Ooma
پرسش (1399/03/14):

خانوما خواهشا کمکم کنید

سلام من ۴ ماهه عقد کردم. خبلی ب همسرم وابسته شدم من تهزانم و همسرم شماله ازم دوره خیلی گریه میکنم. همشم میترسم بلایی سرش بیاد. همش نگرانشم. میترسم اتفاق بدی بیفته براش. شمام اوایل ازدواجتون همینجوری بودید؟ این حالات طبیعیه؟؟

سلام اره عزیزم اوایلشه
کلا تا وقتی ک عقدین همینجوریه
سلام گلم. شمال که تا تهران راهی نیست عزیزم. من وقتی عقد کردم شوهرم کربلا و نجف کار میکرد
اینقدر گریه میکردم که اونجا یه وقت اتفاقی براش نیفته
خیلی حس بدیه
من تو عقد یکیلو متریم کار میکرد ولی دلتنگش بودم
ولی شیرین بود همین دوری دوست داشتن و علاقمون رو بهم بیشتر کرده بود
چیکار کنم اکی شم
اره دیگه دوران عقد چون اولاش هم هست ادم وابستگیش بیشتره
نمیشه برم شمال امتحان دارم ۱ ماه دیگه میرم
قران بخون... دعا کن خدا مواظبش باشه و دلت رو اروم کنه
میترسم اتفاقی براش بیفته
حس میکنم بدون همسرم دلخوشی ندارم
اره حتما برو
نه نترس گلم.
انشالله اتفاقی نمیوفته انرژی منفی نفرست سمتش
اهوم
منم همین حس رو داشتم با اینکه عاشق خانوادم بخصوص بابام هستم
منم
اره انرژی‌های منفی نه به خودت بده نه همسرت
انقد اینروزا بگذره بعدا برات میشن خاطره
ما الان بعضی شبا میشینیم میگیم یادته چقد دوس داشتیم فقط یه لحظه بیشتر پیش هم باشیم
خدا کنه بگذره عروسی کنیم
اره دقیقا موافقم
دقیقااا وقتی پیششم زمان خیلی زود میگذره ولی از هم دوریم انگار هزار سال میگذره
من که یه سال ونیم تو عقد بودم و کلا شوهرم از اول عراق کار میکرد بعد اومد مشهد
چی کشیذی توووو
بابامم خیلی گیر بود ک یازده شب ب بعد پیش هم نباشیم اونم بیچاره یواشکی میومد راه پله میشستیم پیش هم بعد زودی پامیشد میرف
اخی عزیزم .منم دوران عقد ازشوهرم دوربودم ماهی یکبار میتونست بیاد خیلی دلتنگ میشدیم .انشالله زود برید زیر یه سقف .
فدات انشالله
اوخی خخخ
چ دوران بدی بود از عقد متنفرم
ای جانم. اوایل اینطوریه. منم با همسرم نیم ساعت فاصله داشتم ولی اینقدر دلتنگش میشدم که یه موقع بهونه گیرمیشدم غر میزدم.مامانم میگفت باز بدنت ویتامین شوهرت کم شده که کلافه ای 😂
من عقد شمال بودم شوهرم مشهد ولی اصلا اینجوری نبودم، عزیزم اینجوری وابستگی اصلا خوب نیس، با یه مشاور صحبت کن حتما، خدای نکرده بعدا مشکل ساز نشه
وای منم انقد دوسش دارم نمیدونم چیکار کنم😂
😁خدا واست نگهش داره ولی اصلا خوب نیستا
جووونن عزیزم تبشو میفته یکم بگذره سختی زندگی نکشیدن هنو🤣
اخه دوس داشتن چ اشکالی داره؟😂😂
چرا باهمه چی مخالفی تو؟😂😂😂
آخه وابستگی باعث میشه که بچسبی به طرف مقابلت، بعد آقایون خوششون نمیاد از اینکه خانوم چسب بشه، بعدش خدای نکرده مشکل ساز میشه
همون دیگه، اون موقع ضربه ی عاطفی میخورن
خیلی از آقایونو میشناسم ک عاشقه اینن ک خانومشون همیشه دنبالشون باشه😂😌
اینجوری ک سرد میشن اقایون
تو زندگی باید با منطق پیش بری
احساس لطمه میزنه به آدم، راه سواستفاده باز میشه، احساسات زیاد باشه باعث میشه توقع و انتظارت از طرف مقابلت بره بالا، کوچکترین مساله ای باعث رنجش میشه
من نمیشناسم حداقل دور و بر خودم
ببین مثلا شوهر منم دوس داره من بهش اهمیت بدم، توجه کنم، تو جمع بیشتر باهاش باشم، تو خونه ناز و نوازشش کنم، سر کار که میره بهش پیام بدم، زنگ بزنم حالشو بپرسم، امااااااا، این وسط یه اما داره، این زنگی که میزنم بخاد بیشتر از یه حدی بشه، میگه جان دستم بنده، کاری داری؟ اونوقته که میخاد به من بربخوره
پیام میدم دستش بنده جواب نمیده، بهم باید بربخوره، متوجه میشی چی میگم؟
من میگم چرا کاری کنم که خودم باعث شم فکرم درگیر این باشه که چرا اونقدر که من به شوهرم اهمیت میدم اون به من توجه نداره
اره خب درست میگی
توجه باید به ی حدی باشه
حالا منم شوهر میکنم تجربه میکنم بیشتر میفهمم چی میگی😂
الان می دونی من چیکار میکنم؟ شوهرم میره سر کار، دو سه ساعت بعدش بهش پیام میدم میگم عشقم دورت بگردم سرت خلوت شد یه تماس بگیر منو در جریان حالت بذار، ببینم چن ساعت گذشت تماس نگرف پیام میدم خدا بهت قوت بده مرد زحمتکش زندگیه من
ببین من پیگیرش هستم ولی چسبش نیستم که بگم عه پیامم تیک خورد چرا زنگ نزد، عه ده دقیقه گذشت چرا جواب نداد
ایشالاااااا🙏😁
من جات بودم میکوبیدم توسر شوهرم اگه بخواد جواب نده😂
لطفا نقش مادر برای همسرتون نباشید😑
با تچکر
همون دیگه، وقتی بخام زیادی دوسش داشته باشم، اینجوری میشه که تو میگی، هر چیزی در حد تعادل
اینم یادت باشه زیاد که باشی زیادی میشی
👌👌👌
آورین
من زیادی دوسش دارم‌😑😑
دوسش داشته باش تو قلبت، ولی در حد تعادل ابراز کن
به قول اون دوستمون افسانه جون که بالا گفتن، مادری نکن واسه شوهرت
من اولین بار که با شوهرم رفتیم مسافرت، دعوامون شد، می دونی چرا؟ چون میگف چرا برای من لباس ورنداشتی، برس ورنداشتی، حوله ورنداشتی، چرا قرصامو ورنداشتی، شورت ورنداشتی😂😂😂
منم گفتم مگه من مامانتم که واست چمدون ببندم، مرد گنده ای خودت جمع میکردی، من چه بدونم تو چی میخای بپوشی تو مسافرت
دیگه یاد گرف خودش کاراشو بکنه
گلم خب چی ورداشتی خخ
از دوست داشتن زیاد خیلی بهش گیر میدم چیکارکنم
دقیقا منم موافقم. افرین
من فقط واسه خودم وسایل ورداشته بودم😅
شوهرمن یجوریه بلد نیست چجور محبتشو ابراز کنه من همش انتظار دارم ازش الانم که بچم بدنیا اومده بدترشدم همش میخوام‌پیشم باشه یا تند تند حالمو بپرسه اینم چندروزم سرش شلوغه میا خونه خستس زیاد برامن وقت نمیذاره همین باعث شده من ازش ناراحت و دلگیر باشم نمیتونم کناربیام
منم اینجوری بودم، ولی دیدم فقط خودمو از چش ميندازم و بی ارزش میکنم، باعث میشوم ازم دورتر شه، کم کم کنترل کردم رفتارمو
باید رو خودم کار کنم خیلی اذیتم
کلا خانوما تو بارداری و شیردهی خیلی حساس میشن، حق داری توام، ولی یه کم سعی کن فکرتو دور کنی ازش، اون خودش مطمئن باش مشغله ی ذهنی نداشته باشه میاد سمتت، حتما تو رو دوس داشته که باهات ازدواج کرده و خاسته ازت بچه داشته باشه، فقط باید زمان بدی بهش، مردا فکرشون درگیر باشه حرف نمیزنن کلا
یه وقتی دیدی سرحاله، بشین کنارش، باهاش حرف بزن، نه که غرغر کنی پشیمون بشه از کنارت نشستن، بگو دوس دارم بشینیم با هم چایی بخوریم دوس دارم بغلم کنی، از این حرفا
خودتو با نی نی سرگرم کن
تو این چندروز که مامانم اینجا بود شوهرمم دیرمیومد خونه همش سرکار بود نمیتونستم دو دقیقه تنها باشم حرفمو بزنم بهش امشب باید بهش بگم
همش درگیرشم میترسم از شوهرم دوربشم 😫
آره حتما حرف بزن، ولی ببین اگه حوصله داره، اگه بی حوصله بود اصلا تلاش نکن، ولی جوری رفتار کن وقتی خونه س که انگار تمام توجهت به ایشونه، الان هوا گرمه واسش شربت آماده کن، یا یه لیوان آب خنک، وقتی اومد اول که خودت برو درو باز کن، ببوسش، بعد نوشیدنی خنک واسش بیار، میوه آماده کن، بگو منم نخوردم که با هم بخوریم، شوهر من کلید اصلا با خودش نمی‌بره چون تو این چن سال، حتی یک بار هم نشده من خونه باشم و حتی دخترم بره در واحدو باز کنه براش
نه استرس نداشته باش، الان خیلی حساس شدی، چن وقت بگذره بهتر میشی حتما
یادش بخیر اون روزا هییی
😘😘😘
اه من متنفرم از دوران عقد انقد ک دعوامون میشد سر هرچی
ولی دوسشم داشتم کربلا رفته بود اربعین ی هفته فقط گریه میکردم بعد ک اومد باز مث سگ و گربه بودیم میگفتم اه چرا اومد 😂😂😂😂
الانم ک زیر ی سقفیم خداروشکر اصن انگار این بشر بلد نییییییست محبت کنههههه
بهشم میگم انقد محبت نمیکنی عقده ای شدم میگه من ب زبون محبت نمیکنم ب عمل محبت میکنم😕😕😕😕
الانم ک باردار شدم انگار اتفاق تازه ای نیفتاده تو زندگیمون فقط همون روز اول خوشحالیشو دیدم😂😂😂
مردا اکثرا زبون ریختن بلد نیستن
بچه ب دنیا بیاد ذوق کردنشو میبینی، تا بغل نکنه بچه شو، نمیتونه درک کنه حس پدری رو، حق بده بهش
همه حرفاتو لایک کردم چون عین همیم😑
اینو راست میگی واقعا
شوهرم اصلا جلو خانوادش و خانوادم روش نمیشد با من خیلی بگو بخند بکنه اما الان جلو همه بچه رو بغل میکنه بلند بلند یه شعرایی براش میخونه نازنازیش میکنه همه فقط نگاه میکنن تعجب کردن این چجوری انقدر روش باز شده😅
امشب باهاش حرف زدی؟
نتونستم اومدم خونه بابام اینجام همه بودن🤦‍♀️
من افسردگی گرفتم مشکل از منم هست اونم که درک نمیکنه
افسردگی بعد از زایمان که طبیعیه ولی خوب مرد چه می دونه این چیزارو، حق بده بهش، باید خودت تو دوران بارداری باهاش صحبت میکردی میگفتی بعد از زایمان بخاطر اینکه هورمونها بالا پایین میشه سیستم میریزه به هم، میگفتی بیشتر درکم کن، باهام بساز، الانم دیر نشده، وقت کردی باهاش حرف بزن، ولی گریه و زاری نکن که مردا حوصله ی گریه زاری ندارن
بخدا همه چیزو بهش گفتم
وقتی میبینم درک نمیکه بهم میریزم گریم میگیره
مردا از گریه متنفرن، بعدم همیشه گریه کنی عادی میشه براش، گریه رو نگه دار برای جاش
تو فقط بهش بگو اونم نه زیاد، بهش فرصت بده
خیلی بده من ک راضی نیستم ازش تو این مورد
ببینیم دیگه توکل ب خدا شاید فرجی شد اونموقع😂😂
هعی خواهر دست رو دلم نزار ک خونه😟😟
کلا خانوادتن سردن اینا محبت نمیدونن چیه خانوادش فهمیدن باردار شدم ی تبریک خشک و خالی هم نگفتن خاک برسرا

سوالات مشابه