Ooma
پرسش (1401/06/25):

عصبانیت و ناراحتی در بارداری

غیر از یوگا و مدیتیشن برای رفع عصبانیت در بارداری چیکار کنیم

اووووووف من یه کم خالی شدمممم خداازشون‌نگذره الهییی
راهی پیدا کردی به منم بگو😂
این مال قبل خریتم بودخواهرالان عاقل شدمممم
دخترا هرکس از یه چیزی میکشه
فقط ناشکری نکنین
بخدا بدترش سرتون میاد خدایی نکرده
الی جان ببخشید راهکار میخواستی ما شروع کردیم به دردل کردن تایپکت شلوغ کردیم😶
همین که شوهرامون توی این دوره زمونه با این خرجای الان رو پا وایستادن واااقعا هنره
بلانصبت عزیزم حالا خوبه الان فهمیده تر شدی میدونی چطور رفتار کنی افرین
من خودم کار میکردم حقوق کم میگرفتم خیلی درد میکشیدم
الان میفهمم مردا چقدر اذیتن و چقدر اعتماد به نفسشون ضعیف میشه
واااااقعا سخته
بخدا اگه خونه مامان و بابام الان زندگی میکردم مطمئنم حتی خرج نون منم نمیتونستن بدن چه برسه خرج لباس و پوشاک و خورد و خوراک و مسافرت و ...
نه ناشکرنیستیم من همینکه شوهرم پشتمه کافیه واسممممم....شوهرم هرچیزی روکه بهش بگمممم واسم انجام داوه تاحالااااپیش کسیم نمیگم که چش نخوریممممم...پیش بقبه میگم احمدحرف حرف خودشهههه..ولی درعوض همه چیزتحت کنترل منه..من اگه نگم نروخونه پدرت نمیره ولی هیچوقت نمیگم چون یه روزی همین شوهرمیگه توچرااین حرفوزدی اون اگه گوشتهاشونوبخوره استخوونهاشونودورنمی اندازه پس هیچوقت نمیگم نروهمیشه میگم بروبروبروووووولی خودش که اوضاع رومیبینه میگه نمیرممم
یعنی شکر گذار باشیم بابت مادرشوهر گلمون که اینقدر محبت داره
مادرشوهرا همشون کرم دارن
اما وااااقعا هرکدومشون به یه نحوی سختی کشیدن و اون سختیا باعث شده رفتارشون بد باشه
آفرین خوب کاری میکنی
واقعا باید سیاست به خرج بدین و با زبون راه ببرین
خوب به جهنم که سختی کشیدن مادرمون که سرشون هوو نشده که عقده هاسونوسرماخالی میکنن...دختربانازونعمت خونه پدرشوترک میکنه واسه اینکه زندگی کنه ارامش داشته باشه نه اینکه توسری وکلفت باشهههه
نه بابا برای مادرشوهر نه
برای شوهرتون
برای زندگیتون
برای اینکه شما قلب مهربونی دارین
برای اینکه عاقلین و جواب دیوانه هارو نمیدین
حالا من دارم آرومتون میکنم 😄
خخخخخخ دقیقااااا
ممنون گلمممم
من دیگه جوری عوض شدم که فقط باید حاضری که شوهرمه بچسپم بقیه برن به جهنممممم
قسممم میخورم به این لحظه عزیز
یه چیزایی از دیگران شنیدم که به مادرشوهرم میگم تو ماااهی
والا من هرروز بابات شوهرم شاکر خداوند هستم زندگیم با اینکه سخت میگذره بازم شکرگذار خدا هستم ولی خوب فقط اذیت آزارهای مادرشوهرم و بچه هاش حالمو خراب میکنه
یکیشو بگم بقیه اشو خودتون میفهمین
یک مادرشوهری برای پسرش زن میاورده خونه

یکی دیگه جلو پسرش با شوهرش سکس میکرده

ببین اینارو دیدم که میگم
مردم واقعا از نظر روانی مشکل دارن
شب قبل انتقالم به خاطراربعین ترمینال اتوبوس نداشت به برادرشوهرموپدرشوهرم که هردوماشین دارن گفتیمممم بهمون بدید ندادن تاعمردارم فراموش نمیکنممم خودم رفتم بالاباچشم گربون گفتم بایدساعت ۹صبح مطب دکترم باشم توروخدابهمون بدیدپدرشوهرم مثل صدام دل سنگ گفت نمیدممممم...الهی که بی ماشینی به سرسون بیاددددد الهی
برای همین میگم به زندگیاتون بچسبین و ناشکری نکینن
ولی دنیا دوران دورانههههه یه روزی میرسه ماماشین دارمیشیم اوناندارننن
واقعاااااااا
فدای سرت عزیزم
😲😲😳😳
باور کن منم اذیت میشم
اما اصلا پررنگ نمیکنم نمیدونم چرا
البته از قدیم گفتن کسی که خدازده ست باید دستشو بگیری چون اون حتی خدارو هم نداره
چون جدا ازشون زندگی میکنی لابد منه بیچاره با خودشون زندگی میکنم هرروز ور دلمن
من نمیگم واقعا
من بدتر از تو
باهم زندگی میکنیم سختی زیاد دیدم
اما به روی خودم نمیارم
چرا دنیا رو سخت بگیرم چرا پیر بشمفقط به خاطر مادرشوهرم؟؟؟؟!!!!
من اگه خونم جدا بشه تمام مشکلاتم حل میشه به خدا
انشاالله به زودی آرزوت براورده میشه
جدی تو یک خونه باهمین؟
اره بخدا
انشالله عزیزم🌹❤
چند وقته
منم سه ساله
طبقه بالا اونا طبقه پایین من
حتی دکتر میره تا به حال نشده پسراش یا دختراش ببرنش من میبرمش بعدش برمیگرده میگه برو پایین میخوام استراحت کنم
منم گفتم اره اتفاقا میرم چون خسته شدم از کنار بودنتون
۲ سال
خوبیه من اینه
جواب میدم
جوابایی میدم که دندوناشون میریزه و نمیتونن جواب بدن دیگه
من ولی بی زبونم همون موقع نمیتونم جواب بدم
یه سوال دارم ببخشید شخصیه به من ربطی نداره
اما به نظرت بچه دار شدنت درست بوده؟؟؟ وقتی هنوز شوهرت توانایی اجاره دادن نداره
توانایی خرج بچه داره؟!!!
من جای تو بودم تحت هیچ شرایطی از خونه پدرم نمیومدم خونه مادرشوهر اونم اتاقش 😑😑😑
بچه نیاری بهتر از اینکه نتونی خرجیشو بدی !!! منو تو چه لذتی از زندگی میبریم که بچه ببره ؟!!! حالا که شده ولش کن
خودت خواستی با این شرایط بچه بیاری پس اصلا نباید سخت بگیری
نمیدونم بخدا
باید سفت میزدی
حتی جدا میشدی بهتر از این شرایطت بود
نمیدونم بخدا چی بگم
خانوادش حق دارن
وقتی پسرشون توی این شرایط بچه اورده حق دارن غر بزنن و اذیت کنن
مقصر پسرشونه
من برادرم این کارو میکرد هم دختره رو دیوونه میکنم هم برادرمو هم مامان و بابامو
جدی میگم
خانوادش خبر ندارن من باردارم
خب بگوووو
اشتباه نککککن
بزار حداقل رفتاراشونو به خاطر بارداریت عوض کنن
نه فعلا نمیگیم بهشون تا شکمم نشون بده که باردارم چون بفهمنم چیزی عوض نمیشه
به نظرم یکم روی شوهرت فشار بیار بگو نمیتونم توی این خونه زندگی کنم
خونه جدا بگیر
اونم شرایط تورو درک میکنه و به فکر میافته
خواهرا بخدا منم دق شدم از خونوا ه شوهر آسی شدم به امام هشتم
سمیه جون اما بهشون واقعا حق بده
من نه تورو میشناسم نه اونارو
ای خدا نگذره الهی ازشون
طفلی وام گرفته قول داده تا اخر سال منو از اینجا ببره
باید سختی بکشه
زن گرفته؛ گناه تو چی بوده وفتی قول الکی داده
این بماند
چرا بچه خواسته با وضعیت مالی ضعیفش
این دعا رو نکن
نفرین تف سربالاست
من فقط میسپارم دست خدا هیچ وقتم نفرین نمیکنم کسیو ولی از خدا خواستم که جواب دل شکستمو بده
از دلم نمیدونی که خووونه خوون .از ۱۴سالگی حرص خوردم غصه خوردم پیر شدم بااین آشغالا
فقط شوهرمو دوسش دارم اما اونم محاله بخاطر من از خونوادش دست بکشه
۱۴سالم بود توقع داشتن سر زمینا توت فرنگی بچینیم و جعبه های سنگینو بلند کنیم
خواهر شوهرم کثافت میونه بهم زن دستور میداد برو ظرفاروبشور .مگه نگفتم خونه رو جارو کن .من عروس عمومم ضمنا
آقا یه سوالی برای من ایجاد شده
واقعا درک کردنش سخته
شما که ناراضی هستین اینقدر چرا بچه آوردین
خدایی خیلی برام سواله؟!!!!
از خواهر شوهرام نمیگذرم .الهی که خدا سر دختراشون بیاره
توقع داری بخاطر رفتار مادرشوهر و خاهر شوهر بچه نیاریم و جداشیم؟
ببخشید دخترا من نمیتونم درکتون کنم
شرمندده
چون اگه من ذره ای نتونم جواب بدم و ذره ای ناراحت باشم
بچه نمیارم
حتی اگه بدونم ماه ۷ بارداری ام میندازمش تا مثل من بدبخت نشه
وقتی شوهر دوستم داره و خوش قلبه نمیتونم بخاطر پدرمادر کثیفش ولش کنم اون بیچاره چ گناهی داره
نمیدونم هرکی طرز تفکرش فرق میکنه
شما تفکرت خیلی عجیب و غریبه والا
اگه شوهرت خوبه پس خانوادش هم خوبن
حرفاتون تضاد داره
اتفاقا برامن همینجوره
خانوادش مگه تربیتش نکردن؟!! خب خوب بودن دیگه
بخاطر همینه ک ۹سال موندم پاش
این از عجایب خلقته ک خونوادش آشغال ولی خودش ماشالله فرشته
از صد نفر شاید بزور ی نفر پیدا بشه بگه من هیچ وقت با شوهرم دعوا نکردم .من هیچ مشکلی تو زندگیم ندارم همیشه با شوهرم همنظرم
قرار نیس ک بخاطر هر دعوایی زود طلاق گرفت یا بچه سقط کرد
طفلک شوهرم خیلی از پدرش میترسه
هیچ محبتی از پدرش ندیده
شوهر منم🤣
پدرش پسرشو فدای دختراش میکنه
ایشون مبگن ۹ سال تحمل کرده یعنی جوونیش رفته
خب چه کاریه ؟!!! تحمل کنی و عذاب بکشی؟!!
بعد من چجوری این مردو تنها بزارم بخاطر خونوادش
مجبورم صبر کنم .خدا جواب صبوریمو داده تایه جاهای
منم سه ساله دارم تحمل میکنم
و از قرار معلوم تا اخر عمر هم باید تحمل کنم چیکار کنم
گاهی ادم مجبوره بسوزه و بسازه
منم تا الان با خانواده شوهرم خیلی مشکل داشتم
ولی تا الان هیچ وقتتتتت شوهرم پشتم نبوده
چه حق با من باشه چه نباشه
پدرشوهرم اوایل نامزدیمون ک بودیم بخاطر اینکه من زنگ نزدم خبر خواهر شوهرمو نگرفتم ب شوهرم گفت بزن تو سرش
خیلی مث منی
الان همون خاهرشوهرم ک همش ب پدرشوهرم راجبمون بد میگفت زندگیش پاشیده از هم اومده وردل باباش
از این بابت خوشحال نیستم ها ولی زمین گرده
من هم بخاطر شوهرم صبوری میکنم مجبورم بسازم
اگ خانواده شوهرم نبودن شاید من سالی ی بار با شوهرم دعوا نمیکردم
ولی بخاطر اونا همیشه دعوا داریم
شوهرم اخلاقش خیلی خوبه
ولی بابا مامانش نمیزارن
من راستش خیلی مشاور میرم
و خیلی کتاب میخونم
شاید هفته ای دوتا یا اغراق نکنم یکی کتاب میخونم
پادکست هم زیاد گوش میکنم برای همین تا جای ممکن مدیریت میکنم خیلی جاهارو
بعضیا فقط با مادر شوهر مشکل دارن
ولی من با هردو
مخصوصا پدر شوهرم ک رو همه چی حساسه
و مادر شوهرمم هی پرش میکنه
منم همینطور
اما میگم مدیریت میکنم
دقیقا ماهم همینطور تمام بحث راجب خونواده کثافت الاغشه
ی نمونشو بگو چطور مدیریت میکن
میکنی
وای بخدا برامنم همینه .من پدرشوهرم عمومه ولی از سگ نجست تر و بدجنس تره.سگ شرف داره
چون مال من قابل مدیریت کردن نیستن
بببن یکبار میخواستم یه کاری انجام بدم مادرشوهرم به من چیزی نگفت
به نظر من فقط سکوت و تمام بسپر به خدا
اومدم خونه
شوهرمو پر کرد
شوهرم گفت مامانم گریه کرده و فلان و اینطور چیزا
دوروز با من قهر بود
ظهر خونه نیومد
منم بااااید اونکارو انجام میدادم
اگه شوهرم میفهمید جرم میداد
خیلی سخته
خب چیکار کردی
رفتم خونه مادرشوهرم با خنده و خوشحالی اینا
موضوع رو باز کردم توضیح دادم
گفتم من نمیتونم اشک شمارو ببینم
شما مثل مادر هستین برام
اگه ناراحتی به خودم بگو باور کن خجالت کشید البته پشیمون نبود خوشحال بود اما دید منم زیاد تحویل نگرفتم
روز بعدش به شوهرم گفته بود حالا کاریش نداشته باش فعلا
منم کارمو کردم
رفتم مستقیم با خودش حرف زدم
البته مشاورم گفت
بستگی داره شرایط چی باشه
من طبقه پایین خانواده شوهرمم
تو هر چیزی دخالت میکنن
مبگم بستگی به شرایط داره
منم از روز اول عقدمون رفتم مشاور چون خیلی اذیت میشدم
میدونم سخته
منم طبقه پایین مادرشوهرم هستم
مثلا من بچم ک چهار ماهه بود شبا ساعت سه چهار میخوابید
شوهرمم واسه اینکه اذیت نشم هر روز خودش صبحونه میخورد میرفت مادر شوهرمم ک میفهمید
هر روز خدا ی جور بحثو میکشید پسرم بیچاره خودش صبحونه میذاره
پیش مهمونا میگفت زنایی ک شوهراشون خودشون صبحونه میذارن بی وجدانن صبحونه به شوهرشون نمیدن و صد تا چیز دیگ
بیام بهش چی بگم
مثلا خودش بچه نزاییده
درک نکرده ک شب نخوابیدن چقدر سخته
توام میگفتی
وااای واای چقدر هم سخته صبحونه درست کردن گناه دارن واقعا
جواب بده
من یه خوبی که دارم
میگم
جواب میدم
یه بار هم گفتم طفلک باباجان که شمارو ۳۰ سال تحمل کردن
اصلا تو دلت نمونه فقط جواب بده
من ی ماه قبل عروسیم گوشیم شکست
قرار شد شوهرم برام بخره
تا ی سال بعدعروسی پدر شوهرم نذاشت شوهرم برام گوشی بخره
ی نوکیا ساده داشتم
اخر سر ک شوهرم رو مجبور کردم بخره
پیش خودم پدر شوهرم گف من از کجا بدونم تو پایین با گوشی با چه کسایی حرف میزنی
یعنی تو تصویری با مادرت حرف نزنی نمیشه .صد تا حرف بارم کرد
اگ کسی اونجا بود فک میکرد حتما من کاری کردم ک اینجوری میگن
شوهرم میگ حق نداری جوابشونو بدی
میگ اونا بزرگتر ما هستن
میگ من به دل پدر مادرمم تو هم یاید به دل اونا باشی
شوهرم ی کلمه هم نگفت چرا ناحق به زن من توهین میکنی
من جای تو بودم همون گوشی رو نمیگرفتم
یک ماه بدون گوشی کلاس و اینا میرفتی نگرانت که بشن خودشون میگیرن برات
بگو دختر از چادرنشین نگرفتی دختر از شهر گرفتی
عزیزم نمیزارن تا سوپر مارکت سرکوچه برم🤣🤣 کلاس پیشکش
وقتی نیست جواب بده قرار نیست فحش بدی توهین کنی یا بی احترامی کنی
ی بار رفتم مغازه واسه دخترم بیسکوییت گرفتم
مادر شوهرم گف چرا تنها رفتی و فلان و یهمان
کجایی هستی مگه؟!!!
آذربایجان غربی
شهرشو نگم ی وقت اشنا پیدا نشه
🤣🤣🤣
خانوادشون ضعیفن؟
ن بابا خیلی هم پولدارن
از نظر فرهنگی
؟
پدر شوهرم واسه زن جماعت سختگیره
بیش از حدددددد
نه بابا
من هزارجور کلاس و اینا ثبت نام کردم
قبل از عقدم همه رو ریز به ریز از همشون امضا گرفتم
وگرنه واسه همه چیز دیگ خیلی بافرهنگه
من احمق بودم
خیلی احمق
میگم صلح اول به از جنگ آخر ست
حکایت همینه
اره
حتی امضا گرفتم
محل زندگی و اندازه خونه باید به میل زن باشه
شوهرم گف نرو سرکار منم قبول کردم
دیگ چه میدونستم اینقدرم سخت گیرن
البته اینم بگم من کارمند بودم
از سخت گیری هاشون بگم پشمات میریزه🤣
ارشد روانشناسی دارم
منم لیسانس حسابداری دارم
به نظرم توی این دوره زمونه مردی که بگه سرکار نرو یعنی بعدا برات دارم😄
باور میکنی ی ماه واسه گنکور خوندم رتبه هزار انسانی اوردم
با اینکه معدلمم17 بود
دقیقا
آخی الهی بگردم
نه من گفتم کارم مثل خانوادم میمونه نمیتونه دل بکنم
امضا کن 😄
اگه نمیکنی من جواب نمیدم امضا کردن حتی برادراش و خواهرش و اینا
در کل میدونی اول باید خیلی سخت بگیری خیلیییی من روزای اول سخت گرفتم
اولاش گفتم اشکال نداره درست میشه
البته یکمم بخاطر ابرو
چون تازه عروس بودم میدونستم اگ ی بار قهر کنم دیگ طلاقم میده تحمل کردم
دیگ تا تحملم تموم شد رفتم خونه بابام واقعا خواستم طلاق بگیرم ک حامله شدم
اره
من گفتم خوب باشم تا اونام خوب باشن ولی خیلی اشتباه کردم
طلاق که خوب نیست خدایی
اما خب حتما مشاور برو
بهت پیشنهاد مشاور میکنم
بعد پدر شوهرم خبر دار بشه صد تا حرف بارم میکنه
نه اینکه بگم خدایی نکرده تو یا شوهرت مشکلی دارین به خاطر اینکه راه حل بده
راهنماییت کنه
به شوهرمم بگم مسخرم میکنه
مشاور به شوهرم میگ زنت رو تو اولویت بزار
شوهرمم عمرا همچین کاری بکنه
چون تا الان صد بار گفته زن همیشه هست
پدر مادر یکی هست
یه چیز دیگه بگم 😄
بخدابرای مشاوره رفتن هم امضا گرفتم
حتی گفتم ما همو نمیشماسیم باید مشاور بریم
خیلی خوب کردی
اره اینارو خواهرام گفتن
دوستام گفتن وگرنه منم بی عقل بودم
کسی به من چیزی نگفت
حق داری
بابام فقط میگفت باهاشون خوب باش دیگ اونا پدر مادر تو هستن
منم اخلاق شوهرمو دیدم خیلی پسندیدم
ولی الان همه چی باید به دل پدر شوهر و مادر شوهرم باشه
باور میکنی دو ماهه تازه عروس بودم دعوتمون کرده بودن لباس قرمز پوشیدم پدر شوهرم بهم فوش داد رفتم لباسمو عوض کردم
بعدش شوهرم در اورد گف حق داره تو دیگ دختر تو خونه بابات نیستی لباس قرمز میپوشی
با اینکه مادر شوهرم 45سال سنشه واسه عروسی لباس قرمز خریده
به شوهم گفتم پس چرا واسه مادرت بد نیس
میگ اون واسه عروسی هست فرق میکنه
چی بگم بخدا
فضولیاشون زندگیارو بهم میریزه
من فقط بخاطر دخترم تحمل میکنم ک بی مادر نشه
ان شا الله خدا هیچ زنی رو مجبور نکنه زندگی رو تحمل کنه ک هر روز توش تحقیر میشه
خیلی اخلاق خونواده شوهزت مث خونواده شوهرمنه بخدا
ولی من گلستانی ام
پدرشوهرم براآرایش کردنم گیر میداد
ولی منم تصمیم به مشاوره رفتن دارم
وگرنه دیوانه میشم
حتی شوهرم برام گوشی خریده بود رسوایی به پا کرد
الان اگر خونه دارم از لطف پدرم هست وگرنه اونا تره هم برامون خورد نمیکنن
۲۰ملیون قرض دادیم بهشون برنگردوندن الاغا
بخدا ادم شاخ درمیاره از اخلاق اینا
من دوتا زن برادر دارم عاشقشونم بخاطر برادرام و زندگیشون یکیش ک خداییش همش خبرمو میگیره روز ی ۱۰بار بهم میزنگه ولی ا ن یکی زنداداشم گه اما بازم من هواشونو دارم
هیچ وقتم دخالت نکردمو نخواهم کرد این اخلاق مهدبونم ب بابام رفته بابام خیلی خوش قلب و مهربونه همه میدونن
🙄🙄🙄عجب
خب مشکلات اخلاقی من بعداز بارداری شروع شد ، اگه قرار بود همه تا ببین با شوهر مشکل دارن باردار نشن که نسل انسان همون ۱۰۰۰ سال پیش از بین می‌رفت ، پسرا نمیتونن بین زن و مادرشون یکی رو انتخاب کنن مجبورن زن و ناراحت کنن بخاطر مادرشون همین باعث جنگ میشه ، اون مادر هم کوتاه نمیاد پسرش زندگیشو کنه ، خودش همه کار کرده الان به عروسش رسیده آتیش می سوزونه
سلام
بخدا زمان همه چیزو حل میکنه :
یا شمارو نسبت ب اون موضوع اروم تر میکنه
یا راه حل پیدا میکنین
یا اون طرف خسته میشه خودش از اذیت کردن دست میکشه
یا شما یاد میگیرین ندید بگیرین اون موجودی که باعث ناراحتیتون میشه
یا خود اون طرف کاری میکنه دستش برای همه یا مهم تر از همه
برای همسرتون رو بشه و بار سنگینی از دوشتون برداشته بشه

اینو منی دارم میگم که چند ماه بعد از عقدم
داستان ها شروع شد
تا همین ۲ماه و خوردی پیش

شانسی که من داشتم این بود همسرم پسر اخر بود
رفتار ها،تنش ها،و مسائل مادرش با دوتا عروس دیگه رو دیده بود میدونست چ خبره
ولی در برابر من گارد میگرفت قبول نمیکرد
حتی حاضر شد با من قهر و دعوا داشته باشیم
از ابهت و احترام مادرش کم نشه...
خیلیی اذیت شدم و ازش ناراحتم فقط و فقط بخاطر حق کشی ک نسبت ب من داشت و از دختر شاد و شنگول بودنم به قرص تیروئید خوردن افتادم
بهش گفتم مدیون منی
و الان خودش خیلییی ناراحته و پشیمون....

همه اینا رو گفتم تا بدونین
همه چی درست میشه
البته دهن ادم صاف میشه این مدت که باز بهتره
برای خودتون سرگرمی داشته باشین و انقدر قوی باشین ک براتون مهم نباشه.

۱هفته قبل از عید قربان مادر شوهرم زهر اساسیشو ریخت گریه منو دراورد
به همسرم گفت دیگه نیاین اینجا
پدرشوهرم ب زبون گفت غلط کرده گفته
ولی در عمل کاری بهمون نداشت
دیگه ب جایی رسیدیم ک همسرم خودش متوجه شد در حق من داره کوتاهی میکنه
ازشون برید
البته خودش میگه من شخصیت ابرو و اعتبارمو از پدرم دارم
اره خداییش زحمتشو کشیده دستشم درد نکنه
خداحفظش کنه برامون
چیزی نمیتونه بگه چون مادر شوهرم سلیطست
نمیتونه از ما دفاع کنه
منم واقعا دیگه انتظاری ندارم
همین که همسرم خودش تصمیمشو گرفت حق با کیه
برام کافیه
خودش میگه خانواده رو من نمیتونستم انتخاب کنم
که بیمار روحی نباشه و اسیب نبینم
اما خوشحالم زنمو خودم انتخاب کردم و ارامش دارم
اول باید زن ادم ازش راضی باشه بعد پدر و مادر و سایرین ...

الانم که مادر شوهرم چوب قسم دروغشو خورد
و ۱ماهی هست پاش شکسته تو گچِ
و حتی همسرم شنیده و نخواسته بره پیشش
جوری رفتار مادرش بد بود ک همسرم اون روز نحس گریه میکرد...

همه چی رو بسپارین به خدا و زمان...
انشالا خدا به دلاتون ارامش بده
و همسراتون قدر زندگیشون رو بدونن 😊😍
عصبانیت و ناراحتی در بارداری

سوالات مشابه