Ooma
پرسش (1401/04/20):

درددل هااای مادرانه و خستگی زیاد از هدر رفتن جوونی

سلااام مامانا خوبین ،بچه هاتون خوبن
من که به فنا رفتمم ماشالا دخترم خیلی پر انرژی ،یعنی کامل انرژی منو گرفته واسه همین اصلا وزنم بالا نمیره به ثبات وزنی رسیدممم در صورتی که دوست دارم وزن بگیرم ،به کارای دلخواهم نمیرسم یه بیرون بدون دغدغه نمیتونم برمم ،سر کار نمیتونم برم چون میترسم بذارنش مهد هنوز خیلی کوچیک واسه مهد ،خانواده خودممم اینجا نیستن شهر دیگه ن که بسپارمش مامانم برم یکم سوی خودم مادرشوهرمم سرکار ،درگیری دارههه که دخترم بگیرههه

خیلی خسته مم باورتون نمیشه دیروز از بس کار داشتم دخترم بهونه گرفت پشت سرش دوییدم مچ پام درد میکنههه
ناشکر نیستمم ولی واقعا از لخاظ روحی ،بدنی نیاز به رفرش دارمممم 😔😔😔...
شما چیکار میکنید این روزا با بچه هاتون ؟؟ مثل من خسته میشید ،ضعف میکنید ،از جوونیتون میگذرید

ببرش استخر کلاس شنا
یکی ۲ تا کلاس ببرش ک حسابی خستش کنه
انرژیشو خالی کنه
حق داری بچه کوچیک سخته
بعدشم بچتم هنو خیلی کوچیکه فک نکنم کلاسی چیزی قبولش کنن
ولی برو فرهنگسراها اگه کلاسی ثبت نامش میکنن ثبت نامش کن تو تایم کلاسش خودت تو همون فرهنگسرا برو ی کلاسی چیزی
من روزهایی ک خیلی اذیتم میکنه و نق میزنه نمیذاره ب کارم برسم میبرمش حیاط،کنار باغچه،میذارم داخل روروئکش اب رو کم باز میکنم شلنگ رو میدم دستش خوب ک خسته شد میارمش تو خونه،میخوابه
با برنامه کودک سرگرم نمیشه؟؟؟ازین پکای اموزشی زبان ک برنامه کودکه و برای بچه هاس براش بگیر هم زبان یاد بگیره هم تلویزیون ببینه
یا مثلا ببرش پارک دو سه ساعتی غروبا بازی کنه خسته بشه
اره همه ی مادرا همینن
همه از جوونیشون میگذرن
تنها نیستی
بزرگتر میشه بهتر میشه شرایطت
میتونی تو یه تایمی تنظیم کنی هم اون بره کلاس هم خودت بری باشگاه
هر وقتم تونست صحبت کنه و منظورشو برسونه بزارش مهد کودک
هممون همینیم من دختر کلاس اولی داشتم و یه نوزاد چه دوره ی سختی بود حالا هم فقط دنبال دخترم میدوم خواهرش نمیگیرتش . دیروز شوهرم میگه خودتو بیخیال شدی چرا .. ولی واقعا احتیاج دارم یه هفته دور از همه فقط بخوابم و هر کار دلم خواست انجام بدم ... چقدر غربت تلخه
منو بگو با 3 تا بچه قدو نیم قد
واقعا آدم خسته روحی جسم ذهنی میشه خیلی سخته
در جوونی پیر شدم
بچه ای ک هنوز دو سال نداره جرات نمیکنه بزاره مهد چجوری ببره کلاس ثبت نامش کنه😐😑
استخر!
الان خیلی کوچولو هنوز دوساله ش نشدههه ،شیر هم میخوره به خودم وابسته ست
فعلا نمیشههه خیلی سختههه چون الان چیزی یاد نمیگیره شیر هم میخوره ،خیلی ام بهونه گیر امید دارم بزرگتر بشهه بهتر بشههه
منم روزایی که اذیت میکنه میبرمش تو حموم آب بازی با عروسکاش ،طفلی اینا هم گناهی ندارن تو خونه م خسته میشن اذیت میکنن میریم مهمونی اینقدر اذیتم نمیکنه که خودمون تنهاییم
پارک هم شوهرم حساس ،میگه بزرگتر بشهه بعدا ببرش
من ک دخترم هنوز خیلی کوچیکه از لحاظ روحی خستم واقعا آدم نیاز داره ب تفریح بدون دغدغه
واقعااا مادر شدن خیلی سختههه ،هیچوقت فکرشو نمیکردممم اینقدر خسته اذیت بشممم
دقیقااا به شوهرم داشته م میگفتههه م واقعا ازدواج اشتباهه مخصوصا وقتی ادم بچه دار میشههه به فنا میره واقعاا از لحاظ روحی داغونمممم ،
تازه اولشههع
تازه اولشههع
واقعااا تازه شوهرامونم توقع دارن ،ورزش بکن به هیکلت برس ،بشین زبان بخون ووو چیزای دیگههه ،چجوری واقعا ورزش که میکنم میاد به زور دمبلارو از دستم میگیرههه ،رو وزنه ها میشینه نمیذاره ورزش کنم
ماشالااا ،من تو یکیش زاییدم به شوهرم گفتمم دور بچه رو خط میکشمم واسه هوس یدونه بس
همه همینن عزیزمم
😣😣😣
من که هیچ کس نیس کنارم فقط یه کالسکه سبک گرفتم که خودم بتونم بلندش کنم شوهرم رفت سرکار منم میزنم بیرون
گناه داره بچت ببرش پارک .خیابون .بگردونش
ببین اگر بچت ۱۸ ماهشه از شیر بگیرش.شیر دهی خیلی رو بنیه تاثیر داره
من شوهرم خونه ست دارهه واسه آزمون میخونه نمیتونه بگیره دخترمو بیرونم که میبرمش تنهایی اینقدر اذیتم میکنه که پشیمون میشم از تنهایی بردنش
ایشالا بشه دو ساله ش میگیرمش از شیر
شوهرمم یکم گیر ،بچه دزد هست فلان ،خود بچه مم خیلی شیطون ،بزرگتر بشه شوهرمم بره سر کار با خودم میبرمش بیرون
دوسال دیره من یه دکتر معتبر میشناسم که میگه شیر دهی بیشتر از ۱۸ ماه ظلمه
خب حواستون جمع کنین .سخت میگیری بابا .بذارش کالسکه ببر بچرخونش
الان که تابستون اذیت میشههه باید بذارم پاییز اون موقع هم میشه دو ساله ش
بگم چی
موفق باشن .خب ببر همون نزدیکتون پارک نیس،
تو کالسکه نمیمونه باید بغلش کنممم واسه همین خیلی اذیت میشممم
عزیزدلم .سخته که
خیلی نزدیک نیست
بچه ای که راه بره تو کالسکه نمیمونه اونم این فضول خانوم
یه چند ماه دیگه عاقل تر بشههه میبرمش بیرون با خودممم
سلام
والا ما هم اوضاع خوبی نداریم منم به شخصه خسته شدم مخصوصا تابستونا که حساسیتم دارم همینجوری بی بچه داغون بودم با بچه که دیگه بدتر الان پدربزرگم فوت شده موندم با یه بچه چند روز چه کنم
سلام عزیزممم ،حساسی بخاطر کرونا یا کلا روش حساسی
بسپارش دست کسی مادرشوهرت ،خواهرشوهرت برو مراسم
منم فقط خانواده شوهرم مشهدن دیروز رفتم بیرون ... خرید کردیم اومدیم خونه .. تو هم اینجوری اموراتت رو بگذرون عادت کن با بچه بری بیرون
کرونا نه حسایت فصلی دارم
خواهرشوهرم خونش اینجا نیست پسرم پیش مادرشوهرم واینمیسته🤦‍♀️
من چی بگم که همسرم ۲هفته سرکاره و بچه مثه جن زده ها عمل میکنه. همش نقد میزنه، بهونه میاره ،،پیش هیشکی نمیمونه، به زور میخابونم و شبا هر ۱ ساعت با گریه بیدار میشه و باباش میخاد. واقعا دیگه بریدم؛ روزایی که خونه نیس بی دلیل تب میکنه و باید دکترا رو بگردونم.
و این سختی تا ابد ادامه داره
تازه ادم متوجه میشه مادرش چقدر براش زحمت کشیده
البته که در مقابل خیلی شیرینم هست
عزیزم
زندگی الان برا هممون تقریبا ی جوره
فقط بدو بدو و خستگی و کوفتگی
این روزا هم میگذرع
بچه ها بزرگ میشن
دویدنهای ما هم کمتر میشه
براش مداد رنگی و پاستل و اینجور چیزا بگیر
خط خطی کنه سرگرم بشه
کارتون های سن خودشم خوبه هم سرگرمش میکنه
هنوز برا کلاس و مهد کوچیکه
با کالسکه ببر بیرون بگردونش
من تو سن بچه شما بچه هامو با کالسکه میبردم
خیلی لذیت و گریه و نق و ... دلشتم
ولی باز بهتر از خونه بودن
چرا هدر رفتن جوونی عزیزم خدا بهت دسته گل داده صحیح و سالم ازش لذت ببر درطول روز وقتی بچه خوابید خودتم استراحت کن اینجوری کمتر اذیت میشی
منم دخترم شلوغه یکم ولی دیروز یه خانم و شوهرشو توی بازار دیدم سه تا بچه داشت هرسه تاش مریض بود نمیدونم اسمش چیه ولی همشون سراشون کوچیک وفوق العاده شلوغ که اب دهنشون هم میریخت طفلکیا خیلی دلم سوخت کاش حداقل یکیش سالم بود
زن و شوهرشم هر دو سالم و جوان از دیروز توی فکرشونم

سوالات مشابه