتر جدا شید بهتره
اوه اوه پس شرایط بدتر میشه
🤣🤣🤣🤣🤣
ایشالا همین کارو میکنیم
بهترین کارو میکنی عزیز دلم انشالله بهترین ها واستون پیش بیاد
🥰🥰 مرسی عزیزم
عزیزم من تا 8ماهگی بچم پیش پدرشوهرم بودیم، تو همون 8 ماه کلی رو اخلاقای بچه تاثیر گذاشته بودن، غربت رو با یه بچه کوچیک و خانه اجاره ای با جون و دل بیشتر دوس داشتم و دارم
اصلا درگیر مادیات نشو که عوضش آرامشت هیچ میشه
شرایط مالیتون اوکی هس ی لحظه هم نمونید راضیش کن ازاونجادربیایدتازه میفهمیدزندگی یعنی چی
ما انقدر تو اون 5 سالی که کنار هم بودیم اذیت شدیم که شوهرم بیشتر از خودم دل دل میکرد کارامون جفت و جور بشه که بلند شیم
من مامانم به حرف گوش میده من اجازه نمیدم کسی از خانواده م سر فارا داد بزنه مامانم یک بار داد زد باهاش برخورد کردم ولی خانواده شوهرم نه مادرشوهرم خواهرشوهرم تا فارا اشتباه می‌کنه با داد میزنن یا جیغ جیغ میکنن یا مادرشوهرم بهش بگی نده بانک گوش نمیده لجبازی می‌کنه بهش خوراکی میده هنوز به حرف شوهرم بیشتر گوش میدن اون دفعه رفتیم خونه شون دختر خواهرشوهرم سر فارا دارد منم زورم گرفت بهش گفتم داد نزن از اون موقع بهشون برخورده مادرشوهرم همه ش تیکه میپرونه
اره اصلشم آرامش خوده آدم و اینکه من می‌دونم اینجام بشینم به هیچی نمی‌رسم چون تلاشی نمی‌کنیم برای خونه دار شدن آدم فوقش چند سال سختی می‌کشه ولی آرامش عصاب داره
بله آدم به خانواده خودش می‌تونه حرف بزنه ولی به خانواده شوهر بخوای بگی بدتر لج میکنن چن برابر کارشون بدتر میکنن یا برگردن تو روی آدم وایستن ولی دور باشی نهایتا هفته ای یکبار بری بیایی یچی بگن بهتر از اینه روزی صدبار بگن
سلام عزیزم منم مثل توهشت ماهگی مجبورشدم برم جدازندگی کنم بااینکه هیچ پولی نداشتم امابالاخره جورشدباااینکه خونه اجاره ای سخته خیلی بهتره خونه مادرشوهره
دقیقاااا بخاطر همین من خیلی دوست ندارم برم خونشون مگه اینکه شوهرم بگه که بریم
ماهم میخاستیم ماشینمون بفروشیم خونه کرایه کنیم دلمون نیومددیگه ازخواهرام قرض کردم بعددادمشون اینجا ارزون خونه تاتهران واینجاها
من الان هروقت شوهرم میگه بریم خونه بابام یادکاراشون میوفتم دلم راضی نمیشه برم
مادرشوهرم هرروزیه قصه میبافت خاله زنک بازی ک فلانی گفته عروست بچه گیرش نمیاعروست فلانه وباشکم گنده کارمیکشیدازم
بنظرم جدا بشید ،شده تو یه سوییت برید بهتر تا خونه مادرشوهر هم مستقل میشید پیشرفت میکنید هم آرامش دارید ،من اون سه سال که پیششون بودم دیونه شدم با اینکه بچه م نداشتم ،شوهرم چند وقت پیش گفت مهسا خواهرم بیاد واحد روبرویی گفتم نه ،اصلا بهش نگو من باهاش کنار نمیام
تازنگشون میزنی ک هیچ یبارنزنی فش میده یه احترام نمیزارن یه تشکرنمیکنن
دور از شتر بخواب خواب آشفته نبین
اسم خونه مادرشوهرک میامغزم سوت میکشه من یکی به شخصه حاضرم توچادرزندگی کنم بایه غریبه همخونه شم امادورخانواده شوهرخط قرمزبکشم ویجازندگی نکنم
ای بابا پس شرایط ماله همه بده
بنظرم بدتر میشه تازه شرایط با بچه
فقط برو ازونجا🙄
قبلنا زیاد میرفتم خونه مادرشوهرم واقعا واقعا اعصابم قاطی بود
پیش شوهرمم نمیتونستم گله کنم چون مردا تحت هر شرایطی پشت خانواده خودشونن
دیگه رفت و آمدم رو خیلی کم کردم
الان ماهی یک یا دوبار اونم در صورتی ک دعوتم کنن میرم در حد دو سه ساعت
قشنگ آرامش از سر و روم میباره
من کلا از اولش جدا بودم
ولی ی ماه مجبور شدم تو خونه شون بمونم
یعنی اون ی ماه نصف عمرم رفت
نون شب نداشتی بهتره تا اینکه با خانواده شوهر زندگی کنی، چون زندگیت همش زیر ذره بینه
تازه فردا بچت به دنیا بیاد دخالتا بیشتر میشه هی میخوان نظر بدن
دوری و دوستی🥰
من الان یکسال ازدواج کردم . اوایل خیلیییی حساس بودم که خودمو شوهرم بیشتر تنها باشیم چه بیرون چه تو خونه کلا شخصیت درونگرا دارم ولی الان عصرا خودم به شوهرم میگم پاشو حوصلمون سر رفت یه سر بریم پایین . طبیقه پایین مادرشوهرم و خواهرشوهرم زندگی میکنن
منم مث شما طبقه بالا مادر شوهرم اینام ک خیلی اوایل دخالت میکردن ولی من همسرم زیاد نزاشتیم دخالت کنن بعد اینکه لاز الان هرچب بشه حرفمون تو فامیله اه ال کرد بل منم ذهنم درگیره اگ بچه دار شدم میخوام چیکار کنم با اینا شرایط رفتن از اینجارم اصلا نداریم
عزیزم من فرار رو بر قرار ترجیح دادم بااینکه طول کشید از دوباره صاحب ماشین بشیم ولی می‌ارزید به دنیا آرامشی که آدم داشت
بری تازه میفهمی زندگی چیه آرامش چیه
بستگی به خودتون داره . من جاریم ۱۳ ساله خونه مادرشوهرم میشینه ۳ تام بچه داره. تازه فقط برا خواب میرن طبقه پایین خونه خودشون . طول روز همیشه بالان پیش مادرشوهرم. انقد جا خوش کرده پا نمیشه بره. تازه خودش خونه هم داره دو طبقه.
اما ما از همون اول خونه اجاره کردیم و مستاجریم. راضی هم هستیم. حالا اگه جاریم پاشه بره خونه خودش ما میریم جاش میشینیم. تا یکم پس انداز کنیم زمینمون رو بسازیم
به نظر منم خودتون مستقل بشین بهتره
خانواده شوهر اگر بهترین آدم های دنیا هم باشن بازم اختلاف و دعوا و دخالت پیش میاد
کلا خانواده شوهر یعنی درد سر هر چقدر ازشون دورتر باشی راحت تری
اینجوری نگو ما خودمون هم خانواده شوهر هستیم
همه چی بستگی به فرهنگ وشعور داره
سلام نظرم اینه اگر میتوانی شرایط مدیریت کنی و حرص نخوری سر مسایل کوچیک....
و تغافل کنی بمونی تو همون خونه و پس انداز کنی
چون مستأجری با حقوق پایین چیزی نمی مونه برات و خیلی سخت میشه
اونجا حداقل اجاره خونه نداری
نکات مثبت اش ببین .
زندگیت را بکن
در هر حالت دخالت و حرف و حدیث هست
من الان تو ی ساختمون نیستم ولی کسی که بخواد اذیت کنه در هر حالت می‌کنه
نزدیکی فیزیکی دلیل نمیشه
دقیقا

سوالات مشابه