Ooma
پرسش (1400/03/11):

بچه ها بیاید درد دل کنم باهاتون اعصابم داغونه

ازدواج دوممه. اولی رو عقد بودم جدا شدم طرف پارانوئید داشت روانی ب تمام معنا. ازدواج سنتی بود متاسفانه سادگی و بی تجربگی خانوادم و افکار سنتی ک نذاشتن نامزد باشیم. 22 عقد کردم چهارسال طول کشید تا جدا شدم. چون طلاق نمی‌داد منم خونه بابام بودم. تموم ک شد سه ماه بعدش پسرفامیل مون اومد خواستگاریم. تک پسره. باباشم خیلی راضی بود اما مادرش ب خاطر طلاقم مخالف بود البته ب زبون میگفت راضیم. بچه ها من هم عقد گرفتم هم با این وضعیت عروسی گرفتم. بماند ک مادرش برای خالی کردن عقدش از ی سری چیزا تا میتونست زد. عروسی کردیم قبل ازدواج هم آزمایش ژنتیک رفتیم گفتن مشکلی نیست ب لحاظ کروموزومی. اما بیماری های اعصاب و روان با این مشاوره ها تشخيص داده نمیشه. عروسی کردم مادرش خیلی دخالت می‌کرد. هر بارم شوهرم تو روش وایمیساد بازم ی جور دیگه زجرمون میداد. دوماه زجرم داد منم توی شهر غریب هیچکیییییی رو نداشتم و داغون بودم. تصمیم گرفتم بچه دار شم لااقل از تنهایی در بیام. حامله ک شدم خوشحال نشد تازه هی گفت چرا بچه دار شدین. ب خاطر بارداری ویار وحشتناک گرفتم ک رو ب قبله بودم اما ب خاطر بچه تا 12 هفته هیچ قرصی نخوردم و چقد استفراغ کردم. زنگ زدم مامانم اومد پیشم اونم گرفتاره هنوز دوتا دختر دیگه داره. 20 روزی موند و هرچی گفت بزارید ببرمش مادرشوهرم نذاشت. نمیدونم دیگه چی شد ک مادرش باهام ب ظاهر خوب شد و ب بچم علاقه پیدا کرد. اومد پیشم غذا و کارای خونم رو انجام می‌داد. خیلی دوست داشت بچم پسر باشه چون کلا ما کم پسر داریم تو فامیل. دیروز سونو کرد دکتر خودم گفت احتمال زیاد پسره. بهشون گفتم خوشحال شدن البته نمیدونم قطعی هست یا ن. بچه ها شوهر من خیلی پسر خوبیه، همه چیش خوب بود تنها مشکلی ک وجود داشت یکی از خواهراش اسکیزوفرنی داره و ب خاطر اون هرجا میرفت خواستگاری قبول نمیکردن. راستش منم مخالف بودم چون این روزا رو می‌دیدیم اما از اون طرف انقد خودم و خانوادم از غریبه ضربه خوردیم ک بابام پاشو کرد توی کفش ک پسره خوبه توکل بخدا کن و قبول کن. بچه ها ب شدت استرس دارم این بیماری ژنتیکیه میترسم خدایی نکرده بچم طوریش بشه در آینده. خواهرش ک مریضه ی دقیقه از مامانش جدا نمیشه الانم تو خونمونه همش عصبی میشه منم استرس میگیرم. ن میزارن برم چون شوهرم ب خاطر خواهرش نمیره خونه باباش فراریه. میگه تو برو من اینجا تنها باشم. منم ک نمیتونم این کارو بکنم موندم بخدا.... فکرم خراب شده هرروز خواهرش جلو چشممه همش فکر میکنم بچم ب ارث نبره....

نه عزیزم نیست اسکیزو اکتسابی هست من مامانم خودش اسکیزوفرنیه اصلا نترس
نه عزیزم فکر نکن بهش ارثی نیست
عزیزم اصلا نگران نباش
عزیزم استرس و اضطراب از هر چیزی برای جنین بد تره سعی کن ذهنت رو آروم کنی و خودت رو درگیر یک کاری کنی با این استرسی تو داری بچه سالم هم باشه مشکل دار میشه
مطمئن باش بچه تون سالمه
مگه چه فامیلی هست؟
بعدش گلم توکل کن نترس که خدا ادم ها رو با ترسشون امتحان میکنه عزیزم
سلام ‌اگه پدرو مادر مشکل ژنتیکی داشته باشن خدای نکرده ب بچه منتقل میشه البته همه ژنها نه اینجورنیس شماکه هردتاتون سالمین .
بعدش عزیزم شما ازمایش ژنتیک دادی دیگه اگه چیزی بوده مشخص میشده
الان من شرح تاپیکو خوندم هیچ کدوم مسائلت ربطی بهم ندارن
اسکیزو ک اصلا واگیری نیست و ارثی هم بحساب نمیاد
از چی میترسی؟؟!
بمون خونه خودت و نزار بیان پیشت و سعی کن تو آرامش باشی
منم برادر شوهرم بیماره
ولی اون بنده خدا تشخیص ندادن مادر زادی بوده یا بخواطر تشنجه
ما رفتیم مشاوره ژنتیک گفت نیازی نیست آزمایش بدین منم قبل بارداری با دکتر مشورت کردم گفتن مشکلی نیست الان توکل کردم و از خدا خواستم هر چی صلاحمونه واسمون رقم بزنه َ
پسرداییم. تو کل فامیل فقط خواهر این این بیماری رو داره. اسکیزوفرنی هم در اون حد ک توهم دیداری شنیداری باشه نیست کلا لجباز و عصبی و بددهنه. دارو میخوره تا عصر خوابه بعضی روزا کلا خوبه بعضی روزا انقد گیر میده تا کتک بخوره
راس میگین توروخدا؟ مامانتون چرا اینجوری شدن؟ شماها اذیت نشدین؟
عزیزم نگران نباش خدا بزرگه دوران بارداریت رو با فکر بد خراب نکن الان بهترین فکز ها رو کن
این نگران بودن خودش تاثیر بدی روی جنین میزاره ها
چن سالشه
مامانم میگه کسایی که بارداری یا ارامشی ندارن بعدا بچشون هم بیغرار میشه
اینو خودمم میدونم 😭توی مجردی هزارتا خواستگار داشتم موقعیت مون خوب بود خوشکل بودم اووووه روزی دو تا سه تا میومد همه هم می‌پسندیدن اما همیشه ترس از این داشتم ک شوهرم شکاک و بددل باشه. کافی بود خواستگارم بگه دوس ندارم کار کنی یا حجابت پوشیده تر باشه سر همین میگفتم نکنه بددله و جواب منفی میدادم. حتی ب استاد دانشگام. آخرم قسمتم طوری شد ک طرف شکاک ک چه عرض کنم اختلال شخصیت داشت. الانم نمیخوام دلمو بد کنم اما از بس خواهرش جلو چشممه داره روح و روانم اذیت میشه. تنها هم نمیتونم باشم. خونمون هم نمیتونم برم....
نمیتونم ویارم خوب نمیشه از 13 هفته دمیترون و فاموتیدین دوتا دوتا خوردم چون دیگه نابود شده بودم، اما بازم استفراغ میکردم. جفتمم پایینه باید مراقب باشم. الانم قرص جدید دکترم داده بلکه خوب شم اما هنوز ویار دارم. باید یکی غذا برام درست کنه. حالم خوش نیست
چرا خونه بابات نمیزارن بری.حرف اونا مهمتره یا سلامتی خودتو بچت🤔🤔باشوهرت حرف بزن بگو استرس اعصاب خوردی برا بچتون خوب نیس
چون مادرش نمیزاره میگه خودم ک هستم. از اون طرف هم شوهرم از دست خواهرش آرامش نداره. میگه تو بری من تو خونه تنها میمونم. من چه جوری تنهاش بزارم حتی وقتی تخم مرغ هم نمیتونه بپزه
مادرشو ول کن بچت مهمتره اگه واقعا اذیتی نمون برو.ب شوهرتم بگو یماه تحمل کن برو بیرون بخور مامانت بپزه یکاریش کن تا تهوعم اوکی شه
امروز خواهرش گیر داد مامانش زدش. دختره 35 سالشه رفتارش بچگانست. من انقد استرس داشتم فکرم داغون شده
😔😔😔
ای بابا طفلی.تحت درمان نیستش؟
دلم خیلی برای خواهرشوهرت سوخت
چرا عزیزم هیچ فایده ای نداره این بیماری درمان نداره
عزیزم شیزوفرنی اصلا ثابت شده نیست که ژنتیکی باشه.
تو الان فقط داری خودت و بچه تو شکمت رو اذیت میکنی.
بیخیال شو دیگه..
ولی خب بچه ها واقعا رو روحیه آدم تاثیر داره اصلا فرض ارثی نیس ولی همین ک همش ی آدم عصبی می‌ره رو‌مخت خودتم عصبی میشب
عزیزم من روانشناسی خوندم یه درصدی ژنتیکی هست بیشترش اکتسابی عوامل محیطیه
واقعا عصبی بودن سخته دسته خودم آدمم نیس خداو امام رضا شفاش بدن
و شما سعی کن تو بارداری در آرامش باشی حالا یا برو خونه مامانت یا مادرشه ت تنها بیاد، بالاخره یجوری که توی تنش و استرس نباشی
آره هرکاری آرامشتو بیشتر میکنه انجام بده💙
منم برادر شوهرم مشکل داره حتی دستشویی هم نمیتونه بره
به زوز 4 تا کلمه حرف میزنم ولی هیچ وقت فکر نکردم که بچم اونجوری شه
همیشه هم برادر شوهرم و دوست داشتم و الویت دعا هام بودتش
عزیزم لطفا اینقدر منفی فکر نکن من و همسرم بدترین نوع نسبت فامیلی رو داریم ینی دختر دایی و پسر عمه هستیم و بیماری ارثی هم تو فامیل داریم ولی امیدمون به خداست و ازمایش هامونم رفتیم خدارو شکر همچی خوب بوده
من خواهر شوهرم بیماری سرع داره ولی چاره ای نیست فقط فقط امیدمون ب خداست
کی گفته این بدترین نوع نسبته؟
دخترخاله پسرخاله بدترینه
نه اتفاقا وصلتی که پدر و مادر عروس و داماد نسبت دارن خطرناکتره تا پدرا باهم نسبت داشته باشن یا مادرا
بچه ها بیاید درد دل کنم باهاتون اعصابم داغونه

سوالات مشابه