Ooma
پرسش (1400/01/17):

سلام دوستان ،میشه راهنماییم کنین

با شوهری که بچه ننس کاری میشه کرد که درست بشه یا ب فکر جدایی باشم؟

جدایی😂😂😂
مرسی😁
فقط دو تا پسر کوچولو هم دارم
چطور هنو بچه ننس با دوتا بچه
ببخشید میتونم یه سوال بپرسم
وقتی بعد از دوتا بچه هنوز بچه ننس بنظرت میشه درسش کرد؟؟؟
خییییلی سخته . مگر اینکه خودش شوهرت حاضر باشه یکم تغییر کنه ، تو هم یکم ندیده بگیری کاراش رو . من دوستم بعد از ۷ سال هنوز میگه چیزی تغییر نکرده و داره حرص میخوره
راست میگن که اگه باردارباشی اطراف سینه رگ هاش میزنه بیرون
والا دیگه خسته شدم ،تو یه ساختمون هم زندگی میکنیم دیگه اعصاب نمونده برام
زیر شکمم هم درد میکنه
۵روز مونده به موعدم
خیلیاهمینجورین
۰ب علاعم توجه نکن گول زننده
احتمالش هست احتمال سندروم توهم بارداری هم هست
توروخداراهنمایی کنید
تواصلا به روی خودت نیارنقطه ضعف هم نشون نده
والا فکر کنم خوشحال هم هس از این وضعیتش
عزیزم اینا اینجوری بزرگ شدن دیگه
مرد بچه ننه خیلی سخته خدایی
پس خودت با شرایط کنار بیا .
عه خداکنه
با دوتا بچه دیگه اعصاب نمونده برام
ان شالله بارداری من ک این ماه همش لکه بینی بود دوروز و تموم شد رفتم آز منفی بود
امکانش هست که زیرشکمم دردمیکنه ازبارداری باشه؟
بنظرت جدایی بهتر نیس تا اینکه بخوام ادامه بدم؟
تو اقدام همه چیز طبیعیه
حرص نخوراصلاهم بدل نگیراخه چی بهترازخودت منم شوهرم بچه ننه ولی بوقتش خوب ازخجالتش درمیام
تو اقدام همه دردی میگیری😅
والا دیگه مامانش از رابطمون هم خبر داره فک کنم انقد روش کنترل داره
باید با شرایط کنار بیار اگر نقاط مثبت داره شوهرت منم شوهرم بچه باباس هرچی بگه سریع میگن چشم ولی چون کلا گیر نمیدم الان حرف منم گوش میکنه
مینا جونم صبور باش عزبزم باهاش صحبت کن
کلا مردا رو هرچی گیر بدی لج میبرن
کاملادرکت میکنم سعی کن ازخونوادش فاصله بگیری
صحبت نمیفهمه بخدا،میگه مامانم میگه تو ب حرف زنت گوش میدی توام میگی ب حرف مامانم گوش میدم
اصلا یه درصد هم فکر نمیکنه که بخواد از پیش مامانش اینا جای دیگه بره
خونه جدا بگیرید از اونجا برید . از قدیم گفتم دوریو دوستی
هرکی با خونواده شوهر زنگی کنه همین مشکلو داره .تنها راهش دوری از خونوادشه .مستقل و دور باشی خوشبخت ترینی .مثل خودم
بفکرجدایی نباش ولی توموقعیتی بذارش که مجبوربشه خونه جداازاونابگیره
عوض نمیکنه خونه رو
مگه مامانش تنهاس؟
ن بابامن ک خونم جداست کلابعضیاژنشون اینه
جدایی مگه الکیه به همین آسونیه؟ اینقد پشیمون میشی .بادوتا بچه
از اول راضی نبودم ،ولی ما خونه گرفتیم بعدا اونا اومدن پیش ما خریدن
نه
وای چه بعد . راست میگی نمیشه رفت . کار شوهرتون چیه؟
آخه باور کن اعصاب آدم نمیکشه ،
تو خونم میشینم،دم ب دیقه نوه هاشو میفرسته خونمون،دم ب دیقه زنگ میزنه چیکار میکنین،
جایی هم بریم خونه کسی باید با مامانش تشریف ببریم،هر جا میریم میاییم باید آمار بدیم
اگه شغلش آزاده میتونید به بهانه کار برید شهرستان . ما همینکارو کردیم . البته شوهرمم خودش پایه بود
نه آزاد نیستش،کارمنده
دوبار درو باز نکن رفتارتو سنگین کن بزار بفهمن .
یا خودشو میزنه ب نفهمی،یا دعوا راه میندازه
مشکل آقاته که بها داده وگرنه خونواده اینقدم نمیتونن دخالت کنن
آره میگم خودش هم خوشحاله از این کارش،
هر روز خونه مامانشه ،اما من اگه بخوام برم خونه مامانم هزار تا بهونه میاره
عزیزم انشالا مشکلت حل بشه🤲
مرسی فدات شم😘😘😘
❤❤😘
بنظرم خودتو بزن به بیخیالی، چون تنها ادمی که این وسط نابود میشه تویی منم مشکل ترو داشتم ولی مادرشوهرم بامن تو به خونه زندگی میکرد به سختی ازش جدا شدم یک ماه رفتم خونه پدرم، امیدوارم هیچ وقت برنگردم ب اون شرایط چون واقعا سخته و من ترو کاملا درک میکنم.... سعی کن که یا جدا بشید ازشون یا باید تحمل کنی.
خدانکنه کسی اطرافیانش چنین مشکلی داشته باشه،

ولی اگه کسی هس اطرافتون میشه بگین چیکار کرده که مشکلش حل شده ،جدا شده یا ادامه داده؟؟
سلام شوهر منم خیلییییی بچه ننه بود و وابسته کم کم با صبررررررر بسیار زیاد درست شد
شوهرت چجوری قبول کرد که جدا بشین؟؟
چند سال صبر کردی؟؟
تقریبا 4 سال، ولی بگم درسته که بچه ننه بود ولی واااااااقعا خانوادش ادم های خوبی هستن، یکبار که به مامانش گله کردم ک این خیلی وابسته هست و حرف شنوی داری از شما از اونجا به بعد مادر شوهرم خیلی به خودش امد و شروع کرد نصیحت کردن شوهرم و گفت غیر از زنت به هیچکس اجازه نده تو زندگیت نظر بده و دخالت کنه حتی گفته بود بهش ازت راضی نیستم اگر به خاطر ماها زنت رو ناراحت کنی
خداروشکر که خوبن عزیزم،
ولی اینا اونطوری نیستن،میگم که مامانش برگشته بود گفته بود ب حرف زنت گوش میدی چرا
من بچه نداشتم، سه سال بود با مادر شوهرم بودم و خواهرشوهرم هم داشت طلاق میگرفت و اونم تو خونه من بود من یک روز به طور اتفاقی رفتم خونه پدرم شب رو هم نرفتم زنگ زد جواب ندادم و چند روز بعد خودش فهمید ک میخوام جدا بشم گفت من از مادرم جدا نمیشم و ترو طلاق میدم منم گفتم اکی بچه نداریم خیلی هم خوبه تو با مادرت باش و منو ول کن یک ماه گذشت تا اینکه دوستش بهش گفت زنمو طلاق دادم پشیمونم همون شب اومد گفت من نمیتونم بدون تو بمونم منم گفتم هروقت خونه اجاره کردی برا مامانت بیا دنبالم دوروز دیگه اومد و البته مادر شوهرم تازه رفته بود طبقه پایین ما، من به اینم راضی بودم، بعد چندماه خونه خریدیم و من کامل از دستشون در رفتم😂
خب چون. خونه خریدین نمیتونین جا ب جا شین
اما اگه میتونستین خیلی خوب میشد. کم کم مشکلتون حل. میشد
مادر شوهرمنم خیلی خوب و با فهم بود اونم مشکل داشت من اصلا ازش بدی ندیدم به اون صورت ولی خب دوتا زن تو یجا خوب نیست، باهم راه نمیان😂
یکجوری بود اگر میخواست میوه بخره زنگ میزد میپرسید چقدر بخرم از کجا بخرم
گوشت میخواست بخره زنگ میزد میپرسید کجا گوسفند رو بخرم. بهش میگفتم لزومی نداره اونا بدونن ما قرار گوشت بخریم
به پدر شوهرم گفتم شما یکجوری باهاش برخورد کنید ک مستقل بشه
اونم بهش گفته بود دوبار بری قصابی گوشت بد یا با چربی و استخون زیاد بهت بدن دفعه سوم یاد میگیری
وقتی با زبون خوش راضی نشن این بهترین راهه
حرف زدن تنها هیچ فایده ای نداره وقتی به حرفات عمل کنی میفهمن تصمیمت جدیه
انشاا... همه راحت زندگی کنن عزیزم مرسی که توضیح دادی😘😘😘😘
مثل شوهر من، انگار پسرش شوهرش بود یجوری دستور میداد بهش،......
من اواخر عقد با احترااااااام زیاد بهشون گفتم خدا خودش میدونه که شما با پدر مادر خودم هیچ فرقی ندارین ولی من با مامان خودمم تو یک خونه زندگی نمیکنم، چون هرچی باشه سوء تفاهم هایی پیش میاد گاهی
همیشه بهش گفتم از این جا کوچیکتر بخر ولی از اینجا ببر منو،قبول نمیکنه میگه باید بهترشو بخرم تا برم
اره تازه من میدونستم مادر شوهرم جمعه ها خونه نیست قشنگ رفتم وسیله های ک میتونستم از جمله فرش تلوزیون و خیلی چیزای دیگه رو با مامانم جمع کردم گذاشتم تو اتاق تا بفهمن تصمیم خیلی جدیه وگرنه حالا حالا ها باید باهاشون زندگی میکردم
برا منم همونطوریه همش از مامانش میپرسه،ولی مادرشوهرم خودش دلش نمیخواد مستقل شیم
آره والا بذارم برم بهتر از اینه
اره میدونی مادرشوهرم از شوهرش حرف شنوی نداره اما ب حرفای پسرش گوش میده
وای یعنی دیگه خیلی رو مخه ،هر چی هم بخرم میره میخره انگار هم سنه منه
تنها راهش همینه چون اینجوری هر چی ب شوهرت بگی با خودش میگه حالا ی چی میگه مثل همیشه باز یادش میره
اما اگه بری خونه پدرت و باهاش اتمام حجت کنی میفهمه ک تصمیمت جدیه
یا میتونی اگه از بابات یا هر کس دیگه ای حرف شنوی داره ازش بخوای باهاش حرف بزنه راضیش کنه
رفتم یبار خونه بابام ولی اشتباه کردم برگشتم
باور کنین دیگه از زندگی کردن هم سیر شدم دیگه
عزیزم اگه بامادرشوهرت حرف بزنی و قبول نکرد رفتارشو تغییر بده شما رفتارتو تغییر بده و شوهرتو ادب کن گاهی وقتا واسه به دست اوردن چیزی باید از یه چیز دیگه بگذری حالا ببین کدوم برات با ارزشتره همونو دنبال کن
قرارهم نیست به هر قیمتی زندگی کرد دخترا....
منم دقیقا این مشکل رو داشتم شش ماه اول زندگیم تو حیاط خونه مادرشوهرم تو یه خونه مجزا بودم ولی حتی در هم نمیزد موقع اومدن شب نیمه شب سر صبح یا حتی وسط ظهر
مشاوره حتما بهت گمک میکنه ک چه جوری رفتار کنی که اونم کم کم مرد بشه
دیگه کلافه شده بودم حای حریم شخصی نداشتم باید در رو قفل میکردم ده دقیقه تنها باشیم بعد تندی در رو باز میکردم چون انقدر محکم در میزد که باید در رو باز میکردم
نشستم باشوهرم حرف زدم گفتم یا من یا خانوادت واسه زندگی یکیو انتخاب کن البته اوایلش کمی سخت بود تنش ایجاد شد چون خونه تو حیاط مال شوهرم بود بعد از دو هفته دید واقعا عزمم جدیه یه تیکه از زمینهاشو فروخت یه خونه دیگه خرید اومدیم تو خونه خودمون
البته اینم بگم شوهرمن بچه ننه نبود ولی همه کارهای خونه مادرشو این اتجام میداد اومدیم براش سخت بود ولی الان چهار ماهه که جدا شدیم میگه بهترین تصمیمو گرفتیم
زندگی عمومی واقعا سخته بهتره با خانوادت مشورت کنی ببینی نظر و راهکارشون چیه
اگر خانوادت باهات باشن و پشتت دربیان میتونی از شوهرت امتیاز بگیری واسه مستقل شدن
مرسی عزیزم❤️❤️❤️
والا نه خودش میاد پیش مشاور نه منو میذاره برم
مگه پدر ‌شوهرت زندست😑😑😑
آره عزیزم
با پدر شوهرت صحبت کردی تاحالا؟
ایندفه رفته بودم خونه بابام اومد دنبالم بهم گفت هر کی اذیتت کرد بیا به خودم بگو تا درست کنم ،
ولی کاری ازش برنمیاد
خیلی خوبه که شوهرت میگه بهترین تصمیم رو گرفتم، ولی شوهر من تنها فکر و ذکرش اینه ک مادرشو نزدیک خودش کنه،
شوهر من اونقدر سوسول بود که حتی نمیتونست بخاری روشن کنه ولی الان دیگه ماشاالله همه فن حریفه
عزیزم طلاق با دوتا بچه اصلا درست نیست
تنها راهش اینکه شوهرتو بترسونی، زهرچشم بگیری. بهش بفهمونی با دوتا بچه دیگه بزرگ شده باید مستقل بشه. اگر خانوادت پشتت هستن همون راه قهر کردن بهترین گزینه اس البته بدون بچه ها
وا شوهر داره تنها هم نیست، به شوهرت بفهمون و از اون زندگی بیاید بیرون چند روزی قهر کنی بچه هاتم بزاری پیشش میفهمه چند چنده، هیشکی اندازه من مشاوره نرفته، هیچ کاری نمیکنه مشاور، خودت باید برای زندگیت تصمیم بگیری
نه بابا درست میشه فقط تا میتونی کارهای مردونه رو بسپر بهش گیر بده طول میکشه ولی درست میشن
دقیقا
نه خدا رو شکر خودش خیلی راضیه از مستقل شدنمون الانم میگه خونه تو حیاط پدریمو به یکیشون میفروشم اگه ویلابخوایم میریم سمت خونه مادرت اینا تو رشت ویلا میگیریم درحالی که قبلا جرات نداشتم بهش بگم یه متر زمین بخریم تو رشت
خداروشکر، انشالله که همیشه همینطوری بمونید،
ولی باید بچه ها رو بذاری خونه مادرشوهرت خودت بری خونه بابات به حال تعیین تکلیف کردن
انقدر شب و روزایی که تو تنهایی دور از خانواده گریه کردم و کسی رو نداشتم حتی یه کلمه باهاش درد دل کنم
جاری من وقتی قهر بودم ب مادرشوهرم گفته بود بخاطر تو بچه نمیاره میگه دخالت میکنن تو رفتار و تربیت بچم، انقدر خوشحالم بودم اینو گفته بود بهش، اصلا تو این یکسالی که من ازش جدا شدم کلی فرق کرد زندگیمون،
اتفاقا خواهرشوهر نهنگ من متولد ۵۷ و شوهرش متولد ۷۰😐😐😐😐 اون وقتی در نمیزد یهو میومد تو دیگه واقعا سرمو میکوبیدم به دیوار بعدشم وقتی شوهرم میرفت بیرون مادر و دختر میومدن تو خونه من تا وقتی شوهرم میومد😑😑😑
میدونم سخته مادرشوهرم خونشون منطقه پایینه و باعث میشد همیشه منطقه پایین بمونیم چون به فامیلاش نزدیک بود، ماهم وسعمون نمیرسید بریم پیش مامانم اینا خونه اجاره کنیم کلا اجازه نمیداد، من رو چند سال دور کرد از مادرم، الانم که باردارم برام خیلی سخته رفت و امد
من رشتی ام شوهرم گرگانی... فکرکن چقدر سخت بود واسم
اه چقدر بددددد مادر شوهر منم وقتی وارد خونه میشد کلید مینداخت میومد تو زنگ نمیزد متنفر بودم از این کارش، یبار رو پایه همسرم نشسته بودم صدای کلید اومد منو یجوری پرتم کرد وسط حال که مادرش نبینه نمیدونستم بخندم یا گریه کنم
من شش صبح خواب بودم یهو دیدم مادرشوهرم بالا سرمون نشسته... اون روز اخری بود که اونجا موندم ساعت ده صبح با چمدون گفتم بریم خونه بابام منو بذار تا خونه جدا نگرفتی من نمیام اینجا بعدش اینکه ما بچه هم نداریم این باعث میشه راحتتر جولان بدیم ولی مینا خانم دوتا بچه داره باید با خانوادش مشورت کنه
بزن از وسط نصفش کن خود ب خود درست میشه😁
عزیزم اصلا به جدایی فک نکن ، حتی حرفشو نزن
ای کاش واقعا عروس و داماد نشن دختر پسرایی که هنوز بند نافشون وصل به مادر پدراشون هست، یا حداقل مادر پدر عاقلی داشته باشن
خداکنه حداقل ماها مادر پدرهای عاقلی بشیم و از نسل قبلمون درس بگیریم برای مستقل کردن بچهامون
عجبا
مرسی❤️❤️❤️
حتما همین کارو میکنم
واقعا خیلی سخته،صبوری حسابی میخواد
شعورم خوب چیزیه والا
😁😁😁😁😁
آخه آدم انقد اذیت میشه علاقش رو به زندگی هم از دست میده
واقعا

سوالات مشابه