Ooma
پرسش (1400/01/29):

بیاین دردل خانم ها

داشتم عکسای زمان بدنیا اومدن پسرم میدیم هم خوشحالم هم گریه شدم
مادر شوهرم مادرم اومدن تهران کنارم
اماااا مادر شوهرم ایقد اذیتمون کرد اشک من مادرم در اورد
مامانم حالش بد شد فشارش‌میرفت بالا
من تازه زایمان کرده بودم میگفت برو‌برا شوهرت غذا درست کن
همش میومد سر زده تو اتاق خواب خیلی اذیتمون کرد
هیچ وقت نمیبخشمش خدا جواب کاراش بده
بنظرتون خدا جوابش میده؟؟
من تگ تنها تو تهران بودم کل بارداریم خودم کارام کردم
دختر همش خونه پدرش اصن پیش خانواده شوهرش نرفت محلشون نداد

سلام عزیزم اره خدا جواب تک تک کاری های زشتشونو میده
غصه نخور،مادرشوهرا ذاتشون همینه،عروسو نمیتونن ببینن،به بچه شیر میدی،بهش فکر نکن،یه کوچولوت فکر کن فقط
هرچی هم فکر کنی اونا نمیفهمم دارن تو خونه خودشون زندگیشونو میکنن اصلا متوجه نمیشن تو ناراحت شدی
خدا جواب دل شکستن و توهین میده؟؟
چرا ادما ایقد بدجنس حسودن
سلام منم دقیقا مثه تو
الان فقط بچت مهمه و خودت و اقات اصلا بیخیالشون زیاد فکر نکن عزیزم
خاله م عروسش محلش نمیده
اما خاله م ایقد هوا عروسش داره
اره بابا بعضیا ذاتشون بده میخان خوبم باشن نمیتونن
همون موقع زایمانم مادربزرگم فوت کرد همش سرمون شلوغ بود خونه من و مادرم دوطبقه هست همه مراسم ها همینجا گرفته میشد تقریبا خونه خودشون کوچیک بود ولی مادرشوهرم همش غرغر میکرد و من هیچی حتی یک کلمه هم بهش بد نگفتم ولی پشتم خیای حرف زد و واقعا دلم شکست خیلی بدجور شکست
فک کن همش ز میزنه میپرسه کی باید اسباب کشی کنین همش خوشحال ما مستاجریم خوشحال ک ما اذیت شیم
همون بی محلی براشون خوبه
منم بعضی وقتا از خیلی چیزا ناراحت میشم ازشون ولی میریزم تو خودم مامانم میگه هیچوقت جوابشونو نده خدا جواب میده من که نمیبخشمشون ولی به روشونم تاحالا نیوردم
خدا جواب کاراش بده بحق ماه عزیزش
نفرین نکردمش ولی گفتم خوده خدا به سرش میاره و اورده الان دقیقا دخترش تازه زایمات کرده بچش مشکل داره من دلم نمیخاد بچه کوچیک اذیت بشه ولی مادرم میگه از طریق اولادش بیشتر ادم میسوزه و خدا هم به سرش اورده
منم سکوت میکنم ولی تو‌خلوتم اشک میریزم میگم خدا تو جای حقی
اره دقیقا منم حتی به شوهرمم نمیگم و فقط تنهایی گریه میکنم ولی اون موقع که دلمو شکست سرنمازم خیلی گریه ام اومد
ایقد حسود بچه من ۸۰روزش ۶۳۰۰ وزنش
بچه دخترش بعد کلی ای واف اینا بدنیا اومد ۳۶ هفته
الان ۷ ماهش ۷ کیلو میگه ب بچت زیاد شیر نده چاق میشه
اره میدونم فکر ادمو نمیکنن بیخیالشون خواهر اینقدر رنج تاحالا خوردی اونا که نفهمیدن هرچی خودت اذیت شدی بسپار به خدا بالاخره همینجوری دنیا نمیمونه اوناهم پیر میشن به ما احتیاج دارن ولی میدونی ما نمیتونیم بدشیم هرچیم اونا بدی کرده باشن
برای منم دعا کن
نه من این هرمرگیش بشه محل سگ نمیدمش
میدونم مث سگ جون میده میمیره
محتاجم به دعا عزیزم
ایشالا همیشه تنت سالم دلت شاد عزیزم
همچنین
کار ماهم اشتباهه باید بگیم از دستشون ناراحت شدیم ولی هروقت من خواستم بگم نتونستم
میگی منم همینو میگم به اونجاش برسه ماهم دلمون میسوزه
ای خواهر سکوت میکنی پای احترام و ادب اونا بیشعورتر
فک کن من ظهر مزخص شدم شبش ب مادرم میگه حالا قران میخونی ایقد چیکار قرانت جمع کن بالا سر بچم نذار
واگذارش کردم ب قران
وایییی الهی خدا بیامرزشون .واقعا که شوهرت هیجی به مادرش نگفت
خیلی من اذیت کرد متنفرم ازش
ی گربه یا سگ بمیره دلم میسوزه اما این نه
خیلی ادم فحاش و بی ادب
ب شوهر خودش فحش میده
خیلی عقده ای
واییی ما هرچی داریم از خدا داریم والا چه حرفای زوری
نمیدونم گفت یانه ولی فک میکنم شوهرمو پر هم میکرد که همه میان خونتون اینجا رو کثیف کردن بهم ریختن اصلا درک نداشت که ما تازه عزیز از دست دادیم بعد از زایمانم رفتم دوش گرفتم روز سه مادربزرگم بود میگه برو ارایش کن فقط بهش چپ چپ نگاه کردم و وقتی خودش مرد میرم ارایش میکنم همون روز
منتظرم کرونا کم بشه برم مشهد بشینم رو برو ضریح ایون طلا با اقا حرفا دارم ۳سال نرفتم
دارم گریه میکنم
ببین اون دیگه همینجور هست خودت بخاطر ادمای بدهن اذیت نکن جواب میده خدا بی هیجی نمیمونه منم دلم خونه ازش چون خیلی اذیتایی کرده خودش متوجه کاراش هیچوقت نبوده و نیست فقط اون بهترین مادرشوهر دنیا خودشو میدونه فکر نمیکنه چقدر با زبونش منو ناراحت کرده
وای چه ادم بدی
من تاحالا بهش بیاحترامی نکردم از پشتم کلی حرف دراورد ولی جاری دیگم همش باهاش دعوا میکنه اونم هرجا میشینه ازش بد میگه باز اصلا دوس ندارم مثه اون بنده خدا بشم
معلومه دور از جون عزیزانش و خانوادش عزیزی از دست نداده بفهمه چقدر سخته واقعا که
دل شکستن تاوان داره
اره چون مادرش هنوز هست
باباش ۳۰ سال پیش مرده
اره اگه این دنیا ندن اون دنیایی هم وجود دارا
همین دنیا میده جلوی چشمت هم میده که ببینی مال منو که هنوز سه ماه نشده داد و میبینم همون حالی رو که مادرم داشت خودش از اون بدتره الان
یکی از دوستام وقتی مادرشوهرش ناراحتش میکنه زود جواب میده اینقدر احترامش داره حالا اون وقت من تاحالا نتونستم یبار بهش بگم که چقدر ناراحتم
دنیا دار مکافت منم منتظر جواب کاراشم
احترام زیادی پرو میشن
حتی مسال تربیت بچه دخالت میکنه عوضی
من یه حاملگی سختی داشتم خدا میدونه مامان بابام همیشه پیشم بودن منو چقدر بردن دکتر پیش تموم دکترایی که تو کرمان بود منو بردن یبار نیومد سری بزنه دعوتمون کنه زنگ زد چرا دروغ بگم ولی بهم گفت بچتو سقط کن من توقع بچه ازت نداشت اون شب تا خود صبح اقامم پیشم نبود گریه کردم گفتم حالایی که حامله شدم میگه بچتو سقط کن خودت واجب تری حالایی هم که بچه اومده دنیا همش میخاد ببینش میگه بیارنش پیشم دلم براش تنگ شده هر روز زنگ میزنه اون وقع تو بارداریم یبار اینکازو نکرد مارو میخاد بخاطر بچع الان
سر دنیا اومدن بچه ام برام حرف دراوردن که کتی محلمون نذاشت درحالیکه من درگیر بخیه و نوزاد و ... بودم بعدش خواهرشوهرم به برادرش گفته چرا کتی محلمون نذاشت
من نمیخام جواب بده ولی کاش بفهمه دلم خیلی ازش شکسته هست جالب اینجاست اگه بهش بگی ناراحتی کاری میکنه که به جای اون تو معذرت خواهی کنی
وای وای اره دقیقا
چکار کنم بخدا من واقعا موندم
منم برای همون نمیگم ناراحتم چون میدونم کولی بازی درمیاره و حوصله بحث جدید رو ندارم
وایییی چقدر ادم درگیر بچشه دیگه باید چکارشون کنه
دقیقا منم
نمیدونم از بس حرفی برا گفتن نداشتند لابد گفتن بگیم محلمون نذاشت تا شوهرمو نسبت بهم سرد کنند
ولشکن خواهر ادم برا اونا که زندگی نمیکنه خداروشکر مامانم همیشه میگه مهم شوهرته کاری کن اونو نرنجونی مهم همونه
من یه دوستی دارم ۳ماهی یبار میره خونه مادرشوهرش یاعید نوروز تا عید مثل مهمونی میره مثل مهمونی هم میاد میگفت من اصلا باهاشون حرف نمیزنم خودمو از اونا نمیگیرم اینقدری هم میره بخاطر شوهرش میره
دقیقا الان ز میزنه تصویری بچم ببین
من‌حامله بودم ز‌نمیزن حالم‌بپرسه
من دیگه بعضی وقتا از بس دلم پره ازشون وضعیت واتساپ میذارم براش اونم یبار گذاشت ما محبت میکنیم ولی دیگران بد متوحه میشن اون روز شوهرم گفت نگا از بس وضعیت گذاشتی مامانم فهمید با اونی به خودش گرفت
😂😂😂😂😂😂
بابا ول کن بعد دوماه خودتو حرص نده
هرچند خودم یاد چندسال پیش میوفتم اتیش میگیرم 🤣🤣🤣
ینی روز ب روز تنفرم‌بیشتر میشه از این ادم‌کثیف عقده ای
😂😂😂😂
فکر کنم هیچکس اندازه من عقده و تنفر نداشته باشه نسبت به خانواده شوهر. همه رو سپردم به خدا حتی به شوهرم هم نمیگم چون حوصله بحث ندارم اخرش اونم مبخاد طر ف مامانش ابناروبگیره. فقط یه تیکشو بگم ازبس اذیتم کردن برا تولد بچم لباس کهنه اوردن دق کردم فقط. یعنی لیاقت ما همین بوده هیچکدام ازپسراش اندازه شوهرمن ب دردشون نخورده
عزیزم ب بچه من هیچ هدیه ندادن پدرمادرش از اول زندگی فقط روی پا خودمون بودیم خیلی اذیتم کردن و متنفرم ازشون
برام دعا کنین کارشوهرم تهران رسمی شه
نریم شهرستان چون اونجا برم زندگیم زهر میکنه مادر عوضیش خیلی بد ذات حسود
انشالله کارت اقاا درست شه گلم نگران نباش خدا بزرگه
ایشالا ک نمیرین شهرستان
ایشالا از دعای شما عزیزم

سوالات مشابه