Ooma
پرسش (1401/06/04):

شرح حال زایمان یهویی من


سلام مامانای عزیز و مهربون امیدوارم حال همتون خوب و خوش باشه و بارداری و زایمان خوب و راحتی داشته باشین
من قرار بود ۶شهریور بستری بشم و سز بشم که نی نی کوچولوی ما تو ۳۷ تشریف آورد🙈
شنبه صبح ساعت ۷که بیدار شدم رفتم دستشویی و یه ذره به حالت هام شک کردم و اومدم دراز کشیدم تا ۸ که شوهرم رفت سرکار(بهش گفتم من یه طوریمه انگار ناخودآگاه ازم آب و ترشحات میاد ولی خب شک‌ داشتم و گفتم شاید ادرار باشه برا همین جدی نگفتم بمونه خونه که البته با خوش شانسی من داداشم خونمون بود و اون رفت سرکار)
بعد رفتن شوهرم احساس کردم شرتم خیس شده سریع رفتم دستشویی و پد گذاشتم به نیم ساعت نکشید که کیسه آبم پاره شد و تو چن مرحله کیسه آبم تخلیه شد
از استرس یعنی داشتم می مردم داداشم رو بیدار کردم چون بیشتر از ده روز به زایمانم بود هیچی حاضر نکرده بودم که با کمک داداشم لوازم بچه و خودم رو جمع کردیم و من بلافاصله به منشی دکترم خبر دادم که ایشون ته دل من رو چنان خالی کرد که همون جان غالب تهی کردم گفت دکتر امروز ۵۰تا مریض داره و اولویت مریض های دکتره که من بهش اصرار کردم حداقل به دکترم بگه😰😰

خلاصه با یه دنیا استرس یه اسنپ گرفتیم و با داداشم رفتیم به بیمارستانی که دکترم نامه داده بود رفتیم البته شوهرم تو نصف های راه رسید و ما رو خودش برد،تو بیمارستان بلافاصله به بلوک زایمان رفتم و نامه بستری و دادم و گفتم که کیسه آبم پاره شده به دکترم خبر دادن که بیاد،البته مامای که اونجا بود میخواست من رو معاینه کنه که من نتونستم یعنی تا دست برد من از درد زیاد یه جیغ بنفش زدم😔گفتم نمیتونم و ایشون یکم بهونه آورد البته بماند که به شوهرم گفته بود خانومت نمی‌ذاره معاینش کنیم که ببینیم اوضاع چطوره که شوهرم در جواب گفته بود این یه مسئله شخصی هست و خودش باید اجازه بده،تا ساعت یک مشغول چک کردن ضربان قلب و انقباضات من بودن که بعدش بهم سوند رو وصل کردن که یه سوزش عمیق رو حس کردم که گفتن اولشه و خوب میشی🥴نزدیکای ساعت ۱ظهر من رو اورژانسی بردن اتاق عمل،بخاطر اینکه خانواده من و همسرم شهرستان هستن من اصلا همراه نداشتم و از این قضیه خیلی میترسیدم که قراره چیکار کنم!!؟؟؟ تو اتاق عمل هم چندین بار از ترس درخواست پمپ درد کردم که بار آخر خندیدن و گفتن نگران نباش حاضر میکنیم برات
حالا بریم سراغ آمپول بیحسی پر دردسر من😰😰
بله متخصص بیهوشی اومد و من رو نشوند و شروع کردن به زدن آمپول یه بار زد نشد یعنی می‌گفت مهره هات خیلی نزدیک همه بار دوم هم همینطور این اتفاق ۵بار افتاد بار آخر من واقعا اشکم در اومد گفتم من رو آبکش کردین دیگه نمیتونم که خداروشکر بار ۵ ام تونستن من رو بی حس کنن😇دکترم اومد و بهم خیلی دلگرمی داد و من بعد سه دقیقه صدای بچه رو شنیدم😍😍😍
برا همه دعا کردم و تو طول عمل کلی آیت الکرسی خواندم و از خدا خواستم همه چشم انتظارا دامنشون سبز بشه،شنیدن صدای پسر کوچولوی عجولم قشنگ ترین موسیقی دنیا بود برام و امیدوارم همتون زایمان خوب و راحتی داشته باشین🙏🙏🙏
قدمش مبارک و پر خیر و برکت باشه انشالله🌹❣️
مرسی عزیزم امیدوارم زایمان راحتی داشته باشین
قربونت عزیزم انشالله🤲
عززززیزم، انشالله قدمش پرخیر و برکت باشه😍😍
ممنون گلم انشاالله شما هم بارداری راحتی داشته باشین
خداحفظش کنه براتون عزیزم
ممنون همچنین برا شما گلم
مبارکت باشه چ منشی گوهی بوده اون باز من اگه بودم از همون پشت تلفن جرش میدادم
عزیزم قدم پسر کوچولوت مبارک باشه عزیزم خداروشکر که بسلامتی زایمان کردی
ووی خددداااا😍😍
الهی شکر چشمت روشن عزیزم پسرت دوست داشته زودترببینتون خداحفظش کنه ممنون که به یادهمه بودی😘😘
گلم ۳۷ هفته و چند روز زایمان کردی؟
مبارکت باشه عزیزم
قدمش پر خیر و برکت. خدا رو شکر که به سلامتی زایمان کردی.
مبارکت باشه عزیزم ان شاءالله خیرش رو ببینین
😇واقعا هم
فک کنم ۵روز بودم
ممنون عزیزم شما هم انشاالله بسلامتی بگذرونی این دوره رو
خیلی ممنون شما هم انشاالله راحت زایمان کنید
ممنون زنده باشین هم خودتون هم نی نی کوچولوتون
خیلی ممنون انشاالله شما هم به زودی هفته بارداری بخوره کنار اسمتون
خیلی ممنون ان شاءالله 🤲🙏
قدمش مبارک باشه خانومی😍💐
نی نی دستگاه نرفت؟
بعیدمیدونم نازی
بچه ی ۳۷هفته کامله
مبارک باشه گلم ، قدمش پر خیر و برکت باشه🥰🥰🥰
مبارکه بسلامتی😍😍😍
عزیزدلممم مبارک باشه قدمش پربرکت🌹😍
مرسی عزیزم
نه سه کیلو بود خداروشکر
خیلی ممنون انشاالله شما هم به زودی نی نی تون رو بغل بگیرین
خیلی ممنونم
مرسی عزیزم انشاالله شما هم بسلامتی نی نی تون رو بغل بگیرین
الهی شکر🌹🌹
قدمش مبارک باشه. نامدار باشه ان شاءالله
ممنون زنده باشین

سوالات مشابه