Ooma
پرسش (1402/03/08):

زایمان سخت تمرین تناقض دنیاست

فقط می‌خوام از احساسات این روزام بگم همین شاید این لحظه آرزوی خیلی ها باشه آرزو میکنم که بهش برسن و تجربه کنن زایمان را اما مطمئنا در پی رسیدن به این آرزو این تناقض ها را هم درک میکنن پس درک شرایط بهتر از قضاوت خواهد بود

وقتی زایمان می‌کنی
در حالی که داری از درد حالت گوژ پشتا راه میری همه نشستن تو را نگاه میکنن که چرا خوشحال نیستی

در حالی که داری از خونریزی میترکی انتظار دارن غذایی بخوری که بچه آسیب نبینه و اگر این کار و نکنی تو أدم خوبی نیستی

در حالی که از درد و تورم پاهات و بغض گلوت داری به فنا میری باید بچه را بزاری زیر سینه آت و لبخند بزنی و در حالی که یه قطره شیر نداری مقصر باشی که تلاشی نمیکنی

در حالی که بعد از روزها هنوز نمیتونی صاف راه بری و حتی یه دستشویی راحت بری یا بلند شی به راحتی یه لیوان آب بخوری باید وانمود کنی حالت خوبه و از وضعیتی که پیش اومده خوشحالی

حالا در کنار همه ی اینها اگر کمی غر بزنی کمی از درد بنالی یا کمی ناراحت باشی متهم میشی به اینکه تو آدم ناشکر،و ناسپاسی هستی

اینا همه هیچی داشتن یه شوهر که حتی اونم درکی از شرایط نداره همه چیز را سخت تر می‌کنه البته وقتی حتی زنها هم درکی از این شرایط ندارن چطور باید. از یه مرد انتظار داشت

بعد زایمان انگار هیچ کس حواسش نیست یه نفر اینجا تمام وجودش و روحش درگیر شده و حال درونیش و هورمونیش به هم ریخته انگار همه دارن تو را فراموش میکنن

گرچه اطرافیان همه شاید اینجور نباشن اما من واقعا خسته ام 😔😔


و سینه هایی ک روز سوم شیر میکنن و از درد گردنو کتف میخوای زجه بزنی و اون شیری ک میریزه و تمام لباس و همه جات خیییس میشه تب و لرز میکنی...اینو یادت رف بگی
یادت رف بگی اون شقاق سینه ای ک با هربار میک زدن بچه از درد کف پاااتو ب زمین فشار میدیو بگیو...
واقعا درک کردم همه رو😮‍💨کاش پیشت بودم بغلت میکردم
در این بین جالبترینش اینجاس ک میان بچه رو ببین میگن عهههه پوستش زرده فک کنم باید بره دستگاه...اون لحظه دلت میخواد زار زار گریه کنی
عزیزم مادر شدنت مبارک... ی سری دردها هست تو دل آدم ها ک گفتنش بهتر از نگفتنشه... وقتی مادر شدم........... هزار درد به دردهای شیرینم اضافه شد
و زردی که تو باعثش نیستی اما بقیه فکر میکنن از تغذیه توعه😔
کااااش یاد بگیریم موقع تولد نوزاد ،اول ب مادر توجه کنیم
اول ماااادر
اول زن
اول اون زن زائو
اون حالش بده
خون از دست داده
درد داره
حس خوبی نداره ب زندگی جدیدش
اول اونو درک کنیم
اول اونو بغل کنیم
اول ب حرفای اون گوش کنیم
ماااادر بودن سخترین و در عین حال شیرین ترین درد دنیاست..
اصلاااا ربطی ب تغذیه ات نداره عزیزم
از صدتاااا دکتر بپرس
و شب بیداریای ک برای من ۳ ماه ادامه داشت اما حق نداشتم خسته شم با وجود اینکه خواب شبم نیم ساعت بود و تمام روز با ی بچه ک از دل درد بخودش میپیجید سرکله میزدم
🥺
🥺🥺🥺🥺اخ قلبم
وعده یک بهشت را با ما دادنن و دنیایمان را به جهنمی شیرین تبدیل کردن
یاد اونموقع افتادم بغض کردم واقعا ما زنا چقد گناه داریم🥺😭
و جاریت ک با هفت قلم ارایش میاد دیدن بچه و ب قیافه شلختت ی لبخند میزنه در حالی ک داره ادامس میجوعه و عطر زده😑
دقیقا . منم چندبار گریه کردم تو تنهاییم وقتی میرفتم دسشویی یا حموم . اون باری که رو دوش توئه و بخصوص وقتی اولین بچه ات رو دنیا میاری و اصلا آشناییت نداری با این دوزه ی جدیدی از زندگیت و سردرگمی و
منم یادش افتادم زهرا
حس خوبی نداشتم چون همششش بیرون بودیم و خوش گذرونی حس میکردم دیگه نمیتونم برم بیرون بچم مریض میشه
بغض میکردممم
از خوبی خودم بودا ولی بقیه هم میگفتن رنگتووو نگا شده عین گچ یچیزی بخور بخور بخور بخور
و منی ک تهوع داشتم بی میل ب غذا بودم
خداروشکر اینجور نبود اون ،وگرنه همونجا خودمو خفه میکردم🤣🤣🤣
و اینکه هی غر میزنن که سینه ات شیر نداره ولی بچه گشنه هست و حق هم نداری شیرخشک بدی یا شیشه بدی که بچه یهو سینه رو نگیره 😕😐
مننننن
میرفتم دسشویی یا زیر دوش حموم گریه میکردم😑😑😑
منم خیلیییییی حس بدی داشتم فک کن من بچمم ۶روز بستری بود روزایی ک باید میخوابیدم با شکم پاره دم ان ای سیو مینشستم تا پاشه شیرش بدم 😭
درحالیکه حتی نمیزاشتن کنارش باشم وقتی خوابه
دقیقا . و حتی از استرس و اون دلنگرونی که داری نسبت به نینیت و وقتی تو دستگاهه و باعث میشه یبوست بگیری با اون بخیه هایی که خوردی
من اینجوری بودم🤣
اگر بچه ای را دوست دارید لطفاً وقتی به دنیا میاد مادرش را آول دوست داشته باشید این واقعا درسته
برا من برعکس بود🤣
فقط مامان و بابام گییییر میدادن شیرت بی خاصیته درحالی ک شره شره میریخت همش لباسم خیس بود
میگفتن خودتم جونی نداری ب بچه شیر خشک بده
بزووور
من باید دعوا میکردم یا گریه ک شیر خشک نمیدم🤣🤣
🤣
و در حالی که وقتی بچه آرومِ همه دوست دارن بغلش کنن ، بوسش کنن ، نازش کنن و باهاش بازی کنن،،
اما وقتی بی قرارِ ، درد داره ، مریضه ، گریه میکنه
اون موقع مادر ، عزیز میشه و باید به اون بسپارنش،،،
کمی درک از موقعیت هم خوب چیزیه!
متاسفانه اطرافیان اصلا حال روحی مادر براشون مهم نیس🥺
خداروشکر یبوست نشدم،ولی همش دلنگران بچم بودم
رورا اول وابستگی شدیدی ب بچه داریم در عین حالم از مسولیتی ک ایجاد شده ناراحتیم
حالا من هرچی میگفتم بچم زرده میگفتن نه فکر میکنی ک ناراحت نسم اخرم روز ۱۰ بچرو بردیم گفتن زردب داره من کلی گریه کردم ک چرا دروغ گفتین شما ک میدیدین زرده🥲
من تا بیست روز به زور سینه رو دادم بهش و اولا اصلا نمیگرفت و با مکافات میگرفت و بعد دکتر گف اصلاااا وزن نگرفته و اگر دیرتر میومدین ممکن بود اسیب برسه مغزش
🤣
وقتی روز پنجم بچت زردی میگیره ومیبری بیمارستان زیر دستگاه...و بخاطر نگرانی از پیش بچت تکون نمیخوری ویکروز تمام وقت نمیکنی بری دستشویی🥺
خر🤣🤣🤣🤣
چقد اذیت شدی تو🥺🥺
و چقد برادر شوهراتو بغل کردی تو اون حسای بدو بخیه ها🤣🤣
با همه خاطره ساختم🥺🤣
خدا😑😑دیر بردین ک
روزای پر خاطره🤣
از سختی نگید توروخدا که من همه چیم ده برابر بود .۱۲روز بستری ۳بارم بخاطر زردی بستری
قبلش ک ربط نداره ..... بعدش باید رعایت کرد تا رنو خوب شدن سریع پیش بره
بخداااا شب اومد خونمون گفت از ۲ تو ارایشگاهم ناخن و لایت و ....😑
🤣🤣🤣🤌
نازِ قلمت💋
من تا ۲۰ روز عصرا همش استرس میگرفتم و دلشوره و میگفتم شب که میخوابم بلکه بچه یه چیزیش شد . به خصوص از روز دهمم رفتم خونه مامان و شوهرمم فقط دو ساعتی میومد ومیدید مارو و میرفت . روز ۱۳ بدرم که همه رفتن باغ و من موندم خونه مامان تنها و بغض شدیدی داشتم از صبح تا شب و نه میتونستم قوراش بدم ن بروز بدم
ایشششششش
پس کاش اگه بچه زرده بگن ادم جلوشو بگیره به خدا سه روز زیر دستگاه بود شب تا صب خواب نداشتم بیدار بودم ک بچه نسوزه درش بیارم نیم ساعت
ایشالا اذر ماه میزاد جبران میکنم براش🤣🤌
حال نکبتشو اساسی بگیر
و منی که الان باز دلم بچه کوچیک میخواد 🤣 . البته با ظاهر و اخلاق و شکل شمایل دخترم البته
اصلااا ربطی نداره گل
مربوط ب RH خون مادر و جنینه
کاری ب تغذیه نیس
من خودم هروز ی کاسه کاچی میخوردم
کاچیم ک پر مغزیجات و با روغن حیوانی بچم کلا8 ساعت دستگاه بود و تموم
چونRH جفتمون _ بود
زردی ربط خونی داره ن تغذیه ای
خبری در راه است🤣
ماشالا ب دخترت😍🧿
زهرا شمارتو بذار آذر ماه خبرتو بگیرم😂
یعنی بعدش گرمی بخوری رو شیر تاثیر نداره
همینجام همیشه خبر میدم🤣🤣اردیبهشت تمدید کردم
ممنونم عزیزم 😍
من تا 20 روز خونه مامانم بودم
ده روز اول ک مامانم اصلااا ی ثانیه تنهام نزاشتن
دیگه روز ده رفتم پیش دکتر بخیه هامو کشیدمو رفتم خونه خودم دلم برا خونه و زندگیم تنگ بود...شوهرمم کلا با ما خونه مادرم بود
بعدم ده روزی صبح میرفتیم و اخر شب میومدیم
دیگا بعدش برگشتیم ب روال عادی🤣
چه قدر سخت، نمیدونم چی باید بگم وقتی همش حقیقته
خو شاید من نباشم😒😂
خدا کنه دومی هم مثل دخترم بشه .پسر بشه هم مشکلی نداریم 😁 .
وه منی که بعد سالها درانتظار بچه دارشدنم از حرفهای شما ریدم به خودم🤣🤣🤣🤣🤣
اشکم درومد
ما زنها خیلی بدبختیم
البته من کلا دوتا دختر و دوتا پسر دوست دارم . 😁
ایشالا😍
وای😂
اصلا
سردی تو خونریزی و بعدا زایمان ادمو نابود میکنه
نمیبینی قدیمیا چ سالمن چون اصلااا سردیجات نمیخوردن بعده زایمان همش پهلو ها خودشون میبستن با شال ک گرم باشن
10 بچم اوردن اخ نگفتن هنوز از ما سالمترن
منم بچه دوتا دوس دارم اما بهش فکرم نمیکنم انقد پسرم شیطونه ک🧿
هیچکس درکمون نمیکنه
بعد زایمان پریودی و مرد منتظره نیاز جنیسش رو برطرف کنی😐
ما زنها بدبخت نیستیم
اینکه هیچ کس تواناییه درک موجود ب این بزرگیو نداره ناراحتمون میکنه
اتفاقا باید ببالی ب اینکه یک زنی
همه چیز از دامن تو ب وجود میاد ولاغیر
حتی شوهر ادم
😅 . ن من ده روز اول خونه خودم و مامانم پیشم بود و حدود ۱۴ یا ۱۵ روز بعدی خونه مامان و همش استرس داشتم اگر تنها بشم میتونم مراقبت کنم ازش یا نه . دو روز که خونه خودم تنها موندم بعدش دیگه تموم استرسا رفت
یه چنتا مجرد بیان اینجا تو جمعمون کلا از ازدواج وتشکیل خانواده و مادرشدن دوری میکنن🤣🤣🤣🤣
در حالی ک روز اول زایمانته شیر نداری و میخوان ب بچه شیر خشک بدن و تو زااااااار میزنی و فک میکنی مادر خـوبی نیستی ک نمیتونی خودت ب بچه ات شیر بدی

و بعد ها میفهمی چقد تباه بودی ک بخاطر شیر خشک خوردن بچه ات گریه میکردی😐
جنین چیه من نوزاد دنیا اومدرو میگم🤔
اگ میخوای ببینی اذر ماه باش حتما🤣
الهی خدا مامان باباهامون رو حفظ کنه❤
چه فایده وقتی سر سوزنی برا زن بودنمون ارزش قائل نیستن
منم منظورم همون نوزاده🤣
الهی آمین
🤣🤣🤣🤣🤣🤣
ومنی که هنوزم خسته میشم گاهی صبح تاغروب میرم خونه بابام🤭🤭
همین ک میگی ما زنها چقد ادمای بدبختی هستیم یعنی خودت هم ب با ارزش بودنت خودت ایمان نداری
چ برسه ب اطرافیان
ما زنا باعث شدیم، وقتی هم نوع خودتو درک نکنی نتیجیش میشه این که مادر خسته و افسردست
منی ک ی روز درمیون صب تاعصر خونه بابامم🤣
دخترت خیلی نازه ماشالله
من که دقیق یه ماه خونه بابامم🤣🤣🤣🤣هیس دیگه
منم همینم زهرا بخدا😌
و منی ک میرم خونه بابام یجوری رفتار میکنم ک انگار این بچه من نیس😂😂
تو دیگه وقت شوهر کردنته🤣
قبل اینکه پسرم ب همجا دست بزنه هرروز میرفتم الان ناراحتم کم شده🤣🤣
ما زنا میگیم چرا به بچت شیر خودتو ندادی، ما زنا به میگیم بچت چه لاغره بهش غذا نمیدی، مردا از این حرفا نمیزنن، ما زنا همو تحقیر میکنیم
منی ک فقط گاهی وقتا خونه خودمم🤣🤣🤣🤣
🤣🤣
آخ گفتی منم بیخیال اونجا لم میدم🤣
وای🤣🤣🤣
پسر من انقد میزنه کسی گردن نمیگیره
🤣🤣👌🏻👌🏻👌🏻
و مامانامون یه جور رفتار میکنن با ما انگار ما بچه اشون نیستیم
ولی بچه ما بچه اوناست🤔🤔🤔
مثل خواهر من🤣
وای🤣🤣🤣🤣🤣
آره میفهممت😂
🤣🤣🤣🤣🤣
امشب تصادفی تو سرچ‌اینستا. شوهرم متوجه شدم عکس سکسی سرچ کرده
وقتی بهش گفتم زد زیر همه چی. که من نبودم

خودم اینستا ندارم شماهایی که دارید وقتی یه چیزی سرچ میکنید میاد توی تاریخچه سرچ دیگه درسته
👌🏻👌🏻👌🏻
اره نگاه کرده
همه درد و سختیا رو گفتی چرا اونجاشو نگفتی که توی بیمارستان شکمو فشار میدن تا رحم تخلیه بشه جمع بشه😭😭😭😭
من اون لحظه اینققققد جیغ زدم داد زدم که مادرشوهرم مونده بود تعجب این حجم از داد از کجام داره درمیاد😂
دنیا روی سرم خراب شده
یا خود خداااا😑
منم ندارم✋🏻✋🏻
کاریم ندارم ک چی سرچ میکنه چون اون منم ک اذیت خواهم شد
شعور داشته باشه درست میچسبه ب زندگیش زندگی میکنه لذت میبره
نداشته باشه بره همون عکسارو ببینه چشش دراد
واس من اصن درد نداشت تو بیحسیم فشار دادن
من که از الان واسه زایمان میترسم، به شوهرم میگم با هر دردی تورو فحش میدم😅😅😅
باهاش برخورد کن حساب کار دستش بیاد بشه بار اخرش
من نیز😍
🤣🤣من این قسمتو یادم نمیاد چرا
تو زایمان طبیعی فشار میدن یا سزارین؟
و. باز هم منی ک بعد زایمان دوماه خونه بابام بودم وقتی میخواستم برم خونه خودم مامانم گریه میکرد میگفت نرو بهتون عادت کردیم😅
حالا میخواستم برم دوتا خیابون اونور تر🤣🤣🤣🤣
هردو🤣
تو سز فشار میدن
هردو
من طبیعی بودم فشار دادن ولی دردی نداشت😒
نترس
طبیعی که بی حس نیستی پس دردت میگیره
🤣خوش بحالت
من گریه میکردم مامانم ۱۰ روز نشده بود میخواست بره
میگفت راحت نیستم تو بیا خونه ام😒
اخرسم نرفتم دست تنها
آخه اصلا اهل این رفتارها نبود
الان چندوقته متوجه شدم رفتارش سرده
همش میگم خدایا مگه تاوان حامله شدن اینه که از هیکل و قیافه بیوفتی بخاطر بچه ای که برای زن و مرده
و مرد این اجازه رو بخودش بده که از این کارت کنه
این قسمت برا منم خیلی دردناک بود
چکار کنم بتظرتون
🤣🤣🤣
خداحفظ کنه ایشالا پدرمادرا مونو بزرگترین نعمته وجودشون
من روزایی ک نمیرم خونشون اون ی روز درمیونه
مامانم حتما غروب میاد سر میزنه دلش تنگ میشه برامون🥺
من خودم فشار میدادم
من شوهرم از اون مردا نیست، ولی اینجوری گفتی نگران شدم🥺 نکنه شوهر منم بره طرف این چیزا
ربطی ب بچه و زن و حاملگی نداره بنطرم
بستگی ب ذات طرف داره
حالا تو چ شرایطی خودشو نشون بده الله اعلم
من ۴ ماه ب شوهرم ندادم تو این بارداریم
نزدیکشم نشدم
قبلا اگه دیر میشد به کاری میکردم
این ۴ ماه هیچی
ولی اونم چیزی نگفت چون درکشو داشت
پس چرا من نفهمیدم
احتمالا تو ریکاوری انجام دادن
اخ چقدر تک تک حرفاتون رو تجربه کردم و چقدر خوبه اینجا همو داریم و درک میکنیم همو حداقل
اول ک بارداری زیاد برات مهم نباشه خواهر من بدرک بزا انقد نگاه کنه تا جونش دراد
دوم اینکه خودت میدونی چ روشی بهتر روش جواب میده دادو بیداد قهر کردن...
هرچیز ک باعث بشه بخودش بیاد و دیگه ازاین غلطا نکنه انجام بده
من شکممو فشار دادن تو بی حسی بود هردو بار نفهمیدم چیزی خداروشکر
اوف اوف . گفتی و کردی کبابم . بعد۴۰ روز بچه هام از بیمارستان مرخص شدن . ۱۰ روز مادرشوهرم می اومد مجبوری ، هی میگفت بلند نیستی بچه بغل کنی ،بلد نیستی شیر بدی . دخترم به بچه هاش شیرخودشو داد . اخه واسه دوقلو ،شیر ازکجا بیارم . گاو که نیستم
منم همش میگم نیست
ولی امشب متوجه شدم
خیلی حالم خرابه
همش دعا میکنم بلایی سر بچم نیاد با این حال بدم
دارم سکنه میکنم
بخدا هیچی به ذهنم نمی‌رسه
داغون داغونم امشب
برو با پا بزن اونجاش تا حالش جا بیاد😅
خدا خودش کمکت کنه عزیزم🌹🌹
دقیقا
الهی امین
خدا حافظ همه پدر مادرا باشه الهی
خدانکنه
🥺
از دست این مردا
فقط اینم بگم
اتاقمVip بود هیشکی جز من توش نبود ایستگاه پرستاری هم چسبیده بهش بود ب مامانم میگفتم برو پرستارو بگو بیاد میگف نههه رقیه من نمیرم یهو تو خواب بری یکی بیاد بچه رو ببره😑😑😑😑😑😑
تو س ثانیه من خواب برمو یکب بیاد بچه رو بدزده
گفتم خو مامان من با این سوندو کون لخت برم بگم؟!🤣🤣
حالم خیلی بده بخدا😭😭😭😭
وای🤣🤣🤣🤣تصورت کردم با کون لخت و سوند🤣
و خونایی ک دارن از پاهام چیکه میکنن رو زمین😂😂😂😂
پق پق راه برم
مامانتو دوست دارم😁😁😘
منم اتاقم وی ای پی بود دوتا تخت داشت اورژانسی ی نفر زایمان کرد جا نداشتن اوردن کنار من
شب دردش گرفته بود ۹ماهشم پر بود دکترش گفته برو صب بیا سز شو اللن مشکلی نداره قلب بچشم چک کرده رفته
صب ک‌ اومده دیده شب بچه تو شکمش خفه شده خدا😭😭😭😭
من مث سگ برای اونا گریه میکردم پا ب پای زنو سوهره کلا مشکل خودمو فراموش کردم ک تا پسرم دنیا اومد بردنش ان ای سیو
انقد ناراحت بودم براش حد نداشت
عزیزم حالا شیطون اومده تو جلدش یه خطایی کرده. شما هم که میگی اهل این حرفا نیس.
از طرفی انکار کرده یعنی خودشم از کارش پشیمونه و شرم داره. اگ اعتراف میکرد و میگفت خوب کردم بدترشو هم میبینم چی؟
اونم آدمیزاده اشتباه میکنه پیامبر نیس که.
با دمپایی سفیدا ک‌ من باهاش مرخص شدم🤣🤣
میرفتی خب
من مامانم نمیتونست بیاد خونم چون بابام تنها میموند
میگفت بیام اونجا فکرم پیش باباته
تو هم نیای فکرم پیش تو میمونه
اونموقع فاصله خونمونم ی کم زیاد بود نمیشد همش در رفت و امد باشه
دیگه من رفتم اونجا
راضی بودم ولی🤣
آخه انکار کردنش یجوری بود که آخرسر من مقصر شدم
از این حالم بده
منی ک تورو دوس دارم❤😘
آخه تو این دوران بارداری که احتیاج داری کنارت باشه و منی که کم نذاشتم تو رابطه باید اینکار و کنه
خفههه شو زهرا😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂من کفشا خودمو پوشیدم
میدونی این حالت رو بچه اثر بد داره؟؟
بعدا بچه دچار بی قراری میشه
پس خودتو جمع کن ذکر بگو. شیطون لعنت کن و شوهرتو ببخش. به خدا بگو بخاطرتو میبخشمش.
قربون خدا برم به اون بزرگیش بنده هاشو میبخشه
حالا ما نبخشیم ....
بگذر... حالتو خوب کن
برای شیر دهی بهتر خوردن تغذیه اثری داره یا نه ربطی نداره!؟ شیر دوش برقی اثری داره !؟
راهی هست بهتر بشه شیر
من با اونا رفتم 🤣🤣🤣🤣🤣
همشم جیغ زدم نتونستم شلوارمو درارم شلوارمو پوشیدم رو شلوار بیمارستان
من تغذیم معمولی بود ولی شیرم عالی و زیاد
من روزی چندین بار میدوشیدم
بله تغذیه تاثیر داره. خودت باید توجه کنی کدوم غذا باعث میشه شیرت زیاد بشه. ماهی ، گوشت، برنج
البته من بعد زایمان فقط ماهیچه با برنج یا گوشت کبابی میخوردم حبوبات و چیزای سرد نخوردم
برعکس من.
قد گاو میخوردم اما شیرم انگار آب بود
خودمم چاق میشدم 😤🤕
ن من شیرم انقد عالی بود هم چرب بود هم پسرم خیلی زود وزن میگرفت
من نمیتونستم
چون همسرم نمیومد و تنها بود
مامانمم شوهری نداشت خونه من راحت بود
بهونه اش بود فقط
دیگه نای اشک ریختن ندارم بخدا😭😭😭😭
بحث بخشیدنش نیست
همه فکر و ذکرم اینه چرا آخه باید اینکار کنه
پسرم بعد از تولد سه روز ان آی سی یو بود بخاطر زردی از بیمارستان که مرخص شدم حتی توان بغل کردن یه نوزاد دو کیلویی رو نداشتم انگار جونی توی بدنم نبود سرم روی گردنم سنگینی میکرد زانوهام توانایی تحمل وزنمو نداشت درد دنبالچه و بخیه های موقع زایمان اجازه ی نشستن راحت نمیداد بهم عمل مثل یه مرده ی متحرک بودم توی خونه هم جروبحث های مادرم و مادرشوهرم فقط خدا کمک کرد اون روزهای سخت رو بگذرونم
ولی با تمام وجودم از ته دلم دوست داشتم همین روزها رو حتی سخت تر برای بچه ی دومم داشته باشم ولی بچم پیشم بمونه داغ از دست دادن بچه خیلی خیلی سنگینه حتی اگر اون بچه سه روزه باشه حتی اگر نتونسته باشی برای یه لحظه بغلش کنی یا دستت بهش بخوره
خانمها لطفا برای آرامش من دعا کنید خیلی خیلی استرس دارم و میترسم دوباره اون اتفاق تکرار بشه قطعا اینبار اگر نمیرم دیوانه میشم😔
به قول دوست قشنگم
وای گلبم 💜😊

دلم به دلت بد گره خورده ❤️
سلام گلم متاسفم بابات تجربه تلخی ک داشتین ان شاءالله که تو دلیتو بسلامت بغل کنی
انشاالله که ناراحتی و استرس ازتون دور باشه و روزهای زیبایی رو تجربه کنین🙏🍀
زایمان زود رس بودین؟
چه همه دل پر دردی داشتین، شاعر خوبیم شدید من که اصلا نمیخام به اون روزا فکر کنم خودم سردردم دارم یاد اون روزا بیوفتم گریم و در میاد
سلام عزیزم ممنون از احساس همدردیت بله متاسفانه ۲۷هفته به دنیا اومد پسرم و نموند پیشم😔
و منی که تا ۷ ماهگی شب بیداری داشتم و همچنان گاهی وقتا ادامه داره🥲
ممنون عزیزم از دعای خیرتون
آییییی🤣🤣
اخ ک چقدر این حرف سوز دارع😑
دقیقا منم از طرف مامانم اینا همین بودم🤣
واای زهرا تو اسطوره بودی😂😂😂😂
گاهی اوقات باید با مردا مث بچه ها رفتار کرد. یعنی وقتی یه چیزی ازشون میبینی به روشون نیاری و غیرمستقیم متوجه اشتباهش کنی. البته مردا باهم متفاوتن. و واقعا برای ما زن ها تحمل زیادی رو میطلبه.
کلا میخوای بدونی دلیلشو ؟ دلیلش فضولیه کنجکاویه شیطنته
همین
عزیزدلی تو میلانی جااان💜
عروسی دعوت بوده احیانا؟😆
زهرا شینیون کن برو جلوش بشین و هی پوزخند بزن🤣
خدا کنه فقط همین باشه که شما میگی برای کنجکاوی
ولی دلم شکست خیلی ام شکست
و منی ‌ک هروز اونجام😅
میدونم قربونت بشم
منم زنم درکت میکنم واقعا سخته
خفه نشی دختر🤣🤣🤣
گلم ان شاءالله که خدا خودت و نی نی تو حفظ کن و خودش مراقبتون باشه
🤣🤣🤣
اینپ یادتون رفت بگین و مادرشوهری ک هی میگه بچه ات چقد ریزه و اینهمه چاق شدی موش زاییدی
یا قوم بنی اسرائیلی ک هر کدوم با شصتا بچه جلو تر از خودت ریختن تو خونت
و منی ک مجبور بودم ۲ قلوهارو همزمان باهم تر وخشک کنم بی تجربه و دست تنها و بخیه هایی ک باهربار بلند شدن و نشستن وخم وراست شدن خونریزی میکرد و دردش تا مغز سرم میرسید
خیلی روزای سختی بود خییییلی
مادرشوهرم دقیقا روزای اول زایمانم پاشد رفت شهرستان که از عروسی یکی از اقوام دووور جا نمونه
مامانم ک مثلا اومده بود منو جمع وجور کنه ۲۴ ساعت خواب بود از درد گشنگی وبیحالی مجبور بودم زنگ بزنم شوهرم از بیرون غذا بگیره ک حداقل جلوی شیری ک هرلحظه داشت خشکتر خشکتر میشدو بگیرم و آخرم موفق نشدم نگهش دارم و هربار غر زدن شوهرم ک‌ چرا مامانت غذا درست نمیکنه اگه غذای بیرون وبخوری مریض شی تو این وضعیت چی؟ و بغضی ک هربار بعد از قطع کردن تلفن قورت میدادم🥲
بنظر خودم هیچکس شرایطش از من سخت تر نبود
وسط دوتا بچها میشستیم های های اشک میریختم اونم بیصدا ک مبادا صدای کسی از پشت سر بیاد و بگه تو ناشکری 🙂
خداروشکر میکنم که یکسال سخخخخت و با فشاری ک از تمام ناحیه بهم وارد میشد و پشت سر گذاشتم و تازه دارم ی نفسی میکشم
وچندباری ک از شدت بغض و حس منفجر شدن بغضی ک با هزار بدبختی داری کنترلش میکنی ک مبادا کسی متوجهش بشه میری سرویس و دیگه برنمیگردی🥲
همچنین عزیزم تا الان میزنن تو سرم خودت شیر ندادی با این که یه قطره شیرنداشتم همش سینه دهن بچه بودو بچه بازم گرسنه چرا شیرخشک میدی سزارین شدم با این که16ساعت درد طبیعی کشیدم دهانه رحمم باز نشده بود میگفتن میخاد درد نکشه رفته سز
مگ سز درد نداره وقتی سز بشی بچه شیر بدی ادم میمیره از درد
از شوهر نگم درک اصلا
با یه نوزاد رفلاکسی و کولیک دست تنها شوهرم دو شیف سرکار
خانوادم انگار ن انگار
هچی نگم بهتره
درک کردن خالی ب چ درد زن زائو میخوره
😭😭😭
فقط بعداز زایمان ادم بهترع ی پرستار بگیره باهم دیگه بچرو تروخشک کنن
عوضش ازاونور ب همه فامیل چ درجه ۱ چ درجه ۲و ۳و...بگه خواهش میکنم بشینید خونه هاتون منو بچم چشم انتظارتون نیستیم
ب زحمت نیوفتین
ک اومدنشون جز دادن حس بد و افسردگی گرفتن مادر هیچی نداره
وای خدا یادم میادم تنم میلرزه.من اصلا شیر نداشتم روزی که از بیمارستان اومدم خونه مامان بابام گفتن تو برو یه کم بخواب ما مواظب بچه ایم نیم ساعت نشد که خوابیدم آبجیم اومد بیدارم کرد گفت مادرشوهرت میگه بهش بگید بیاد بچه رو شیر بده درحالی که شیر خشکم خریده بودم بدترین حال دنیارو داشتم.اینقده باشیر دوش و سرنگ نوک سینمو کشیده بودم که بجای شیر خون میومد.دخترم رفلاکس داشت خوب وزن نگرفت ۱ماه اول از طدف شوهرم همه میگفتن بخاطر شیر خشکه.اینقد بهش گفتن دختر ریزه دختر ریزه بینم تو اصلا بزرگ میشی یانه که من افسردگی گرفتم.الان هر چقد میان سمت دخترم فقط ازشون دورش میکنم
همینارو بمنم گفته بودن
میگفتن تو اخر این بچرو از گشنگی میکشی
بلد نیستی شیر بدی مگه.انگار مثل خودشون صدتاشکم زاییده بودم
یجوری ک فک میکردم واقعا دورازجونش زنده نمیمونه😭😭😭😭همش خودمو سرزنش میکردم ک چرا شیرندارم
خدا لعنتشون کنه تک ب تکشونو😡💩
همه این دورانو گذروندیم ولی هر چی هرحرفه از طرف خانواده شوهره.بخدا دخترم تااین سن که اومده ما فقط براش شیر و گاهی پوشک خریدیم دیگه تمااااام وسایلش و مامانم اینا خریدن بخدا هنو از لباسایی که خریدن تنش نکردم و کوچیک شدن.یبار مادر شوهرم به شوهرم گفت تو هه به پول شیر خشک نمیرسی شوهرمم بهش گفت تنها چیزی که من میخرم همینه دیگه خرجی گردنم نیست دیگه ساکت شد

سوالات مشابه