Ooma
پرسش (1399/11/19):

فاطیییییییی رفتی سونوی قلببببب

فاطی غزلم بیااااا بینم رفتی طونوچیشدچی بهت گفتننن

تاپیکش پایینه غزل جان
رفته
کوووو
اولی و دومیه
اولی و دومیه
مرسی گلم
خواهش میکنم عزیزممم
غزل
اینجایی
بیا سوال دارم خوووو
گناه داالم خووو
جاااانم عشقم
ببخشییدخونه پدرم نت نبود
میگما عزیزم من و اقام خب چند شب هی پشت سر هم خواب دیدیم
خواهش عزیزم
شب اول من دیدم بعد اون بعد دوباره من خواب دیدم
بگوگلم چه خوابی
من خواب دیدم تو یه خونه بزرگی بودیم پله میخورد وسط سالنش میرفت بالا مث این ویلاها مال یکی بود بعد اینجا کلی بچه نوزاد بود خب اقام اومد یکی از بچه هارو برداشت و گفت میخوام بدم به یکی که بچه نداره بنده خدا گناهه بفروشم هم پولی دستمون بیاد هم اونا بچه داشته باشن بعد بچه رو برداشت برد دیدم یجاییه نشسته کاغذ پر میکنه گفتم اینا چیه فت فرماشونو پر میکنم همین ک بردم کاری نباشه دیگه فقط امضا کنن بعد بچه رو برد تو یه مسجد قایم شدن منم داشتم میرفتم یهو شکمم درد گرفت رفتم تو یه مسجدی از اون درش رفتم بیرون و بعد رفتم تو یه ساختمون مثلا مرکز بهداشت بود گفتم شکمم درد داره زنه دست گذاشت رو شکمم گف خانم ۳ماهه بارداری گفتم نه نیستم تازه سونو شدم دست انداخت از رو شکمم فشار داد شکممو چرخوند بچه اومد بالا دیدم شکمم حرکت میکنه گف ببین بچه هست بعد هی شکمم بزرگ شد جوری ک بچه دست و پاشو فشار میداد پیدا بود بعد یه مرده میخواست معاینه ام کنه گفت خیلی گشاد شدی گفتم غلط کردی خیلیم تنگم و با پا میزدم بهش ک بیدار شدم البته هی تو خواب میگفتم حالا ک حامله شدم این سید بچه مردم رو دزدیده نمیتونم بگمش و شادی حاملگیمو بکنم
غزلی جونم یه سر به تعبیر خوابت بزن
چند روز بعدش خواب دیدم که یجایی بودم مث ده اینجور جایی مادر شوهرم و یه زنه همراهم بودن زنه ب نظرم جاری کوچیکیم بود میگفت تازه زاییدم نزدیکی کی بکنم منم گفتم تا ۴ ماه ن نزدیکی کن نه کار سنگین تا قشنگ خوب بشی بعد رفیق شوهرمم (سید هستش)با یه خانمی بود فک کنم زنش بود میخواستیم یجایی بریم با ماشین من رفتیم بشینیم دیدم نشستن جلو یکی پشت فرمونه به خودم گفتم ماشین مال منه اونا راننده شدن دیدم داداش رفیق اقام پشت فرمونه و داداشش کنارش(سید هستن)خانم رفیقشم جلو بغل شوهرشه من و مادر شوهرو جاریمم عقب نشستیم بعد دنبال گوشیم میگشتم پیدا نکردم گفتم برگردیم بر نگشت یهو سرعت ماشینو تند کرد من حالم بد شد با مشت زدم ب ماشین گفتم وایسا اینم دور زد دم یه خونه وایساد تا در ماشینو باز کردم یه زن از خونه اومد بیرون گفت حالت بده چرا و بیا تو بعد رفیق اقام گفت الان زنگ سید علی(شوهرم)میزنم بیاد هرچی شمارشو میگرفت نمیشد رفتیم توخونه و خواهرم داشت قلوه گوسفند درست میکرد برگشت بهم گفت واسه دخترم درست میکنم مریضه بدمش بخوره اومدم اینجا درست کنم و ببرم این رفیق اقام به خواهرم گفت منم دوست داره قلوه به منم بده خواهرمم اومد یه سینه مرغ ریز کرد ک کم میاد و جفتشون بخورن بعد دیدم یه سفره قشنگ چیدن رفتم کنار سفره خوابیدم اقام اومد نوازشم کرد گفت حالت بده نگران نباش خوب میشی یادم نیست از سفره خوردم یا نه ولی وقتی میرفتم ک بریم خونه رفیق اقام اومد گف ۲ یا۳ کیلو شکر بگیر ببر بده دم خونه ما میخواست پول بده گفتم نه و قیمتی نمیشه ولی بزور دوتا سپه چک ۵۰ تومنی بهم داد
غزل فرار کرد🤣
چه خبره انقدر طولانی
رفتی☹
من خوابام همیشه طولانیه
غزل کجااااایی آهای غزل
بانوجان خوابهاتون مثل یه داستانه ولی چندتاچیزکه ازتوش متوجه شدم روبهت میگمم گلم..اولش اینکه خواب اولتون اگه قبل خواب توفکربچه نبودیدواقعاحتمابچه دارمیشیدولی دیروزودداره به این زودیانبایدانتظارداشته باشی بچه دارشی چون راه پرپیچ وخمی رودرانتظارداری دومااگه ازقلوه گوشت نخوردی خوبه ولی اگه بخوری بده دلیل بریه مصیبت بزرگه که سرتون میادسوماشکرتوخواب اگه بهتون بدن شیرینیه یه اتفاق شیرین واستون میفته که انشالله بارداری شماباشه
نه نرفتم بانوجان هستم ولی ماشالله خوابهاتون مثل یه رمانه بایدروش تمرکزمیکردیم
😂😂
خخخخ
🙄🙄
کوووفت واست تاپیک زدم کجایی تووو
حالت چطوره فاطی
سلام بنظرت خوبم؟
میگذره
فقط میگذره
فقط دوهفته دیگه خدا بهم کمک کنه بتونم تحمل کنم
من قلوه رو نخوردم اصلا مال من نبود خواهرم راشت درست میکرد واسه دخترش
غزل یه خواب دیگه هم دیدم خب دوتا قلاب بافتنی یکی ابی بود یکی صورتی اب جوی داشت میبرد خب بعد به اقام گفت بگیرم گفت مال تو که نیست بگیری گفتن هرچی اب بیاره بگیری مال خودته اکر صاحبش پیدا شد میدمش
بعد دویدم تو اب و تونستم فقط قلاب صورتیه رو بگیرم و قلاب ابیه آب برد
اره من همیشه خوابام رنگی و طولانیه

سوالات مشابه